جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

بازی دو سر باخت


بازی دو سر باخت
«وقتی شما یک قدرت بزرگ باشید، از دست دادن یک دهه، شما را به موقعی که آن را شروع کردید بازنمی گرداند بلکه شما را به خیلی عقب تر می برد. بهتر است نامزدهای ریاست جمهوری ما نقشه های درستی برای کار داشته باشند زیرا راه اندازی مجدد سیستم و شروع به کار با آن به این معنا نیست که هنوز ساعت در ژانویه ۲۰۰۱ متوقف مانده است.»
این عبارات، جمع بندی دیروز روزنامه آمریکایی لس آنجلس تایمز از فرجام سیاست خارجی دولت بوش با محوریت خاورمیانه جدید است. لس آنجلس تایمز در حالی جمع بندی خود را تحت عنوان «آمریکا، سرخانه اول» منتشر کرد که بوش در سفر خاورمیانه ای به سر می برد و محور این سفر را «مهار نفوذ ایران» عنوان کرده است. حتی اگر جمع بندی ده ها رسانه و نهاد آمریکایی نظیر تحلیل اخیر لس آنجلس تایمز هم در دسترس ما نبود، همین یک تعبیر بوش- سفر برای مهار نفوذ ایران- برای هر مخاطب باهوش کافی بود تا ثابت کند بوش پس از ۷ سال هزینه مالی و حیثیتی و نظامی و سیاسی سنگین، در همان خانه اول ایستاده است.
روی کار آمدن تیم نومحافظه کار بوش در طلیعه هزاره سوم میلادی با تغییراتی در سیاست خارجی آمریکا همراه بود؛ تغییراتی که این سیاست خارجی را تهاجمی تر و در عین حال صریح تر و گستاخانه تر می کرد. پروژه خاورمیانه جدید با محوریت مهار ایران و اسلام گرایی الهام گرفته از آن کلید خورد اما به تعبیر لس آنجلس تایمز، «برنده بزرگ، ایران بود زیرا نفوذش در منطقه خصوصا در عراق و لبنان چند برابر شده است.» و این یعنی فاجعه برای نومحافظه کارانی که به افکار عمومی جاه طلب آمریکا اعلام می کردند دموکرات ها با نرمش و مدارا و کاهلی، به حیثیت ابرقدرتی ما لطمه زده اند و ما این حیثیت را زنده می کنیم. حالا همه می گویند آمریکا حتی در نقطه شروع بوش-۲۰۰۱ میلادی- هم نیست و عقبگرد و سقوط بسیار گسترده تری داشته است.
در این شرایط ویژه و عصبی، هیئت حاکمه آمریکا و دستگاه های اطلاعاتی و سیاسی زیرمجموعه آنها، آخرین تیر ترکش را در کمان گذاشته اند تا در تاریکی رها کنند، شاید به هدف خورد؛ حمایت و تقویت جریان معارضه با جمهوری اسلامی در درون ایران و طمع در انتخابات مجلس. آنها البته طبق معمول استعمارگران برای جریان معارضه، اسم مستعار اصلاح طلبی، دموکراسی خواهی و حقوق بشرخواهی را برگزیده اند. بدین ترتیب دو هفته پس از آن که جوزف بایدن سناتور آمریکایی اعلام کرد «ما در چالش هسته ای با ایران به بن بست خورده ایم و برای مهار این کشور، فقط حمایت و تقویت اصلاح طلبان باقی مانده»، آقای بوش هم آفتابی شد و گفت «ما از اصلاح طلبان از لبنان و عراق گرفته تا ایران حمایت خواهیم کرد.» فرآیندی و پروژه ای بودن ماجرا هنگامی آشکارتر شد که ستون پنجم نشاندار دشمن- گروهک نهضت آزادی- همزمان خواستار نظارت بیگانگان بر انتخابات شد و روی آنتن رادیو آمریکا، رادیو فردا، رادیو بی بی سی و انبوهی از رسانه ها و سایت های مشابه رفت.
هدف چه بود؟ آیا امثال نهضت آزادی و ولی نعمتان آنها در آن سوی آب ها به اندازه لس آنجلس تایمز نمی دانستند ایران چنان قدرتمند و متنفذ است که بازکردن پای بیگانگان به انتخابات عملاً به طنز و مطایبه می ماند؟ پس طراحان پروژه و نیروهای میدانی توجیه شده آنان دنبال کدام مقصود بودند؟ درباره این پرسش ها، براساس تجربه انتخابات متعدد قبلی باید گفت قدرت های معارض جمهوری اسلامی و مهره های میدانی آنها معمولا چند طراحی مرحله ای یا موازی را برای انتخابات انجام می دهند. ۱-سیاه نمایاندن اصل انتخابات و از اعتبار انداختن اصل این گوهر ارزشمند نزد مردم. هدف اصلی همواره این بوده که بتوان مردم را به تحریم واداشت و در دنیا اعلام کرد جمهوری اسلامی، پایگاه ملی خود را از دست داده است. ۲- اگرچه معمولاً حربه سیاه نمایی به نتیجه «تحریم» نینجامیده اما بی اعتبار و مغشوش نشان دادن عملکرد مجریان و ناظران انتخابات شاید بتواند برای نامزدهای جریان معارضه یا نامزدهایی که می توانند پلی برای جریان معارضه و اپوزیسیون قرار گیرند، ابزار مظلوم نمایی و جمع آوری رأی باشد. پیش فرض طراحی دوم این است که به رغم تبلیغات سیاه علیه جمهوری اسلامی، انتخابات در جمهوری اسلامی آزاد است و می توان در این انتخابات آزاد، منافذی برای رخنه و نفوذ جست. ۳- احتمال متشنج کردن انتخابات و ایجاد آشوب و قطب بندی - مانند کاری که در برخی کشورهای اروپای شرقی و آسیای میانه شد- در ایران ضعیف است اما به هرحال بهتر از ناامیدی و دست روی دست گذاشتن است. پس باید جریانی را به عنوان «نامزد مورد حمایت آمریکا و اروپا» مطرح کرد و در آب نمک خواباند. ۴- زمزمه و تبلیغ بر سر نظارت بیگانگان بر انتخابات، اگرچه امکان پذیر نیست اما شاید بتواند با افزایش فشار بر جمهوری اسلامی، منجر به کوتاه آمدن و وادادگی در موضوع نظارت بر سر صلاحیت نامزدها و رخنه عوامل نفوذی در عرصه انتخابات در مقطعی شود که صلاحیت نامزدها در دست بررسی است. مجموعه این فرض ها و امیدها سرانجام به «اعلام حمایت رسمی آمریکا از تندروهای مدعی اصلاحات» و «پیشنهادهای نظارت خارجی بر انتخابات» منجر شد.
در این میان با توجه به اینکه حتی در درون جبهه اصلاحات از این جبهه تحت عنوان «کشتی نوح که همه نوع موجودی در آن حضور دارند» یاد می شود، توقع این بود که اصلاح طلبان واقعی یعنی کسانی که دل در گرو کشور، ملت، اسلام و انقلاب دارند، از تحت الحمایگی آمریکا و از خیانت آشکار گروهک نهضت آزادی برائت جویند. حتی اگر در برخی نیروهای آن جبهه غیرت ملی و دینی را هم نمی شد سراغ گرفت، توقع این بود که به خاطر مصلحت انتخاباتی به مرزبندی تاکتیکی و موقتی همت گمارند. همین طور هم شد و هر دو طیف اخیر شروع به تخطئه سخنان بوش و پیشنهاد نهضت آزادی پرداختند و از جمله کسانی چون موسوی لاری و مرتضی حاجی به عنوان مسئولان «ستاد ائتلاف اصلاح طلبان» اعلام کردند «پیشنهاد نهضت آزادی توهین به ملت ایران است و با توجه به سازوکارهای قانونی موجود برای برگزاری انتخابات سالم، نیاز به ناظر خارجی نیست» یا «مجموعه جبهه اصلاح طلبان نیاز به حمایت بوش ندارند و اتکای ما به آرای مردم است» یا محمدرضا عارف در واکنش به اظهارات تند تاج زاده گفت «او وکیل و قیم اصلاح طلبان نیست».
این سخنان روز جمعه عنوان شد اما دو روز بعد یعنی دیروز، سایت رسمی ستاد ائتلاف اصلاح طلبان (Baharestan۸com) بر پیشانی خود مقاله ای را منتشر کرد که ضمن سنجیدن عواقب منفی پیشنهاد نظارت خارجی بر انتخابات، در نهایت از آن به عنوان یک فرصت مثبت یاد می کرد! این گرایش به گروهک نهضت آزادی البته مسبوق به سابقه بوده و بارها اتفاق افتاده است. از برخی ائتلاف های انتخاباتی و مطبوعاتی بگیرید تا آخرین اظهارنظر محسن میردامادی دبیرکل حزب مشارکت در گفت وگو با خبرگزاری مهر (۵آبان ۶۸) که تصریح کرد «حزب مشارکت مشکلی برای ائتلاف با نهضت آزادی ندارد اما در ستاد ائتلاف اصلاح طلبان همه گروه های عضو این ستاد موافق حضور نهضت آزادی و ملی-مذهبی ها در ستاد نیستند.»
اکنون دو ماه پس از آن موضع گیری، سایت رسمی ستاد ائتلاف که گویا کفه اش به سمت طیف تندروها سنگینی می کند، می نویسد «اعلامیه نهضت آزادی برای نظارت بین المللی برای بسیاری از اقشار اجتماعی پذیرفته نیست... این نظارت همان خط قرمز خطرناکی است که دوباره تمایز خودی و غیرخودی را معنی دار کرده است. جناح اصلاح طلب پیش از این، این امر را درنوردیده است ]اما[ اینک اطلاعیه مذکور این فرصت را تولید کرده که مرز مذکور موضوعیت پیدا کند و اصلاح طلبان تحت فشار قرار گیرند. اصلاح طلبان به محاکمه سختی فراخوانده شده اند: باید تکلیف خود را با اعلامیه مذکور روشن کنند. آیا به راستی آنان نیز خواهان نظارت بین المللی اند؟ پاسخ مثبت به این سؤال، به کلی با استراتژی دوری از برخی تندروی ها و به حداقل رسانیدن دامنه منازعات برای بازگشت به قدرت تعارض دارد. به علاوه تیغ رد صلاحیت ها پیش رو است و به محض پاسخ مثبت، اصل مشارکت در بازی بلاموضوع می شود. اما اگر پاسخ منفی نیز بدهند و تلاش کنند مرزبندی قاطع و روشنی با اعلامیه مذکور کنند، با بسیاری از شعارها و جبهه سازی های پیشینی در تعارض می افتد... اما اعلامیه نهضت، به رغم دشواری پیشین برای اصلاح طلبان، فرصتی نیز تولید کرده است. اینک دستگاه های نظارتی در یک فشار روانی قرار گرفته اند. اگر محدوده رد صلاحیت ها و اعمال محدودیت ها از حد و اندازه هایی بگذرد که انگ عدم انتخابات سالم معنی دار به نظر آید، آنگاه حربه تبلیغاتی خطرناکی تولید خواهد شد که مقوله ضرورت نظارت بین المللی را به زبان ها خواهد انداخت و آنگاه معلوم نیست قدرتی که می توان با طرح تابوی نظارت بین المللی در حال حاضر تولید کرد، در انتخابات بعدی هم موثر افتد»!
بنابراین از نظر جریان مذکور پروژه آمریکایی در عین تهدید بودن، فرصت هم هست! تهدید از آن جهت که اصلاح طلبان حقیقی را مجبور می کند مرزهای به هم ریخته با جبهه دشمنان کشور و ملت را که اسباب لطمات بسیار به مملکت شد، ترمیم و بازتولید کند! و فرصت از آن رو که می توان در میانه رویارویی ایران و دشمنانش، از فرصت فشار دشمن، بهره جست و کیسه دوخت و دستمالی از این آتش زدن به قیصریه فراچنگ آورد!
از نگاه هر ناظر منصف و بی طرفی، چنین تحلیلی بازی دوسر خسران و زیان برای فعالان صاحب وجدان و عزت در جبهه التقاطی اصلاحات است. اینکه مرزبندی با کسانی که نویسنده تحلیل لااقل به «تندروی» مشی آنها اقرار دارد، تهدید و عملی منفی تلقی شود، یک انحطاط سیاسی و اعتقادی است و استفاده از فشار خارجی برای چانه زنی و امتیازگیری در داخل، انحطاطی دیگر. با این تلقی باید به کسانی نظیر آقایان کروبی و محتشمی و برخی چهره های متدین مجمع روحانیون حق داد که با همه اختلاف نظرهای جدی سیاسی با جبهه موصوف به اصولگرایان، تنها تدبیر موجود برای حفظ آبرو و اعتقاد و ایمان خویش را در جدا کردن حساب خود از جبهه شترمرغی مذکور دیدند؛ که اساساً نه با موازین شرع، نه با ملاک های وجدان و انصاف و انسانیت، و نه با عقلانیت و مصالح حزبی و سیاسی، چنان الفت و ائتلاف های گله گشادی نمی تواند پدید آید مگر با تغییر ماهیت یکی از طرفین الفت و ائتلاف.
محمد ایمانی
منبع : روزنامه کیهان