سه شنبه, ۹ بهمن, ۱۴۰۳ / 28 January, 2025
مجله ویستا
طالبان در سالهای جنگ جهانی با تروریسم
اهالی روستای «دارا آدم خیل» که کار عمده آنها آهنگری برای تفنگ سازی، در ۴۸ کیلومتری جنوب پیشاور پاکستان است، در ماه گذشته یک روز صبح چشم از خواب گشودند و دیدند دهکده پر است از اوراق شبنامهای که در آن از آنها خواسته میشد که قانون شرعی را رعایت کنند، به زنان دهکده دستور داده شده بود که برقع بپوشند، و به مردان فرمان داده میشد که ریش بگذارند.
شبنامه تاکید میکرد که ترنم موسیقی و تماشای تلویزیون حرام است. جنگجویان برای آن که نشان دهند که با کسی شوخی ندارند، دست به عمل زدند. هر روز، صبح با فریادهای سوگواری جگر خراش دست کم یکی از زنان در کنار پیکر مردی آغاز میشود که سرش را بریدهاند. بر سینه او کاغذی سنجاق شده که در آن نوشته شده که طالبان، مرد سر بریده را به سزای جاسوسی برای آمریکا یا دولت پاکستان رسانده است. نیروهای طالبان از صحنههای سر بریدن فیلم میگیرند، آن را روی نوار DVD ضبط میکنند و نوار تکثیر شده را در بازارهای محل به فروش میگذارند.
«حفیظ الله»، آهنگر ۴۰ ساله دهکده میگوید آنچه که قلب او را از خوف مالامال میکند، تصویر چاقوست.
طالبان منظره تیز کردن چاقو پیش از سر بریدن را در فیلم میگنجانند و او به خصوص از مشاهده این منظره است که روحش از ترس مالامال میشود. تصورش را بکن تو آن قربانی نگون بختی هستی که قرار است دقایقی دیگر سر از تنت جدا کنند و مجبوری در آخرین دقایق زندگی منظره تیز کردن چاقویی را ببینی که با آن سرت را خواهند برید.
منطقه قبیله نشین «سرحد»، جدا کننده پاکستان از افغانستان، که ناحیهای کوهستنانی است و راههای بسیار صعب العبور دارد، این روزها در حال تبدیل شدن به جولانگاه نسل جدیدی از تروریستهای بالقوه (تازه کار) است.
تعداد زیادی از روستاها و حتی شهرهای سرحدی میان افغانستان و پاکستان در تصرف قبایل سنی مذهب بسیار پر تعصبی قرار دارند که اداره امورشان در دست طالبان است و برخی از دهات یا شهرها به تازگی مورد تسخیر طالبان و القاعده قرار گرفتهاند. اینها مصمماند که حاکمیت خود را با تحمیل آدابی که خودشان وضع کردهاند تحکیم کنند و مردم نگون بختی که به هیچ وجه وسایل یا توانایی ایستادگی در برابر فرمانروایان بیشفقت را ندارند، محکوم هستند که صحنههای هولناک مجازاتهایی از قبیل سر بریدن، دست و پا بریدن و سایر شیوههای حاکمیت طالبان را مداوما ببینند و جرأت هیچ گونه اعتراضی را هم نداشته باشند. حاکمان بارها اعلام کردهاند که هدفشان اجرای دقیق بینش و برداشتی است که خود را از احکام دینی دارند. به نظر میرسد که جنگجویان طالبان یک بار دیگر مانند اواخر دهه ۱۹۹۰ میلادی میکوشند به گونهای رهبران سازمان القاعده را حمایت کنند که آنها بتواند در پی ضرباتی که به هنگام سقوط حکومت طالبان دریافت کردند، به تجدید قوا بپردازند و به ویژه در پرورش نیروی عملیاتی جدید توفیق یایند. منابع اطلاعاتی آمریکا اکنون فکر میکنند که اسامه بن لادن، قائد و بنیانگذار مخوف القاعده و معاون وی، «ایمن الظواهری» احتمالا در همان ناحیهای به سر میبرند که نام یکی از روستاهای آن را در آغاز این مقاله نام بردهایم.
یک مشکل مهم برای نیروهای ۴۹ هزار نفری آمریکا و ناتو که در مناطق مرزی افغانستان و پاکستان مستقر هستند، این است که اجازه ندارند دامنه نبرد با طالبان و القاعده را از داخل افغانستان فراتر برند و قدم به خاک پاکستان بگذارند. این منطقه دور افتاده که محل سکونت قبایلی به شدت منزوی و مردمان عمیقا محافظهکار است، بیش از آنکه بخشی از این یا آن کشور به شمار آید شبیه به جهانی با ویژگیهای منحصر به خود است. اینجا چنان خارج از استیلای هر قدرت خارجی و از جمله جهان غرب، یا آمریکا و متحدان باختری و اروپاییاش قرار دارد که نام عجیب «طالبانستان» را برای خود کسب کرده است.
از فردای روز معروف ۱۱ سپتامبر که وقایعاش هنوز هم مرگبارترین ضربهای است که سازمان تروریستی القاعده در داخل ایالات متحده بر فرق آمریکاییان نواخته است، دولت جرج بوش، پاکستان را به مرکز و مبنای نبردش با القاعده تبدیل کرد. قرار گرفتن پاکستان در آن نقش، غرابتی انکار نکردنی داشت، چه آن کشور خودش مستقیمترین نقش را قبلا در زایاندن و پدید آوردن القاعده ایفا کرده بود. با اینکه رکن دوم ستاد ارتش پاکستان - حتی تا امروز - در مظان این سوءظن قرار دارد که همچنان حامی القاعده و دارای روابط بسیار خطرناک با بن لادن و نزدیکترین یاران اوست، اما جرج بوش همواره پرویز مشرف رئیس جمهور پاکستان را به خاطر همکاری در عملیات برای ریشهکنی القاعده و تعقیب و شکار اعضای شبکه تروریستی آن ستوده است.
نگرشی چنین خوشبینانه پرویز مشرف، در حالی که هنوز گزندی بر اشتهار حمایت رکن اطلاعاتی ارتش پاکستان از طالبان و القاعده وارد نیامده است به قدر کافی شگفتانگیز به نظر میرسد. به همین دلیل، شیوع جدید نفوذ طالبان در نواحی مرزی پاکستان و افغانستان و وضوح شواهدی که ادامه نقش رکن دوم ارتش پاکستان در رساندن پول و سلاح به طالبان (و از آن راه به القاعده) را نشان میدهند، سبب میشوند تا بسیاری از ناظران نسبت به قوت و سلامت یاوری مشرف به آمریکا تردیدهای جدی ابراز کنند.
رو شدن این تردیدها به خصوص مصادف با درگیری مشرف با بحرانی است که شدت آن از آغاز به قدرت رسیدن او در هشت سال پیش تا امروز بیسابقه است. از ۱۲ مارس سال ۲۰۰۷ خیابانهای پاکستان به صحنه زد و خورد بین پلیس و هزاران تن از هواداران قضات و وکلای حقوق تبدیل شده است. تظاهرکنندگان به وهنی که مشرف با صدور فرمان عزل رئیس دیوان عالی پاکستان «افتخار محمد چودری» بر آنان وارد کرده است، معترضاند. آنها ادعا میکنند که پرویز مشرف میکوشد با زیر پا نهادن قانون و توسل به شیوههای تقلب آمیز، قوه قضائیه را با هدف حفظ قدرت خویش، دستکاری کند. برخی از کسانی که تاکنون گرایشهای مشرف به خودکامگی را با دیده اغماض نگریسته بودند، اینک در نگرش خویش تجدیدنظر کردهاند و او را به دیکتاتوری متهم میسازند. سرتیپ بازنشسته «حمید گل» که سابقا تصدی مدیریت امور اطلاعاتی ارتش پاکستان را بر عده داشته است، گفته: «فکر میکنم پرویز مشرف با عملی که مرتکب شده، کاری جز تباه کردن خویش انجام نداده و توان آن را نخواهد داشت تا نیروهایی را که خود باعث شده است تا لجام بگسلند و به حرکت درآیند، مهار کند».
از آنجا که مشرف ریاست ارتش پاکستان معادل فرماندهی کل قوا را نیز خود بر عهده دارد گمان نمیرود که به ترک مقامش مجبور شود، دردسری که شاید در کمین اوست این است که وقتی خویشتن را از پایگاه حامیان معتدلش بیبهره کند، ممکن است خود را ناگزیر بیابد تا در صدد جلب حمایت گروههای افراطگرایی برآید که تاکنون نیز به قدر کافی پشتیبانی بیدریغ از طالبان را به ثبوت رساندهاند. در صورتی که اعتراضات بالا گیرنده بر علیه پرویز مشرف ادامه یابد، او حتی تمایل افزونتری خواهد یافت تا جدیتی در سرکوب افراد گریان تمرکز یافته در «طالبانستان» به خرج ندهد و این خبری بسیار ناگوار برای نیروهای آمریکا و ناتو در نبرد بیش از پیش دشوارتر شونده آنان با ستیزهجو به ویژه تحت رهبری طالبان و القاعده خواهد بود. یک صاحب منصب ارشد ارتش آمریکا اخیرا چشماندازی را که در افغانستان در پیش است بدین گونه جمع بندی کرده است: «خط القعر آن چیزی که انتظار نیروهای متحدین باختری در افغانستان را میکشد، این است که گروه طالبان از این پس میتواند هر آنچه را که میخواهد در نواحی قبیله نشین انجام دهد، زیرا به طور ساده قرار نیست که پس از عبور از مرز و ورود به پاکستان مورد تعاقب ارتش آن کشور قرار گیرد.»
واقعیت این است که منطقه قلب «طالبانستان» که پوشیده از جنگل انبوه و در ضمن نقاطی کوهستانی و بسیار صعبالعبور است و رسما شمال و جنوب «وزیرستان» نامیده میشود، تاکنون هرگز به طور کامل در زیر سیطره هیچ دولتی قرار نداشته و تحت شمول جغرافیایی هیچ کشوری نبوده است.
برای مثال، دولت استعماری بریتانیا در گذشته از تسخیر منطقهای که قبایل پشتون در آن سکونت دارند، عاجز ماند و اجازه داد تا امورشان را به هر گونه که خود میخواستند با آداب و رسوم خودشان اداره کنند. در مقابل، پشتونها نیز پذیرفتند که امنیت امپراتوری استعماری بریتانیا در شبه قاره هند را در برابر مهاجمانی که از شمال میآمدند حراست کنند. پاکستان نیز پس از آنکه در ۱۹۴۷ به استقلال رسید به همان توافق پایبند ماند.
بعد از ماجرای ۱۱ سپتامبر، اسلام آباد بدوا نواحی قبیله نشین را به حال خود نهاد، اما وقتی معلوم شد که جنگجویان القاعده و طالبان مرزها را زیر پا مینهند تا به اسارت قوای آمریکایی در افغانستان درنیایند، پاکستان شروع به اعزام نیروهایی به افغانستان کرد که پس از مدتی به ۸۰ هزار نفر رسید. این نیروها در ابتدا موفقیتهایی داشتند. از جمله، بعضی از رهبران تروریستها را دستگیر و یا تعدادی از اردوگاههای آموزشی آنها را ویران کردند. با این حال، با هر افزایشی که در فشار نظامیان پاکستانی حاصل شد، نارضایی مردم محلی از حضور آن نیروها نیز فزونی یافت و به خصوص حملات سرهم بندی شده قوای پاکستانی بر ضد تروریستها، تلفات سنگینی را بر مردم غیر نظامی تحمیل کرد. از دیگر سو، حمایت نظامی پاکستان از آمریکا و ناتو تاکنون بهایی برای پاکستان نیز داشته است. گزارشهای موجود حکایت از تلفات بیش از ۷۰۰ نفری ارتش پاکستان در دو سال گذشته دارند.
یک سال پیش نمایندگانی از طالبان با «مالک حاجی آوارخان» رئیس قبیله ۲ هزار نفری «مختار وزیر» تماس گرفتند و کوشیدند او را به همکاری با طالبان ترغیب کنند. هنگامی که او آن همکاری را نپذیرفت، عوامل طالبان، چند تن از پسران نوجوانش را ربودند تا وی را تحت فشار بگذارند، ولی آوارخان ۵۵ ساله باز هم زیر بار نرفت، زیرا چنان که خود میگوید «دیگر از جنگ و ستیزه به ستوه آمده است». این سخن کسی است که در زمان نبرد مجاهدین افغان بر ضد قوای اشغالگر شوروی در دهههای آخر قرن بیستم، نقشی فعال داشته است. همین شخص میگوید که اکنون اوضاع در افغانستان از رنگی دیگر است: امر و نهیهای بیگانگانی به نام القاعده، جای جهان ملی افغانها را گرفته است. این حتی دیگر جنگی با هدفهای میهنی نیست. گروه طالبان تنها در پی به دست آوردن قدرت و ثروت است. «ملک شیرمحمدخان»، از سرکردگان عشایر در منطقه «وانا» که اخیرا نماینده مجله «تایم» با وی گفتگویی انجام داده است، میگفت که طالبانیهای تفنگ به دوش در خیابانها بالا و پائین میروند، جلو اطفال خردسال را میگیرند، فریاد میکشند که بچههای افغانی نباید به مدارس کافران بیگانه بروند و کفریاتی مانند علوم مدرن و ریاضیات یاد بگیرند!
شیرمحمدخان می گوید که در روستای محل سکونت خودش حتی یک نفر از اهالی را نمیتوان یافت که بتواند نام خود را امضا کند. میگوید تنها ۵ درصد از سکنه وزیرستان شاید حمایت فعالانهای از طالبان به عمل آورند. بقیه مردم فقط به کمکهای مالی آن دارو دسته چشم دوختهاند. اظهار مخالفتهای بیپرده شیرمحمدخان نسبت به طالبان اخیرا باعث شد که زد و خوردی میان مردان وفاداری به وی و عوامل طالبان صورت بگیرد. در آن دعوا نارنجکی منفجر شد که به مرگ همسر او انجامید. شیرمحمد میگفت که اگر در روز سلاحی میداشت، شاید میتوانست نگذارد که همسرش را به قتل برسانند.
ظهور ناگهانی «طالبستان» را شاید بتوان تهدیدی مستقیم برای غرب نیز به شمار آورد. محلها میگویند که آن منطقه (در مرز افغانستان و پاکستان به یکی از مراکز جلب نفرات مزدور برای القاعده و طالبان تبدیل شده است. برای مثال، نوجوانان ۱۷ ساله را در آنجا آموزش میدهند تا به جنگجوی انتحاری تبدیل شوند.
«جان مک کانل»، مدیر ملی امور اطلاعات امنیتی در آمریکا ماه گذشته ضمن گزارشی که به کمیته سرویسهای مسلح در سنای کشور تقدیم کرد، گزارش داد که القاعده دستاندرکار تحکیم پیوندهای عملیاتی خود است و آن عمل را در اردوگاههایی که در پاکستان در اختیار دارد انجام میدهد. به شهادت آن گزارش، هم اینک بین اردوگاههای القاعده در خاک پاکستان با شبکههای بیشمار تروریستی در سراسر خاورمیانه و شمال آفریقا و حتی اروپا ارتباطهای پیوسته برقرار است.
آیا پرویز مشرف به نبرد آمریکا و ناتو بر ضد طالبان و تروریسم تحت رهبری القاعده خواهد پیوست؟ اگرچه دولت ایالات متحده او را برای افزایش همکاری در ریشهکنی تروریسم تحت فشار روز افزون قرار داده است، ولی بقای سیاسی مشرف هنوز هم در گرو حفظ همکاری در ریشهکنی تروریسم تحت فشار روزافزون قرار داده است، ولی بقای سیاسی مشرف هنوز هم در گرو حفظ همکاری با احزابی است که از قضا مهمترین محرکشان عدم رضایت از پیوندهایی است که بین او و واشنگتن برقرار است. «دیک چنی» در سفری که به پاکستان داشت، پرویز مشرف را به خاطر کوتاهی در نبرد بر ضد تروریسم و افراطگرایی مورد ملامت قرار داد. با این حال هنوز هم مقامات مسئول در هر دو طرف معتقدند که خللی در استحکام روابط دولتهای پاکستان و آمریکا پدید نیامده است. آیا این رابطه به گونهای هست که بتوان امیدوار بود که از آن ثمراتی بیش از آنچه که تاکنون حاصل شده است، به دست آید؟ به این پرسش یک دیپلمات ارشد غربی پاسخ مثبت میدهد، اما بیدرنگ اضافه میکند که «به شرط آنکه در واشنگتن و لندن و بسیاری جاهای دیگر قیل و قال دائمی کسانی را شاهد نباشیم که کاری جز طعن و لعن و اظهار ستوه یا ابراز خستگی ندارند.» چنین رفتاری البته به پیشرفت نبرد با تروریسم و افراطگرایی کمک نمیکند.
جا دارد اضافه شود که هر آینه پرویز مشرف راهی را برای تجدید برقراری سیطره بر «طالبانستان» نیابد، در آن صورت شاید حامیانش در واشنگتن نیز نهایتا نتیجه بگیرند که چنین حمایتی بیفایده است و به زحمتش نمیارزد.
● طالبان از زوایهای دیگر
نکاتی که ذکر آن رفت، تمامی دیدگاههای موجود در ارتباط با ماهیت و عملکرد طالبان در افغانستان نیست. در جبهه مقابل آمریکا و متحدانش در منطقه، نظراتی یافت میشوند که ضمن تایید نکاتی منفی طالبان و کژ اندیشیهایی که در نگرش آنها به مذهب وجود دارد، به گونهای دیگر سیاسیت اجرایی آنها را در افغانستان مورد ارزیابی قرار میدهد.
به هر صورت، سالها از جنگ افغانستان گذشت. اگر بخواهیم مروری به افغانستان قبل از سال ۲۰۰۱ داشته باشیم، میبینیم که وضعیت در این کشور نه تنها تغییری نسبت به دوره طالبان نکرده است بلکه وضعیت امروز این کشور به چیزی بدتر از سابق تبدیل شده است. از زمان به اشغال درآمدن افغانستان توسط نیروهای ناتو اوضاع سیاسی و اقتصادی این کشور روز به روز در حال بدتر شدن است و به جرات میتوان گفت که بسیاری وضعیت سابق یعنی زمان حاکمیت طالبان بر افغانستان را به مراتب بهتر از وضعیت فعلی موجود در این کشور میدانند.»
پایگاه اینترنتی «اسلام آن لاین» با ارائه تحلیلی تحت عنوان «طالبان امروز متفاوتتر از طالبان دیروز» مینویسد: «ما در این مقاله درصدد آن نیستم که از عملکرد مثبت طالبان در طول دوران حاکمتیش بر افغانستان سخن بگوییم، بلکه میخواهیم اشارهای کوچک به وضعیت افغانستان قبل از ۲۰۰۱ و افغانستان پس از ۲۰۰۱ داشته باشیم. حکومت طالبان به رغم شاخصههای منفی که در ساختار نظام خود داشت، اما شاخصهای مثبتی نیز در اختیار داشت که هیچ یک از شهروندان افغانی منکر آن نیستند. اگر نگاهی به زیرساختهای فرهنگی و اجتماعی افغانستان داشته باشیم میبینیم که این زیر ساختها با تار و پود اعتقادات مذهبی و سنتی بافته شده است. هیچ کس نمیتواند موضوع تعلیم دانشهای دینی را از باور خانوادههای افغانی جدا سازد. نمیتوان منکر آن شد که نظام طالبان نظام اصولگرای تندرویی است که از زمان به قدرت رسیدن در افغانستان به مفاهیم و اعتقادات مذهبی و سنتی در این کشور جهتی تند و افراطی داده است. این بزرگترین ضعف و شاخص منفی نظام طالبان است.»
در ادامه این تحلیل آمده است: «گروه طالبان خود در ابتدا از طلبههای مکتبها یا مدارس دینی تشکیل شد و هدف اصلی این گروه رویارویی با تنشهای موجود میان سران احزاب سیاسی حاکم آن زمان در افغانستان چون ربانی، حکمتیار و دوستم بود. این گروه گرچه در ابتدا به پیشنهاد دولت وقت آمریکا یعنی کلینتون و با حمایتهای مالی گسترده این دولت تشکیل شد اما طولی نکشید که این قشر تحصیل کرده افغان به نیت و هدفهای پشت پرده آمریکا پی برد و به دشمنی سر سخت برای آمریکا تبدیل شد. دولت آمریکا درصدد آن بود که گروه طالبان را به جای سرکردگان گروههای دیگر افغان چون ربانی، دوستم و حکمتیار که نقش به سزایی در جنگ با اتحاد جماهیر شوروی داشتند، جایگزین کند زیرا این گروهها دیگر در جریان رقابت بر سر قدرت غرق و فرسوده شده بودند و دیگر نمیتوانستند ثبات سیاسی را در افغانستان برقرار کنند. در نتیجه ایالت متحده آمریکا در چنین فضای پر تنشی نمیتوانست اهداف خود را چون توسعه فعالیت شرکتهای نفتی آمریکا، استفاده از ذخایر نفتی افغانستان و تاسیس پایگاههای نظامی دایمی در این کشور محقق سازد.»
اسلام آن لاین در ادامه تحلیل خود میآورد: «به جرات میتوان گفت که گروه طالبان به رغم تمامی افراط و تفریطهایی که در عهد حاکمیت خود در افغانستان داشت توانست ثبات سیاسی نسبی در این کشور را برقرار کند. در عهد طالبان فعالیت قاچاقچیان مواد مخدر نسبت به امروز بسیار کاهش یافته بود. هم چنین در عهد حاکمیت طالبان تنشهای طوایفی و اختلافات حزبی به حداقل خود رسیده بود و کل کشور به صورت یکپارچه اداره میشد. امروز افغانستان نه تنها فاقد یک حکومت مرکزی قوی است که بتواند اداره کل کشور را به صورت یکپارچه در دست گیرد بلکه تنشهای طوایفی، اختلافات حزبی و فعالیت قاچاقچیان مواد مخدر در این کشور تنها از تسلط یک حکومت به نام طالبان که از گرایشیهای افراطی برخوردار بود رنج میبرد اما امروز رنجهای ملت این کشور قابل شمردن نیست. اگر بخواهیم بررسی کوتاهی در این زمینه انجام دهیم کافی است به هرج و مرجهای جاری در افغانستان، افزایش فقر و بیکاری، مهاجرت گسترده افغانها به خارج از این کشور، گسترش فعالیت قاچاقچیان مواد مخدر، کشت و کار خشخاش، بیثباتی سیاسی و امنیتی و بالاخره افزایش تعداد گروههای مسلح در افغانستان اشاره کرد.»
در این تحلیل هم چنین آمده است: «در عهد حاکمیت طالبان این نظام در برخورد با مسائل مربوط به مذهب و اعتقادات دینی خشونت به خرج میداد و این خشونت رعب و وحشت را، در دل اکثر شهروندان افغان انداخته بود اما امروز جنگندههای ناتو بدون آن که تفاوتی میان یک افغان مسلح با یک افعانی غیر نظامی قائل شوند همه را به گلوله و مسلسل میبندند. آن چه که امروز برای سربازان ناتو مهم است آن است که بتوانند بیشترین تعداد ممکن از افغانهای مشکوک به فعالیت نظامی و عضویت در طالبان و یا القاعده را بکشند، حال اگر فرضا در میان چهل قربانی حملات نظامی جنگندههای ناتو یک تن از عناصر طالبان و یا القاعده نباشند، مهم نیست مهم آن است که این خطای دید و تشخیص اصلاح شود و عناصر بیشتری از طالبان و القاعده توسط حملات جنگندههای ناتو شکار شوند.» در بخشی از این تحلیل آمده است: «طالبان پس از جنگ سال ۲۰۰۱ و انزوای اجباری از قدرت و حکومت به رغم آن که شیوه مقاومت مسلحانه در برابر اشغالگران خارجی را دنبال کردند اما هم زمان به انجام بسیاری از اصلاحات در سیاستهای خود دست زدند و توانستند ائتلاف خود با قبایل افغان را تحکیم بخشند. در ارزیابیهای جدی انجام شده در افغانستان که از رسانههای خبری چون «الجزیره» پخش شد، مشخص شد بسیاری از مردم افغان به حامی و تایید کننده عناصر طالبان تبدیل شدهاند. این افراد اظهار داشتند: «عناصر طالبان هیچ کمک و همکاری را از ما دریع نمیکنند، این افراد نه تنها امنیت شغلی و جانی ما را در مناطقی که حضور دارند تامین میسازند بلکه مصونیت محل سکونتمان را نیز تامین میکنند به طوری که به راحتی مسافرت میکنیم و منازلمان را با خیال آسوده ترک میکنیم چون میدانیم طالبان در منطقه امنیت و ثبات لازم را برقرار می کند.» با این مقایسهای که انجام شد به این نتیجه میرسیم که جنگ افغانستان از سوی آمریکا نیز چون جنگ عراق یک اشتباه استراتژیک بزرگ بود و ایالت متحده آمریکا نسنجیده و بدون برنامهریزی این جنگ را رهبری کرد. شاید عهد سیاسی طالبان در افغانستان از سوی بسیاری قابل قبول نباشد اما امروز این گروه با توجه به اشتباهات فاحش آمریکا در افغانستان توانسته است بار دیگر قدرت گیرد اما موقعیت و جایگاه مردمی از دست رفته خود در افغانستان را به فضل حماقتهای دولت بوش بار دیگر به دست آورده است.»
منبع نشریه تایم
مترجم: حسن پویان
مترجم: حسن پویان
منبع : بنياد انديشه اسلامي
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست