دوشنبه, ۲۲ بهمن, ۱۴۰۳ / 10 February, 2025
مجله ویستا
نگـاهی بـه فیـلـم «ژاکـت»
انسان در محلی به نام زمان حال زندگی میکند. این گفتار در ظاهر متناقض است و «محلی به نام زمان» طبق صورتبندیها منطقی عاری از اشکال نیست با این حال در قیاس با گذشته و آینده که زماناند، میتوان از حال با عنوان مکان یاد کرد. این موضوع میتواند تفاوتی میان گذشته و آینده از یک سو و از سوی دیگر حال باشد. چون شکی نیست که گذشته و آینده نمیتواند با حال یکسان باشد و این دو به لحاظ جنس و سنخ با هم متفاوتند.
در حقیقت انسان در سکوی حال میایستد و به گذشته و آینده مینگرد. گذشته و آینده، فاقد مکان و مکانیّت است. اما حال مکان، مکانی و لبریز از مکان است. به دیگر سخن حال اگر زمان باشد یا نباشد، بدون مکان قابل تصور نیست و هرگز نمیتوان مکانی را بدون زمان در نظر گرفت و آنچه حال نام دارد، در مکان سپری میشود. بنابراین زمان و مکان در حال به همدیگر میرسند. با این وجود این امکان همواره برای انسان میسر است که به گذشته و آینده، سفر کند. سفرپذیری زمان از اینجا قابل استنتاج است که آدمی با استقرار در قرارگاه مکانی زمانی حال میتواند به گذشته و آینده برود. گذشته برگشتنی و آینده رفتنی است. روشن است که حال عملاً فاقد این خصوصیت است و هرگز نمیتوان به حال سفر کرد. بنابراین میتوان ادعا کرد هیچ سفری در حال ممکن نیست. بر این اساس آنچه سفر است و هر سفری که روی میدهد، قطعا زمانی است و اگر هم در مکان صورت میگیرد، عاری از زمان نیست و در واقع ما با زمان و بر زمان سفر میکنیم، هرچند لازمه سفر حرکت در مکان است.
بیآنکه خود را مجبور به تطبیق و توجیه این مفهوم از سفر با سفر به معنای متعارف نماییم، این نکته را بینیاز از هر نوع توضیح مینگریم که بر خلاف مکان که غوطهور در محدودیت است، زمان فاقد هر نوع محدودیت است. از این رو، زمان با ذهن، مغز و فکر متناسبتر است، برخلاف مکان که تنها حالت ظرف بودن را داراست. بیجهت نیست که ذهن از مکان میگریزد و به زمان پناه میبرد. شاید روزی این حقیقت به صورتی جدی خود را عیان نماید که: انسان پناهندة زمان و مکان پناهنده انسان است. آری، انسان در فراسوی زمان پناه میگیرد، بیآنکه به آرامش رضایت دهد، ولی مکان در ناآرام انسان پناه گرفته و آرام مییابد.
پس از این تمهید نوبت به یاد کرد فیلمهایی میرسد که بیآنکه به سفر و نوعی از آن مربوط باشد، متضمن سفر است. بیتردید در صورت تحقیق و جستجوی پژوهشگرانه به حجم بالایی از فیلمهایی خواهیم رسید که داستان اصلی آشنایی سفر است یا عیان نمودن سفرهایی که در دو سوی خویش از گذشته و آینده به صورت یک خط دایرهای میسازند که اثر هنری در درون آن جا میگیرد.
یکی از بهترین فیلمهایی که با استخدام گذشته و آینده، حال و به تبع حال مکان را به شکل استادانه درخدمت گذشته و آینده قرار میدهد ، فیلم «ژاکت»، محصول سال ۲۰۰۵ میلادی است. سفر شگفت اما واقعی و باورپذیر جک استارکس به گذشته برای تکمیل آینده و نیز سفر او به آینده و برای کشف و ترسیم گذشته نمونهای ماندگار و خلاقآمیزی است از قابلیت جدی و انکارناپذیر صنعت سینما در ارائه حقایق ذهنی و منفی.
ژاکت با ایدههایی عمدتاً قابل اعتنا و وقایعی که درون هم شکل میگیرند و به هم میرسند، با ضرباهنگی سریع و حساب شده، به خوبی از عهده توضیح و نشان دادن این حقیقت برمیآید که: هیچ چیزی مثل سفر به زمان مرزها را درهم نمیشکند. شاید بیراه نباشد که بگویم: در مفهوم سفر میان زمان و مکان اشتباهی و همآلود صورت گرفته است. اگر زمان روح سفر نیز نباشد، بیگمان مرکز آن است. این دیدگاه درخصوص بسیاری از مقولات دیگر نیز راست میآید. به دیگر سخن موضوع این است که در آنچه میتوان آن را «علم»، «یادآوری»، «دانستن» و «آشنایی» خوانده، چیزی تعیینکنندهتر از زمان وجود ندارد، چون با دست اندرکاری زمان است که ما صورت میبندیم و به حرکت درمیآییم و در جستجوی مفاهیم تن به سفر میسپاریم. مفاهیمی لزوما فرازمانی از آن رو که زمانی بودن آنها نمیتواند جدی باشد.
با این نگاه است که مرز میان گذشته و آینده نیز فرو میریزد و در حقیقت اجزاء زمان، در کنار هم قرار میگیرد تا موضوعی حقیقت خود را نشان دهد. این حقیقت چه چیزی میتواند جز زندگی و انسان باشد؛ حضور انسان در زندگی و وقوع زندگی در انسان بیآنکه ترتیب یعنی تقدم و تاخری در میان آنها باشد، هستة اصلی موضوعی است که کنارههای آن با زمان پر شده است. آنگاه که زمان کنار میرود. حقیقت آن عیان میگردد آنگاه که هسته خود را مینمایاند، زمان با دو جز خود که گذشته و آینده است، در خدمت آن قرار میگیرد و این فرایند در قالب «حال» میگنجد، چون در اصل در حال مشهود میگردد.
«ژاکت» فیلمی است میان جنگ و زندگی که از زندگی به زندگی والاتر راه مییابد و روح را پیش پا میگذارد. فیلم، فیلمی غیر متعارف است، با این حال به مدد قصهای که در میان انبوهی از قصههای ریز به زیبایی ادامه مییابد و خط خویش را پیمیگیرد و ذره ذره پیش میرود. قصههای کوچک این فیلم نه تنها از عمق قصه اصلی نمیکاهند، بلکه شکل پوشش دهندهای دارند که حالت ناپایدار بودن را از آن میگیرد. در مجموع فیلم از خط اصلی موضوع که پیش چشم درحال جریان است، جریان زندگی در سطحی بالاتر را نیز به گونهای روایت میکند که میتوان باور کرد، علاوه از زندگی که در آن به سر میبریم، زندگیهایی دیگر وجود دارد که آنها نیز در ما به سر میبرند. میراث کلانی از فلسفه، ادبیات، عرفان و هنر علاوه از این که منکر این امر نیست، بلکه اثبات کننده این امر نیز هست که انسان در جزیرهای به نام زندگی اقامت دارد، ولی دریاهایی از زندگی نیز در انسان جاری است که با جوش و خروشی خاص هر بار به شکلی ویژه و حالی متفاوت تجلی میکند.
با تأمل فراوان و چندباره در فیلم ژاکت و ملاحظه ساختار هنرمندانه آن که به مدد سناریویی بسیار هوشمندانه صورت پذیرفته است، میتوان این فیلم را به صورت خلاصه حرکت زندگی انسان به زندگیهای انسان دانست. به عبارت دیگر کارگردان این محصول هنری/فلسفی به زیبایی توانسته است پرده از حقیقتی برگیرد که طی آن زندگی انسان در میان زندگیهایی که انسان در سطح بالاتر میتواند داشته باشد به حرکت در میآید و آنگاه با تمام آنچه میان دنیای مختلف زندگی پراکنده شده است ارتباط برقرار میکند.با نظر به گریزی که نظام فکری و هنری خوب و خصوصاً هالیوود از «عرفان» و «معنویت» دارد، نمیتوان از «ژاکت» به عنوان اثری ماوراءطبیعی یاد کرد. بنابراین ژاکت ژانری فلسفی دارد، در عین حال به آن بخش از فلسفه میپردازد که عبور روح انسان از مرحلهای به مرحلهای دیگر را در آینه خود میتاباند. لحاظ دقیق زمان و تأثیرگذاری حوادث کوچک گذشته در حوادث بزرگ شدة آینده بیشتر براین اساس است که روایت باورپذیر باشد ولی خط داستانی فیلم در اصل تصویرگری لایههایی است که میتواند زندگی را از توقف در خود رها نموده و در فضایی بزرگتر به حرکت در بیاورد.
«ژاکت» در میان گفتههای عمیق فلسفه خویش، ناگفتههایی فراوان نیز دارد که بخش تصریح ناشده و تأویلی آن است. این تأویل به هر صورت باشد، برداشت ما از زندگی و انسان را سامان خواهد داد.
رازآلود بودن موضوع انسان و زندگی تحت هیچ شرایط در این فرایند واقعیتی است غیرقابل کتمان. در اینجا نمیتوان بدون مبنایی ژرف زندگی را سراغ گرفت. این مبنا چنان است که میتواند زندگی را به مسیر اسرارآمیز زندگی بدل کند، طومار بحث جبر و اختیار را درهم بپیچد، آشناییهای انسانی را امری مسلم بدارد و مرگ را به درخشانترین نقطه زندگی تبدیل کند. در میان صدها و صدها کتابی که خوانده و صدها و صدها فیلمی که دیدیم، هیچ کتاب و فیلمی عاری و خالی از این موضوع نیست. اما مرزبندیهای کلیشهای هرگز اجازه نمیدهد آدمی از واژه به حقیقت و از مکان به زمان و از انسان به زندگی سفر کند. آری، صورتبندیها بزرگترین مانع نفوذ ذهن آدمی به قلب آدمی است.
کریم فیضی
منبع : روزنامه اطلاعات
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست