دوشنبه, ۸ بهمن, ۱۴۰۳ / 27 January, 2025
مجله ویستا
موسیقی ما زیر رادیکال است
محمدرضا لطفی مصداق هنرمند اندیشهورز است و خیلی از مسائل هنری، اجتماعی و فرهنگی را بسیار خوب تحلیل میکند.
این موضوع وقتی به چشم میآید که تفسیر او را از وضعیت موسیقی ایران و جهان میشنوید. همین که با روی گشاده خبرنگارها را میپذیرد و در کمال آرامش به پرسشهایشان پاسخ میدهد گویای این است که او تلاش دارد در یک امر جمعی شرکت کند و برعکس بسیاری از موزیسینها علاقهای به انزوا ندارد. او موسیقی را یک پدیده جمعی تلقی میکند و معتقد است داشتن روح تعاون و همدلی میتواند نجاتبخش موسیقی ما در این روزها باشد.
بد نیست که بدانید او برای اجرای کنسرت شرایط خاصی را درست میکند و معتقد است در آن وضعیت میتوان به یک معنویت رسید. او اعضای گروههای سهگانه شیدا (شیدای بانوان، شیدای بازسازی و همنوازان شیدا) را از دو هفته قبل از کنسرت صبح تا شب در مکتبخانه معروف میرزاعبدالله تمرین میدهد و اعتقاد دارد این مدت زمان طولانی باعث میشود اعضای گروهها با یکدیگر رفیق شوند تا تجلی این رفاقت و دوستی روی صحنه حاصلی خوب داشته باشد. چند روز مانده به کنسرت سراغ او رفتیم و دیدیم که تمرینات طاقتفرسای این سه گروه نزدیک غروب تمام شده و اعضا تصمیم دارند از قرنطینه روزانه خارج شوند. فکر میکردیم لطفی با آن خستگی دیگر توانایی پاسخ دادن ندارد اما پرانرژی از خیلی چیزها برایمان گفت.
▪ برگزاری کنسرت به عنوان یک امر و پدیده اجتماعی تا چه حد میتواند در بهتر شدن وضعیت متلاطم موسیقی تاثیرگذار باشد؟
ـ در تمام دنیا، فعالیتهای موسیقی از طریق عرضه آثار صوتی و تصویری و برگزاری کنسرت ارائه میشود. از سویی دیگر به دلیل وجود مخاطبان انبوه موسیقی امکان برقراری ارتباط مستقیم میان هنرمند و مخاطبش وجود ندارد. اینجاست که کنسرت بهخاطر زنده بودنش نقش مهمی در انتقال خواستههای موزیسین به مردم علاقهمند دارد. انگیزههای برگزاری کنسرت در نقاط مختلف این کره خاکی متفاوت است. در شرایط فعلی موسیقی یک رشته شغلی پولساز به شمار میرود و گردش سرمایه در آن بسیار است. در واقع امروزه با برگزاری کنسرت و ارائه آلبوم آن برنامه، همزمان با کنسرت درآمدی نجومی برای تهیهکننده و برگزارکننده به همراه دارد. با این اوصاف مشاغل زیادی در موسیقی ایجاد میشود که در حال حاضر کشور ما چنین شغلهایی را در زمینه فعالیتهای موسیقی به خود ندیده است. دلیل این مساله هم این است که تهیهکنندگان و سرمایهگذاران ما ریسک نمیکنند و سرمایه خود را به بدنه موسیقی تزریق نمیکنند چون تضمینی برای بازگشت سرمایه آنها وجود نخواهد داشت. او ترجیح میدهد جایی سرمایهگذاری کند که تکلیفش روشن است.
در خارج از کشور بازگشت سرمایه در موسیقی ضمانت شده است. در دوره کلینتون یک سال آمار درآمدهای موسیقی را دیدم که حیرتآور بود. فقط چهار بیلیون دلار میزان درآمدشان از راه صادرات موسیقی بود. شما فکر میکنید کدام یک از اقلام صادراتی ما میتواند تا این حد درآمدزا باشد. طبیعتا این میزان درآمد میتواند موتور محرک موسیقی باشد. خب در این موتور همه به نوعی سود میبرند. از مردم گرفته تا تهیهکننده و هنرمند. هنرمند علاوه بر درآمد آنی یک درآمد مستمر از فروش آثارش دارد. مثلا ۱۰ درصد یا ۱۵ درصد. به همین دلیل بنیه اقتصادی هنرمند قویتر میشود و میتواند با آسایش بیشتر و علاقه مضاعف به کارش بپردازد. این نکته بسیار مهمی است. به عنوان مثال کیتارو اولین کارش را در دل جنگلهای ژاپن خلق کرد. چون همانجا یک استودیو برای خودش درست کرده بود و همانجا هم زندگی میکرد.
اگر با دقت آن آلبوم را گوش کنید متوجه میشوید که چه حال و هوای خوبی در کل اثر جریان دارد. غربیها مکانیسم جالبی دارند به جای اینکه هنرمند بخواهد به زور خودش را به مردم معرفی کند میروند و یک هنرمند را کشف میکنند و رویش سرمایهگذاری میکنند. این موضوع در ایران صفر است. یک هنرمند از ابتدای تولید فردی تا انتهای عرضه جمعی خودش همه کارها را انجام میدهد. هنرمند مجبور میشود فرش زیر پایش را بفروشد تا یک آلبوم تکنوازی منتشر کند.
از سوی دیگر تهیهکنندگان پول خوبی به هنرمند نمیدهند و تیراژهای دروغین به آنها میگویند. اینجاست که کنسرت اهمیت پیدا میکند. ضمن اینکه زنده بودن کنسرت و شنیدن صدای سازها بدون وساطت ساندسیستم و تجهیزات الکترونیکی لذتی دارد که قابل مقایسه با شنیدن یک اثر ضبطشده در استودیو نیست. کنسرت یک واقعه مهم است. در شرق چیزی به نام کنسرت با این مفهوم وجود نداشته است موسیقی در معابر و نقاط بسیار دیگری اجرا میشده است. مثل هندوستان. در ایران مساله کمی فرق میکند. ما امکان چندانی برای برگزاری کنسرت نداریم.
متاسفانه نهادهایی مثل شهرداری یا وزارت ارشاد دست به ساخت سالن نزدهاند. با گذشت سال ها هنوز وزارت ارشاد یک سالن بزرگ خوب برای اجرای موسیقی نساخته است. همینطور شهرداری. ببینید چقدر این ساختمانهای دراز دراز بالا رفتهاند اما خبری از یک سالن خوب برای اجرای موسیقی زنده نیست. سالنهای موجود هم که به درد اجرای موسیقی نمیخورد فقط یک تالار بزرگ کشور هست که تازگیها با ورود ما و کمک مدیران تالار در حال بهسازی وضعیت خودش است.
▪ شما برای اجرای کنسرت - چه بداههنوازی و چه گروهنوازی - شرایط ویژهای ایجاد میکنید. چیزی شبیه قرنطینه. چه ضرورتی در این کار میبینید؟
ـ من معتقدم یک فرد یا یک گروه موسیقی قبل از کنسرت باید در محیط پالایششدهای به تمرین بپردازد. یک گروه موسیقی مثل یک فامیل است که باید روابط عاطفی ویژهای میانشان وجود داشته باشد. با این قرنطینه به قول شما این دوستی و رابطه عمیق روحی بهتر اتفاق میافتد. ما در سالهای کانون چاووش و گروه شیدای سابق به قدری با همدیگر دوست بودیم که اگر یکی از اعضا، آپارتمانی اجاره میکرد همه با هم میرفتیم تا اثاثیه منزل او را جابهجا کنیم. فقط اشاره لازم بود.
این روحیه الان ضعیف شده است. دلم میخواهد کسانی که با آنها کار میکنم یک روحیه تعاون والا داشته باشند. این روحیه تعاون باعث میشود روی صحنه نیز همدلی داشته باشند. در بعضی گروهها شما میبینید که همه اعضای آن ساز ایرانی میزنند اما همدل نیستند که هیچ ای بسا با هم اختلاف دارند. این که هنر نشد. چنین روحیهای با هنر در تضاد کامل است.
در هنر فقط دوستی وجود دارد نه دشمنی. علو طبع باید در ذات یک هنرمند باشد. وقتی میگوییم هنرمند، «باید» خصوصیات اخلاقی برجستهای یادمان بیاید وگرنه به یک موزیسین که چنین اخلاقی ندارد باید گفت نوازنده. هر نوازندهای هنرمند نیست. مثل اینکه بگوییم همه آدمها به دلیل داشتن شکل و شمایل انسانی خوبند.
بیشتر هدف من ایجاد یک همدلی است. چون آن را ضرورت یک کار گروهی میدانم. وقتی یک تیم فوتبال از ایران موفق میشود همه میگویند کار تیمیاش خوب بوده است. الان فوتبال ما پنجاه سالی است که در دنیا شناخته شده. اما تا حدی پیشرفت کرده است. بهخاطر اینکه روحیه ما ایرانیها روحیه تعاونی و کار جمعی نیست. موسیقی مرکز کار جمعی است. چون صداهای یک گروه موسیقی باید در کنار هم یک هارمونی ایجاد کند. یادتان نرود که فقط فن موسیقی نیست که همدلی ایجاد میکند بلکه خیلی چیزهای دیگر روی ارائه یک اثر خوب تاثیر میگذارد. یک همدلی واقعی به موسیقی معنوی ختم میشود و اگر یک درجه بالاتر برود به موسیقی روحانی مثل همکاری ولایتخان و بسماللهخان. وقتی این دو نفر با هم ساز بزنند موسیقیشان روحانی است.
▪ به قول شما استاد کامل هستند؟
ـ بله، دقیقا و ما از این مرحله خیلی فاصله داریم. دورهای استادان کامل زیادی داشتیم مثل هرمزی، دوامی، فروتن، شهنازی، صبا، درویشخان و... این منش و برخورد خیلیخیلی ضعیف شده است. به دلیل همین ضعف است که حال در موسیقی ما کمرنگ شده. حال چیزی است که از زندگی شما به موسیقی سرایت پیدا میکند. قدیمها اگر در یک موسیقی حال نبود، گوش نمیکردند، ملاک این بود. حتی در موسیقی رادیویی.
نوازندگانی مثل یاحقی، شریف و دیگران اگر «حال» نداشتند، ساز نمیزدند. این نوع حال و هوا را هنوز میتوان در موسیقی مقامی ایران یافت چون آنها چندان گرفتار آلودگیها و بیماریهای زندگی شهری نشدهاند. در ضمن تفکر اعتقادی مربوط به این مساله ضعیف شده است.
مثلا در هندوستان شما به شکل تاریخی یوگیست هستید، یعنی یوگا برای یک موسیقیدان جزو فرائض دینی است. داشتن یک استاد معنوی از بدو طفولیت هنوز در هند سنت است، یعنی اگر شما به مدرسه هم بروی، باید یک مسیر معنوی هم داشته باشید. این تغییرات را در نظر بگیرید و مشکلات دیگر موسیقی را کنارش بگذارید، چه اتفاقی میافتد؟ الان برنامه مدون و مشخصی برای موسیقی در کشور وجود ندارد چرا؟ به چندین دلیل؛ یکی از دلایلش این است که موسیقی زیر رادیکال است. اگر موسیقی رسما از زیر رادیکال دربیاید، آن وقت است که تکلیف بخش عظیمی از موسیقی ما روشن میشود. این است که من در همین محیط کوچک تلاش میکنم آن همدلی، تفاهم و رفاقت را بهوجود بیاورم.
در زمان چاووش هم یکی از کارهای عمده من این بود که همه را بههم وصل کنم و موجب هرچه بیشترشدن دوستیها شوم. این بود که اگر مشکلی میان بچهها بهوجود میآمد، سعی میکردم حل کنم. حالا هم این کار را میکنم. اگر مشکلی بین اعضای گروه وجود داشته باشد، درصدد رفعش برمیآیم، چون معتقدم انسان نباید حمال اذیت و آزاری که دیده، باشد. باید بتوان بار این آزار را روی زمین گذاشت. این لازمه یک موزیسین است، چون سنگینی آن بار اجازه آفرینش و خلاقیت نمیدهد. هرچقدر بار بیشتر باشد، حال کم میشود. این بار میتواند شهرت باشد، پول باشد، طمع و زیادهخواهی باشد و خیلی چیزهای دیگر.
▪ پروسه آهنگسازی برای شما از چه زمانی آغاز و چگونه سپری میشود؟
ـ پروسه ساخت اگر صنعتی نباشد، یک مقدار ژنتیکی و ارثی است. هنرمندشدن اکتسابی نیست. باید جوهره و استعداد داشته باشید اما استعداد، اولین قدم است و کفایت نمیکند. بعد آموزش، پشتکار، اندیشه و تفکر وارد میدان آفرینش میشود. ساختن هم برای من همین حالت را دارد. وقتی کوچک بودم، در کوچهها و در خانه سوت میزدم. عادت داشتم. بچه بودم، نمیدانستم برای چه سوت میزنم، مثل اینکه ندایی از موسیقی در قلب من وجود داشت و باید آن را بیرون میریختم. من ساخت یک اثر هنری را آگاهانه نمیبینم، اگرچه آگاهی باید باشد. برای اینکه آگاهی موجب استحکام یک اثر هنری میشود. هیچوقت فکر نکردم که آهنگ بسازم. من زندگی خودم را براساس موسیقی پیش بردم و در این میان ناگهان موسیقی آمده و خلق شده است.
در واقع آن ندای درونم، بیرون میریزد و به یک ماده تبدیل میشود. ساز هم که نمیزنم، تمام لحظاتم با موسیقی سپری میشود. وقتی میخوابم هم موسیقی من را رها نمیکند. درواقع موسیقی برای من باطنی شده است، مثل ذکر باطنی که ممکن است آن را بلند بگویید، ممکن است اصلا نگویید. موسیقی در باطن من مدام در حال حرکت است اما این حرکت تابعی بوده است از طرز تلقی من و متفاوت در یک دورهای تابع صرف اندیشهورزی بوده و در یک دوره تابع حالات روحی و روانی.
حالا اگر همه هنرمندان به این موقعیت باطنی برسند، به تایید تاریخ آثار ماندگاری خلق خواهند کرد. عدهای دیگر هم وجود دارند که فقط به مدد تلاش و پشتکار پا به عرصه هنر گذاشتهاند و من آنها را صنعتکارهای هنرمند میدانم، نه هنرمند.
باور کنید این اولین بار است که بهواسطه پرسش شما به پروسه آهنگسازیام فکر میکنم اما آهنگسازی مثل هر امر خلاقه دیگری خودبهخود در یک زمان و مکان خاص با حال و هوایی خاص، خودش را بروز میدهد.
▪ به قول قدیمیها جوششی است نه کوششی.
ـ کاملا همینطور است. اگر کوشش هم وجود دارد، برای امور آموزشی است. همه آهنگهای من در حال و هوایی خاص آمده و بعدا رویش کار کردم. تقریبا ۹۰درصد قطعاتی که ساختهام به اندازه زمانی که شنیدهاید، برای من وقت برده است، مثلا اگر یک تصنیف ۵ دقیقه زمان دارد، من هم ۵ دقیقه وقت صرف کردم. ضمنا هیچوقت آن حس اولیه را دستکاری نمیکنم، تنها چیزی که در من اتفاق میافتد، این است که آرشیو خوبی در ذهنم دارم از این ۱۰۰ سال. نه فقط موسیقی رسمی، بلکه انواع موسیقیها.اینجاست که بعد از خلق یک قطعه، وقتی آن را با آگاهی گوش میکنم، فوری آرشیو صد سالهام میآید و آن را قضاوت میکند. از خودم میپرسم آیا این قطعه شبیه کارهای خودم یا آثار دیگران هست یا نیست؟ اگر هم شده که بیشتر از یک یا ۲ بار نبوده، بهراحتی آن را کنار گذاشتهام.
▪ شما در گفتوگوهای قبلیتان به یک دوره فترت در موسیقی ایران اشاره کردهاید. باتوجه به این فترت وضعیت آفرینشگری در موسیقی را چگونه ارزیابی میکنید؟
ـ شما دوره رضاشاه را مجسم کنید، در آن سالها عمده خواستها بر این بود که بسیاری از مظاهر حکومت و زندگی اروپایی شود. این مساله خیلی طول کشید و هرچه که این نظام بیشتر ثبات پیدا کرد و رسوب یافت، یک سری چیزها قوام پیدا کرد. آهنگسازی هم بخشی از آن قوام بود و با آمدن امثال وزیری، باغچهبان، چکناوریان، استوار و بعدها ناصری و حنانه موقعیت بهتری به خودش گرفت؛ البته در شکل ارکستریاش. بعد از انقلاب بهدلیل شرایط ویژهای که در هر انقلاب وجود دارد، بسیاری از ساختارها دستخوش مسائل حاشیهای شد، یعنی یک سیستم موسیقایی در هوا معلق شد. اگر ۵۰ سال اخیر را ببینید، متوجه میشوید که ما در این ۳۰ سال اخیر در زمینه آهنگسازی و موسیقی حرکت چندانی نداشتهایم، همیشه خبرنگاران درباره وضعیت موسیقی از من میپرسند، امثال من میتوانیم فقط به بخشی از سوالات شما جواب بدهیم. من اگر جای خبرنگارها باشم، مدتی هم سراغ وزرا و دستاندرکاران فرهنگی میروم.
سراغ وزارت علوم یا وزارت ارشاد یا آموزش و پرورش میروم و از آنها در خصوص برنامههایی که برای موسیقی دارند، میپرسم. از آنها میپرسم که شما چه طرحی برای موسیقی کشور دارید. از آنها میپرسم وضعیت هنرستانهایتان چگونه است؟ آیا آنها معلم خوب دارند؟ در واقع این دوره فترت فقط مربوط به کار نکردن هنرمندان نیست. بخشی هم به دولت و مدیران دولتی در عرصه فرهنگ و هنر و آموزش برمیگردد.
آنها باید جواب یکسری سوالات را بدهند. این است که آهنگسازی هنوز در ایران مشکل آکادمیک دارد. البته در دانشکدههای ما کمی آهنگسازی درس میدهند، اما آن صورت جدی با برنامهریزی وجود ندارد. چیزی که در دورههای گذشته وجود داشت.
الان تهرانی، درویشی، روشنروان، کامکار، شهبازیان و... کار آهنگسازی میکنند اما در این دوره تربیت نشدهاند. حالا ما باید ببینم که چقدر آهنگساز تربیت کردهایم. ما جایی نداریم که به طور جدی و هدفمند به بچهها و علاقهمندان آهنگسازی یاد بدهد. مدرس هم کم داریم. اندکی هم که هستند وقت کافی برای این کار ندارند.الان ما احمد پژمان را داریم.
هوشنگ کامکار، علیرضا مشایخی، درویشی و شاهین فرهت را داریم که اینها معلمهای خوبی هستند و باید با هم یک مدرسه آهنگسازی درست کنند. ما جاهای خالی زیاد داریم. اینکه گفتم فترت به این دلیل است. ما آکادمی آهنگسازی نداریم، هنرستان جدی مدون نداریم. با این پراکندگی و اضمحلال طبیعی است که فترت به وجود میآید و یک بخش عمده از این مساله به بیبرنامگی برمیگردد. آن هم در گرو این است که تکلیف موسیقی جدی و فاخر ما از سوی شریعت روشن شود. هنوز بینابین هستیم. درست است که رادیو و تلویزیون موسیقی پخش میکند و گاهی کنسرتی هم برگزار میشود. اما این کافی نیست برای یک جمعیت ۷۰ میلیون نفری که میخواهد وارد عرصه جهانی بشود. ورود به عرصه جهانی شوخی نیست.
اگر مسائل بینالمللی ما حل شود تازه وارد عرصههای جهانی خواهیم شد. آن موقع ممکن است ما حتی کارگر عادی روزانه هم کم داشته باشیم. یعنی تعدادشان پاسخگو نباشد. باید یک چشمانداز دوری را نگاه کنیم. الان باید زمین موسیقی را شخم بزنیم تا برای آینده محصول سالم و زیادی را درو کنیم. آیندگان از ما خواهند پرسید که شما برای ما چه کاشتهاید که ما بتوانیم برداشت کنیم. حالا بگذریم که هنرمندانی مثل آقای شجریان، آقای علیزاده، آقای کیانی و ... در این سالها تلاش کردهاند.
اینها هم بیشتر خدمتشان فردی بوده است. آن هم در چه وضعیتی؟ صددرصد زحمت میکشند، ۳۰ درصد بازده دارد و ۷۰ درصد در چرخدندههای اداری و عدم مسوولیتپذیریها له و لورده میشود. بعضی اوقات آدم گیج میشود. آنقدر فاکتورها زیاد است که شما نمیتوانید یک فکر منسجم و مستقل را پیگیری کنید و در مصاحبه پاسخ قطعی بدهید. بارها گفتم برای از بین رفتن فترت باید چند کار کلیدی انجام شود. ما اصلا عادت نداریم برای موسیقی سمینار برگزار کنیم و اگر هم میکنیم برای صفیالدین ارموی سمینار میگذاریم یا برای عبدالقادر مراغی.
بیست، سی نفر آدم میآید و چند استاد هم دعوت میکنند و در دو روز همه کار میکنند. بعدش که همه چیز تمام میشود و میرود پی کارش. ما الان به گفتوگو احتیاج داریم. به کنفرانس. این اتفاقها باید زیاد بیفتد. فقط تا حدودی فرهنگستان هنر دست به این کار زده است. اما خیلی بطئی و اندک است. آنها امکانات بسیار خوبی برای این قبیل کارها دارند اما در زمینه مدیریت موسیقی دست و بالشان بسته است.
▪ به لحاظ موسیقایی چطور؟ چقدر این سالها باآن سالها تفاوت کردهاند؟ شما فکر میکنید برای آدمهای سالهای ۵۷ تا ۶۰ چه اتفاقاتی افتاد که آن نوع تولیدات هنری ناب به وجود آمد؟
ـ من فکر میکنم اولین عاملی که در آن سالها باعث خلق چنان آثاری شد، تاثیرپذیری هنرمندان از اجتماع و محیط پیرامون خودشان بود.
▪ شرایط اجتماعی ما که شما میگویید با آن شرایط اجتماعی یکی است؟
ـ بیشک قابل قیاس نیست. پس همه مسائل فرهنگی و هنریاش هم قابل مقایسه نیست. همه چیز تغییر کرده است. فضای ذهنی مردم و خواست آنها دستخوش تحول شده است. آرمانها تغییر کرده است. البته یکسری افراد هستند که همچنان آن آرمانهای انسانی را دنبال میکنند و تلاش دارند آنها را به این روزگار برسانند، اما زورشان نمیرسد. سخت است شما نمیتوانید از کسی که صبح ساعت ۵ از خانه بیرون میرود و غروب برمیگردد توقع گوش دادن به موسیقی جدی داشته باشید. کارمندی که دو شیفت کار میکند، فراغتی ندارد که به موسیقی بپردازد. پرداختن به این مساله نیازمند روانشناسی جامعه است. اساس زندگی امروز مثل سالهای دهه ۵۰ نیست. امروز برنامهریزی و مدیریت و تخصص حرف اول و آخر را میزند.
▪ با توجه به این تغییرات، فکر میکنید آثار جدیدتان که توسط گروه همنوازان شیدا و گروه بانوان شیدا اجرا خواهد شد، تا چه میزان مورد استقبال مردم قرار خواهد گرفت؟
ـ الان نمیتوانم چیزی بگویم. اما چیزی که میتوانم دربارهاش صحبت کنم به وجود آمدن یک جنب و جوش نسبتا خوب بین علاقهمندان موسیقی است. این جنب و جوش باید تداوم داشته باشد. همیشه میگویم فرهنگ و هنر و علم اگر یکی دو نسل تداوم پیدا نکند، از بین میرود. کنسرت که تمام شود، مردم بازتابش را با خود به بیرون خواهند برد. اگر موسیقی تاثیرگذار باشد، تماشاگران کنسرت این تاثیر را گسترش خواهند داد. وقتی تداوم داشته باشد میشود ارزیابی کرد یعنی گذشت زمان به من و شما میگوید که چقدر یک موسیقی در مردم رسوب کرده است.
البته فراموش نکنید که آمادگی جامعه هم شرط است. یک موقع میبینید که اجتماع آمادگی یک اتفاق را ندارد و هر چه شما حرف قشنگ میزنید، گوش شنیدن ندارد. اما هنوز خدا را شکر علاقهمندان زیادی هستند که به دنبال ارزشهای کیفی خوبند. آدمها را که میبینم، احساس میکنم دلشان برای یک کیفیت بهتر تنگ شده است. آنها دنبال یک آرامش کیفی هستند. مردم فراغت میخواهند برای شنیدن. وقتی تورم و گرانی اجازه فراغت نمیدهد، مردم مجبورند دو شیفت کار کنند و این نگرانکننده است.
برطرف کردن چنین مسالهای هم به متخصص نیاز دارد. همان حرفی که پیش از این گفتم. فرهنگ و هنر ما از زندگیمان جدا نیست و این بخش هم به متخصص و برنامهریزی هدفمند نیاز دارد.
محمود توسلیان
منبع : روزنامه تهران امروز
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست