دوشنبه, ۸ بهمن, ۱۴۰۳ / 27 January, 2025
مجله ویستا
طلاق عاطفی پدیدهیی فراگیر
كم توجهی به مسائل اجتماعی در دو دهه اخیر منجر به گسترش بحرانهای اجتماعی شده است كه یك نمونه آن افزایش گسست در برخی خانوادهها است. بر همین اساس ریشه افزایش معضلات اجتماعی را باید در مسائل مختلف فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی جستوجو كرد.
كارشناسان مسائل اجتماعی معتقدند برای مقابله با بحرانهای اجتماعی همه سازمانهای ذیربط در جامعه باید تمام امكانات و نیروی خود را به كار بگیرند. زیرا تنها هنگامی در برخورد با مشكلات و پدیدههای اجتماعی میتوان گامهای سازنده برداشت كه همه دستگاههای متولی به درك مشترك و برنامه ریزی مدرن برای ایفای نقش خود پی ببرند.
بررسیها نشان میدهد در حال حاضر طلاق مهمترین معضلی است كه جامعه از آن رنج میبرد.
بر اساس آمار منتشر شده از سوی ثبت احوال استان تهران طلاقهای ثبت شده در سال ۸۴، ۲۲ هزار و ۴۳۹ مورد است كه این رقم نسبت به سال ۸۳ با ۲۰ هزار و ۲۰۰ واقعه طلاق ۱۱ درصد رشد داشته است.
این در حالی است كه در سال ۸۴، ۱۱۸ هزار و ۵۵۲ مورد ازدواج ثبت شده است كه رشد ازدواج نسبت به سال ۸۳، با ۱۱۴ هزار و ۹۹۳ فقره ازدواج دارای ۲۰/۳ درصد رشد بوده.
دكتر جلال روحانی درباره طلاق میگوید: جدایی والدین، فرزندان خانوادههای كم درآمد را بیش از افرادی كه از موقعیت اقتصادی و اجتماعی مناسبی برخوردارند، مورد آسیب قرار میدهد، چرا كه طبقات پایین اجتماعی عموما با فقر فرهنگی نیز دست به گریبان هستند.
بازتاب منفی طلاق والدین بر فرزندان با توجه به فرهنگ، قشر و طبقه، امكانات مالی، تحصیلات پدر و مادر و همچنین خاستگاه آنان متفاوت است.
كودكان متعلق به خانوادههایی كه در شهرهای بزرگ زندگی میكنند در صورت طلاق والدین در معرض صدمات بیشتری قرار میگیرند، زیرا بافت حاكم بر كلان شهرها امكان برخورداری فرزندان طلاق به سبب یاریهای درون گروهی را ضعیف یا تقریبا غیرممكن كرده است.
متاسفانه در سالهای اخیر علاوه بر اینكه آمار ازدواج در كشور كاهش نشان میدهد وضعیت طلاق نیز در جامعه در میان زوجین جوانی كه هنوز در ابتدای راه مشترك برای ادامه زندگی قرار دارند، بسیار بد است. به گونهیی كه این وضع را در برخی از شهرهای كوچك نیز شاهد هستیم و این موضوع میتواند یك هشدار برای مسئولان باشد.
رحمانی جامعهشناس در این باره میگوید: افراد بسیاری از خانوادههای متلاشی شده به دلیل وضعیت بد مالی از خانه میگریزند یا برای جستوجوی كار راهی مسیرهای دور و نزدیك و چه بسا خطرناك شده و در محیطهای بدون نظارت تربیتی والدین بزرگ میشوند.
بر همین اساس فرزندان خلاق در خانوادههای با توان مالی كم بیشتر قربانی صدمات ناشی از طلاق میشوند و آمارها نشان میدهد بسیاری از كودكان و دختران فراری از همین طبقات جامعه هستند.
همچنین برخورد غیراصولی برخی خانوادهها با عواطف و احساسات نوجوانان آن هم در برهه سنی طغیان احساسات جنسی، خطر رانده شدن آنان از كانون امن خانوادهها و روی آوردن به روسپیگری را در پی دارد.
برخی والدین كه هرگز فرصتی را برای ابراز نظر و گفتوگوی صمیمانه با فرزندان خود فراهم نكردهاند با سختگیریهای غیرمنطقی این پیغام را به نوجوانان میدهند كه باید تمام نیروهای غریزی خود را نابود كنند ولی نوجوان نه تنها قادر به نابودی غرایز خویش نیست بلكه آن را به نیروی مخرب تبدیل میكند.
شهلاذره روانشناس معتقد است در جوامعی كه میان اعتقادات و باورهای افراد آن و فرهنگ پذیرفته شده در اجتماع تعارضات فاحشی وجود دارد، افراد فرمهای روتین جامعه را زیر سوال میبرند. در چنین جوامعی طلاق، خودكشی، فحشا و بزهكاری افزایش مییابد. زنان خیابانی یك معضل اجتماعی مهم هستند كه اگر از طریق باز توانبخشی روانی و تامین نسبی مالی اشتغال و پذیرش دوباره با تصویری مثبت در جامعه حمایت شوند میتوانند بار دیگر به زندگی سالم و عادی باز گردند.
زنان در جوامعی كه تلقی ابزار از آنها شده از اوان كودكی با نوعی احساس بیارزش بودن مراحل رشد را طی میكنند و در نهایت دست به اعمالی میزنند كه از نظر جامعه مطرود و منفی است.
كارشناسان مسائل اجتماعی معتقدند هنگامی كه طلاق زنجیره خانواده را از هم میپاشد، پدر و مادر هویت جداگانهیی مییابند. اما آن كسی كه بیپناه و متزلزل در اجتماع رها شده فرزند است، حتی اگر تحت حمایت یكی از والدین قرار گیرد، باز جامعه به دیده یك درمانده به او مینگرد.
پراكنده شدن اعضای خانواده و محرومیت فرزندان از سرپرستی مشترك والدین پس از فروپاشی و انحلال خانواده آنان را از داشتن مواهب و مزایای زندگی خانوادگی محروم میكند و هویت فردی و خانوادگی فرزندان طلاق را مختل میكند.
آسیبشناسان مسائل اجتماعی بر این باورند كه پس از جدایی والدین به دلیل فقدان سرپرست مسائل روحی و روانی بسیاری برای فرزندان ایجاد میشود. از جمله، بدبینی به جنس مخالف و بی خبر ماندن از روحیات و ساختار وجود او كه آسیبهای آن بعدها در ازدواج چنین فرزندانی آشكار میشود.
كارشناسان و جامعهشناسان اجتماعی مشكلات روانی و جسمانی، تربیتی احساس گناه ق ۲ و آخر / طلاق و سردرگمی، اختلال در هویت فردی و خانوادگی، ایجاد خانوادههای ناتنی و افزایش احتمال گرایش به ارتكاب جرم و بزه را از جمله آثار مخرب و زیانبار معنوی و مادی بر روی فرزندان طلاق برمیشمارند.
شهلا ذره كارشناس روانشناسی میگوید: پس از رسیدن زوجین به وضعیت طلاق عاطفی كه بیانگر زوال روابط زناشویی در خانواده است آنها به مرحله طلاق اجتماعی میرسند كه به تغییرات در دوستیها و قطع رابطه زن و شوهر با خانواده همسر منجر میشود. پس از آن آنها در وضعیت طلاق اقتصادی به تقسیم ثروت و داراییهای خانوادگی میپردازند و زن درخواست مهریه به دادگاه میدهد، در این وضعیت زوجین در مورد نگهداری از كودكان به تفاهم میرسند، در غیر این صورت دادگاه در مورد حضانت كودكان تصمیم میگیرد. پس از صدور حكم طلاق و جدایی رسمی زن و شوهر، آنها وارد مرحله طلاق روانی میشوند كه براساس آن فرد باید پیوندهای عاطفی گذشته را قطع كند و با الزامات تنها زیستن روبرو شود. این فرآیند در ایران تنشزا و زمانبر است و تاثیر مضاعفی در تخریب روحیه زوجین دارد.
به اعتقاد روانشناسان احترام و علاقهیی كه زوجین نسبت به هم احساس میكنند مدتها قبل از جدایی از بین میرود و دشمنی و بیاعتمادی جای آن را میگیرد.
مراحل دشوار جدایی و صدور حكم طلاق تنش فزایندهیی در زندگی زوجین ایجاد میكند كه در تشدید دشمنی و تنفر آنها از یكدیگر موثر است، در این حالت آسیب اصلی به فرزندان خانواده وارد میشود.
ذره خاطرنشان میكند: سنجش اثرات جدایی والدین به كودكان دشوار است، میزان ستیزهجویی پدر ومادر قبل از جدایی، سن كودكان در آن زمان، تعداد فرزندان، وجود عوامل تعدیلكنندهیی چون پدربزرگ و مادربزرگ و عوامل بسیار دیگری در این امر نقش دارند.در خانوادههایی كه والدین در وضعیت طلاق عاطفی بسر میبرند، كودكان بطور دایم در معرض تنش ناشی از دعوای پدرومادر قرار دارند، در این وضعیت جدایی والدین تاثیر مثبتی بر بهبود وضعیت روانی فرزندان دارد.
در ایران بیشترین عوارض جدایی را زن خانواده متحمل میشود، به دلیل نوع نگاه جامعه به قشر زن، محدودیتهای اجتماعی و نوع نگاه مردان به زنان مطلقه آنها بعد از طلاق در وضعیت دشواری قرار میگیرند.
در این شرایط بسیاری از زنان ترجیح میدهند به زندگی مشترك ادامه دهند و با ناامنیهای روانی و اجتماعی بعد از طلاق مواجه نشوند. جامعهشناسان معتقدند جدا از طلاق قانونی، طلاق عاطفی پدیدهیی فراگیر در كشور است، به دلیل محدودیتهای اجتماعی و فرهنگی مشكلات مالی، اجبار خانوادهها و عوامل دیگری كه اجازه جدایی زن و شوهر را نمیدهد، خانوادههای زیادی وجود دارند كه زن و مرد از نظر روانی علاقهیی به ادامه زندگی مشترك ندارند، آنها پس از یك دوره طولانی دعوا و كشمكش از مرحله دشمنی و تنفر عبور میكنند و به وضعیت بیتفاوتی میرسند.
شهلا ذره، روانشناس میگوید: بیتفاوتی آخرین مرحله روابط بین زن و شوهر است كه در آن اصل بود و نبود همسر فرقی برای زوجین نمیكند، بلكه مسائل جنبی زندگی چون مسائل مالی امنیت اجتماعی زن است كه احساس نیاز به همسر را شكل میدهد، در این شرایط میزان ناهنجاریهای اجتماعی افزایش مییابد و افراد ارتباطاتی خارج از چارچوب خانواده برقرار میكنند.
سعادتی، آسیبشناس میگوید: زن و شوهری كه نمیتوانند به زندگی مشترك ادامه دهند باید از هم جدا شوند، دشوارترین مرحله جدایی صدور حكم طلاق در دادگاه است.
در حال حاضر زن و شوهر باید برای جدایی دادخواست طلاق بدهند، به دلیل عملكرد دادگاه در این زمینه و بحث و جدلهایی كه در دادگاه بین زن و شوهر پیش میآید، آنها از یكدیگر متنفر میشوند، اما اگر افراد براحتی بتوانند از هم جدا شوند، ممكن است پس از گذشت چند ماه به دلیل تنهایی پس از جدایی مایل به زندگی دوباره با یكدیگر شوند، روند فعلی صدور حكم طلاق در كشور نه تنها این امكان را از بین میبرد، بلكه باعث تخریب وضعیت روحی و روانی زن و شوهر میشود.
بیش از ۹۰ درصد مردانی كه از زنان خود جدا میشوند، براحتی مجددا ازدواج میكنند اما زنان مطلقه امكان كمی برای ازدواج مجدد دارند و به ناچار مجبورند با مردان تنهایی كه از زن قبلی خود چند فرزند دارند ازدواج كنند.
در فرهنگ ما نوع نگاه جامعه به زنان مطلقه بسیار محدودكننده است، حساسیتهایی كه جامعه نبست به زنان مطلقه دارد ناشی از نوع فرهنگ اجتماعی ایرانیان است. فرهنگ جامعه از نوع تفكر افراد سرچشمه میگیرد كه ریشه آن به قوانین اجتماعی باز میگردد و قوانین نیز حاصل تصمیم مردان قانونگذار است كه آنها نیز تمایلات مردانه را در قوانین دخالت میدهند. بنابراین در چنین وضعیتی مشخص است كه فضایی برای تنفس زنان باقی نماند.
در كشورهای پیشرفته زنان مشكلات پس از طلاق را ندارند، در فرهنگ كشورهای پیشرفته زنان پس از جدایی زندگی عادی خود را ادامه میدهد و دوباره ازدواج میكند، اما در فرهنگ ما زن مطلقه حدود ۱۵ درصد امكان ازدواج مجدد را دارد. بچههای طلاق به مشكل بیاعتمادی به دیگران و ناامیدی از آینده دچار میشوند، آنها در آینده به دلیل حس بیاعتمادی كه به دیگران دارند در ازدواج خود دچار مشكل میشوند و نمیتوانند با همسرانشان به سازش برسند.
كتایون دارابی
منبع : روزنامه اعتماد
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست