دوشنبه, ۲۲ بهمن, ۱۴۰۳ / 10 February, 2025
مجله ویستا
بازکاوی هدایت و ضلالت در قرآن
یكی از مباحث بسیار مهم كه هدف از بعثت انبیاء را بیان میكند و آثار تربیتی و عقیدتی متعددی بر آن مترتب است، بحث هدایت و ضلالت میباشد. هدف از ارسال انبیاء و تشریع قوانین الهی هدایت انسانها است در راهی كه نهایت آن رستگاری و آسایش ابدی است و باید دید قرآن كریم به عنوان منبع اصلی تعالیم اسلامی، كه كتاب هدایت نامیده شده و آخرین نسخه دستورات آسمانی برای انسان است، چه راهیرا برای رسیدن به آن هدف متعالی پیشنهاد میكند و نقطه مقابل آن؛ یعنی ضلالت را در چه چیز میداند؟ عوامل گمراهی را در چه چیز میبیند و راه گریز از آن چیست؟ نقش انسان در این مورد چه مقدار است و نشانههای افرادی كه هدایت شده، یا افرادی كه دچار گمراهی شدهاند چیست؟ آیا هدایت اختیاری و اكتسابی است یا نه و آیا همگانی است و هادیان همگان را راهنمایی كردهاند، یا راهنمایی آنها برای برخی از مردم میباشد؟در این مقاله با استفاده از آیات، به اختصار به بررسی مسائلی كه عنوان شد میپردازیم؛ قبل از آن كه وارد اصل بحث شویم، باید دید این دو واژه در لغت و در اصطلاح قرآن به چه معنی میباشند.
هدایت و ضلالت در لغت
راغب هدایت را راهنمایی با لطف و ضلالت را عدول از راه راست بیان كرده است.(۱)
پس هدایت یعنی نشان دادن راهی كه به هدف انسان منتهی میشود و ضلالت به معنای عدول از صراط مستقیم است و متمایل شدن از منهج اصلی؛ خواه كم باشد یا زیاد و خواه عمدی باشد یا سهوی. واژه ضلالت، متضمن نوعی تحیّر و سرگردانی است و مراد منحرف شدن از راهی است كه به مقصد منتهی میگردد. «ضال» به كسی گفته میشود كه مقصود و مطلوبش از او پنهان شده باشد و از راهی كه به آن منتهی میشود، منحرف گردیده است.
معنای هدایت و ضلالت در قرآن
از حدود ۲۳۶ مورد آیهای كه در قرآن راجع به هدایت آمده است میتوان چنین برداشت نمود كه هدایت به معنای «راهنمایی و ارائه طریق حق و كمال و خیر و صواب» است كه گاهی در مورد انسانها به كار میرود؛ مانند آیه شریفه: «و الذین جاهدوا فینا لنهدینّهم سبلنا»(عنكبوت/ ۶۹)؛ ما راهمان را به افرادی كه برای رضای پروردگارشان تلاش كنند نشان خواهیم داد. و گاهی در معنایی عام استعمال شده كه شامل تمام موجودات است كه آنها بر اساس استعداد خدادادی خود به سوی كمال هدایت میشوند. از آیه «ربّنا الذی اعطی كل شیء خلقه ثمّ هدی» (طه/ ۵۰) همین معنی برداشت میشود؛ چنان كه مرحوم علامه از صدرالمتألهین نقل میكند كه هدایت عبارت است از سوق دادن موجودات به سوی كمال ثانوی آنها(۲) كه چیزهایی است كه برای بقا بدان نیاز دارند. پس هدایت دارای اقسام و انواعی میباشد كه آنها را مورد بررسی قرار خواهیم داد.
هدایت تكوینی
هدایت تكوینی ایجاد قوا، استعدادها و گرایشهای خاص در یك موجود است، به گونهای كه آن را به كمال شایسته خود برساند. این معنی نشانگر این واقعیت است كه هر موجودی برای رسیدن به هدف معیّن خود باید راه خاصی را بسپارد؛ مثلاً اگر زندگی زنبور عسل را ملاحظه نماییم، خواهیم دید این حیوان به صورت گروهی زندگی میكند و هر یك از اعضا مسؤولیت خاصی را بر عهده دارد و همه برای رسیدن به هدفی معیّن تلاش میكنند.
خالق این حیوان، چنان استعداد و غریزهای را در وجود آن نهاده است كه در كوهها، جنگلها و بر روی درختان لانه بسازد و هر یك از آنها بتواند وظیفه خود را تشخیص دهد و برای انجام آن به بهترین وجه تلاش نماید. خداوند متعال در این مورد میفرماید: «و اوحی ربّك الی النحل ان اتخذی من الجبال بیوتا و من الشجر و مما یعرشون) (نحل/ ۶۸) مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر این آیه میفرماید خداوند از طریق غریزهای كه در ذات زنبور عسل قرار داده، به او الهام نموده است.(۳) قرآن برای هر موجودی هدایتی مخصوص و هدفی ویژه را مطرح میكند و خلقت آن به گونهای است كه به سوی آن هدف هدایت شده است. از این نظر خلقت انسان همانند موجودات دیگر است و اورگانیزم انسان به گونهای است كه میتواند نیازهای مادی خود را در جهت ادامه حیات به صورت اجتماعی همراه با تحول و تكامل و بهرهگیری از آنچه در محیط است تأمین نماید. در خلقت انسان همانند تمام موجودات مادی دیگر هدفی وجود دارد و انسان همواره در جهت رسیدن به آن هدف در حال حركت میباشد، استاد جوادی آملی در این باره مینویسد: «... هر گونه حركت در محدوده طبیعت همراه با هدایت بوده و از راه خاص به هدف مخصوص رهبری خواهد شد و هیچ موجود طبیعی ایستا و جامد نبوده و هیچ حركتی نیز بدون هدف نخواهد بود.»(۴)هدایت تكوینی عام و شامل تمام موجودات میباشد، اما نوعی از هدایت تكوینی خاص انسان است. انسان كه در دنیای آفرینش جایگاه ویژهای را به خود اختصاص داده و اشرف مخلوقات است هدایتی خاص میطلبد. بیشترین قابلیتها واستعدادهای جهان خلقت در اختیار انسان قرار دارد و هدف آفرینش در مورد انسان بسیار متعالی است و قابل قیاس با هدف آفرینش در موجودات دیگر نیست؛ مثلاً هدف از آفرینش یك گیاه رشد و نمو آن، دادن شكوفه و سپس تبدیل آن به میوه یا بذر است؛ اما در مورد انسان كه موجودی پیچیده است طبیعتا هدفی والاتر وجود دارد و وصول به آن مشكلتر میباشد و بر این اساس قوای غریزی قویتری هم در اختیار او قرار داده شده است. این قوا و استعدادها باید در مسیر صحیح خود هدایت شوند تا انسان را به هدف آفرینش برساند. یكی از مصادیق هدایت تكوینی ویژه انسان داشتن قوه تعقل است. قوه یا حس حقیقتجویی و كنجكاوی، میل به زیبایی، میل به پرستش و... از جمله استعدادهای خاص انسانی هستند كه به صورت تكوینی در وجود نوع بشر نهاده شدهاند و به وی قدرت تشخیص خیر و شرّ، حسن و قبح و حق و باطل را میدهند. این در حالی است كه تمام موجودات مادی دیگر از داشتن چنین قوا و استعدادهایی محروم هستند.هدایت تشریعی
انسان با موجودات دیگر تفاوت اساسی دارد؛ زیرا آنها تنها دارای بعد مادی هستند و هدف نهایی از خلقتشان رسیدن به كمال در همان بُعد میباشد، اما ابعاد وجودی انسان فراتر از بعد مادی اوست. بعد روحی انسان بسیار پیچیده و شناخت نیازهای آن مشكل میباشد و در نتیجه هدایت انسان در این جهت بسیار دشوار میباشد و لذا اگر انسان بتواند خود را بشناسد و بعد معنوی خود و نیازهای آن را درك كند، میتواند به كمال مطلوب خود برسد. حضرت علی علیهالسلام در این مورد میفرماید هر كس خود را بشناسد، پروردگار خود را شناخته است.(۵) از آن جا كه شناخت «نفس» بسیار دشوار و حتی برای انسان بتنهایی غیر ممكناست، نیاز به راهنمایی و تعلیم رخ مینماید. انسان آزاد آفریده شده و حق انتخاب به او داده شده و از این رو دارای مسؤولیت هم میباشد و اكنون برای انتخاب اصلح نیاز به راهنمایی دارد؛ راهنمایی از سوی مبدئی كه ویژگیهای انسان و رو حیات او را بخوبی بداند و توانایی پاسخ به نیازهای او را داشته باشد. از سوی دیگر انسان موجودی است كه به صورت انفرادی نمیتواند زندگی كرده نیازهای خود را تأمین كند، بلكه باید در پرتو زندگی اجتماعی، افراد از تواناییهای یكدیگر برای رفع نیازهای خود بهره ببرند؛ هر چند این خود منشأ تعارضات و درگیریهایی بین آنها میگردد؛ چرا كه همان غرایز حیوانی از قبیل نفعطلبی و برتریجویی و تفوقطلبی در وجود انسان نهفته شده است. دین سان برای برقراری توازن و جلوگیری از بروز خشونت در جوامع انسانی و نیز سوق دادن فرد و جامعه به سوی هدف آفرینش، نیاز به هدایت و راهنمایی انسان ضروری است؛ هدایت از سوی آفرینندهای كه نسبت به خصوصیات و نیازهای انسان آگاهی كامل دارد و عناصر موثر در رسیدن انسان به آن هدف را كاملاً میشناسد. نقش پیامبران در این میان نشان دادن راهی است كه خداوند برای رسیدن انسان به هدف آفرینش خود ترسیم نموده است. لطف الهی در این است كه انسان را به سعادت و كمال برساند. وی انسان را تا حدودی از طریق خلقت و تقدیر و نیز فطرت آدمی راهنمایی كرده و سرشت انسان را به گونهای قرار داده است كه انسان را به سوی كمال نهایی و مطلق دعوت مینماید: «فاقم وجهك للدین حنیفا فطرتاللّه التی فطر الناس علیها» (روم/ ۳۰) فطرت انسان با گرایش به سوی خداوند كه كمال مطلق است درآمیخته است، همان گونه كه از امام صادق علیهالسلام در مورد این آیه سؤال شد و حضرت فرمود مراد از فطرت در این جا توحید میباشد.(۶) در برخی روایات نیز آمده است كه مراد از فطرت اسلام میباشد، چنان كه مرحوم شیخ طبرسی و برخی دیگر از مفسران این قول را برگزیدهاند.(۷) این فطرت الهی انسان را به سوی انجام كارهای نیك و صلاح پیش میبرد و توجه انسان را به سوی خالق و عبودیت او جلب میكند، لذا است كه گفته میشود عبادت كردن و عبودیت ذاتی انسان است. شاهد بر این مدعی این است كه در طول تاریخ مردم به عبادت و پرستش مشغول بودهاند و نمیتوان ملتی را یافت كه خود را از پرستش بینیاز ببیند، مگر در مواردی نادر و استثنایی. از طرفی امروزه میبینیم به رغم تمام تلاشی كه حكومتهای لائیك و ضددینی برای محو دین در كشورهای خود كردهاند، نه تنها توجه مردم به دین كاهش نیافته، بلكه گرایشهای مردم به دین و مخصوصا اسلام در سراسر جهان همانند چشمهای جوشان در حال افزایش میباشد. فطرت انسان را به سوی حق و حقیقت و كمال و سعادت دعوت و راهنمایی مینماید، اما خود بتنهایی قادر نیست برای همیشه انسان را راهنمایی كند و از او در مقابل امیال غریزی دفاع نماید؛ از این رو خداوند عقل را كه چراغی فروزان است در اختیار انسان قرار داد. عقل رسولی باطنی است و نقش بزرگی در راهنمایی انسان به عهده دارد و لذا در مكتب اهل بیت عقل یكی از منابع علمی و فقهی شمرده میشود و قرآن نیز جایگاه مهمی برای عقل ترسیم كرده است. از طرفی یكی از عوامل عمده گمراهی، انحطاط و سقوط آدمی، عدم تعقل و تفكر او میباشد، چنان كه قرآن نیز در سوره ملك از قول دوزخیان میفرماید:«اگر ما گوش و عقل خود را به كار گرفته بودیم، اهل آتش نبودیم.»(ملك/ ۱۰) با این وصف، به كارگیری عقل از سوی مردم متفاوت است و گاهی در مورد یك مسأله افراد نظرات مختلف دارند. تمام افرادی كه با هم به نزاع میپردازند و كسانی كه برای بشر مشكلات بزرگی میآفرینند از نعمت عقل برخوردارند؛ اما از به كارگیری آن عاجز هستند و نمیتوانند آن را راهنمای خود قرار دهند. اگر غرایز و شهوات انسان طغیان نماید چیزی از نور عقل باقی نمیماند تا انسان در پرتو آن به سرمنزل مقصود برسد و در این حال قدرت تفكر و اندیشه از او سلب میشود؛ از این رو عقل به تنهایی برای هدایت بشر كافی نیست، بلكه در مواجهه با غرائز طغیانگر قاصر است و به نیروی دیگری برای روشن كردن راه انسان نیاز میباشد. این نیرو همان نیروی تشریع است. تشریع یعنی وضع قانون از سوی شارع تا از بیرون انسان را هدایت كند و برای او چراغی باشد تا در پرتو آن به حیات خود ادامه دهد، از برخورد با دیگران مصون بماند، و در راه كمال و سعادت حركت كند. این همان قوانین الهی است و افرادی كه آن را از منبع اصلی دریافت میكنند و در اختیار مردم قرار میدهند، رسولان و انبیاء میباشند.مراحل هدایت تشریعی
سؤالی كه در این جا مطرح است این است كه آیا هدایت تشریعی شامل همه افراد بشر است، یا ویژه افراد خاصی میباشد؟ اگر هدایت عمومیت دارد، آیا تحت شرایط خاصی انسان از آن بهره میبرد، یا در هر شرایطی انسان میتواند از این مشعل فروزان سود جوید؟ از برخی تعاریف و تقسیماتی كه نویسندگان و مفسران ارائه نمودهاند چنین برداشت میشود كه هدایت تشریعی نیز دارای مراحلی است كه برخی از آنها عام است و تنها شرط آن وجود اراده در انسان است؛ اما برخی دیگر از درجات آن در مورد افراد خاصی است كه مراحل پایینتر آن را طی كردهاند. در این مورد راغب اصفهانی هدایت انسانها را دارای مراتب و درجاتی برشمرده است؛ از قبیل:
۱. آنچه شامل تمام مكلفان است و نوع بشر از آن برخوردار میباشد؛ مانند عقل و استعداد و امكان تحصیل علم.(۸) برای اثبات این مطلب به آیه «ربّنا الذی اعطی كل شیء خلقه ثمّ هدی»(طه/ ۵۰) استدلال نموده است.
البته چنین به نظر میرسد كه در این استدلال راغب از نكتهای غفلت نموده است كه هر چند هدایت مذكور در آیه عام و شامل نوع بشر است و همه میتوانند از آن برخوردار باشند، ولی اختصاص به انسان ندارد و عموم كلمه «كل شیء» تمام موجودات را شامل میشود و نمیتوان آن را در خصوص انسان دانست، بلكه در اصل، در مورد هدایت تكوینی است؛ چنان كه علامه این را میگوید.(۹)
۲. هدایت یعنی دعوت به لسان انبیاء و به وسیله وحی كه این در خصوص نوع بشر است؛ چنان كه آیه شریفه میفرماید «و جعلنا منهم ائمّة یهدون بامرنا» (انبیاء/ ۷۳)
۳. توفیقی كه اختصاص به افرادی دارد كه به دعوت رسولان و هادیان الهی لبیك گفتهاند و مراحل اوّل و دوم هدایت را پشت سر نهادهاند: «الذین اهتدوا زادتهم هدی»(محمد/ ۱۷)
«و من یؤمن باللّه یهد قلبه» (تغابن/ ۱۱)
۴. هدایت انسان در روز قیامت به سوی جنت: «سیهدیهم و یصلح بالهم»(محمد/ ۵)
راغب این هدایتها را مترتب بر یكدیگر دانسته، مینویسد آنچه فعل انسان است همان هدایت به زبان و دعوت میباشد و مراحل دیگر آن را فقط خداوند میتواند عهدهدار گردد.
علامه حلی نیز در مورد هدایت مراحلی را قائل است و آن را به سه مرحله تقسیم مینماید:
۱. دلالت و راهنمایی به حق و حقیقت؛ مثل «هدانی الی الطریق» كه در این مورد راه به انسان نشان داده میشود.
۲. فعل هدایت؛ یعنی نمایاندن واقعیت به انسان، به گونهای كه انسان به آن معتقد گردد.
۳. رساندن به هدف و مقصود؛ همانند كسی كه دست انسان را گرفته، او را تا مقصد همراهی نماید.(۱۰)
بلی مرحلهای از هدایت است كه عموم مردم میتوانند از آن بهره برند. لطف الهی ایجاب میكند كه همه مردم را به راه راست هدایت كند؛ زیرا او خالق و ربّ است و برای سعادت مربوب و مخلوق خود باید راه را نشان دهد. استاد جوادی آملی در این خصوص میفرماید:
«هدایت تشریعی نیز از خداوند است نه از آن غیر او و حتما از خداوند صادر خواهد شد... چون ربوبیت تمام ممكنات مخصوص خداوند است و از حضرت اوست.»(۱۱)مرحلهای بالاتر از هدایت نیز وجود دارد كه ویژه افراد خاصّی است؛ افرادی كه به ندای فطرت خود پاسخ مثبت دادهاند، از چراغ عقل بهره گرفتهاند و به سخن و راهنمایی رسولان و هادیان توجه كرده و در آن راه گام نهادهاند. آنها كه با اطاعت از دستورات الهی تیرگیها را از قلب خود زدودهاند و پردههای حجاب را كنار زدهاند، مورد عنایت خاص الهی قرار گرفته، بهتر از دیگران میتوانند در راه رسیدن به هدف قدم بردارند.
در این جاست كه خداوند هم عنایت خاصی به آنها مینماید و به گفته استاد جعفر سبحانی كمكهای غیبی و امدادهایی كه خارج از اختیار انسان است شامل حال او میشود.(۱۲)
گاهی انسان در شرایط مناسب موفق به انجام كاری میشود كه اثر مثبت آن كار برای مدتها باقی میماند. این همان توفیق و هدایت ثانوی است كه مترتب بر هدایت اولی است كه در دست خود انسان بوده و از آن بهره جسته است.
قرآن كریم در این باره میفرماید هر كس پذیرای هدایت باشد، هدایت او افزایش خواهد یافت.(محمد/ ۱۷،زمر/ ۱۸،تغابن/ ۱۱وبقره/ ۲) از آیات نخستین سوره بقره كه میفرماید: «ذلك الكتاب لاریب فیه هدیً للمتقین. الذین یؤمنون... اولئك علی هدیً من ربّهم»نیز میتوان دو گونه هدایت را برداشت نمود. یك هدایت اولیه كه همان پیروی از فطرت، عقل و تعالیم انبیاء است كه این خود آثاری را به دنبال دارد كه یكی از آنها تشكیل ملكه تقوا در انسان میباشد و در پی آن هدایت ثانوی متوجه انسان میشود كه همان توفیق الهی است؛ چنان كه در نقطه مقابل، ضلالت نیز همینگونه است و مرحلهای عمیق دارد كه مترتب بر مرحله اول است. مرحله اول در دست خود انسان است؛ یعنی بیتوجهی به ندای فطرت و راهنمایی عقل و دستورات انبیاء باعث تیرگی قلب، حجاب و سلب توفیق میگردد. البته این آثار بر بیتوجهی انسان به دستورات الهی بار میشود؛ هر چند خود انسان به آن توجه نداشته باشد یا حتی آن را نخواسته باشد: «انّ الذین كفروا سواء علیهم اانذرتهم ام لم تنذرهم لایؤمنون. ختم اللّه علی قلوبهم و...»(بقره/ ۶-۵) و «فی قلوبهم مرض فزادهم اللّه مرضا»(بقره/ ۱۰)
مُهر زدن بر قلب این افراد، كر كردن آنها به گونهای كه كلام حق را نمیتوانند بشنوند و نیز زیاد كردن مرض قلوب آنها از سوی خداوند است و آنها نمیتوانند جلو آن را بگیرند؛ زیرا مقدمات آن را به سوء اختیار خودشان فراهم كرده و از مرحله هدایت اولیه استفاده نكردهاند و این ضلالت كه فعل خداوند است، مترتب بر ضلالت اولی است كه در اختیار خود افراد بوده است. به عنوان مثال، اگر شخصی بزرگوار و اهل جود و كرم مجلسی را برگزار كند و افرادی را دعوت نماید و سپس در آن مجلس هدایایی را توزیع نماید مسلم است كسانی از این هدایا و از الطاف صاحب كرم برخوردار میشوند كه دعوت وی را پذیرفته و در مجلس حاضر شدهاند؛ اما آنها كه در مجلس حاضر نشدهاند از این هدایا محروم خواهند بود و نمیتوانند آن شخص صاحب جود و كرم را ملامت نمایند، بلكه خود آنها باید برای این محرومیت سرزنش شوند.
رابطه هدایت با آزادی
اكنون شایسته است رابطه بین هدایت و آزادی را بررسی كنیم و ببینیم آیا انسان در انتخاب راه آزاد است و در رسیدن به هدایت یا ضلالت نقش دارد، یا این كه خداوند برخی را هدایت میكند و برخی دیگر را گمراه مینماید؟ بعضی از نویسندگان اهل سنت با استناد به ظاهر شماری از آیات قرآن مانند «فمنهم من هدی اللّه و منهم من حقّت علیه الضلالة»(نحل/ ۳۶) میگویند خداوند انسان را هدایت یا گمراه میكند و انسان در این زمینه نقشی ندارد؛ چنان كه در آیه هدایت به خدا نسبت داده شده است. فخررازی میگوید خداوند ابتدا همه مردم را به وسیله پیامبران دعوت مینماید و سپس ایمان یا كفر را خودش در وجود افراد میآفریند.(۱۳) اما به نظر نگارنده این معنی را نمیتوان از آیه مذكور برداشت نمود. در این آیه هدایت به خداوند نسبت داده شده است «فمنهم من هدی اللّه»، چه این كه او است كه فطرت و عقل را آفریده، پیامبران را فرستاده و زمینه هدایت را فراهم میكند؛ اما ضلالت به او نسبت داده نشده «و منهم من حقّت علیه الضلالة»، زیرا خود شخص است كه با استفاده نكردن از فرصتهای فراهم شده به گمراهی كشیده میشود. علاوه بر این در صدر و ذیل آیه كلماتی وجود دارند كه میتوانند قرینههایی بر خلاف برداشت فخررازی باشند. آیه به طور كامل چنین است: «و لقد بعثنا فی كلّ امّةٍ رسولاً ان اعبدوا اللّه و اجتنبوا الطاغوت فمنهم من هدی اللّه و منهم من حقّت علیه الضلالة فسیروا فی الارض فانظروا كیف كان عاقبة المكذّبین»(نحل/ ۳۶) در این آیه به ارسال پیامبران برای هر جامعه و ملتی اشاره شده است و هیچ انسانی به طور تكوینی ملتزم به پذیرش دعوت پیامبران نیست؛ چنان كه هیچ كس هم از پذیرش آن منع نشده است و هیچ گونه الزامی در این مورد وجود ندارد و این كه بگوییم گر چه پیامبران آمدهاند و دعوت كردهاند، اما ایجاد ایمان و كفر در وجود انسانها توسط خداوند و بدون اراده انسان است به لغو بودن ارسال رسل خواهد انجامید؛ زیرا خداوند میتوانست بدون فرستادن رسولان این كار را انجام دهد و لذا هیچ اثری بر آمدن پیامبران مترتب نمیشود و لغو خواهد بود. بلی، مرحله دوم هدایت كه همان توفیق است در دست انسان نبوده، بلكه فعل خداوند است كه البته آن هم به دنبال انتخاب خود انسان در مرحله اول و مترتب بر آن است.قرینه دیگر بخش پایانی آیه است كه میفرماید: «فسیروا فی الارض فانظروا كیف كان عاقبة المكذّبین» اگر ضلالت انسان اجباری باشد و انسان در تغییر سرنوشت خود هیچ گونه نقشی نداشته باشد، قرآن نباید انسان را به «سیر در زمین و مطالعه احوال گذشتگان» دعوت نماید؛ چه این كه این مطالعه بیاثر و لغو خواهد بود، در حالی كه خداوند حكیم است و همانطور كه لغو از او صادر نمیشود، به كار لغو نیز دستور نمیدهد. پس باید گفت هدایت فعل خداوند است به معنای اعطای نعمت فطرت و عقل و فرستادن انبیاء برای راهنمایی نوع بشر؛ اما انسان در انتخاب راه خود حق تعیین دارد و مجبور نمیباشد. «انّا هدیناه السبیل امّا شاكرا و امّا كفورا» (انسان/ ۳)؛ اما ضلالت كه برای انسان محقق میشود به خاطر گزینش نادرست خود مكلف میباشد.
رابطه هدایت با حق
اگر هدایت را به معنای راهنمایی و نشان دادن طریق بدانیم آن طریق بناچار باید به مقصد خاصی بینجامد و آن مقصد خاص حقیقت میباشد و طریق منتهی به آن در قرآن «صراط مستقیم» نامیده شده است: «اهدنا الصراط المستقیم» (فاتحه/ ۶) صراط در عرف مردم به جاده و راه عمومی گفته میشود و صراط مستقیم راهی است كه همواره رهروان خود را به مقصد برساند و ما در این آیه شریفه از خداوند میخواهیم ما را به راهی راهنمایی كند كه ما را به مقصد نهایی برساند و مقصد نهایی، حق و حقیقت است. پس هدایت مستلزم حقّ و ضلالت مستلزم باطل است. از آن جا كه حق مطلق خداوند است «ان اللّه هو الحق» (نور/ ۲۵)، پس انسانِ هدایت شده كسی است كه حركت او به سوی خداست و تمام گفتار و كردار او رنگ الهی دارد و كسی كه به این مرحله برسد هدفی جز بیان حق و تحقّق و حاكمیت حق ندارد.
راهنمایان و گمراهكنندگان از دیدگاه قرآن كریم
یكی از مسائل مهم اعتقادی فاعلیت خداوند و تأثیر او در وجود میباشد كه این مسأله از مراتب توحید به شمار میآید. در این زمینه عدهای تا آن جا پیش رفتهاند كه معتقد شدهاند هر آنچه از انسان صادر میشود فاعل واقعی آن خداوند است و انسان هیچگونه قدرت و ارادهای از خود ندارد. البته اگر این دیدگاه را بپذیریم، ارتكاب جرائم و جنایات و صدور افعال ناپسند را نباید به انسان نسبت داد و نباید او را بر انجام چنین كارهایی مؤاخذه كرد؛ زیرا او در ارتكاب چنین اعمالی هیچ نقش و ارادهای نداشته است؛ در نتیجه اعتقاد به جزا و كیفر روز قیامت و محاسبه اعمال انسان در آن روز غیرقابل قبول خواهد بود، چه این كه مجازات انسانی كه در انجام كاری هیچ نقشی نداشته و تحت اراده الهی و بالاجبار آن كار را انجام داده است، به دور از عدالت الهی بلكه قبیح میباشد. این مسأله در مورد بحث ما نیز جایگاه ویژهای دارد و میبینیم در قرآن گاهی هدایت به خداوند نسبت داده میشود و گاهی به عواملی دیگر و همچنین ضلالت. حال اگر قائل به عدم نقشی برای انسان شویم و هدایت و ضلالت را معلول اراده الهی بدانیم، در واقع اختیار را از كف انسان گرفتهایم و همان اشكالی كه در بحث توحید مطرح است در این جا نیز خودنمایی میكند. ما برای روشن شدن این مسأله به آیات قرآن مراجعه میكنیم تا ببینیم قرآن چه چیزهایی را عوامل هدایت یا ضلالت میداند. از دیدگاه قرآن، خداوند، قرآن و انبیاء راهنمایان بشر میباشند و در عین حال خدا، قرآن، انسان و شیطان به عنوان گمراه كنندگان مطرح هستند كه خدا و قرآن در هر دو مورد در آیات قرآن به چشم میخورند كه با توجه به آیات آنها را بررسی خواهیم نمود.
نقش خداوند در هدایت و ضلالت
هدایت و ضلالت در بسیاری از آیات قرآن به خداوند نسبت داده شده است؛ اسناد هدایت عامه به خداوند در آیاتی مانند: «ربّنا الذی اعطی كل شیء خلقه ثمّ هدی» (طه/ ۵۰) و یا «انّا هدیناه السبیل امّا شاكرا و اما كفورا»(انسان/ ۳) از این باب است كه خداوند انسان را آفریده، استعداد و قوای طبیعی و فطری را در اختیار انسان قرار داده، وی را به نیروی عقل مجهّز نمود، و نیز پیشوایانی را برای هدایت تشریعی به سوی بشر فرستاده است. پس استناد این مرحله از هدایت به خداوند نیاز به توضیح ندارد. هدایت خاص كه همان توفیق رحمانی یا رساندن به هدف است هر چند زمینههای آن را خود انسان با استفاده از هدایت عام الهی ایجاد میكند، اما در قرآن به خداوند نسبت داده میشود. همچنین كسانی كه از هدایت عام الهی در مرحله اول استفاده نكنند، خداوند آنها را گمراه میكند و این كه ضلالت در آیاتی از قرآن به خداوند نسبت داده میشود، در این مرحله و به این معنی است.(اعراف/ ۴۳و ۱۷۸،رعد/ ۲۷) این ضلالت گر چه از خود انسان سرچشمه میگیرد و گمراه شدن او ناشی از توجه نكردن به دستورات پیامبران و بزرگان و بیتوجهی به ندای فطرت بوده، ولی از آن جا كه این انتخاب برخاسته از اراده انسان بوده و این اراده را خداوند آفریده و در اختیار انسان قرار داده، این ضلالت به خداوند نسبت داده شده است؛ چنان كه بسیاری از افعالی كه از انسان صادر میشود به خداوند نسبت داده شده است؛ همانند: «و ما رمیت اذ رمیت و لكنّ اللّه رمی» (انفال/ ۱۷). در این مورد گر چه پرتاب تیر توسط انسان و با نیروی بازوری او انجام میشود، اما از آن جا كه نیروی تدبیر، توان بازو و اراده را خداوند در اختیار او قرار داده و نیز در هر لحظه ممكن است آنها را سلب كند، این عمل به خداوند نسبت داده شده است.
نقش كتب آسمانی در هدایت و ضلالت
كتب آسمانی با تبیین تكالیف بشر كه زمینه را برای راهنمایی او فراهم میكند یكی از منابع اصلی هدایت انسان میباشند. پیامبران نیز در حقیقت برای بیان تعالیم این كتب برای بشر آمدهاند. كتب آسمانی با این كه متعدد و در ظاهر مختلف به نظر میرسند، اما در طول و مكمل یكدیگر بوده، قرآن كاملترین و برترین نمونه آنهاست. قرآن كتب آسمانی امتهای گذشته را به عنوان راهنمای بشر معرفی میكند: «انّا انزلنا التوراة فیها هدیً و نور» (مائده/ ۴۴) «و آتیناه الانجیل فیه هدیً و نور»(مائده/۴۶) این آیات بیان میكنند كه كتب آسمانی برای هدایت نوع بشر آمدهاند؛ مثلاً در سوره یونس میفرماید: ای مردم از سوی پروردگار شما برایتان پند و اندرزهایی آمده كه درمانی است برای آنچه در سینههاست و رهنمود و رحمتی برای گروندگان به خدا.(یونس/ ۵۷،بقره/ ۲) گاهی نیز قرآن یا كتب پیشین به عنوان وسیله گمراهی افراد بیان شدهاند(مائده/ ۶۴) و توجیه آن چنین است كه قرآن برای هدایت انسان و ایمان آنها نازل شده، اما موضعگیری و عكسالعمل آنها در مقابل تعالیم قرآن موجب ازدیاد كفر آنان میگردد. آنان وقتی گسترش اسلام و نفوذ آیات قرآن را میبینند، از آن جا كه اسلام را نپذیرفتهاند، سعی میكنند در مقابل آن بایستند و مانع پیشرفت آن شوند؛ از این رو روز بروز از هدایت الهی و راهی كه قرآن ارائه نموده فاصله میگیرند و در واقع كفر آنها افزایش مییابد. این گونه ازدیاد گمراهی و طغیان در آیات مذكور به قرآن نسبت داده شده است.(۱۴)نقش انبیاء در هدایت
انبیاء همواره به عنوان هادی مطرح هستند و صفت گمراه كردن در قرآن به آنها نسبت داده نشده است. از نظر قرآن آفرینش انسان در پی هدفی خاص یعنی تكامل و دستیابی به كمال مطلق و تقرّب به جوار حضرت حق میباشد و بدین منظور هر چند به انسان استعداد فطری و نیروی تعقل و تفكر داده شده، اما برای شكوفایی این استعدادهای انسانی و افروختن مشعلی فروزان برای حركت در طریق وصول به حق نیاز به وسیلهای است تا بتواند انسان را در این راه پرپیچ و خم راهنمایی كند و انسان مادی را با آن هدف غیرمادی مرتبط سازد. آن وسیله و واسطه انبیاء الهی هستند كه ماهیتی بشری دارند و از ویژگیهای انسان برخوردارند، اما در بعد معنوی سرآمد تمام افراد عصر خود بودهاند. آنها اسوه و الگوی افراد هستند و انسانها با اقتدا به آنها و پیروی از اعمال و گفتارشان در راه حق و حقیقت گام مینهد: «اولئك الذین هدی اللّه فبهُداهم اقتده»(انعام/ ۹۰) هدایت انبیاء در عرض هدایت الهی نیست، بلكه در طول آن، به دستور خداوند و برخاسته از مصلحتاندیشی و لطف حضرت حق و مكمل هدایت باری تعالی است. خداوند رحمان است و لطیف و لطف او ایجاب میكند كه بشر را به سوی سعادت ابدی هدایت كند و برای عملی كردن این هدف، افرادی از بین انسانها را بر میگزیند كه ویژگیهای انسانی دارند و قادرند با انسان تماس برقرار نمایند، تا انسانها بتوانند دعوت آنان را درك كنند. از سوی دیگر آنان در بعد معنوی باید به گونهای باشند كه قابلیت ارتباط با عالم معنی و گرفتن وحی را از آن منشأ لطف داشته باشند، و این افراد انبیاء الهی هستند.
نقش انسان در هدایت و ضلالت
با توجه به آنچه یاد شد، آشكار گردید كه انسان در انتخاب راه خود نقش دارد، آزاد آفریده شده، دارای حق انتخاب است. همچنین انسان با برخورداری از نیروی عقل و خرد میتواند خوب و بد را تشخیص دهد و یكی را انتخاب نماید و چیزی به عنوان جبر كه انسان را وادار به انتخاب راهی خاص كند وجود ندارد. آنچه در این جا مورد بررسی قرار میگیرد این است كه انسان در هدایت یا ضلالت خود چه نقشی را میتواند ایفا كند و این كه دیدگاه قرآن در این مورد چیست؟ انسان قابلیتهایی دارد كه به فعلیت رساندن هر یك از آنها یا توجه خاص به هر كدام از آنها میتواند در سرنوشت انسان مؤثر باشد و آینده او را رقم بزند.
قابلیت درونی انسان
انسان بر اساس فطرت خود به سوی كمال گرایش دارد و نیروهایی از قبیل حسّ حقیقتجویی و حس خداپرستی او را در این راه تحریك میكنند. با وجود این، انسان مجبور به پیروی از این گرایشهای درونی نیست، بلكه غریزههایی از قبیل شهوت، غضب، قدرتطلبی و خودخواهی نیز در طبیعت انسان هستند كه هر یك منشأ برخی از رفتارها در انسان میباشند. این غرایز با این كه سرمنشأ خیر بوده، هر یك به گونهای به هستی و رشد انسان كمك میكنند، اما توجه بیش از حد به یكی از آنها و تقویت آن موجب خروج انسان از حدّ اعتدال میگردد. بدین گونه انسان میتواند در تعیین سرنوشت خود مؤثر باشد و از این روست كه قرآن بسیاری از مشكلات انسان را ناشی از اعمال خود او میداند چنان كه میفرماید بسیاری از گرفتاریهای شما چیزهای است كه خود شما در ایجاد آن نقشی داشتهاید.(شوری/ ۳۰) تفسیر نمونه در بیان آیه شریفه میفرماید: «هدایتها و ضلالتهایی كه در این مورد به اراده خدا نسبت داده میشوند، در حقیقت پاداش و كیفرهایی است كه در مقابل انجام اعمال نیك و بد به بندگان میدهد.»(۱۵) حال كه سخن به این جا رسید، مناسب است به فهرست اعمال و كردار انسانی و موضعگیریهای او كه در گمراهی و سقوط او نقش دارند و موجبات آن را فراهم میآورند، اشارهای گذرا داشته باشیم. این اعمال عبارتند از:
۱. پیروی از هوی و هوس
اگر انسان غرایز خود را تعدیل نكند و بیش از حد به ارضاء آنها بپردازد از خط اعتدال خارج شده، به ورطه انحراف سقوط خواهد نمود. قرآن كریم میفرماید: «افرأیت من اتخذ الهه هواه و اضلّه اللّه علی علم و ختم علی سمعه و قلبه...»(جاثیه/ ۲۳) در این آیه گمراه شدن بنده توسط خداوند معلول پیروی بدون چون و چرا از خواهشهای نفسانی است. وقتی انسان هواهای نفسانی را معبود و مُطاع خود قرار دهد بر چشم و گوش و قلب او مهر زده میشود؛ زیرا انسان چیزی را جز همان خواهشهای درونی خود نمیبیند و در چنین شرایطی درك حقیقت برایش غیرممكن میشود و این حالت به منزله مُهر زدن بر قلب و چشم شخص گمراه بیان شده است.
۲. دوست ناباب
اگر انسان دوست ناباب و گمراهی را برگزیند و قدرت هدایت و راهنمایی او را نداشته باشد، در صورت ادامه دوستی با او خودش ممكن است تحت تأثیر واقع شود. این مسأله امروزه از مشكلات اصلی جامعه ما است. از سوی دیگر یك دوست خوب میتواند موجب هدایت و كمال انسان باشد. قرآن در مورد نقش دوستان میفرماید: «و یوم یعضّ الظالم علی یدیه یقول یا لیتنی اتّخذت مع الرّسول سبیلاً. یا ویلتی لیتنی لم اتخذ فلانا خلیلاً» (فرقان/ ۲۸ ۲۷)
۳. پیروی نسنجیده از بزرگان
یكی از عوامل اصلی مشكلات كشورهای جهان سوم و نیز كشورهای اسلامی پیروی حساب نشده سیاستمداران و رهبران آنها از بیگانگان از جمله سیاستمداران برجسته جهان است. این مسأله سبب بیتوجهی به تعالیم اسلام و مصالح جوامع اسلامی میشود و نیز موجبات گمراهی انسان را فراهم میآورد. انسانی كه مطیع بزرگان جامعه خود باشد مصالح و سرنوشت خود در روز قیامت را فراموش میكند و از آن غافل میشود. قرآن میفرماید: عدهای از افرادی كه روز قیامت دچار عذاب شوند بهانه میآورند كه خدایا ما از بزرگان پیروی كردیم و گمراه شدیم.(احزاب/ ۶۶) از سوی دیگر پیروی از تعالیم رسولان و فرستادگان الهی موجب هدایت انسان و حركت او در صراط حق میباشد و كسی كه از فرزانگان و عارفان پیروی كند به كمال مقصود خود خواهد رسید.
۴. پیروی حساب نشده از اجداد
تقلید و پیروی كوركورانه، همان گونه كه در گذشته سبب گمراهی افراد میشده و بسیاری از افراد اعتقادات اجداد و نیاكان خود را بدون تحقیق در مورد صحّت و حقانیت آنها میپذیرفتند، امروزه نیز بر جوامع انسانی سایه افكنده است و پیروان بسیاری از ادیان به گونهای موروثی و بدون هیچ گونه جستجو معتقد به باورهای نیاكان خود بوده، از آن دفاع میكنند. در پارهای از موارد حتی پیروان یك دین در مرحله عمل نیز با تقلید از نیاكان خود به تعالیم واقعی آن دین توجه نمیكنند كه این حالت از نظر قرآن مردود شمرده شده است. حتی قرآن اطاعت از پدر و مادر را در صورتی كه موجب گمراهی انسان باشند نهی كرده است: «و ان جاهداك علی ان تشرك بی ما لیس لك به علم فلاتطعهما» (لقمان/ ۱۵)
۵. احساس بینیازی
اگر انسان خود را در مقابل حضرت حق بینیاز پندارد و احساس كند تمام امور خود را میتواند حل و فصل كند و به قدرت الهی نیاز ندارد، دچار گمراهی شده، طغیان خواهد كرد. لذا در تعالیم اسلامی همواره نیاز انسان و وابسته بودن او به منبع پرفیض الهی تذكر داده میشود. قرآن یكی از علل گمراهی افراد را غفلت و فراموشی تعالیم الهی و یاد خداوند میداند.(فرقان/ ۱۸-۱۷)
۶. پیروی از اكثریت
یكی دیگر از عوامل اصلی گمراهی بشر پیروی از اكثریت است كه در طول تاریخ موجب مخفی ماندن حق و نشر باطل گردیده است. بشر امروزی نیز از این مشكل رنج میبرد و برخی از ملتها در اثر پیروی از رأی اكثریت دچار مشكلات روحی و معنوی بسیاری شدهاند. یكی از شبهاتی نیز كه امروزه علیه مكتب اهل البیت علیهمالسلام مطرح میشود، این است كه اگر این مكتب بر حق است چرا پیروان آن در اقلیت هستند؟ در پاسخ باید گفت كه اكثریت یا اقلیت بودن نمیتواند معیار حق و باطل باشد، بلكه گاهی اكثریت بر حقند و در بسیاری از موارد نیز اقلیت بر حق میباشند و اكثریت بر كفر، فساد و ضلالت؛ چنان كه قرآن كریم در موارد متعددی بدان اشاره كرده است و گاهی میفرماید اكثر آنها نمیدانند، یا اكثر آنها تعقل نمیكنند، یا میفرماید اگر از اكثریت پیروی كنی از راه خدا منحرف خواهی شد و علّت آن را این میداند كه آن اكثریت بر اساس حدس و گمان تصمیمگیری میكنند.(انعام/ ۱۱۶)
۷. پرستش بتها
پرستش بتها گر چه خود معلول گمراهی و انحراف است، اما در عمیقتر شدن ضلالت انسان تأثیر دارد: «ربّ انهنّ اضللن كثیرا من الناس...» (ابراهیم/ ۳۶) در این آیه مشاهده میكنیم كه حضرت ابراهیم علیهالسلام گمراهی بسیاری از مردم را به خاطر بتها میداند.نقش شیطان در ضلالت انسان
یكی از اصلیترین عوامل گمراه كننده انسان شیطان است. نه تنها شیطان، بلكه شیاطین انس و جن به شیوههای مختلف انسان را فریب داده، از راه سعادت خارج میكنند. در سوره فصّلت میفرماید، كفار در روز قیامت از خدا میخواهند اجازه دهد شیاطین جنّ و انس را زیر پای نهند، به این دلیل كه علّت گمراهی خود را در وجود آنان میبینند و اكنون در روز جزا به فكر انتقام میباشند.(فصّلت/ ۲۹) قرآن كریم این سخن را از سوی آنان نقل مینماید و آن را رد نمیكند و این مشخص میسازد كه شیطان در ضلالت انسان نقش داشته است. در عرف مردم نیز انجام بسیاری از كارهای نامطلوب به عنوان عمل شیطانی مطرح است. در قرآن نیز در سرگذشت آدم و حوا از شیطان بتفصیل بحث شده است.
چگونگی حیلههای شیطانی
اغوا كردن، وسوسه و تزیین امور دنیوی برای انسان راههای عمده نفوذ حیلههای شیطانی در قلب انسان است. شیطان امور مادی از قبیل زن و فرزند و اموال و پست و مقام را به گونهای برای انسان مهم و زیبا جلوه میدهد كه توجه انسان به آنها كاملاً جلب شده، از امور معنوی غافل میگردد. قدرت وسوسههای شیطان به حدی زیاد و مؤثر است كه حتی در شخصی همچون آدم ابوالبشر كه از انبیاء الهی است نفوذ میكند. هر چند شیطان نتوانست بر قلب آدم مسلط شود و زمام حیات او را در كف گیرد، اما او از وسوسههای شیطان متأثر گردید: «فوسوس لهما الشیطان... فدلاّهما بغرور فلمّا ذاقا الشجرة بدت لهما سوءتهما» (اعراف/ ۲۲)
زمینهها و شرایط هدایت و ضلالت
تاكنون در مورد عوامل هدایت و ضلالت، یا هادی و مُضلّ بحث كردیم. اكنون باید دید این عوامل در چه شرایطی و با وجود چه زمینههایی در وجود انسان كارایی دارند. فایده این بحث در این است كه انسان میتواند با ایجاد زمینههای هدایت در سرنوشت آینده خود ایفاء نقش نماید و نیز دوستان و اطرافیان خود را بشناسد، جبهه حق و عدالت را از جبهه باطل تشخیص دهد و خود را از نیروهای اهریمنی حفظ نماید. در ادامه، این زمینهها یكایك مورد بررسی قرار خواهد گرفت. یكی از زمینههای هدایت «تقوا» است كه انسان با ایجاد آن میتواند از تعالیم الهی استفاده نموده، نسبت به آینده خود مطمئن گردد. «ذلك الكتاب لاریب فیه هدی للمتقین» (بقره/ ۲). تقوا شرط هدایت ثانویه الهی است؛ یعنی هدایت عام شامل تمام افراد است و هر كس میتواند از نعمت فطرت و عقل و تعالیم انبیاء استفاده كند، اما مراحل خاص هدایت از قبیل توفیق شرایط خاصی دارد كه یكی از آنها تقواست و كسانی كه كفر ورزند و به دنبال فسق باشند، از آن محروم هستند. یكی دیگر از شرایط هدایت «ایمان» است. قرآن در موارد متعددی به این مطلب اشاره دارد و میفرماید كسانی كه ایمان آورده و عمل صالح انجام دهند به خاطر ایمانشان خداوند آنان را هدایت میكند. به نظر میرسد كه مراد از هدایت در این گونه آیات هدایت خاص یعنی همان توفیقات رحمانی باشد؛ چه این كه راهنمایی و نشان دادن راه سعادت اختصاص به افراد خاصی ندارد. از دیگر شرایط هدایت این است كه انسان پذیرای حق و حقیقت باشد، گوشی شنوا و فكری فعال داشته باشد، نظرات و اقوال متفاوت را مطالعه كرده، پس از ارزیابی، آن را كه حق است بپذیرد: «الذین یستمعون القول فیتّبعون احسنه اولئك الذین هداهم اللّه...»(زمر/ ۱۸) این آیه اعم از هدایت عام الهی و توفیقات خاص او باشد. توضیح آیه در مورد هدایت عامه چنین است كه خداوند راه صحیح و كلمه حق را برای همه بیان كرده، اما آن كس كه حق را نپذیرد از آن بهرهای نبرده و میتوان مجازا گفت خدا او را هدایت نكرده است و در مورد هدایت خاصه روشن است كه افراد متعصب كه حاضر نشوند به نظرات دیگران گوش فرا دهند و خود را بهترین افراد بپندارند، از الطاف حق محروم شوند و توفیقات الهی شامل آنها نشود. دیگر از اعمالی كه زمینه هدایت را فراهم میآورد جهاد با اموال و انفس و هجرت فی سبیل اللّه است. جهاد به معنای كار دشوار و سخت است.(۱۶) و علت نامگذاری این اعمال به «جهاد» دشوار بودن آنهاست، بلكه باید گفت این دشوارترین كارهاست؛ چه این كه انسان از بهترین سرمایه یعنی جان خود میگذرد و برای رضایت حضرت حق و قرب پروردگار آن را در طبق اخلاص مینهد، یا مال خود را كه شب و روز برای گردآوری آن تلاش كرده تقدیم حضرت حق میكند. هجرت نیز كه در جریان آن انسان ممكن است خانواده، فرزندان، اقوام و دوستان و یا اموال خود را رها كند و به دیار غربت روانه شود، كاری است بسیار دشوار. چنین شخصی از وصل یاران چشم میپوشد تا به وصل جانان نایل آید و این هنرنمایی نه كار هر كس، بلكه هنر شخصی است كه اسیر اشاره معشوق شده است و عشق در قلبش جلوهگر شده باشد: «و الذین آمنوا و هاجروا و جاهداوا فی سبیل اللّه باموالهم و انفسهم اعظم درجةً عنداللّه و اولئك هم الفائزون» (توبه/ ۲۰). بلی رسیدن به منبع فیض الهی كه نهایت سیر انسان میباشد در پرتو مجاهده و هجرت امكانپذیر است. همان طور كه برخی از اعمال و رفتار انسان به هدایت او كمك میكند، بعضی از رفتارها و موضعگیریهای او موجب محروم شدن از این فیض عظیم الهی و افتادن در ورطه گمراهی میگردد. هر چند فطرت انسان بر گرایش به سوی خداوند آفریده شده و ذاتا به حق و حقیقت تمایل دارد و عوامل درونی هدایت برایش در نظر گرفته شده و علاوه بر آن انبیاء الهی هم برای راهنمایی او آمدهاند، اما سلوك در این راه به صورت حتمی و جزمی نیست، بلكه چه بسا به خاطر عواملی عارضی انسان از صراط حق منحرف شود: «انّا هدیناه السبیل امّا شاكرا و اما كفورا»(انسان/ ۳) این عوامل در زمینهها و شرایط خاصی میتوانند مؤثر باشند و فطرت خداجوی انسان را مخدوش سازند. لذا شناخت این زمینهها اهمیت ویژهای دارد و با دانستن آنها انسان میتواند خود را از سقوط در وادی ضلالت حفظ نماید و تلاش عوامل گمراهی از قبیل شیطان را خنثی نماید. در ادامه، این شرایط را یكایك مورد بررسی و مطالعه قرار خواهیم داد:
۱ عدم تفكر
یكی از چیزهایی كه از دیدگاه اسلام ارزش بسیاری دارد تفكر میباشد. از نظر قرآن كسانی میتوانند از آیات الهی بهره ببرند و عبرت بگیرند كه اهل تفكر باشند: «انّ فی ذلك لآیات لقوم یتفكرون» (رعد/ ۳)
«و كذلك یبیّن لكم الایات لعلّكم تتفكّرون» (بقره/ ۲۱۹)
در روایات نیز توجه خاصی به تفكر شده و به تعلیم و تعلم و تفكر اهمیت ویژهای داده شده است. امام هشتم علیهالسلام میفرماید:
«لیس العبادة كثرة الصلاة و الصوم، و انّما العبادة التفكر فی امر اللّه عزّوجل.»(۱۷) تفكر ركن اصلی قوام انسان و زندگی اجتماعی اوست، به گونهای كه اگر این ركن خدشهای بردارد انسان در ادامه راه خود دچار مشكلاتی خواهد شد و قوام خود را نمیتواند حفظ كند و نتیجه آن، انحراف و گمراهی است: «ام تحسب انّ اكثرهم یسمعون او یعقلون ان هم الا كالانعام بل هم اضلّ سبیلاً» (فرقان/ ۴۴) از آن جا كه شنیدن كلام معقول و تعقل و تفكر و سپس پذیرش كلام حق، راه رسیدن به حق مطلق و كمال نهایی است و گروه مورد بحث در این آیه از این ویژگی به دور هستند، لذا آنها در جامعه انسانی جای نمیگیرند. و همانند چهارپایان بلكه بدتر هستند؛ زیرا چهارپایان ذاتا از چنین نعمتی محروم بودهاند، اما به این افراد چنین موهبتی عطا شد، ولی از آن استفاده نكردند؛ لذا شایستگی ملامت و سرزنش دارند. همچنین در موردی كه انسان از دیگر استعدادهای خدادادی خود استفاده نكند این مسئله صدق میكند؛ مثلاً چنانچه قوه تعلم یا تفحص از حقیقت و تلاش و كوشش در انسان به خاموشی گراید، او شایسته سرزنش است، در صورتی كه حیوان كه از ابتدا فاقد آن بوده، سرزنش نمیشود.۲ بیاعتقادی نسبت به قیامت
بیاعتقادی به روز جزا از موجبات و زمینههای ضلالت است؛ زیرا انسان در چنین شرایطی انگیزهای برای كنترل رفتار خود و پیروی از معیارهای الهی ندارد. قرآن نیز در بسیاری از موارد مشركان و كفار را به خاطر اعتقاد نداشتن به معاد سرزنش میكند. خداوند متعال در سوره هود میفرماید: «و یبغونها عوجا و هم بالآخرة هم كافرون»(هود/ ۱۹) و نیز میفرماید: «فالذین لایؤمنون بالآخرة قلوبهم منكرة و هم مستكبرون»(نحل/ ۲۲) در مقابل، آیاتی وجود دارند كه در آنها یقین داشتن به آخرت عامل تقوا و در نهایت هدایت انسان و رستگاری او بیان میشود. این واقعیت در آیات اول سوره بقره بیان شده است: «و بالآخرة هم یوقنون» (بقره/ ۴)
۳ رضایت به زندگی این دنیا و اطمینان به آن
در سوره یونس به یكی دیگر از شرایط عارض شدن گمراهی اشاره شده و آن عبارت است از رضایت به زندگی این جهان و اطمینان داشتن به بقاء آن: «و رضوا بالحیوة الدنیا و اطمأنّوا بها» (یونس/ ۷)
این فكر موجب غفلت انسان از امور معنوی و الهی میشود. بدینسان كسانی كه میپندارند زندگی آنان در این دنیا خلاصه میشود و تنها باید برای تأمین نیازهای این دنیا تلاش كنند و به فكر تأمین نیازهای دنیای دیگر نیستند، در معرض انحراف و گمراهی قرار دارند و معمولاً چنین افرادی برای دستیابی به اهداف و خواستههای خود دست به هر عملی میزنند. ریشه بسیاری از اعمال ضد انسانی كه در طول تاریخ انجام شده در این گونه طرز فكر جای دارد. مگر یكی از عواملی كه همواره در طول تاریخ برای جامعه انسانیت مشكل آفریده است فكر توسعهطلبی و كشورگشایی نبوده است؟ مگر نه این است كه كشورگشایی یعنی اهتمام بیش از حد به دنیای مادی: «الذین یستحبّون الحیوة الدنیا علی الآخرة... اولئك فی ضلالٍ بعیدٍ»(ابراهیم/ ۳)
۴ غفلت
اگر انسان آیات خداوند را فراموش كند و از آنها غافل گردد، از نعمت هدایت محروم خواهد شد؛ چنان كه قرآن كریم میفرماید: «و الذین هم عن آیاتنا غافلون»(یونس/ ۷) البته این امری است طبیعی و بر خلاف انتظار نمیباشد؛ چه این كه در امور دنیوی نیز غفلت موجب محروم شدن انسان از یك موهبت یا امتیاز میگردد؛ مثلاً انسانی كه تصمیم دارد از تسهیلات دولتی برای كار خاصی استفاده كند باید متوجه باشد كه در چه زمان و تحت چه شرایطی این كار شدنی است و چگونه و در چه موقعیتی تقاضای خود را مطرح كند. حال چنین شخصی اگر با بیتوجهی و غفلت از كنار مسائل یاد شده بگذرد یقینا به هدف خود نخواهد رسید. امور معنوی و دینی نیز همینگونه است و راه یافتگان كسانی هستند كه دچار غفلت نشدهاند.
۵ كفر به خداوند و بیاعتقادی به روز قیامت
از نظر یك فرد بیایمان، زندگی به همین دنیای مادی محدود میشود و از غیب و قیامت خبری نیست و طبیعی است كه رفتار چنین فردی آنگونه كه دین انتظار دارد نباشد و در راهی كه قرآن ارائه میدهد حركت نكند. از آن جا كه چنین شخصی به معاد و روز حساب نیز معتقد نیست تكالیف و دستورات دینی از نظر او پوچ و بیمفهوم میباشد؛ زیرا در این دنیا مشاهده نمیكند كه نتیجهای بر آنها بار شود و مترتب شدن نتیجه در روز قیامت را نیز قبول ندارد. از این رو، در پندار او این تعالیم مردود و غیرقابل قبول مینماید. حتی اگر در میان جوامع الهی و نیز جامعه اسلامی تحقیق كنیم، به این جا میرسیم كه اكثر افرادی كه مرتكب اعمال خلاف شرع میشوند و حقوق دیگران را نقض میكنند، در اعتقاد به روز واپسین و محاسبه كردار و گفتار آدمی در آن روز سست میباشند. از این روست كه چنین افرادی بیشتر در معرض گمراهی هستند و معمولاً برای رسیدن به آرزوهای خود دست به هر كاری میزنند. قرآن كریم در مورد كافران میفرماید خواه آنها را هشدار دهی یا هشدار ندهی، آنها ایمان نمیآورند.(بقره/ ۶)
۶ شبههافكنی و صدّ عن سبیل اللّه
در تعلیمات قرآن ایجاد شك و شبهه در قلوب دیگران و نیز جلوگیری از حركت در راهی كه خداوند ترسیم كرده از عواملی شمرده میشود كه زمینه ضلالت انسان را فراهم میآورد. قرآن كریم در اشاره به این دو نكته میفرماید: «الذین یستحبّون الحیوة الدنیا علی الآخرة و یصدّون عن سبیل اللّه و یبغونها عوجا اولئك فی ضلال بعید»(ابراهیم/ ۳) در این آیه ابتدا توجه به حیات دنیا و اصل قراردادن آن بیان شده و آن گاه دو عنصر دیگر، یعنی صد عن سبیل اللّه و شبههافكنی در اذهان دیگران مطرح میشود و بصراحت آن دو را از عوامل گمراهی میداند. برخی از نویسندگان سه نكته مذكور در این آیه را سه درجه متفاوت از ضلالت میدانند كه هر یك مترتب بر دیگری است: اول انتخاب زندگی دنیوی و بیتوجهی به آخرت، دوم صد عن سبیل اللّه و جلوگیری مردم از گرایش به حق و سوم القاء شك و شبهه در میان مردم و منحرف كردن قلوب آنان از راه حق.(۱۸) اما به نظر میرسد این ترتیب مورد عنایت آیه قرآن نباشد؛ چه این كه معمولاً مرتبه القاء شبهه قبل از صدّ عن سبیل انجام میشود و معمولاً دشمنان حق بعد از آن كه در شبههافكنی شكست میخورند و از این راه نمیتوانند مانع گرایش مردم به حق شوند، دست به حركتهای نظامی میزنند و عملاً از حركت مردم به سوی حق جلوگیری میكنند.
ویژگیهای هدایت یافتگان و گمراهان
گاهی به آیاتی از قرآن برمیخوریم كه از خصوصیات هدایت یافتگان یا گمراهان سخن میگوید و میتوانیم آنها را به عنوان نشانه افراد گمراه یا هدایت شده مطرح نماییم كه عبارتند از:
۱ شرح صدر و ضیق صدر
خداوند به كسی كه در صراط مستقیم قرار گرفته، شرح صدر میدهد. شرح صدر یعنی فراخی و وسعت سینه به طوری كه یارای پذیرش حق و حقیقت را داشته باشد. دل انسان در چنین شرایطی نرم میگردد، از لجاجت و سرسختی در دفاع از عقیده باطل خود دست بر میدارد و هر گاه حق با افكار او ناسازگار باشد براحتی افكار و ایدههای خود را كنار میگذارد و حق را با آغوش باز میپذیرد. قرآن كریم میفرماید: هر كس را خداوند بخواهد هدایت كند، به او شرح صدر میدهد(انعام/ ۱۲۵). شرح صدری كه ظرف علم و شناخت است وسعت قلب است، به طوری كه معارف حقهای را كه بر او عرضه میشود پذیرا باشد.(۱۹)
آیه یاد شده سپس به نشانه گمراهان اشاره دارد كه بر خلاف هدایت یافتگان دچار ضیق صدر میباشند و مراد از آن تنگی سینه است، به گونهای كه باعث دشواری پذیرش حق باشد. قابلیت نداشتن برای رسوخ حق در قلب انسان، نداشتن انعطاف پذیری و عدم ملایمت و نرمش كه بشر امروزی را در بر گرفته و حاضر نیست با حق و حقیقت مدارا كند، برخاسته از همین صفت میباشد. بسیاری از مردم مخصوصا دانایان هر قوم و ملتی در مورد حق و حقیقت چیزهایی شنیدهاند یا مطالعه كردهاند و گاهی آن را میدانند، ولی از سرِ لجاجت و تنگنظری كه ناشی از رفتار خود آنان است، ظرفیت پذیرش آن راندارند. در صدر اسلام دشمنان كینهتوز اسلام گوشهای خود را از پنبه پر میكردند تا مبادا ندای حق را بشنوند و وقتی یكی از دوستانشان قصد طواف كعبه را داشت به او پیشنهاد میكردند گوشهای خود را ببندد تا مبادا صوت دلنشین پیامبر اكرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم كه حاوی پیامهای قرآن كریم و حامل حقیقت بود به گوش آنها برسد و دل آنها را نرم كرده، به حق متمایل سازد. گاهی انسان به حدی در ورطه لجاجت غوطهور و سختدل میشود كه دیگر هیچ عاملی نمیتواند بر او تأثیر بگذارد و به آن جا میرسد كه «ختم اللّه علی قلوبهم و علی سمعهم و علی ابصارهم غشاوة و لهم عذاب عظیم»(بقره/ ۷) استاد آیةاللّه معرفت در این باره میفرماید: در این آیه تشبیه و استعاره وجود دارد و كنایه از اعتیاد این افراد به عناد و لجاجت داشته(۲۰) و قلب آنها بكلی سیاه شده و جایی برای نقش بستن حق در آن باقی نمانده است. اینها در اثر اعمال و رفتاری كه داشتهاند و به خاطر موضعگیریهای خود تا آن جا پیش رفتهاند كه دیگر هیچ عاملی در آنها نمیتواند نفوذ كند و گویا خداوند بر چشم، گوش و قلب آنها مُهر زده و آنها قدرت دیدن، شنیدن و تحلیل واقعیتها را ندارند.
۲ تشخیص حق از باطل
یكی از نشانههای انسانی كه هدایت شده این است كه میتواند حق را از باطل تشخیص دهد. نیروی تشخیص این دو از یكدیگر موهبتی است كه از سوی خداوند به پرهیزگاران داده میشود و تقوا خود از نشانههای هدایت است «ذلك الكتاب لاریب فیه هدیً للمتقین»(بقره/ ۲) پس تقوا نشانه هدایت عامه و مقدمه هدایت خاصه است و نیروی تمیز حق از باطل به متقین ارزانی میشود: «یا ایها الذین آمنوا ان تتقوا اللّه یجعل لكم فرقانا»(انفال/ ۱۲۹) بدینسان میتوان گفت این نیرو از نشانههای هدایت است. در آیه مذكور كلمه فرقان آمده است و فرقان یعنی فرق گذارنده و جداكننده حق از باطل، تشخیص دهنده خالصی از ناخالصی و آئینه تمامنمای حقیقت. از طرفی حق و باطل ارتباط مستقیم با هدایت و ضلالت دارند و سرانجام جاده هدایت به مقصدی میانجامد كه حق نامیده میشود و این راهی است پرپیچ و خم و دارای نقاط كور و گمراهكننده و برای تعیین مسیر صحیح و جلوگیری از سقوط، بهترین وسیله چراغ تقواست. مؤلف تفسیر نمونه پس از شرح كلمه فرقان و تقوا به نكتهای اشاره میكند و مینویسد: «نیروی عقل انسان به قدر كافی برای درك حقایق آماده است، ولی پردههایی از حرص و طمع و شهوت و خودبینی و حسد و عشق افراطی به مال و زن و فرزند و جاه و مقام همچون دود سیاهی در مقابل دیده عقل آشكار میگردد... و پیداست كه در چنین محیط تاریكی انسان چهره حق و باطل را نمیتواند بنگرد؛ اما اگر با آب تقوا این غبار زدوده شود و این دود سیاه و تاریك از بین برود، دیدن چهره حق آسان است.(۲۱) این هم مسلم است كه هر كس در گمراهی به سر برد از این نیرو محروم خواهد شد؛ چه این كه این چراغ در اختیار كسانی قرار داده میشود كه قلب و دل خود را جلا داده و آن را برای شنیدن حق و پذیرفتن آن آماده نمودهاند. چنین قلبی است كه كلمه حق میتواند در آن رسوخ كند و آن را روشن سازد؛ اما قلبی كه این زمینه را ندارد، بلكه زمینه مهر زدن بر قلب، چشم و گوش او فراهم است، هرگز نمیتواند حقیقت را بشنود؛ چه رسد به این كه بخواهد آن را با غیر آن مقایسه نموده، حقیقت را برگزیند.
نتیجه و دستاورد هدایت و ضلالت
مسأله دیگر در زمینه مورد بحث، چگونگی سرنوشت افراد هدایت یافته یا افراد گمراه است و این كه فرایند هدایت چه پیامدی برای انسان دارد. در این مورد نیز به آیات قرآن مراجعه میكنیم تا ببینیم حق متعال كه انسان را از ازل تا ابد هدایت نموده و ابزار رسیدن به حق را در اختیار او قرار داده و او را از موانع راه بر حذر داشته است چه میفرماید. قرآن كریم در یك جمله به گونهای جامع به نتیجه هدایت و آثار مترتب بر آن اشاره میكند؛ آن جا كه میفرماید: «فمن تبع هدای فلاخوف علیهم و لا هم یحزنون»(بقره/ ۳۸). هر كس از دستورات و راهنماییهای الهی پیروی كند نه هراسی دارد و نه حزن و اندوهی. هراس ندارد برای این كه همه وظایف و تكالیف خود را انجام داده است، از موهبتهای الهی كه در اختیار وی قرار داده شده استفاده برده، عقل و دانش خود را به كار گرفته، به راهنماییهای رسولان الهی نیز گوش دل سپرده و با شناخت راه حق از باطل، آن را برگزیده و در عمل هم به آن ملتزم شده است. مسلما چنین شخصی از آینده خود بیم ندارد. انسان هدایت یافته از قدم نهادن در صحنه برزخ و قیامت و عبور از صراط واهمهای ندارد و از ورود به میدان محاسبه الهی و دریافت نامه اعمال خود بیم به خود راه نمیدهد كه «آن را كه حساب پاك است، از محاسبه چه باك است؟» روحیه چنین كسی از این هم بالاتر است و او نسبت به دستاوردهای آینده خود در روز جزا هیچ گونه حزنی ندارد و مطمئن است كه در یوم الحساب هیچ درد و رنجی متوجه او نیست، بلكه بسیاری از پاداشها به او داده خواهد شد. لذا است كه صرف اموال در راه خیر، دادن فرزندان در راه خدا، جان دادن در راه معبود و كشته شدن برای وصال نه تنها تلخ نیست، بلكه بسیار شیرین و همانند عسل میباشد. چنین انسانی با دلی آرام به سوی معبود خود میشتابد، چنان كه قرآن كریم در این مورد میفرماید: «لایحزنهم الفزعُ الاكبر و تتلقّاهم الملائكة هذا یومُكم الذی كنتم توعدون» (انبیاء/ ۱۰۳) این افراد هستند كه در روز خوف عظیم هیچ واهمه و هراسی ندارند، بلكه ملائكه به آنها بشارت میدهند و میگویند این روز خوب و شادی است كه انتظار آن را میكشیدید. از سوی دیگر ضلالت نیز آثار و نتایجی دارد كه قرآن به آنها اشاره میكند: «قل من كان فی الضّلالة فلیمدد له الرّحمن مدّا اذا رأو ما یوعدون» (مریم/ ۷۵) هر كس در ضلالت و گمراهی قرار گیرد در همان ضلالت امداد میشود و در ژرفای تاریكی فرو میرود؛ زیرا او تلاشهای خودش را در همان مسیر قرار داده است. این امری است طبیعی كه وقتی انسان از راه اصلی منحرف شود، هر چه در راه انحرافی پیش رود بازگشتش به راه اصلی دشوارتر شده، هر لحظه از راه اصلی بیشتر فاصله میگیرد. وقتی انسان به سوءاختیار خود از هدایت الهی محروم شود و زخارف دنیوی توجه او را به خود جلب نماید و از امور معنوی و معارف الهی فاصله بگیرد و از آنها غافل شود، از حقیقت فاصله گرفته، هر گامی كه بر میدارد در ورطه ضلالت بیتشر فرو میرود و بیشتر غرق میشود و این معنای امداد در گمراهی است. «الذین یحشرون علی وجوههم الی جهنّم اولئك شرٌّ مكانا و اضلّ سبیلاً»(فرقان/ ۳۴) «و من كان فی هذه اعمی فهو فی الآخرة اعمی و اضلّ سبیلاً» (اسراء/ ۷۲) در این دو آیه موقعیت گمراهان در روز قیامت بیان شده است. فرد گمراه به انسانی تشبیه شده كه به صورت خوابیده و بر روی زمین كشیده میشود. از آن جا كه وی در این جهان كور بوده، از راه راست منحرف شد و صراط مستقیم را ندید، در روز قیامت نیز دارای حالتی است كه نمیتواند راه خود را ببیند و گویا بر روی زمین به صورت كشیده میشود؛ لذا در آیه دوم میفرماید هر كس در این جهان واقعیت و حقیقت را نبیند و كور باشد، در قیامت نیز كور خواهد بود وبیشتر گمراه میشود.
هدایت و ضلالت در لغت
راغب هدایت را راهنمایی با لطف و ضلالت را عدول از راه راست بیان كرده است.(۱)
پس هدایت یعنی نشان دادن راهی كه به هدف انسان منتهی میشود و ضلالت به معنای عدول از صراط مستقیم است و متمایل شدن از منهج اصلی؛ خواه كم باشد یا زیاد و خواه عمدی باشد یا سهوی. واژه ضلالت، متضمن نوعی تحیّر و سرگردانی است و مراد منحرف شدن از راهی است كه به مقصد منتهی میگردد. «ضال» به كسی گفته میشود كه مقصود و مطلوبش از او پنهان شده باشد و از راهی كه به آن منتهی میشود، منحرف گردیده است.
معنای هدایت و ضلالت در قرآن
از حدود ۲۳۶ مورد آیهای كه در قرآن راجع به هدایت آمده است میتوان چنین برداشت نمود كه هدایت به معنای «راهنمایی و ارائه طریق حق و كمال و خیر و صواب» است كه گاهی در مورد انسانها به كار میرود؛ مانند آیه شریفه: «و الذین جاهدوا فینا لنهدینّهم سبلنا»(عنكبوت/ ۶۹)؛ ما راهمان را به افرادی كه برای رضای پروردگارشان تلاش كنند نشان خواهیم داد. و گاهی در معنایی عام استعمال شده كه شامل تمام موجودات است كه آنها بر اساس استعداد خدادادی خود به سوی كمال هدایت میشوند. از آیه «ربّنا الذی اعطی كل شیء خلقه ثمّ هدی» (طه/ ۵۰) همین معنی برداشت میشود؛ چنان كه مرحوم علامه از صدرالمتألهین نقل میكند كه هدایت عبارت است از سوق دادن موجودات به سوی كمال ثانوی آنها(۲) كه چیزهایی است كه برای بقا بدان نیاز دارند. پس هدایت دارای اقسام و انواعی میباشد كه آنها را مورد بررسی قرار خواهیم داد.
هدایت تكوینی
هدایت تكوینی ایجاد قوا، استعدادها و گرایشهای خاص در یك موجود است، به گونهای كه آن را به كمال شایسته خود برساند. این معنی نشانگر این واقعیت است كه هر موجودی برای رسیدن به هدف معیّن خود باید راه خاصی را بسپارد؛ مثلاً اگر زندگی زنبور عسل را ملاحظه نماییم، خواهیم دید این حیوان به صورت گروهی زندگی میكند و هر یك از اعضا مسؤولیت خاصی را بر عهده دارد و همه برای رسیدن به هدفی معیّن تلاش میكنند.
خالق این حیوان، چنان استعداد و غریزهای را در وجود آن نهاده است كه در كوهها، جنگلها و بر روی درختان لانه بسازد و هر یك از آنها بتواند وظیفه خود را تشخیص دهد و برای انجام آن به بهترین وجه تلاش نماید. خداوند متعال در این مورد میفرماید: «و اوحی ربّك الی النحل ان اتخذی من الجبال بیوتا و من الشجر و مما یعرشون) (نحل/ ۶۸) مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر این آیه میفرماید خداوند از طریق غریزهای كه در ذات زنبور عسل قرار داده، به او الهام نموده است.(۳) قرآن برای هر موجودی هدایتی مخصوص و هدفی ویژه را مطرح میكند و خلقت آن به گونهای است كه به سوی آن هدف هدایت شده است. از این نظر خلقت انسان همانند موجودات دیگر است و اورگانیزم انسان به گونهای است كه میتواند نیازهای مادی خود را در جهت ادامه حیات به صورت اجتماعی همراه با تحول و تكامل و بهرهگیری از آنچه در محیط است تأمین نماید. در خلقت انسان همانند تمام موجودات مادی دیگر هدفی وجود دارد و انسان همواره در جهت رسیدن به آن هدف در حال حركت میباشد، استاد جوادی آملی در این باره مینویسد: «... هر گونه حركت در محدوده طبیعت همراه با هدایت بوده و از راه خاص به هدف مخصوص رهبری خواهد شد و هیچ موجود طبیعی ایستا و جامد نبوده و هیچ حركتی نیز بدون هدف نخواهد بود.»(۴)هدایت تكوینی عام و شامل تمام موجودات میباشد، اما نوعی از هدایت تكوینی خاص انسان است. انسان كه در دنیای آفرینش جایگاه ویژهای را به خود اختصاص داده و اشرف مخلوقات است هدایتی خاص میطلبد. بیشترین قابلیتها واستعدادهای جهان خلقت در اختیار انسان قرار دارد و هدف آفرینش در مورد انسان بسیار متعالی است و قابل قیاس با هدف آفرینش در موجودات دیگر نیست؛ مثلاً هدف از آفرینش یك گیاه رشد و نمو آن، دادن شكوفه و سپس تبدیل آن به میوه یا بذر است؛ اما در مورد انسان كه موجودی پیچیده است طبیعتا هدفی والاتر وجود دارد و وصول به آن مشكلتر میباشد و بر این اساس قوای غریزی قویتری هم در اختیار او قرار داده شده است. این قوا و استعدادها باید در مسیر صحیح خود هدایت شوند تا انسان را به هدف آفرینش برساند. یكی از مصادیق هدایت تكوینی ویژه انسان داشتن قوه تعقل است. قوه یا حس حقیقتجویی و كنجكاوی، میل به زیبایی، میل به پرستش و... از جمله استعدادهای خاص انسانی هستند كه به صورت تكوینی در وجود نوع بشر نهاده شدهاند و به وی قدرت تشخیص خیر و شرّ، حسن و قبح و حق و باطل را میدهند. این در حالی است كه تمام موجودات مادی دیگر از داشتن چنین قوا و استعدادهایی محروم هستند.هدایت تشریعی
انسان با موجودات دیگر تفاوت اساسی دارد؛ زیرا آنها تنها دارای بعد مادی هستند و هدف نهایی از خلقتشان رسیدن به كمال در همان بُعد میباشد، اما ابعاد وجودی انسان فراتر از بعد مادی اوست. بعد روحی انسان بسیار پیچیده و شناخت نیازهای آن مشكل میباشد و در نتیجه هدایت انسان در این جهت بسیار دشوار میباشد و لذا اگر انسان بتواند خود را بشناسد و بعد معنوی خود و نیازهای آن را درك كند، میتواند به كمال مطلوب خود برسد. حضرت علی علیهالسلام در این مورد میفرماید هر كس خود را بشناسد، پروردگار خود را شناخته است.(۵) از آن جا كه شناخت «نفس» بسیار دشوار و حتی برای انسان بتنهایی غیر ممكناست، نیاز به راهنمایی و تعلیم رخ مینماید. انسان آزاد آفریده شده و حق انتخاب به او داده شده و از این رو دارای مسؤولیت هم میباشد و اكنون برای انتخاب اصلح نیاز به راهنمایی دارد؛ راهنمایی از سوی مبدئی كه ویژگیهای انسان و رو حیات او را بخوبی بداند و توانایی پاسخ به نیازهای او را داشته باشد. از سوی دیگر انسان موجودی است كه به صورت انفرادی نمیتواند زندگی كرده نیازهای خود را تأمین كند، بلكه باید در پرتو زندگی اجتماعی، افراد از تواناییهای یكدیگر برای رفع نیازهای خود بهره ببرند؛ هر چند این خود منشأ تعارضات و درگیریهایی بین آنها میگردد؛ چرا كه همان غرایز حیوانی از قبیل نفعطلبی و برتریجویی و تفوقطلبی در وجود انسان نهفته شده است. دین سان برای برقراری توازن و جلوگیری از بروز خشونت در جوامع انسانی و نیز سوق دادن فرد و جامعه به سوی هدف آفرینش، نیاز به هدایت و راهنمایی انسان ضروری است؛ هدایت از سوی آفرینندهای كه نسبت به خصوصیات و نیازهای انسان آگاهی كامل دارد و عناصر موثر در رسیدن انسان به آن هدف را كاملاً میشناسد. نقش پیامبران در این میان نشان دادن راهی است كه خداوند برای رسیدن انسان به هدف آفرینش خود ترسیم نموده است. لطف الهی در این است كه انسان را به سعادت و كمال برساند. وی انسان را تا حدودی از طریق خلقت و تقدیر و نیز فطرت آدمی راهنمایی كرده و سرشت انسان را به گونهای قرار داده است كه انسان را به سوی كمال نهایی و مطلق دعوت مینماید: «فاقم وجهك للدین حنیفا فطرتاللّه التی فطر الناس علیها» (روم/ ۳۰) فطرت انسان با گرایش به سوی خداوند كه كمال مطلق است درآمیخته است، همان گونه كه از امام صادق علیهالسلام در مورد این آیه سؤال شد و حضرت فرمود مراد از فطرت در این جا توحید میباشد.(۶) در برخی روایات نیز آمده است كه مراد از فطرت اسلام میباشد، چنان كه مرحوم شیخ طبرسی و برخی دیگر از مفسران این قول را برگزیدهاند.(۷) این فطرت الهی انسان را به سوی انجام كارهای نیك و صلاح پیش میبرد و توجه انسان را به سوی خالق و عبودیت او جلب میكند، لذا است كه گفته میشود عبادت كردن و عبودیت ذاتی انسان است. شاهد بر این مدعی این است كه در طول تاریخ مردم به عبادت و پرستش مشغول بودهاند و نمیتوان ملتی را یافت كه خود را از پرستش بینیاز ببیند، مگر در مواردی نادر و استثنایی. از طرفی امروزه میبینیم به رغم تمام تلاشی كه حكومتهای لائیك و ضددینی برای محو دین در كشورهای خود كردهاند، نه تنها توجه مردم به دین كاهش نیافته، بلكه گرایشهای مردم به دین و مخصوصا اسلام در سراسر جهان همانند چشمهای جوشان در حال افزایش میباشد. فطرت انسان را به سوی حق و حقیقت و كمال و سعادت دعوت و راهنمایی مینماید، اما خود بتنهایی قادر نیست برای همیشه انسان را راهنمایی كند و از او در مقابل امیال غریزی دفاع نماید؛ از این رو خداوند عقل را كه چراغی فروزان است در اختیار انسان قرار داد. عقل رسولی باطنی است و نقش بزرگی در راهنمایی انسان به عهده دارد و لذا در مكتب اهل بیت عقل یكی از منابع علمی و فقهی شمرده میشود و قرآن نیز جایگاه مهمی برای عقل ترسیم كرده است. از طرفی یكی از عوامل عمده گمراهی، انحطاط و سقوط آدمی، عدم تعقل و تفكر او میباشد، چنان كه قرآن نیز در سوره ملك از قول دوزخیان میفرماید:«اگر ما گوش و عقل خود را به كار گرفته بودیم، اهل آتش نبودیم.»(ملك/ ۱۰) با این وصف، به كارگیری عقل از سوی مردم متفاوت است و گاهی در مورد یك مسأله افراد نظرات مختلف دارند. تمام افرادی كه با هم به نزاع میپردازند و كسانی كه برای بشر مشكلات بزرگی میآفرینند از نعمت عقل برخوردارند؛ اما از به كارگیری آن عاجز هستند و نمیتوانند آن را راهنمای خود قرار دهند. اگر غرایز و شهوات انسان طغیان نماید چیزی از نور عقل باقی نمیماند تا انسان در پرتو آن به سرمنزل مقصود برسد و در این حال قدرت تفكر و اندیشه از او سلب میشود؛ از این رو عقل به تنهایی برای هدایت بشر كافی نیست، بلكه در مواجهه با غرائز طغیانگر قاصر است و به نیروی دیگری برای روشن كردن راه انسان نیاز میباشد. این نیرو همان نیروی تشریع است. تشریع یعنی وضع قانون از سوی شارع تا از بیرون انسان را هدایت كند و برای او چراغی باشد تا در پرتو آن به حیات خود ادامه دهد، از برخورد با دیگران مصون بماند، و در راه كمال و سعادت حركت كند. این همان قوانین الهی است و افرادی كه آن را از منبع اصلی دریافت میكنند و در اختیار مردم قرار میدهند، رسولان و انبیاء میباشند.مراحل هدایت تشریعی
سؤالی كه در این جا مطرح است این است كه آیا هدایت تشریعی شامل همه افراد بشر است، یا ویژه افراد خاصی میباشد؟ اگر هدایت عمومیت دارد، آیا تحت شرایط خاصی انسان از آن بهره میبرد، یا در هر شرایطی انسان میتواند از این مشعل فروزان سود جوید؟ از برخی تعاریف و تقسیماتی كه نویسندگان و مفسران ارائه نمودهاند چنین برداشت میشود كه هدایت تشریعی نیز دارای مراحلی است كه برخی از آنها عام است و تنها شرط آن وجود اراده در انسان است؛ اما برخی دیگر از درجات آن در مورد افراد خاصی است كه مراحل پایینتر آن را طی كردهاند. در این مورد راغب اصفهانی هدایت انسانها را دارای مراتب و درجاتی برشمرده است؛ از قبیل:
۱. آنچه شامل تمام مكلفان است و نوع بشر از آن برخوردار میباشد؛ مانند عقل و استعداد و امكان تحصیل علم.(۸) برای اثبات این مطلب به آیه «ربّنا الذی اعطی كل شیء خلقه ثمّ هدی»(طه/ ۵۰) استدلال نموده است.
البته چنین به نظر میرسد كه در این استدلال راغب از نكتهای غفلت نموده است كه هر چند هدایت مذكور در آیه عام و شامل نوع بشر است و همه میتوانند از آن برخوردار باشند، ولی اختصاص به انسان ندارد و عموم كلمه «كل شیء» تمام موجودات را شامل میشود و نمیتوان آن را در خصوص انسان دانست، بلكه در اصل، در مورد هدایت تكوینی است؛ چنان كه علامه این را میگوید.(۹)
۲. هدایت یعنی دعوت به لسان انبیاء و به وسیله وحی كه این در خصوص نوع بشر است؛ چنان كه آیه شریفه میفرماید «و جعلنا منهم ائمّة یهدون بامرنا» (انبیاء/ ۷۳)
۳. توفیقی كه اختصاص به افرادی دارد كه به دعوت رسولان و هادیان الهی لبیك گفتهاند و مراحل اوّل و دوم هدایت را پشت سر نهادهاند: «الذین اهتدوا زادتهم هدی»(محمد/ ۱۷)
«و من یؤمن باللّه یهد قلبه» (تغابن/ ۱۱)
۴. هدایت انسان در روز قیامت به سوی جنت: «سیهدیهم و یصلح بالهم»(محمد/ ۵)
راغب این هدایتها را مترتب بر یكدیگر دانسته، مینویسد آنچه فعل انسان است همان هدایت به زبان و دعوت میباشد و مراحل دیگر آن را فقط خداوند میتواند عهدهدار گردد.
علامه حلی نیز در مورد هدایت مراحلی را قائل است و آن را به سه مرحله تقسیم مینماید:
۱. دلالت و راهنمایی به حق و حقیقت؛ مثل «هدانی الی الطریق» كه در این مورد راه به انسان نشان داده میشود.
۲. فعل هدایت؛ یعنی نمایاندن واقعیت به انسان، به گونهای كه انسان به آن معتقد گردد.
۳. رساندن به هدف و مقصود؛ همانند كسی كه دست انسان را گرفته، او را تا مقصد همراهی نماید.(۱۰)
بلی مرحلهای از هدایت است كه عموم مردم میتوانند از آن بهره برند. لطف الهی ایجاب میكند كه همه مردم را به راه راست هدایت كند؛ زیرا او خالق و ربّ است و برای سعادت مربوب و مخلوق خود باید راه را نشان دهد. استاد جوادی آملی در این خصوص میفرماید:
«هدایت تشریعی نیز از خداوند است نه از آن غیر او و حتما از خداوند صادر خواهد شد... چون ربوبیت تمام ممكنات مخصوص خداوند است و از حضرت اوست.»(۱۱)مرحلهای بالاتر از هدایت نیز وجود دارد كه ویژه افراد خاصّی است؛ افرادی كه به ندای فطرت خود پاسخ مثبت دادهاند، از چراغ عقل بهره گرفتهاند و به سخن و راهنمایی رسولان و هادیان توجه كرده و در آن راه گام نهادهاند. آنها كه با اطاعت از دستورات الهی تیرگیها را از قلب خود زدودهاند و پردههای حجاب را كنار زدهاند، مورد عنایت خاص الهی قرار گرفته، بهتر از دیگران میتوانند در راه رسیدن به هدف قدم بردارند.
در این جاست كه خداوند هم عنایت خاصی به آنها مینماید و به گفته استاد جعفر سبحانی كمكهای غیبی و امدادهایی كه خارج از اختیار انسان است شامل حال او میشود.(۱۲)
گاهی انسان در شرایط مناسب موفق به انجام كاری میشود كه اثر مثبت آن كار برای مدتها باقی میماند. این همان توفیق و هدایت ثانوی است كه مترتب بر هدایت اولی است كه در دست خود انسان بوده و از آن بهره جسته است.
قرآن كریم در این باره میفرماید هر كس پذیرای هدایت باشد، هدایت او افزایش خواهد یافت.(محمد/ ۱۷،زمر/ ۱۸،تغابن/ ۱۱وبقره/ ۲) از آیات نخستین سوره بقره كه میفرماید: «ذلك الكتاب لاریب فیه هدیً للمتقین. الذین یؤمنون... اولئك علی هدیً من ربّهم»نیز میتوان دو گونه هدایت را برداشت نمود. یك هدایت اولیه كه همان پیروی از فطرت، عقل و تعالیم انبیاء است كه این خود آثاری را به دنبال دارد كه یكی از آنها تشكیل ملكه تقوا در انسان میباشد و در پی آن هدایت ثانوی متوجه انسان میشود كه همان توفیق الهی است؛ چنان كه در نقطه مقابل، ضلالت نیز همینگونه است و مرحلهای عمیق دارد كه مترتب بر مرحله اول است. مرحله اول در دست خود انسان است؛ یعنی بیتوجهی به ندای فطرت و راهنمایی عقل و دستورات انبیاء باعث تیرگی قلب، حجاب و سلب توفیق میگردد. البته این آثار بر بیتوجهی انسان به دستورات الهی بار میشود؛ هر چند خود انسان به آن توجه نداشته باشد یا حتی آن را نخواسته باشد: «انّ الذین كفروا سواء علیهم اانذرتهم ام لم تنذرهم لایؤمنون. ختم اللّه علی قلوبهم و...»(بقره/ ۶-۵) و «فی قلوبهم مرض فزادهم اللّه مرضا»(بقره/ ۱۰)
مُهر زدن بر قلب این افراد، كر كردن آنها به گونهای كه كلام حق را نمیتوانند بشنوند و نیز زیاد كردن مرض قلوب آنها از سوی خداوند است و آنها نمیتوانند جلو آن را بگیرند؛ زیرا مقدمات آن را به سوء اختیار خودشان فراهم كرده و از مرحله هدایت اولیه استفاده نكردهاند و این ضلالت كه فعل خداوند است، مترتب بر ضلالت اولی است كه در اختیار خود افراد بوده است. به عنوان مثال، اگر شخصی بزرگوار و اهل جود و كرم مجلسی را برگزار كند و افرادی را دعوت نماید و سپس در آن مجلس هدایایی را توزیع نماید مسلم است كسانی از این هدایا و از الطاف صاحب كرم برخوردار میشوند كه دعوت وی را پذیرفته و در مجلس حاضر شدهاند؛ اما آنها كه در مجلس حاضر نشدهاند از این هدایا محروم خواهند بود و نمیتوانند آن شخص صاحب جود و كرم را ملامت نمایند، بلكه خود آنها باید برای این محرومیت سرزنش شوند.
رابطه هدایت با آزادی
اكنون شایسته است رابطه بین هدایت و آزادی را بررسی كنیم و ببینیم آیا انسان در انتخاب راه آزاد است و در رسیدن به هدایت یا ضلالت نقش دارد، یا این كه خداوند برخی را هدایت میكند و برخی دیگر را گمراه مینماید؟ بعضی از نویسندگان اهل سنت با استناد به ظاهر شماری از آیات قرآن مانند «فمنهم من هدی اللّه و منهم من حقّت علیه الضلالة»(نحل/ ۳۶) میگویند خداوند انسان را هدایت یا گمراه میكند و انسان در این زمینه نقشی ندارد؛ چنان كه در آیه هدایت به خدا نسبت داده شده است. فخررازی میگوید خداوند ابتدا همه مردم را به وسیله پیامبران دعوت مینماید و سپس ایمان یا كفر را خودش در وجود افراد میآفریند.(۱۳) اما به نظر نگارنده این معنی را نمیتوان از آیه مذكور برداشت نمود. در این آیه هدایت به خداوند نسبت داده شده است «فمنهم من هدی اللّه»، چه این كه او است كه فطرت و عقل را آفریده، پیامبران را فرستاده و زمینه هدایت را فراهم میكند؛ اما ضلالت به او نسبت داده نشده «و منهم من حقّت علیه الضلالة»، زیرا خود شخص است كه با استفاده نكردن از فرصتهای فراهم شده به گمراهی كشیده میشود. علاوه بر این در صدر و ذیل آیه كلماتی وجود دارند كه میتوانند قرینههایی بر خلاف برداشت فخررازی باشند. آیه به طور كامل چنین است: «و لقد بعثنا فی كلّ امّةٍ رسولاً ان اعبدوا اللّه و اجتنبوا الطاغوت فمنهم من هدی اللّه و منهم من حقّت علیه الضلالة فسیروا فی الارض فانظروا كیف كان عاقبة المكذّبین»(نحل/ ۳۶) در این آیه به ارسال پیامبران برای هر جامعه و ملتی اشاره شده است و هیچ انسانی به طور تكوینی ملتزم به پذیرش دعوت پیامبران نیست؛ چنان كه هیچ كس هم از پذیرش آن منع نشده است و هیچ گونه الزامی در این مورد وجود ندارد و این كه بگوییم گر چه پیامبران آمدهاند و دعوت كردهاند، اما ایجاد ایمان و كفر در وجود انسانها توسط خداوند و بدون اراده انسان است به لغو بودن ارسال رسل خواهد انجامید؛ زیرا خداوند میتوانست بدون فرستادن رسولان این كار را انجام دهد و لذا هیچ اثری بر آمدن پیامبران مترتب نمیشود و لغو خواهد بود. بلی، مرحله دوم هدایت كه همان توفیق است در دست انسان نبوده، بلكه فعل خداوند است كه البته آن هم به دنبال انتخاب خود انسان در مرحله اول و مترتب بر آن است.قرینه دیگر بخش پایانی آیه است كه میفرماید: «فسیروا فی الارض فانظروا كیف كان عاقبة المكذّبین» اگر ضلالت انسان اجباری باشد و انسان در تغییر سرنوشت خود هیچ گونه نقشی نداشته باشد، قرآن نباید انسان را به «سیر در زمین و مطالعه احوال گذشتگان» دعوت نماید؛ چه این كه این مطالعه بیاثر و لغو خواهد بود، در حالی كه خداوند حكیم است و همانطور كه لغو از او صادر نمیشود، به كار لغو نیز دستور نمیدهد. پس باید گفت هدایت فعل خداوند است به معنای اعطای نعمت فطرت و عقل و فرستادن انبیاء برای راهنمایی نوع بشر؛ اما انسان در انتخاب راه خود حق تعیین دارد و مجبور نمیباشد. «انّا هدیناه السبیل امّا شاكرا و امّا كفورا» (انسان/ ۳)؛ اما ضلالت كه برای انسان محقق میشود به خاطر گزینش نادرست خود مكلف میباشد.
رابطه هدایت با حق
اگر هدایت را به معنای راهنمایی و نشان دادن طریق بدانیم آن طریق بناچار باید به مقصد خاصی بینجامد و آن مقصد خاص حقیقت میباشد و طریق منتهی به آن در قرآن «صراط مستقیم» نامیده شده است: «اهدنا الصراط المستقیم» (فاتحه/ ۶) صراط در عرف مردم به جاده و راه عمومی گفته میشود و صراط مستقیم راهی است كه همواره رهروان خود را به مقصد برساند و ما در این آیه شریفه از خداوند میخواهیم ما را به راهی راهنمایی كند كه ما را به مقصد نهایی برساند و مقصد نهایی، حق و حقیقت است. پس هدایت مستلزم حقّ و ضلالت مستلزم باطل است. از آن جا كه حق مطلق خداوند است «ان اللّه هو الحق» (نور/ ۲۵)، پس انسانِ هدایت شده كسی است كه حركت او به سوی خداست و تمام گفتار و كردار او رنگ الهی دارد و كسی كه به این مرحله برسد هدفی جز بیان حق و تحقّق و حاكمیت حق ندارد.
راهنمایان و گمراهكنندگان از دیدگاه قرآن كریم
یكی از مسائل مهم اعتقادی فاعلیت خداوند و تأثیر او در وجود میباشد كه این مسأله از مراتب توحید به شمار میآید. در این زمینه عدهای تا آن جا پیش رفتهاند كه معتقد شدهاند هر آنچه از انسان صادر میشود فاعل واقعی آن خداوند است و انسان هیچگونه قدرت و ارادهای از خود ندارد. البته اگر این دیدگاه را بپذیریم، ارتكاب جرائم و جنایات و صدور افعال ناپسند را نباید به انسان نسبت داد و نباید او را بر انجام چنین كارهایی مؤاخذه كرد؛ زیرا او در ارتكاب چنین اعمالی هیچ نقش و ارادهای نداشته است؛ در نتیجه اعتقاد به جزا و كیفر روز قیامت و محاسبه اعمال انسان در آن روز غیرقابل قبول خواهد بود، چه این كه مجازات انسانی كه در انجام كاری هیچ نقشی نداشته و تحت اراده الهی و بالاجبار آن كار را انجام داده است، به دور از عدالت الهی بلكه قبیح میباشد. این مسأله در مورد بحث ما نیز جایگاه ویژهای دارد و میبینیم در قرآن گاهی هدایت به خداوند نسبت داده میشود و گاهی به عواملی دیگر و همچنین ضلالت. حال اگر قائل به عدم نقشی برای انسان شویم و هدایت و ضلالت را معلول اراده الهی بدانیم، در واقع اختیار را از كف انسان گرفتهایم و همان اشكالی كه در بحث توحید مطرح است در این جا نیز خودنمایی میكند. ما برای روشن شدن این مسأله به آیات قرآن مراجعه میكنیم تا ببینیم قرآن چه چیزهایی را عوامل هدایت یا ضلالت میداند. از دیدگاه قرآن، خداوند، قرآن و انبیاء راهنمایان بشر میباشند و در عین حال خدا، قرآن، انسان و شیطان به عنوان گمراه كنندگان مطرح هستند كه خدا و قرآن در هر دو مورد در آیات قرآن به چشم میخورند كه با توجه به آیات آنها را بررسی خواهیم نمود.
نقش خداوند در هدایت و ضلالت
هدایت و ضلالت در بسیاری از آیات قرآن به خداوند نسبت داده شده است؛ اسناد هدایت عامه به خداوند در آیاتی مانند: «ربّنا الذی اعطی كل شیء خلقه ثمّ هدی» (طه/ ۵۰) و یا «انّا هدیناه السبیل امّا شاكرا و اما كفورا»(انسان/ ۳) از این باب است كه خداوند انسان را آفریده، استعداد و قوای طبیعی و فطری را در اختیار انسان قرار داده، وی را به نیروی عقل مجهّز نمود، و نیز پیشوایانی را برای هدایت تشریعی به سوی بشر فرستاده است. پس استناد این مرحله از هدایت به خداوند نیاز به توضیح ندارد. هدایت خاص كه همان توفیق رحمانی یا رساندن به هدف است هر چند زمینههای آن را خود انسان با استفاده از هدایت عام الهی ایجاد میكند، اما در قرآن به خداوند نسبت داده میشود. همچنین كسانی كه از هدایت عام الهی در مرحله اول استفاده نكنند، خداوند آنها را گمراه میكند و این كه ضلالت در آیاتی از قرآن به خداوند نسبت داده میشود، در این مرحله و به این معنی است.(اعراف/ ۴۳و ۱۷۸،رعد/ ۲۷) این ضلالت گر چه از خود انسان سرچشمه میگیرد و گمراه شدن او ناشی از توجه نكردن به دستورات پیامبران و بزرگان و بیتوجهی به ندای فطرت بوده، ولی از آن جا كه این انتخاب برخاسته از اراده انسان بوده و این اراده را خداوند آفریده و در اختیار انسان قرار داده، این ضلالت به خداوند نسبت داده شده است؛ چنان كه بسیاری از افعالی كه از انسان صادر میشود به خداوند نسبت داده شده است؛ همانند: «و ما رمیت اذ رمیت و لكنّ اللّه رمی» (انفال/ ۱۷). در این مورد گر چه پرتاب تیر توسط انسان و با نیروی بازوری او انجام میشود، اما از آن جا كه نیروی تدبیر، توان بازو و اراده را خداوند در اختیار او قرار داده و نیز در هر لحظه ممكن است آنها را سلب كند، این عمل به خداوند نسبت داده شده است.
نقش كتب آسمانی در هدایت و ضلالت
كتب آسمانی با تبیین تكالیف بشر كه زمینه را برای راهنمایی او فراهم میكند یكی از منابع اصلی هدایت انسان میباشند. پیامبران نیز در حقیقت برای بیان تعالیم این كتب برای بشر آمدهاند. كتب آسمانی با این كه متعدد و در ظاهر مختلف به نظر میرسند، اما در طول و مكمل یكدیگر بوده، قرآن كاملترین و برترین نمونه آنهاست. قرآن كتب آسمانی امتهای گذشته را به عنوان راهنمای بشر معرفی میكند: «انّا انزلنا التوراة فیها هدیً و نور» (مائده/ ۴۴) «و آتیناه الانجیل فیه هدیً و نور»(مائده/۴۶) این آیات بیان میكنند كه كتب آسمانی برای هدایت نوع بشر آمدهاند؛ مثلاً در سوره یونس میفرماید: ای مردم از سوی پروردگار شما برایتان پند و اندرزهایی آمده كه درمانی است برای آنچه در سینههاست و رهنمود و رحمتی برای گروندگان به خدا.(یونس/ ۵۷،بقره/ ۲) گاهی نیز قرآن یا كتب پیشین به عنوان وسیله گمراهی افراد بیان شدهاند(مائده/ ۶۴) و توجیه آن چنین است كه قرآن برای هدایت انسان و ایمان آنها نازل شده، اما موضعگیری و عكسالعمل آنها در مقابل تعالیم قرآن موجب ازدیاد كفر آنان میگردد. آنان وقتی گسترش اسلام و نفوذ آیات قرآن را میبینند، از آن جا كه اسلام را نپذیرفتهاند، سعی میكنند در مقابل آن بایستند و مانع پیشرفت آن شوند؛ از این رو روز بروز از هدایت الهی و راهی كه قرآن ارائه نموده فاصله میگیرند و در واقع كفر آنها افزایش مییابد. این گونه ازدیاد گمراهی و طغیان در آیات مذكور به قرآن نسبت داده شده است.(۱۴)نقش انبیاء در هدایت
انبیاء همواره به عنوان هادی مطرح هستند و صفت گمراه كردن در قرآن به آنها نسبت داده نشده است. از نظر قرآن آفرینش انسان در پی هدفی خاص یعنی تكامل و دستیابی به كمال مطلق و تقرّب به جوار حضرت حق میباشد و بدین منظور هر چند به انسان استعداد فطری و نیروی تعقل و تفكر داده شده، اما برای شكوفایی این استعدادهای انسانی و افروختن مشعلی فروزان برای حركت در طریق وصول به حق نیاز به وسیلهای است تا بتواند انسان را در این راه پرپیچ و خم راهنمایی كند و انسان مادی را با آن هدف غیرمادی مرتبط سازد. آن وسیله و واسطه انبیاء الهی هستند كه ماهیتی بشری دارند و از ویژگیهای انسان برخوردارند، اما در بعد معنوی سرآمد تمام افراد عصر خود بودهاند. آنها اسوه و الگوی افراد هستند و انسانها با اقتدا به آنها و پیروی از اعمال و گفتارشان در راه حق و حقیقت گام مینهد: «اولئك الذین هدی اللّه فبهُداهم اقتده»(انعام/ ۹۰) هدایت انبیاء در عرض هدایت الهی نیست، بلكه در طول آن، به دستور خداوند و برخاسته از مصلحتاندیشی و لطف حضرت حق و مكمل هدایت باری تعالی است. خداوند رحمان است و لطیف و لطف او ایجاب میكند كه بشر را به سوی سعادت ابدی هدایت كند و برای عملی كردن این هدف، افرادی از بین انسانها را بر میگزیند كه ویژگیهای انسانی دارند و قادرند با انسان تماس برقرار نمایند، تا انسانها بتوانند دعوت آنان را درك كنند. از سوی دیگر آنان در بعد معنوی باید به گونهای باشند كه قابلیت ارتباط با عالم معنی و گرفتن وحی را از آن منشأ لطف داشته باشند، و این افراد انبیاء الهی هستند.
نقش انسان در هدایت و ضلالت
با توجه به آنچه یاد شد، آشكار گردید كه انسان در انتخاب راه خود نقش دارد، آزاد آفریده شده، دارای حق انتخاب است. همچنین انسان با برخورداری از نیروی عقل و خرد میتواند خوب و بد را تشخیص دهد و یكی را انتخاب نماید و چیزی به عنوان جبر كه انسان را وادار به انتخاب راهی خاص كند وجود ندارد. آنچه در این جا مورد بررسی قرار میگیرد این است كه انسان در هدایت یا ضلالت خود چه نقشی را میتواند ایفا كند و این كه دیدگاه قرآن در این مورد چیست؟ انسان قابلیتهایی دارد كه به فعلیت رساندن هر یك از آنها یا توجه خاص به هر كدام از آنها میتواند در سرنوشت انسان مؤثر باشد و آینده او را رقم بزند.
قابلیت درونی انسان
انسان بر اساس فطرت خود به سوی كمال گرایش دارد و نیروهایی از قبیل حسّ حقیقتجویی و حس خداپرستی او را در این راه تحریك میكنند. با وجود این، انسان مجبور به پیروی از این گرایشهای درونی نیست، بلكه غریزههایی از قبیل شهوت، غضب، قدرتطلبی و خودخواهی نیز در طبیعت انسان هستند كه هر یك منشأ برخی از رفتارها در انسان میباشند. این غرایز با این كه سرمنشأ خیر بوده، هر یك به گونهای به هستی و رشد انسان كمك میكنند، اما توجه بیش از حد به یكی از آنها و تقویت آن موجب خروج انسان از حدّ اعتدال میگردد. بدین گونه انسان میتواند در تعیین سرنوشت خود مؤثر باشد و از این روست كه قرآن بسیاری از مشكلات انسان را ناشی از اعمال خود او میداند چنان كه میفرماید بسیاری از گرفتاریهای شما چیزهای است كه خود شما در ایجاد آن نقشی داشتهاید.(شوری/ ۳۰) تفسیر نمونه در بیان آیه شریفه میفرماید: «هدایتها و ضلالتهایی كه در این مورد به اراده خدا نسبت داده میشوند، در حقیقت پاداش و كیفرهایی است كه در مقابل انجام اعمال نیك و بد به بندگان میدهد.»(۱۵) حال كه سخن به این جا رسید، مناسب است به فهرست اعمال و كردار انسانی و موضعگیریهای او كه در گمراهی و سقوط او نقش دارند و موجبات آن را فراهم میآورند، اشارهای گذرا داشته باشیم. این اعمال عبارتند از:
۱. پیروی از هوی و هوس
اگر انسان غرایز خود را تعدیل نكند و بیش از حد به ارضاء آنها بپردازد از خط اعتدال خارج شده، به ورطه انحراف سقوط خواهد نمود. قرآن كریم میفرماید: «افرأیت من اتخذ الهه هواه و اضلّه اللّه علی علم و ختم علی سمعه و قلبه...»(جاثیه/ ۲۳) در این آیه گمراه شدن بنده توسط خداوند معلول پیروی بدون چون و چرا از خواهشهای نفسانی است. وقتی انسان هواهای نفسانی را معبود و مُطاع خود قرار دهد بر چشم و گوش و قلب او مهر زده میشود؛ زیرا انسان چیزی را جز همان خواهشهای درونی خود نمیبیند و در چنین شرایطی درك حقیقت برایش غیرممكن میشود و این حالت به منزله مُهر زدن بر قلب و چشم شخص گمراه بیان شده است.
۲. دوست ناباب
اگر انسان دوست ناباب و گمراهی را برگزیند و قدرت هدایت و راهنمایی او را نداشته باشد، در صورت ادامه دوستی با او خودش ممكن است تحت تأثیر واقع شود. این مسأله امروزه از مشكلات اصلی جامعه ما است. از سوی دیگر یك دوست خوب میتواند موجب هدایت و كمال انسان باشد. قرآن در مورد نقش دوستان میفرماید: «و یوم یعضّ الظالم علی یدیه یقول یا لیتنی اتّخذت مع الرّسول سبیلاً. یا ویلتی لیتنی لم اتخذ فلانا خلیلاً» (فرقان/ ۲۸ ۲۷)
۳. پیروی نسنجیده از بزرگان
یكی از عوامل اصلی مشكلات كشورهای جهان سوم و نیز كشورهای اسلامی پیروی حساب نشده سیاستمداران و رهبران آنها از بیگانگان از جمله سیاستمداران برجسته جهان است. این مسأله سبب بیتوجهی به تعالیم اسلام و مصالح جوامع اسلامی میشود و نیز موجبات گمراهی انسان را فراهم میآورد. انسانی كه مطیع بزرگان جامعه خود باشد مصالح و سرنوشت خود در روز قیامت را فراموش میكند و از آن غافل میشود. قرآن میفرماید: عدهای از افرادی كه روز قیامت دچار عذاب شوند بهانه میآورند كه خدایا ما از بزرگان پیروی كردیم و گمراه شدیم.(احزاب/ ۶۶) از سوی دیگر پیروی از تعالیم رسولان و فرستادگان الهی موجب هدایت انسان و حركت او در صراط حق میباشد و كسی كه از فرزانگان و عارفان پیروی كند به كمال مقصود خود خواهد رسید.
۴. پیروی حساب نشده از اجداد
تقلید و پیروی كوركورانه، همان گونه كه در گذشته سبب گمراهی افراد میشده و بسیاری از افراد اعتقادات اجداد و نیاكان خود را بدون تحقیق در مورد صحّت و حقانیت آنها میپذیرفتند، امروزه نیز بر جوامع انسانی سایه افكنده است و پیروان بسیاری از ادیان به گونهای موروثی و بدون هیچ گونه جستجو معتقد به باورهای نیاكان خود بوده، از آن دفاع میكنند. در پارهای از موارد حتی پیروان یك دین در مرحله عمل نیز با تقلید از نیاكان خود به تعالیم واقعی آن دین توجه نمیكنند كه این حالت از نظر قرآن مردود شمرده شده است. حتی قرآن اطاعت از پدر و مادر را در صورتی كه موجب گمراهی انسان باشند نهی كرده است: «و ان جاهداك علی ان تشرك بی ما لیس لك به علم فلاتطعهما» (لقمان/ ۱۵)
۵. احساس بینیازی
اگر انسان خود را در مقابل حضرت حق بینیاز پندارد و احساس كند تمام امور خود را میتواند حل و فصل كند و به قدرت الهی نیاز ندارد، دچار گمراهی شده، طغیان خواهد كرد. لذا در تعالیم اسلامی همواره نیاز انسان و وابسته بودن او به منبع پرفیض الهی تذكر داده میشود. قرآن یكی از علل گمراهی افراد را غفلت و فراموشی تعالیم الهی و یاد خداوند میداند.(فرقان/ ۱۸-۱۷)
۶. پیروی از اكثریت
یكی دیگر از عوامل اصلی گمراهی بشر پیروی از اكثریت است كه در طول تاریخ موجب مخفی ماندن حق و نشر باطل گردیده است. بشر امروزی نیز از این مشكل رنج میبرد و برخی از ملتها در اثر پیروی از رأی اكثریت دچار مشكلات روحی و معنوی بسیاری شدهاند. یكی از شبهاتی نیز كه امروزه علیه مكتب اهل البیت علیهمالسلام مطرح میشود، این است كه اگر این مكتب بر حق است چرا پیروان آن در اقلیت هستند؟ در پاسخ باید گفت كه اكثریت یا اقلیت بودن نمیتواند معیار حق و باطل باشد، بلكه گاهی اكثریت بر حقند و در بسیاری از موارد نیز اقلیت بر حق میباشند و اكثریت بر كفر، فساد و ضلالت؛ چنان كه قرآن كریم در موارد متعددی بدان اشاره كرده است و گاهی میفرماید اكثر آنها نمیدانند، یا اكثر آنها تعقل نمیكنند، یا میفرماید اگر از اكثریت پیروی كنی از راه خدا منحرف خواهی شد و علّت آن را این میداند كه آن اكثریت بر اساس حدس و گمان تصمیمگیری میكنند.(انعام/ ۱۱۶)
۷. پرستش بتها
پرستش بتها گر چه خود معلول گمراهی و انحراف است، اما در عمیقتر شدن ضلالت انسان تأثیر دارد: «ربّ انهنّ اضللن كثیرا من الناس...» (ابراهیم/ ۳۶) در این آیه مشاهده میكنیم كه حضرت ابراهیم علیهالسلام گمراهی بسیاری از مردم را به خاطر بتها میداند.نقش شیطان در ضلالت انسان
یكی از اصلیترین عوامل گمراه كننده انسان شیطان است. نه تنها شیطان، بلكه شیاطین انس و جن به شیوههای مختلف انسان را فریب داده، از راه سعادت خارج میكنند. در سوره فصّلت میفرماید، كفار در روز قیامت از خدا میخواهند اجازه دهد شیاطین جنّ و انس را زیر پای نهند، به این دلیل كه علّت گمراهی خود را در وجود آنان میبینند و اكنون در روز جزا به فكر انتقام میباشند.(فصّلت/ ۲۹) قرآن كریم این سخن را از سوی آنان نقل مینماید و آن را رد نمیكند و این مشخص میسازد كه شیطان در ضلالت انسان نقش داشته است. در عرف مردم نیز انجام بسیاری از كارهای نامطلوب به عنوان عمل شیطانی مطرح است. در قرآن نیز در سرگذشت آدم و حوا از شیطان بتفصیل بحث شده است.
چگونگی حیلههای شیطانی
اغوا كردن، وسوسه و تزیین امور دنیوی برای انسان راههای عمده نفوذ حیلههای شیطانی در قلب انسان است. شیطان امور مادی از قبیل زن و فرزند و اموال و پست و مقام را به گونهای برای انسان مهم و زیبا جلوه میدهد كه توجه انسان به آنها كاملاً جلب شده، از امور معنوی غافل میگردد. قدرت وسوسههای شیطان به حدی زیاد و مؤثر است كه حتی در شخصی همچون آدم ابوالبشر كه از انبیاء الهی است نفوذ میكند. هر چند شیطان نتوانست بر قلب آدم مسلط شود و زمام حیات او را در كف گیرد، اما او از وسوسههای شیطان متأثر گردید: «فوسوس لهما الشیطان... فدلاّهما بغرور فلمّا ذاقا الشجرة بدت لهما سوءتهما» (اعراف/ ۲۲)
زمینهها و شرایط هدایت و ضلالت
تاكنون در مورد عوامل هدایت و ضلالت، یا هادی و مُضلّ بحث كردیم. اكنون باید دید این عوامل در چه شرایطی و با وجود چه زمینههایی در وجود انسان كارایی دارند. فایده این بحث در این است كه انسان میتواند با ایجاد زمینههای هدایت در سرنوشت آینده خود ایفاء نقش نماید و نیز دوستان و اطرافیان خود را بشناسد، جبهه حق و عدالت را از جبهه باطل تشخیص دهد و خود را از نیروهای اهریمنی حفظ نماید. در ادامه، این زمینهها یكایك مورد بررسی قرار خواهد گرفت. یكی از زمینههای هدایت «تقوا» است كه انسان با ایجاد آن میتواند از تعالیم الهی استفاده نموده، نسبت به آینده خود مطمئن گردد. «ذلك الكتاب لاریب فیه هدی للمتقین» (بقره/ ۲). تقوا شرط هدایت ثانویه الهی است؛ یعنی هدایت عام شامل تمام افراد است و هر كس میتواند از نعمت فطرت و عقل و تعالیم انبیاء استفاده كند، اما مراحل خاص هدایت از قبیل توفیق شرایط خاصی دارد كه یكی از آنها تقواست و كسانی كه كفر ورزند و به دنبال فسق باشند، از آن محروم هستند. یكی دیگر از شرایط هدایت «ایمان» است. قرآن در موارد متعددی به این مطلب اشاره دارد و میفرماید كسانی كه ایمان آورده و عمل صالح انجام دهند به خاطر ایمانشان خداوند آنان را هدایت میكند. به نظر میرسد كه مراد از هدایت در این گونه آیات هدایت خاص یعنی همان توفیقات رحمانی باشد؛ چه این كه راهنمایی و نشان دادن راه سعادت اختصاص به افراد خاصی ندارد. از دیگر شرایط هدایت این است كه انسان پذیرای حق و حقیقت باشد، گوشی شنوا و فكری فعال داشته باشد، نظرات و اقوال متفاوت را مطالعه كرده، پس از ارزیابی، آن را كه حق است بپذیرد: «الذین یستمعون القول فیتّبعون احسنه اولئك الذین هداهم اللّه...»(زمر/ ۱۸) این آیه اعم از هدایت عام الهی و توفیقات خاص او باشد. توضیح آیه در مورد هدایت عامه چنین است كه خداوند راه صحیح و كلمه حق را برای همه بیان كرده، اما آن كس كه حق را نپذیرد از آن بهرهای نبرده و میتوان مجازا گفت خدا او را هدایت نكرده است و در مورد هدایت خاصه روشن است كه افراد متعصب كه حاضر نشوند به نظرات دیگران گوش فرا دهند و خود را بهترین افراد بپندارند، از الطاف حق محروم شوند و توفیقات الهی شامل آنها نشود. دیگر از اعمالی كه زمینه هدایت را فراهم میآورد جهاد با اموال و انفس و هجرت فی سبیل اللّه است. جهاد به معنای كار دشوار و سخت است.(۱۶) و علت نامگذاری این اعمال به «جهاد» دشوار بودن آنهاست، بلكه باید گفت این دشوارترین كارهاست؛ چه این كه انسان از بهترین سرمایه یعنی جان خود میگذرد و برای رضایت حضرت حق و قرب پروردگار آن را در طبق اخلاص مینهد، یا مال خود را كه شب و روز برای گردآوری آن تلاش كرده تقدیم حضرت حق میكند. هجرت نیز كه در جریان آن انسان ممكن است خانواده، فرزندان، اقوام و دوستان و یا اموال خود را رها كند و به دیار غربت روانه شود، كاری است بسیار دشوار. چنین شخصی از وصل یاران چشم میپوشد تا به وصل جانان نایل آید و این هنرنمایی نه كار هر كس، بلكه هنر شخصی است كه اسیر اشاره معشوق شده است و عشق در قلبش جلوهگر شده باشد: «و الذین آمنوا و هاجروا و جاهداوا فی سبیل اللّه باموالهم و انفسهم اعظم درجةً عنداللّه و اولئك هم الفائزون» (توبه/ ۲۰). بلی رسیدن به منبع فیض الهی كه نهایت سیر انسان میباشد در پرتو مجاهده و هجرت امكانپذیر است. همان طور كه برخی از اعمال و رفتار انسان به هدایت او كمك میكند، بعضی از رفتارها و موضعگیریهای او موجب محروم شدن از این فیض عظیم الهی و افتادن در ورطه گمراهی میگردد. هر چند فطرت انسان بر گرایش به سوی خداوند آفریده شده و ذاتا به حق و حقیقت تمایل دارد و عوامل درونی هدایت برایش در نظر گرفته شده و علاوه بر آن انبیاء الهی هم برای راهنمایی او آمدهاند، اما سلوك در این راه به صورت حتمی و جزمی نیست، بلكه چه بسا به خاطر عواملی عارضی انسان از صراط حق منحرف شود: «انّا هدیناه السبیل امّا شاكرا و اما كفورا»(انسان/ ۳) این عوامل در زمینهها و شرایط خاصی میتوانند مؤثر باشند و فطرت خداجوی انسان را مخدوش سازند. لذا شناخت این زمینهها اهمیت ویژهای دارد و با دانستن آنها انسان میتواند خود را از سقوط در وادی ضلالت حفظ نماید و تلاش عوامل گمراهی از قبیل شیطان را خنثی نماید. در ادامه، این شرایط را یكایك مورد بررسی و مطالعه قرار خواهیم داد:
۱ عدم تفكر
یكی از چیزهایی كه از دیدگاه اسلام ارزش بسیاری دارد تفكر میباشد. از نظر قرآن كسانی میتوانند از آیات الهی بهره ببرند و عبرت بگیرند كه اهل تفكر باشند: «انّ فی ذلك لآیات لقوم یتفكرون» (رعد/ ۳)
«و كذلك یبیّن لكم الایات لعلّكم تتفكّرون» (بقره/ ۲۱۹)
در روایات نیز توجه خاصی به تفكر شده و به تعلیم و تعلم و تفكر اهمیت ویژهای داده شده است. امام هشتم علیهالسلام میفرماید:
«لیس العبادة كثرة الصلاة و الصوم، و انّما العبادة التفكر فی امر اللّه عزّوجل.»(۱۷) تفكر ركن اصلی قوام انسان و زندگی اجتماعی اوست، به گونهای كه اگر این ركن خدشهای بردارد انسان در ادامه راه خود دچار مشكلاتی خواهد شد و قوام خود را نمیتواند حفظ كند و نتیجه آن، انحراف و گمراهی است: «ام تحسب انّ اكثرهم یسمعون او یعقلون ان هم الا كالانعام بل هم اضلّ سبیلاً» (فرقان/ ۴۴) از آن جا كه شنیدن كلام معقول و تعقل و تفكر و سپس پذیرش كلام حق، راه رسیدن به حق مطلق و كمال نهایی است و گروه مورد بحث در این آیه از این ویژگی به دور هستند، لذا آنها در جامعه انسانی جای نمیگیرند. و همانند چهارپایان بلكه بدتر هستند؛ زیرا چهارپایان ذاتا از چنین نعمتی محروم بودهاند، اما به این افراد چنین موهبتی عطا شد، ولی از آن استفاده نكردند؛ لذا شایستگی ملامت و سرزنش دارند. همچنین در موردی كه انسان از دیگر استعدادهای خدادادی خود استفاده نكند این مسئله صدق میكند؛ مثلاً چنانچه قوه تعلم یا تفحص از حقیقت و تلاش و كوشش در انسان به خاموشی گراید، او شایسته سرزنش است، در صورتی كه حیوان كه از ابتدا فاقد آن بوده، سرزنش نمیشود.۲ بیاعتقادی نسبت به قیامت
بیاعتقادی به روز جزا از موجبات و زمینههای ضلالت است؛ زیرا انسان در چنین شرایطی انگیزهای برای كنترل رفتار خود و پیروی از معیارهای الهی ندارد. قرآن نیز در بسیاری از موارد مشركان و كفار را به خاطر اعتقاد نداشتن به معاد سرزنش میكند. خداوند متعال در سوره هود میفرماید: «و یبغونها عوجا و هم بالآخرة هم كافرون»(هود/ ۱۹) و نیز میفرماید: «فالذین لایؤمنون بالآخرة قلوبهم منكرة و هم مستكبرون»(نحل/ ۲۲) در مقابل، آیاتی وجود دارند كه در آنها یقین داشتن به آخرت عامل تقوا و در نهایت هدایت انسان و رستگاری او بیان میشود. این واقعیت در آیات اول سوره بقره بیان شده است: «و بالآخرة هم یوقنون» (بقره/ ۴)
۳ رضایت به زندگی این دنیا و اطمینان به آن
در سوره یونس به یكی دیگر از شرایط عارض شدن گمراهی اشاره شده و آن عبارت است از رضایت به زندگی این جهان و اطمینان داشتن به بقاء آن: «و رضوا بالحیوة الدنیا و اطمأنّوا بها» (یونس/ ۷)
این فكر موجب غفلت انسان از امور معنوی و الهی میشود. بدینسان كسانی كه میپندارند زندگی آنان در این دنیا خلاصه میشود و تنها باید برای تأمین نیازهای این دنیا تلاش كنند و به فكر تأمین نیازهای دنیای دیگر نیستند، در معرض انحراف و گمراهی قرار دارند و معمولاً چنین افرادی برای دستیابی به اهداف و خواستههای خود دست به هر عملی میزنند. ریشه بسیاری از اعمال ضد انسانی كه در طول تاریخ انجام شده در این گونه طرز فكر جای دارد. مگر یكی از عواملی كه همواره در طول تاریخ برای جامعه انسانیت مشكل آفریده است فكر توسعهطلبی و كشورگشایی نبوده است؟ مگر نه این است كه كشورگشایی یعنی اهتمام بیش از حد به دنیای مادی: «الذین یستحبّون الحیوة الدنیا علی الآخرة... اولئك فی ضلالٍ بعیدٍ»(ابراهیم/ ۳)
۴ غفلت
اگر انسان آیات خداوند را فراموش كند و از آنها غافل گردد، از نعمت هدایت محروم خواهد شد؛ چنان كه قرآن كریم میفرماید: «و الذین هم عن آیاتنا غافلون»(یونس/ ۷) البته این امری است طبیعی و بر خلاف انتظار نمیباشد؛ چه این كه در امور دنیوی نیز غفلت موجب محروم شدن انسان از یك موهبت یا امتیاز میگردد؛ مثلاً انسانی كه تصمیم دارد از تسهیلات دولتی برای كار خاصی استفاده كند باید متوجه باشد كه در چه زمان و تحت چه شرایطی این كار شدنی است و چگونه و در چه موقعیتی تقاضای خود را مطرح كند. حال چنین شخصی اگر با بیتوجهی و غفلت از كنار مسائل یاد شده بگذرد یقینا به هدف خود نخواهد رسید. امور معنوی و دینی نیز همینگونه است و راه یافتگان كسانی هستند كه دچار غفلت نشدهاند.
۵ كفر به خداوند و بیاعتقادی به روز قیامت
از نظر یك فرد بیایمان، زندگی به همین دنیای مادی محدود میشود و از غیب و قیامت خبری نیست و طبیعی است كه رفتار چنین فردی آنگونه كه دین انتظار دارد نباشد و در راهی كه قرآن ارائه میدهد حركت نكند. از آن جا كه چنین شخصی به معاد و روز حساب نیز معتقد نیست تكالیف و دستورات دینی از نظر او پوچ و بیمفهوم میباشد؛ زیرا در این دنیا مشاهده نمیكند كه نتیجهای بر آنها بار شود و مترتب شدن نتیجه در روز قیامت را نیز قبول ندارد. از این رو، در پندار او این تعالیم مردود و غیرقابل قبول مینماید. حتی اگر در میان جوامع الهی و نیز جامعه اسلامی تحقیق كنیم، به این جا میرسیم كه اكثر افرادی كه مرتكب اعمال خلاف شرع میشوند و حقوق دیگران را نقض میكنند، در اعتقاد به روز واپسین و محاسبه كردار و گفتار آدمی در آن روز سست میباشند. از این روست كه چنین افرادی بیشتر در معرض گمراهی هستند و معمولاً برای رسیدن به آرزوهای خود دست به هر كاری میزنند. قرآن كریم در مورد كافران میفرماید خواه آنها را هشدار دهی یا هشدار ندهی، آنها ایمان نمیآورند.(بقره/ ۶)
۶ شبههافكنی و صدّ عن سبیل اللّه
در تعلیمات قرآن ایجاد شك و شبهه در قلوب دیگران و نیز جلوگیری از حركت در راهی كه خداوند ترسیم كرده از عواملی شمرده میشود كه زمینه ضلالت انسان را فراهم میآورد. قرآن كریم در اشاره به این دو نكته میفرماید: «الذین یستحبّون الحیوة الدنیا علی الآخرة و یصدّون عن سبیل اللّه و یبغونها عوجا اولئك فی ضلال بعید»(ابراهیم/ ۳) در این آیه ابتدا توجه به حیات دنیا و اصل قراردادن آن بیان شده و آن گاه دو عنصر دیگر، یعنی صد عن سبیل اللّه و شبههافكنی در اذهان دیگران مطرح میشود و بصراحت آن دو را از عوامل گمراهی میداند. برخی از نویسندگان سه نكته مذكور در این آیه را سه درجه متفاوت از ضلالت میدانند كه هر یك مترتب بر دیگری است: اول انتخاب زندگی دنیوی و بیتوجهی به آخرت، دوم صد عن سبیل اللّه و جلوگیری مردم از گرایش به حق و سوم القاء شك و شبهه در میان مردم و منحرف كردن قلوب آنان از راه حق.(۱۸) اما به نظر میرسد این ترتیب مورد عنایت آیه قرآن نباشد؛ چه این كه معمولاً مرتبه القاء شبهه قبل از صدّ عن سبیل انجام میشود و معمولاً دشمنان حق بعد از آن كه در شبههافكنی شكست میخورند و از این راه نمیتوانند مانع گرایش مردم به حق شوند، دست به حركتهای نظامی میزنند و عملاً از حركت مردم به سوی حق جلوگیری میكنند.
ویژگیهای هدایت یافتگان و گمراهان
گاهی به آیاتی از قرآن برمیخوریم كه از خصوصیات هدایت یافتگان یا گمراهان سخن میگوید و میتوانیم آنها را به عنوان نشانه افراد گمراه یا هدایت شده مطرح نماییم كه عبارتند از:
۱ شرح صدر و ضیق صدر
خداوند به كسی كه در صراط مستقیم قرار گرفته، شرح صدر میدهد. شرح صدر یعنی فراخی و وسعت سینه به طوری كه یارای پذیرش حق و حقیقت را داشته باشد. دل انسان در چنین شرایطی نرم میگردد، از لجاجت و سرسختی در دفاع از عقیده باطل خود دست بر میدارد و هر گاه حق با افكار او ناسازگار باشد براحتی افكار و ایدههای خود را كنار میگذارد و حق را با آغوش باز میپذیرد. قرآن كریم میفرماید: هر كس را خداوند بخواهد هدایت كند، به او شرح صدر میدهد(انعام/ ۱۲۵). شرح صدری كه ظرف علم و شناخت است وسعت قلب است، به طوری كه معارف حقهای را كه بر او عرضه میشود پذیرا باشد.(۱۹)
آیه یاد شده سپس به نشانه گمراهان اشاره دارد كه بر خلاف هدایت یافتگان دچار ضیق صدر میباشند و مراد از آن تنگی سینه است، به گونهای كه باعث دشواری پذیرش حق باشد. قابلیت نداشتن برای رسوخ حق در قلب انسان، نداشتن انعطاف پذیری و عدم ملایمت و نرمش كه بشر امروزی را در بر گرفته و حاضر نیست با حق و حقیقت مدارا كند، برخاسته از همین صفت میباشد. بسیاری از مردم مخصوصا دانایان هر قوم و ملتی در مورد حق و حقیقت چیزهایی شنیدهاند یا مطالعه كردهاند و گاهی آن را میدانند، ولی از سرِ لجاجت و تنگنظری كه ناشی از رفتار خود آنان است، ظرفیت پذیرش آن راندارند. در صدر اسلام دشمنان كینهتوز اسلام گوشهای خود را از پنبه پر میكردند تا مبادا ندای حق را بشنوند و وقتی یكی از دوستانشان قصد طواف كعبه را داشت به او پیشنهاد میكردند گوشهای خود را ببندد تا مبادا صوت دلنشین پیامبر اكرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم كه حاوی پیامهای قرآن كریم و حامل حقیقت بود به گوش آنها برسد و دل آنها را نرم كرده، به حق متمایل سازد. گاهی انسان به حدی در ورطه لجاجت غوطهور و سختدل میشود كه دیگر هیچ عاملی نمیتواند بر او تأثیر بگذارد و به آن جا میرسد كه «ختم اللّه علی قلوبهم و علی سمعهم و علی ابصارهم غشاوة و لهم عذاب عظیم»(بقره/ ۷) استاد آیةاللّه معرفت در این باره میفرماید: در این آیه تشبیه و استعاره وجود دارد و كنایه از اعتیاد این افراد به عناد و لجاجت داشته(۲۰) و قلب آنها بكلی سیاه شده و جایی برای نقش بستن حق در آن باقی نمانده است. اینها در اثر اعمال و رفتاری كه داشتهاند و به خاطر موضعگیریهای خود تا آن جا پیش رفتهاند كه دیگر هیچ عاملی در آنها نمیتواند نفوذ كند و گویا خداوند بر چشم، گوش و قلب آنها مُهر زده و آنها قدرت دیدن، شنیدن و تحلیل واقعیتها را ندارند.
۲ تشخیص حق از باطل
یكی از نشانههای انسانی كه هدایت شده این است كه میتواند حق را از باطل تشخیص دهد. نیروی تشخیص این دو از یكدیگر موهبتی است كه از سوی خداوند به پرهیزگاران داده میشود و تقوا خود از نشانههای هدایت است «ذلك الكتاب لاریب فیه هدیً للمتقین»(بقره/ ۲) پس تقوا نشانه هدایت عامه و مقدمه هدایت خاصه است و نیروی تمیز حق از باطل به متقین ارزانی میشود: «یا ایها الذین آمنوا ان تتقوا اللّه یجعل لكم فرقانا»(انفال/ ۱۲۹) بدینسان میتوان گفت این نیرو از نشانههای هدایت است. در آیه مذكور كلمه فرقان آمده است و فرقان یعنی فرق گذارنده و جداكننده حق از باطل، تشخیص دهنده خالصی از ناخالصی و آئینه تمامنمای حقیقت. از طرفی حق و باطل ارتباط مستقیم با هدایت و ضلالت دارند و سرانجام جاده هدایت به مقصدی میانجامد كه حق نامیده میشود و این راهی است پرپیچ و خم و دارای نقاط كور و گمراهكننده و برای تعیین مسیر صحیح و جلوگیری از سقوط، بهترین وسیله چراغ تقواست. مؤلف تفسیر نمونه پس از شرح كلمه فرقان و تقوا به نكتهای اشاره میكند و مینویسد: «نیروی عقل انسان به قدر كافی برای درك حقایق آماده است، ولی پردههایی از حرص و طمع و شهوت و خودبینی و حسد و عشق افراطی به مال و زن و فرزند و جاه و مقام همچون دود سیاهی در مقابل دیده عقل آشكار میگردد... و پیداست كه در چنین محیط تاریكی انسان چهره حق و باطل را نمیتواند بنگرد؛ اما اگر با آب تقوا این غبار زدوده شود و این دود سیاه و تاریك از بین برود، دیدن چهره حق آسان است.(۲۱) این هم مسلم است كه هر كس در گمراهی به سر برد از این نیرو محروم خواهد شد؛ چه این كه این چراغ در اختیار كسانی قرار داده میشود كه قلب و دل خود را جلا داده و آن را برای شنیدن حق و پذیرفتن آن آماده نمودهاند. چنین قلبی است كه كلمه حق میتواند در آن رسوخ كند و آن را روشن سازد؛ اما قلبی كه این زمینه را ندارد، بلكه زمینه مهر زدن بر قلب، چشم و گوش او فراهم است، هرگز نمیتواند حقیقت را بشنود؛ چه رسد به این كه بخواهد آن را با غیر آن مقایسه نموده، حقیقت را برگزیند.
نتیجه و دستاورد هدایت و ضلالت
مسأله دیگر در زمینه مورد بحث، چگونگی سرنوشت افراد هدایت یافته یا افراد گمراه است و این كه فرایند هدایت چه پیامدی برای انسان دارد. در این مورد نیز به آیات قرآن مراجعه میكنیم تا ببینیم حق متعال كه انسان را از ازل تا ابد هدایت نموده و ابزار رسیدن به حق را در اختیار او قرار داده و او را از موانع راه بر حذر داشته است چه میفرماید. قرآن كریم در یك جمله به گونهای جامع به نتیجه هدایت و آثار مترتب بر آن اشاره میكند؛ آن جا كه میفرماید: «فمن تبع هدای فلاخوف علیهم و لا هم یحزنون»(بقره/ ۳۸). هر كس از دستورات و راهنماییهای الهی پیروی كند نه هراسی دارد و نه حزن و اندوهی. هراس ندارد برای این كه همه وظایف و تكالیف خود را انجام داده است، از موهبتهای الهی كه در اختیار وی قرار داده شده استفاده برده، عقل و دانش خود را به كار گرفته، به راهنماییهای رسولان الهی نیز گوش دل سپرده و با شناخت راه حق از باطل، آن را برگزیده و در عمل هم به آن ملتزم شده است. مسلما چنین شخصی از آینده خود بیم ندارد. انسان هدایت یافته از قدم نهادن در صحنه برزخ و قیامت و عبور از صراط واهمهای ندارد و از ورود به میدان محاسبه الهی و دریافت نامه اعمال خود بیم به خود راه نمیدهد كه «آن را كه حساب پاك است، از محاسبه چه باك است؟» روحیه چنین كسی از این هم بالاتر است و او نسبت به دستاوردهای آینده خود در روز جزا هیچ گونه حزنی ندارد و مطمئن است كه در یوم الحساب هیچ درد و رنجی متوجه او نیست، بلكه بسیاری از پاداشها به او داده خواهد شد. لذا است كه صرف اموال در راه خیر، دادن فرزندان در راه خدا، جان دادن در راه معبود و كشته شدن برای وصال نه تنها تلخ نیست، بلكه بسیار شیرین و همانند عسل میباشد. چنین انسانی با دلی آرام به سوی معبود خود میشتابد، چنان كه قرآن كریم در این مورد میفرماید: «لایحزنهم الفزعُ الاكبر و تتلقّاهم الملائكة هذا یومُكم الذی كنتم توعدون» (انبیاء/ ۱۰۳) این افراد هستند كه در روز خوف عظیم هیچ واهمه و هراسی ندارند، بلكه ملائكه به آنها بشارت میدهند و میگویند این روز خوب و شادی است كه انتظار آن را میكشیدید. از سوی دیگر ضلالت نیز آثار و نتایجی دارد كه قرآن به آنها اشاره میكند: «قل من كان فی الضّلالة فلیمدد له الرّحمن مدّا اذا رأو ما یوعدون» (مریم/ ۷۵) هر كس در ضلالت و گمراهی قرار گیرد در همان ضلالت امداد میشود و در ژرفای تاریكی فرو میرود؛ زیرا او تلاشهای خودش را در همان مسیر قرار داده است. این امری است طبیعی كه وقتی انسان از راه اصلی منحرف شود، هر چه در راه انحرافی پیش رود بازگشتش به راه اصلی دشوارتر شده، هر لحظه از راه اصلی بیشتر فاصله میگیرد. وقتی انسان به سوءاختیار خود از هدایت الهی محروم شود و زخارف دنیوی توجه او را به خود جلب نماید و از امور معنوی و معارف الهی فاصله بگیرد و از آنها غافل شود، از حقیقت فاصله گرفته، هر گامی كه بر میدارد در ورطه ضلالت بیتشر فرو میرود و بیشتر غرق میشود و این معنای امداد در گمراهی است. «الذین یحشرون علی وجوههم الی جهنّم اولئك شرٌّ مكانا و اضلّ سبیلاً»(فرقان/ ۳۴) «و من كان فی هذه اعمی فهو فی الآخرة اعمی و اضلّ سبیلاً» (اسراء/ ۷۲) در این دو آیه موقعیت گمراهان در روز قیامت بیان شده است. فرد گمراه به انسانی تشبیه شده كه به صورت خوابیده و بر روی زمین كشیده میشود. از آن جا كه وی در این جهان كور بوده، از راه راست منحرف شد و صراط مستقیم را ندید، در روز قیامت نیز دارای حالتی است كه نمیتواند راه خود را ببیند و گویا بر روی زمین به صورت كشیده میشود؛ لذا در آیه دوم میفرماید هر كس در این جهان واقعیت و حقیقت را نبیند و كور باشد، در قیامت نیز كور خواهد بود وبیشتر گمراه میشود.
منبع : خبرگزاری فارس
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست