چهارشنبه, ۲۱ آذر, ۱۴۰۳ / 11 December, 2024
مجله ویستا


امر متعالی و امر درون مان در محاکمه کافکا


امر متعالی و امر درون مان در محاکمه کافکا
● محاکمه
▪ فرانتس کافکا
▪ ترجمه؛ علی اصغر حداد
▪ نشر ماهی
▪ چاپ اول ۱۳۸۷
بالاخره بعد از سال ها یک ترجمه مایه ور از محاکمه کافکا دیدم از علی اصغر حداد و می توانم بگویم برای اولین بار محاکمه را خواندم. اگر چه سال ها پیش ترجمه ادوین میور را لک و لک افتان به انگلیسی خوانده بودم و بخشی از آن را برای خودم ترجمه کرده بودم اما حالا واقعاً این رمان را خواندم. درونمایه محاکمه کافکا براساس یک نوع کج فهمی شکل گرفته است. کا خیلی پرت است. خیلی جدی است. خیلی متوقع است. خیلی سر خودش معطل است. خیلی بی خودی به خودش بها می دهد. فکر می کند توی این نظام و نه فقط نظام زمان و مکانی خودش بلکه توی نظام کل عالم جایی دارد و اگر نباشد، جای خالی اش خیلی توی چشم می زند. یک کارمند ارشد بانک که فکر می کند همه چیز مطابق طرح و نقشه پیش می رود و هیچ امر خارق العاده و دور از انتظاری وجود ندارد. البته اینها را هیچ یک کافکا نگفته است. اینها را می شود از رفتار پرافاده و بعد از رفتار متملقانه او حدس زد که گمان می کند، می تواند در دادگاه نفوذ کند و از کار آن سر درآورد. یک روز صبح کا را بازداشت می کنند؛ بی هیچ اعلام قبلی، بی هیچ خبری. مامورها بیشتر به توریست می خورند نه مامور دادگاه. آنقدر بی چشم و رویند که صبحانه کا را هم می خورند. کا را برای بازجویی به یکی از دفاتر دادگاه فرا می خوانند.
وقتی می بیند دفاتر دادگاه در محله یی فقیرنشین در میان خانه های اجاره یی برگزار می شود، فکر می کند دادگاه بی اهمیت است. بازجوها و مامورها و قاضی ها را زنباره و فاسد می یابد. فکر می کند پس نقصی در دادگاه هست و باز دادگاه را جدی نمی گیرد، فکر می کند اینها عمداً مانع تراشی می کنند و نمی خواهند کمکی به او کنند. فکر می کند او را دادگاه مشخصاً برگزیده تا در همش بکوبد. به وکیلش بی اعتناست در حالی که چه بسا وکیل واقعاً قصد کمک به او دارد. وکیلی که با بسیاری از قاضی ها رابطه دارد. یا به نقاش اعتنایی نمی کند در حالی که نقاش سه راه حل پیش پایش می گذارد؛ برائت واقعی، برائت صوری و تعلیق که اولی محال است.
تا به حال کسی نشنیده متهمی تبرئه شود. اسناد دادگاه هرگز منتشر نمی شوند. برائت صوری یعنی نقاش برای او از قاضی ها امضا بگیرد. اما این امکان هست که به محض اینکه به خانه برگشت، دوباره دستگیر شود. و تعلیق یعنی اینکه پرونده همیشه در مرحله اولیه بماند. اما این مانع نمی شود که سیر خودش را در دادگاه ادامه بدهد. کا فکر می کند نقاش دارد متناقض حرف می زند. باز به او اعتماد نمی کند. تقریباً نمی گذارد هیچ کسی به او کمک کند. فکر می کند سازوکار دادگاه را از او پنهان می کنند در حالی که هیچ کس وجود ندارد که از این سازوکار اطلاع داشته باشد.
کا دادگاه را یک امر خارق العاده و بعید و باشکوه می بیند. دادگاه به عبارتی برای کا خیلی متعالی یا ترانساندانتال است. اما دادگاه در واقع امر درون مان است؛ در همین چیزهای خرد و ریز و کوچک و بی اهمیت نهفته است. و مضحک و پیش پاافتاده. در خانه های اجاره یی در اتاق های ناگرفته یی که نفس را سنگین می کند در دخترکانی که تباه شده اند و در قاضیانی که دل شان می خواهد نقاش تصویرشان را با ابهت تر از آنچه هستند، بکشد. کا در برابر همه اینها دوپهلو رفتار می کند. تحقیرشان می کند و تملق شان می گوید اما نتیجه نمی گیرد. شاید دو فصل آخر کتاب یعنی در کلیسای جامع و پایان کمی با بقیه فصل ها فرق داشته باشد. کا در کلیسا کمی فروتن تر و افتاده تر است. به کشیش اعتماد می کند. کشیش می گوید اشتباه نکن.
من هم جزء دادگاهم. کا حرف هایی می زند که به کای قبلی نمی خورد. مثلاً می گوید انسان چطور ممکن است گناهکار باشد؟ ترسم این است که کافکا این فصل را تحت تاثیر ماکس برود نوشته باشد که می خواست از کافکا یک عارف یهودی بسازد. در پایان هم کا تسلیم است و حالت عارفانه یی دارد. دو فصل آخر به بقیه رمان نمی خورند.
به هر حال به قول کافکا در همین کتاب متن تفسیرناپذیر است و تفسیر اغلب بیانگر درماندگی در برابر آنند. (ص ۲۱۰) این هم تفسیری بود. امر متعالی به درون پدیدار ها نفوذ کرده است و درون مان شده است. از این لحاظ شاید کمی مضحک، کمی بی ارزش و کمی خنده دار نمایان شود. کسی چه می داند شاید راز ماندگاری اش هم در همین است. می توانیم درباره قاضیان ارشد دادگاه لطیفه بگوییم، آنها را به فساد و تباهی متهم کنیم اما این هیچ از قدرت شان نمی کاهد. به آن می افزاید. دادگاه وقتی درون مان شود خدشه ناپذیر می شود.
پی نوشت؛
۱- محاکمه را نشر ماهی منتشر کرده است. ۱۳۸۷.تهران.
شاپور بهیان
منبع : روزنامه اعتماد