دوشنبه, ۶ اسفند, ۱۴۰۳ / 24 February, 2025
مجله ویستا
آنچه شکیبایی به شعر بخشید

از کوهستان فوجی بالا برو
اما
آرام،آرام».
زیر و بمهای صدای او در کاست «نامهها»، هنوز نوستالژی عزیزی برای ماست. در دورانی که شبکههای صدا و سیما در اشغال گویندگان و مجریانی بود که با لحن بیظرافت، اداری و سردشان شعرها را به خاک و خون میکشیدند و مخاطب را از هر چه شعر و شاعر است بیزار میکردند؛ او به ما یاد داد که برای خواندن یک شعر، باید همزمان آن شعر را زیست و با آن نفس کشید. باید خویشتن را با تمام وجود به حس نهفته در متن سپرد و به دور از هرگونه اغراقی در لحن و خوانش، کنه حسی شعر را اجرا کرد. نام و صدای او بود که در آن بلبشوی بازار نشر کتاب و بیصدایی و بیرسانگی شعر مدرن معاصر، یادمان داد که باید به شاعران روزگار خود به دیده احترام بنگریم و خلاقیتهاشان را درک کنیم. او برای ما از شعر نوآورانه و خارق عادت «سیدعلی صالحی»، که زبانش چندان با کلام روزمره توفیر نداشت، خاطرهای عزیز و فراموشناشدنی ساخت. عاشقانههای موزون «عبدالملکیان» را چنان خواند که انگار بیوزن و رها در فضا جاریاند و اکنون است که آهنگ لحن او و رنگ واژهها دست به دست هم دهند و دل مخاطب این رمانس نجیب را به دست آورند. چند سال بعد از آنکه کاست «دعای زنی در راه» صالحی به بازار آمد، بهرغم تمام توانایی و زیبایی صدای مظفر مقدم، چیزی انگار کم بود و این کاستی ربطی به شعرها نداشت. شکیبایی اهل امروز و اکنون بود و صدایش، صدای خود ما بود. او حتی صدای خیالی مخاطب ما به هنگام خواندن شعرمان بود. محبوبیت، شخصیت و صمیمیت او آن گروهی را که اهل کتاب و کتابخوان نبودند و اصلا سراغی از شعر نمیگرفتند را هم با شعر درگیر کرد. «صدای پای آب» را قدری شتابزده، اما دلنشین خواند. و سر آخر با خواندن شعرهای فروغ، خطر کرد و دنیای زنانه را با لحن اندوهگین مردانهاش رنگی دیگر بخشید. بعدها بسیاری از بازیگران و صداپیشگان به شعرخوانی پرداختند، اما هیچیک نتوانستند تاثیرگذاری خسرو شکیبایی را تکرار کنند. صدای او انگیزهای بود برای من که به هوای آرزوی کودکانهام مدام بخوانم و بنویسم تا شاید روزی شعرم آنقدر اهمیت بیابد که با صدای او ضبط شود و به بازار بیاید.... افسوس که نه شعر من این توان را یافت و نه او آنقدر منتظر ماند تا نوبتم برسد. طنین صدایش هنوز با من و در من است:
شبی عطر گام تو در کوچه پیچید
من از شعر پیراهنی بر تنم بود
گرفتم به سر چتر باران:
کسی در نگاهم نفس زد...».
خداحافظ آقای شکیبایی...
علی مسعودینیا
منبع : روزنامه کارگزاران
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست