سه شنبه, ۹ بهمن, ۱۴۰۳ / 28 January, 2025
مجله ویستا
نیم چهره «م.آزاد»در نگاه منوچهر آتشی
در این مختصر قصد ندارم به شعر «م. آزاد» محمود مشرف آزاد تهرانی بپردازم، چون هم قبلا این کار را کردهام، هم دیگران، چه در گذشته و چه حال این کار را کردهاند و میکنند.البته نه آنچنان که حق ایشان ادا شده باشد یا در شان والای شعرشان سخنی گفته شود،که بماناد!
آشنایی من و آزاد، سر به سالهای دهه سی و چهل میزند. روزگاری که گله گرگ زده بعد از کودتای کذایی یک وعده صبح، یک وعده غروب و شب، ناگهان در خیابانهای نادری و اسلامبول و لالهزار و مخبرالدوله و... سرازیر میشدند. آزاد هم مثل سایر همنسلان ما توفان زدگان، از شاگردان بلافصل نیمای بزرگ بود. مثلا اگر زمستان اخوان ۱۳۳۵ شمسی درآمد و سرود زمستان «زمستان زده» شد، «هوای تازه» شاملو کمی بعد، «بر جادهها تهی» رویایی اندکی بعدتر، «آهنگدیگر» این قلم در سال ۱۳۳۸ و... به همین ترتیب کتابهای فروغ و رحمانی و نادرپور و مشیری و سهراب و دیگران و دیگران. به همان تعبیر نویسندگان روسی که خود را زاده «شنل» گوگول میدانستند، همه ما از زیرقبای نیما درآمده بودیم و افتخارمان این بود که سالهایی از اواخر زندگی او، ریزهخوار خوان او بودیم.
آزاد تعریف میکند که خانه مادریاش مثل حالا در دولت بود. خانه نیما هم در تجریش. میگفت: «پیرمرد را میدیدیم که سبد به دست برای خرید سبزی و بنشن و غیره به خیابان میآمد. او را شناخته بودیم. خودمان دبیرستانی بودیم و گهگاهی چیزکی مینوشتیم و همین را بهانه میکردیم و تا در خانه و گاهی داخل خانه مزاحمش میشدیم. او هر وقت بنمایهیی در شعرها تشخیص میداد، با سکوت یا تکان دادن سر تایید میکرد. در غیر این صورت به شیوه خاص خودش سر بهسرمان میگذاشت، عجب، عجب!
در آن روزها، خصوصا پیش از کودتا، چندنفری بودند از مشاهیر امروز که با نام مستعار شعر چاپ میکردند. بامداد و گاهی الف. صبح (شاملو)، کولیسیاوش (کسرایی)، آینده (اسماعیل شاهرودی)، سایه (هوشنگ ابتهاج) و بسیاران دیگر، مثل شیبانی و نصرت رحمانی و... که نیما در یک رباعی به شوخی از آنها نام برده. یعنی که از صبح اینها دور و برم میپلکند و نمیگذارند کارم را بکنم!
م.آزاد، در عین شور شاعری و جوانی، در چاپ کتاب شتابی نشان نمیداد. از «دانشکدهیی»های جدی بود. چون دانشکدههای ادبیات و دانشسرای عالی، در آن سالها در ردیف دانشکدههای پروپیمان بودند و کسانی که ذوق شاعری داشتند، دست کم در شناخت ادب کهن توفیقهایی نصیبشان میشد.
آزاد از آن آموزندهها بود و اگر غزلهای او را بخوانید میبینید که آشنایی نیما سبب شده بود که غزل را نوتر از بسیاران بگوید... «گلانگیز شب بین و شبزاد گل / درون سایه پرورد و آذر برون...»
میبینید که کارش تازه است و از گل و بلبل و شمع و پروانه، در آن خبری نیست. یا درباره نیما وقتی میسراید، شعر او زیبا و رمزآمیز است: «من گیاهی ریشه در خویشم که در خورشید میروید» منظور اینکه او شعر کلاسیک را با چشم نیمایی شناخته بود، خیلی پیش از دیگران که بعدها ادعای نوآوری در غزل کردند.
در آن سالها، من یک دوره از ۱۳۳۴ تا ۱۳۳۹ تابستانها بلااستثنا، به تهران میآمدم و به فاصله یک سوت همدیگر را پیدا میکردیم. صبحها در کافه فردوسی کذایی پاتوق سابق صادق هدایت و بعدها، کافه فیروز هر دو قنادی از ساعت ۹ صبح تا ظهر جمع میشدیم. آزاد و مرحوم حسنپستا، همکلاس بودند و بعدها هر دو معلم و در آبادان شاغل شدند. شاید باورتان نشود که مرحوم سیروس طاهباز، شاگرد این دو معلم بود و چه انسان شریفی که پاس این دوستی را تا پایان نگه داشت و اگر درست شنیده باشم، شب چهارشنبه سوری، جلو در منزل پستا، ناگهان قلبش ایستاد،گفتم این طور شنیدهام، شاید هم نه؛ آخر یکی از شاهدها، مرحوم خسرو خائف برادر پرویز بود، او هم دو سال پیش، در جوانی، خاک را بالین کرد و جگرمان را سوزاند؛ همو که دوبار جایزه نقاشی کتاب کودک را از بولونیای ایتالیا به ایران آورد.
شبها، بعد از ساعت دوازده نیمهشب که دیگر جایی راهمان نمیدادند، در قهوهخانهیی در یک گوشه صفیعلیشاه یا کمالالملک، جمع میشدیم. بعد از قهوهخانه هم میرفتیم در باغ گونه بهارستان روی نیمکتها مینشستیم و مثلا شعرهایی به زبان انگلیسی میخواندیم: «اودن»، «کیتس»، «باتلر ییتس» با ته سودای کمرنگ. اما اگر «رویایی» در جمع بود، فرانسه را خوب میدانست و از همان سالها والری را برایمان میخواند.
«رویایی» همیشه هم زباندانتر از ما بود و هم با «تکنیک» شعر خیلی ور میرفت که ما مثلا کمی ابا میکردیم شاملو همیشه خروشان بود و سهراب هرگز پیدایش نمیشد. نصرت اما همیشه و همه جا حی و حاضر و مومن به اصطلاح «روزی در قدم!» بود. آخر واقعا همه ما فقیر بودیم و حتی اگر در قهوهخانه هم چند استکان چای نمیتوانستیم بخوریم، یواش یواش زیر پایمان را خالی میکردند.
آزاد لاغر و ترکه بود و فرز و زبر و زرنگ برعکس حالا! گاهی شبها روی میزهای سلمان تانگو میرفت! گاهی هم که خوابش میبرد، چون خیلی سبک بود، روی کول میبردیمش؛ او هم چندان برای بیدار شدن تلاش نمیکرد. یک شب من و دو نفر دیگر و آزاد را به کلانتری بردند و خلاصه، با آب سرد در زمستان او را بیدار کردند و حال ما را جا آوردند. آزاد شروع کرد به دادن شعارهای به خیال خودش رازآمیز ضدشاه! غافل از اینکه رییس کلانتری صدای او را ضبط میکرد! و ما با چه مصیبت و کلکی او را در بردیم، بماناد!
آزاد با همه اینها، جدی بود و نوگرایی را با اصولی میپذیرفت که هم ایرانی باشد و هم جهانی. در آن سالها ۱۳۳۹ یادم هست، روزنامهیی به نام آژنگ در میآمد و مدیرش اجازه داده بود که ما من، آزاد، رویایی، طاهباز و حمید میرمطهری جمعهها آن را به عنوان روزنامهیی ادبی و هنری در بیاوریم. شعر «چهرهها» را اول بار آزاد در آن روزنامه چاپ کرد، یا بخشی از آن را که نو و فرانو بود.
حمید میرمطهری تازه از امریکا آمده بود. اولین کسی که «سالینجر» را در ایران ترجمه کرد و گویا میگویم گویا جوزف کنراد را.
در آن سالها، غیر از کتاب معروف مرحوم حسن هنرمندی از رمانتیسم تا سوررئالیسم و چند ترجمه از رویایی و کمی بعد مهرداد صمدی چهار کوارتت و چهارشنبه خاکستری الیوت از ترجمه کارهای خیلی جدید از اروپا بیبهره بودیم و کسانی مثل حسین رازی دوست شفیق اخوان را که اولین بار ما را با «سرزمین هرز» الیوت آشنا کرد روی سر مینهادیم.
م. آزاد، همه جا بود و بعد که گروههای دیگر آمدند ساعدی، گل سرخی، آل احمد و یاران او جمع اندک اندک از ادبیات محض به سوی نوعی سیاستگرایی روی آورد. محل اصلی جمع و گپ و گفتهای سیاسی، روزها کافه فیروز بود و «سید» یعنی آلاحمد، تقریبا مرکزیت داشت. تند بود و بیپروا، ولی راهش با امثال گل سرخی و دیگران جدا... این نشستها گاهی به دعواهای روشنفکری نیز میانجامید که روز بعد فراموش میشد.
م.آزاد، به گمان من، از نخستین نوآوران عرصه شعر نیمایی است. هر چند او وزن را هرگز رها نکرد، ولی گاه تکههایی مینوشت که همین حالا هم نو است و من هر چه گشتم در کتابهایش پیدا نکردم:
اینک سرود پرندهیی کوچک
گل سنگها را سیراب میکرد
چیزی شبیه به این، که میبینید چه اندازه تر و با حرارت است. م. آزاد شاعر استخوانداری است، که همین امروز هم اگر کمی سرحال و سبکتر باشد، همان گونه نوگرا، جستوجوگر و نقاد خوبی است. بارها از شاملو ایراد میگرفت و شاملو با آنکه کسی را غیر از خودش قبول نداشت، در مواردی، حرفهای آزاد را میپذیرفت...
نقل از فصلنامه «گوهران»
منبع : روزنامه اعتماد
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست