چهارشنبه, ۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 8 May, 2024
مجله ویستا

سینما ایرانی: یاس یا توهم؟


سینما ایرانی: یاس یا توهم؟
اگرروزی سینما مجبور شود فقط پایبند به واقعیت باشد حتما در سالن های سینما را تار عنکبوت خواهد بست.
وقتی مخاطب با کوله باری از خستگی و رنج و افسردگی پا به سالن سینما می گذارد دوست دارد یکی دو ساعت از دنیای کثیف بیرون فاصله بگیرد تا بتواند یک روز دیرتر از افسردگی و یاس سکته کند.و به قول تماشاچیهای تیارت "پول می دهد تا بخندد".حالا تصور کنید در این میان ادعای" سینمای واقعیت "هم باشد .
ما با خود گول زنی های تکراری "پول می دهیم تا واقعیت پشت درهای سالن سینما را همراه با راه کارها و نوید روزهای خوش ببینیم."که اگر هر کدام باشد آن یکی خوب است.اما سوالی که پیش می آید این است که سینما با آنهمه (شاید)توانایی تا چه اندازه می تواند بازنمای چنین واقعیاتی باشد؟این یک اندیشه می خواهد و یک مجری و مهمتر از همه یک تماشاچی که آنقدر از این تلخ واقعیت ها سر خورده نباشد که آستانه تحملش در سکانس های ابتدایی به صفر برسد.
اگر سینماگر مجبور می شود پایان همه فیلم هایش را برای خوش مزاجی مخاطب ایرانی بسازد دلیل نمی شود که به او دروغ بگوید یا خودش را به آن راه بزند.آیا این نیست که همه چیز میان مفهومی از واقعیت وتوهم دست و پا می زند؟
محمود صباحی کارشناس علوم سیاسی و کارگردانی تاتر در زمینه یاس اجتماعی در سینمای ایران معتقد است که سینمای امروز در واکنش به آنچه که در اجتماع وجود دارد معکوس و متناقض عمل می کند.و به هیچ وجه واقعیت را آنطور که هست نشان نمی دهد.سیساست گذاری ها ی سینمای ما تلاش میکنند که با تزریق یک نوع امیدهای واهی و کاذب یاس اجتماعی حاکم بر جامعه را جبران کنند.سینمای ایران عمدتا نه قادر به بازنمایی این مقوله است و نه اجازه چنین کارهایی را دارد.
حتی اگر جامعه را به شکلی که به واقع هست نشان دهند می بایست در انتها به نقطه های روشن و پایان های خوش برسند. و دیگر اینکه ما اصولا توانایی فکری و معنوی این بازنمایی را نداریم .گفتمان موجود درحوزه سینما و جریانی که قرار است از دل مدیریت اجتماعی یعنی دولت هدایت و سرمایه گذاری شود تاکید بر آن دارد که باید از فیلم هایی حمایت شود که در آنها فضای یاس و نا امیدی نباشد.اگر سینمای ما به مقوله یاس اجتماعی بپردازد دروغین و غیر واقعی خواهد بود.
زیرا در نهایت با دیدی مثبت آنر تمام می کند. چون اگر چنین نباشد مطلقا اجازه اکران نمی گیرد.امکان ندارد یک فیلم ایرانی با پایان خوشی تمام نشود.چون اگر اینگونه نباشد به عنوان "سیاه نمایی"توقیف می شود.به عنوان مثال با سینمای عباس کیارستمی مخالفت می شود چون از آن تعبیر سیاه نمایی می شود.و آنکه جامعه ای که کیارستمی نشان میدهد به واقع آنقدر هم سیاه نیست در صورتی که جامعه ما بیش از اینها سیاه است.
با توجه به یاسی که در جامعه ما جاری است هیچ چشم انداز روشنی وجودندارد و همه چیز رو به تباهی می رود.صباحی در پاسخ به این که آیا سینما راه حلی برای یاس اجتماعی حاکم بر جامعه می دهد معتقد است چنین چیزی امکان ندارد. در سینما ی امروز هیچ متفکر و جامعه شناسی نیست که راه کاری مفید و منطقی برای این مسئله ارائه دهد . راهکار هایی که در فیلم های ایرانی ارائه می شود بدون دریافت های عمیق جامعه شناسی از جامعه ایران و کاملا مبتنی بر یکسری رفتارها و تصورات واکنشی نسبت به برخی مسایل است.به نظر من سینما حق راه کار دادن ندارد.سینما تنها می بایست زوایای تاریک و آنچه در حال کنش است را به واقع نشان دهد.اما سینمای ایران دارای چنین قابلیت هایی نیست و اگر هم اقدامی در این زمینه صورت گیرد در همان لایه های سطحی باقی می ماند.سینمای امروز ایران رو به یک نوع معنویت گرایی کاملا منحط و نوعی تصوف گرایی سیاسی و کشاندن اذهان به نوعی توجیه شرایط یاس آلود آورده است.
وآیا این تنها به این معنی نیست که سینما تنها را هکارش به مخاطب برای فرار کردن از یاس پناه بردن به معنویت و عرفان است؟ چیزی در حکم یک آرامبخش یا افیون برای دقایقی چند در سالن سینما .



غزال هاشمی طاری
منبع : هفته نامه فصل نو