چهارشنبه, ۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 8 May, 2024
مجله ویستا

از جاده التقاط : پیش به سوی سرمایه‌داری


از جاده التقاط : پیش به سوی سرمایه‌داری
در گذشته التقاط به شکل آشکارتری صورت می‌پذیرفته است. مثلا میرزا ملکم خان می‌گوید: «ما دریافتیم عقاید و نظراتی که از جانب عوامل شاه در اروپا ارائه می‌کردید به هیچ وجه مورد قبول نبود ولی هنگامی که ثابت می‌شد که این نظریات در احکام و فرامین اسلام مستتر می‌باشد بلافاصله با رغبت هر چه تمام‌تر پذیرفته می شد».(۱۴) اما امروزه التقاط به صورتی عمیق‌تر مطرح شده است. در واقع التقاط به سطح معرفت شناختی راه یافته است. شکاکیت و نسبیت در شناخت که نام علمی پلورالیسم را به خود گرفته، به حوزه دیانت نیز رسوخ کرده و ابزاری مناسب در دست سرمایه‌داران و فن‌سالاران برای تحقق لیبرالیسم دلخواهشان می‌باشد. تقلیل دین به تجربه دینی نیز خلع سلاح کردن دین در برابر ناعدالتی‌های برنامه‌های توسعه اقتصادی و فساد ناشی از «آزادی‌های مدنی» می‌باشد.
● از جاده التقاط : پیش به سوی سرمایه‌داری
بحث در باب التقاط به گونه‌آی عمیق با تجددگرایی و نوسازی در حوزه‌های مختلف اقتصادی ، سیاسی و دینی پیوند خورده است، به عبارت دیگر، در گذشته چه برای منورالفکرانی که «صناعت و اصول نظم» ممالک مترقه عقل از سرشان ربوده بود و چه اکنون برای روشنفران و فن سالارانی که شیفته «توسعه و دموکراسی» غرب هستند، التقاط به مثابه ابزاری فکری در خدمت وصول به تجدد و نوسازی ، عمل نموده است هر چند که نباید از علل روان‌شناختی التقاط نظیر فقر علمی، سختی تفکر، شهرت طلبی، کسب قدرت، سودجویی و ...غفلت کرد.
در واقع حیرت و ذوق زدگی روشن‌فکران و نخبگان جهان با اصطلاح سوم در برابر مظاهر تمدن غرب، آنان را به اخذ عجولانه آنچه در غرب بود و نفی آنچه خود داشتند وا داشت. بدون اینکه به فکر نظام سازی بر مبنای اندیشه دینی یا در اندیشه پرورش یک اقتصاد متناسب با اسلام باشند و این تنبلی فکری روشن‌فکران، مهم‌ترین بیماری روشنفکری ما بوده است. پدر روشن‌فکری ایران ـ ملکم خان ـ می‌گوید: «در اخد اصلو تمدن جدید و مبانی ترقی عقلی و فکری حق نداریم در صدد اختراع باشیم بلکه باید از فرنگی سرمشق بگیریم و در جمیع صنایع از باروت گرفته با کفش‌دوزی ، محتاج سرمشق غیر بود، و مستقیم« (۱)
آنچه روشن‌فکر ما کم داشت همانا فکر و اندیشه بوده و هست. اثبات این مدعا کار دشواری نیست و با نگاهی گذرا به نظریات روشن‌فکران در باب علل عقب‌ماندگی آشکار خواهد شد. به عنوان مثال ملکم خان می‌گوید: «نقض الفبای عربی منشاء فقر و ناتوانی و عقب‌مانگی فکری و استبداد سیاسی سرزمین اسلام است».(۲)
و یا آقاخان کرمانی که معتقد بود «مسأله تعدد زوجات ، علت دیگر [در کنار شورای الفبای غربی] ویرانی ملت ایران است». (۳) با این وصف نباید چندان به رضاخان درس نخواند. خرده گرفت وقتی که گفت اصلا چادر و چاقچور دشمن ترقی و پیشرفت مردم ماست».(۴)
متأسفانه روشنفکری معاصر هنوز به این بمیاری مزمن دچار است. روشنفکران هنوز هم دین را عامل عقب‌ماندگی می‌دانند ودر تکاپو برای بیرون راندن آن از صحنه اجتماع هشتند. به عنوان نمونه تکیه بر «حق» به جای «تکلیف» مطالب جدیدی نیست. آخوندزاده حدود صد سال پیش میگوید: «پروتستانیسم عبارت از مذهبی است که حقوق الله و تکالیف عبادهٔالله جمیعا در آن ثابت بوده فقط «حقوق الناس» باقی می‌ماند.
آنچه در این مقاله بدان پرداخته می‌شود التقاط در سه حوزه اقتصاد ،‌ سیاست و دیانت است و با غمض نظر از «حیرت‌نامه‌هایی» که در وصف ممالک مترقیه سروده و نگاشته شده ، به حیرت‌زدگی روشن‌فکران و تکنوکرات‌های معاصر در برابر رشد و توسعه غرب می‌پردازیم.
۱) اقتصاد
هر اندازه که مراحل پنجگنه رشد مارکس و ترویج آن توسط مارکسیست‌ها سیاسی و غیر علمی جلوه می‌کرد، مراحل رشد اقتصادی روستو (مشاور کندی رییس جمهور امریکا) غیر سیاسی و عالمانه تصویر می‌شد، گویی نه اینکه روستو این پنج مرحله رشد اقتصادی را در جریان جنگ سرد و در برابر پنج مرحله رشد مارکس مطرح کرده بود تا از فرو غلتیدن کشورها به دامان کمونیسم جلوگیری کند. و هر چند که روستو نگفته بود که این «هواپیمای توسعه» در کجا فرو خواهد آمد. ولی از عنوان فرعی کتابش مشهود بود که آنجا جائی جز فرودگاهی در واشنگتن یا نیویورک نخواهد بود.(۲)
روستو حتی تصورش را هم نمی‌کرد که کتابش به عنوان انجیل علوم اجتماعی تکنوکرات‌های جهان سوم تلقی گردد و بجای این همه نظریه‌پردازی و جست و «خیز» کافی بود اشارتی فرماید تا از تکنوکرات‌های ما به سر دویدن ! بالاخره روستو که در شوروی لنین و استالین که نمی‌زیست بلکه در سرزمین «لینکلنها» و از همه مهم‌تر سرزمین بر‌ج‌های بلند و زیبا سکونت داشت و چه تشابه میمونی! چون روشن‌فکران و تکنوکرات‌های وطنی همه یا برج عج نشین بودند یا برج سفید نشین!
از نظر ایشان هر نوع اقتصادی ممکن بوده الا اقتصاد از نوع اسلامی‌اش، از اقتصاد کمونیستی گرفته تا اقتصاد سرمایه‌داری، اما اقتصاد اسلامی ترکیبی بی‌معنا، یا رادوکسیکال و مضاف الهی اضافی است. البته حق با ایشان بود، چون تصوری که از اقتصاد در اندیشه آنان بود، مضاف الهی در تقدیر داشت و آن اقتصاد سرمایه‌داری است و بدیهی است که اقتصاد سرمایه‌داری اسلامی، ترکیبی متنافی الاجزاء است.
تکنوکرات‌ها برای وصول به هدفشان یعنی اقتصاد سرمایه‌داری ، نیاز به تغییراتی در حوزه‌های سیاست و دیانت داشتند که همفکرانشان در آن دو حوزه نقش خود را به خوبی ایفا کرد. می‌کند که بدان خواهیم پرداخت.
در باب توسعه سرمایه‌داری ذکر این نکته بی‌فایده نخواهد بود که وقتی گفته می‌شود از عوامل مهم توسعه غرب طلای هندوستان ، نفت خاورمیانه و بردگان افریقا بوده است. در پی این بیان مخالفان بالافاصله ژاپن و امثال می‌آورند که چگونه با تکیه به خود به توسعه دست یافت. در این مثال نکته‌ای نهفته است و آن اینکه ژاپن پروت عمومی مردم خود را ـ جدای از دست‌اندازی‌هایش به چین ـ سرمایه سرمایه‌داری قرار داد و مردم خود را به بردگی گرفت. به عقیده آنها ما نیز مثل ژاپن با استفاده از بیت‌المال به عنوان سرمایه و بهره‌گیری از «شهروندان گرامی» به عنوان برده به آینده‌ای درخشان دست خواهیم یافت. هر چند که عده‌ای در این فرایند دچار سفتی و فشار خواهند شد. اما تکنوکرات‌های به اصطلاح جهان سوم از اینکه طبقه متوسط و پایین جامعه به این نقش تاریخی خود پی نبرده و به خودآگاهی نرسیده‌اند زیر لب غرغر می‌کنند!
با ذکر نکته‌ای در باب خصلت تاریخی و سیاسی علوم اجتماعی این قسمت را به پایان می‌بریم.
برخی از روشن‌فکران وطنی مدعی شده‌اند که مهم‌ترین دستاورد متفکران لیبرال آن است که نشان می‌دهند «یقین بیش از آنکه محصول دلایل باشد محصول علل است و یکی از این علل قدرت سیاسی بوده است»(۶)
این نکته مهمی است اما شمشیری دو لبه است که بر سر خودشان هم فرود می‌آید بدین معنا که لیبرالیسم هم نه به سبب دلایل عقلانی‌تر، بلکه به سبب پیوند با قدرت سرمایه‌داری به صورت اندیشه‌ای مطلب در آمده است. بر این اساس امکان ظهور موفقیت اصلاحات لوتر بیش از آنکه محصول دلایل عقلانی لوتر باشد، ناشی از عملکرد کلیسا و قدرت هانری دوم بوده است. همین نکته به صورت آشکار‌تری در باب علوم اجتماعی خصوصا رد دوران جنگ سرد صادق است. در این باب به مورد ایالات متحده آمریکا اکتفا می‌کنیم.
نگاهی گذار به پیوند میان دانشگاه‌ها و مؤسسات علمی با «سیا» وزارت دفاع و وزارت امور خارجه، از رابطه میان علم و قدرت در ایالات متحده پرده برمی‌دارد. طرح‌هایی نظیر طرح کاملوت ، تمیس و سیاست کمی نیز در همین راستاست. در واقع علم سیاست در آمریکا به تمام معنا ، «سیا»سی است.
تحقیقات علوم اجتماعی بیش از آنکه بر اساس مشاهدات عینی و بیطرفاه صورت پذیرد، بر مبنای «دلار» استوار است. برابر مثال: «در سال ۱۹۶۸ م (دوره اوج ظهور نظریه‌های توسعه اقتصادی) وزارت دفاع ایالات متحده ، حدود ۴۰ میلیون دلار برای انجام مطالعات غیر نظامی تنها در حوزه علوم اجتماعی صرف کرد. (۷) «سیا»‌از سال ۱۹۵۲ م تا ۱۹۶۷ م حدود چهار میلیون دلار به انجمن علمی دانشجویان کمک کرده و از سال ۱۹۵۶ تا ۱۹۶۲ م حدود سه چهارم از مسؤولان بلندپایه انجمن مذکور عضو «سیا» شده بودند». (۸) و مثلا «دانشگاه کالیفرنیا بوسیله خانواده‌های هرت ، چندلر ، سیمون و سایر خانواده‌های متنفذ اداره می‌شود»(۹) و همچنین «مسؤولان دانشگاه هاروارد در شورای روابط خارجی عضو هستند» (۱۰) و سرانجام می‌توان به قتل پیتر بومر استاد منتقد اقتصادی بدست اف.بی.آی اشاره کرد.(۱۱) به قول چیلکوت : «دانشگاه‌ها و کارخانه‌ها هر دو کالا و خدماتی تولید می‌کنند که جهان بینی آمریکایی را به ارمغان می‌آورند».(۱۲)
البته قصد بر آن نیست که علوم اجتماعی بالتمام رد شده و بر آن مهر ابطال زده شود، همین که تکنوکرات‌های گرامی در برابر این نظریات بهت زده نشوند و آنها را حقیقت مطلق و وحی منزل تلقی نکنند، کفایت می‌کند.
۲) سیاست
اصولی «نظم » ، «آزادی» و «کنستیتوسیون» غرب در چشم ظاهربینان چونان علت توسعه آنان بوده است و این مسأله هم اکنون طرفداران زیادی دارد. نظیر لیپست، هانتینگتون ،‌ پوپر و ... در کشورهای جهان سوم که الی‌ماشاءالله
یکی از مهم‌ترین اندیشه‌های سیاسی غرب لیبرالیسم است. لیبرالیسم در حوزه سیاست تقریبا مساوی با آزادی‌های سیاسی و اجتماعی است که بر مبنای حق طبیعی افراد بشر استوار است. ورود این تحفه غربی به کشورمان را بطور مشخص باید به عصر مشروطه نسبت دادو روشن‌فکران عاج نشین ما،آن را به تقلید از جان لاک ، ولتر و ... به عنوان یک ضرورت ـ طرح کردند و در جریان مشروطه‌خواهی آن را در جایگاه عدالت نشاندند. برنارد لویس می‌گوید: «نویسندگان مسلمان هر جا مسأله حکومت خوب و بد را پیش کشیده و نوع اخیر را به عنوان حکومت استبدادی تخطئه و محکوم کرده‌اند، در واقع آنچه ملحوظ می‌داشته‌اند تمایز میان حکومت عادلانه و غیر عادلانه و مشروع و غیر مشروع بوده است. نقطه مقابل استبداد عدالت بوده است نه آزادی».(۱۳)
باید دانست که جایگزینی شعار آزادی بجای عدالت، باب طبع تکنوکرات‌ها بوده و هست زیر اشعار آزادی مسیح گونه تهدیدی را متوجه بی‌عدالتی ناشی از توسعه اقتصادی آنها نمی‌کند. عدالت در اندیشه سیاسی اسلام نه تنها آزادی را افاده می‌کرده است بلکه مفهوم عمیق‌تر «برابری در آزادی» را هم در خود داشته است. لذا تبدیل شعار عدالت به آزادی ، وظیفه‌ای بود که مزدوران سرمایه‌داری به خوبی آن را به انجام رساندند.
در باب سیستم حکومتی و ستایش از دموکراسی تنها به ذکر این نکته می‌پردازیم که اندیشه ولایت فقیه حضرت امام (ره) یک سیستم حکومتی بدیل در برابر نسخه‌های غربی آن بود که متناسب با فرهنگ و دین این مرز و بوم بود. در واقع حضرت امام (ره) دست به یک نظام‌سازی زدند کاری که تا آن زمان هیچ یک از روشن‌فکران انجام نداده بودند.
مباحث جامعه مدنی ، حقوق شهروندی هم یادآور مشارکت، حق آزادی بیان عقیده و ... است که در همان چارچوب کنار زدن عدالت می‌گنجد.
التقاط در حوزه سیاست بسیار گسترده‌تر و ناملموس‌تر از سایر حوزه‌هاست. مثلا اصل تفکیک قوا که به طور مشخص می‌توان آن را به منتسکیو نسبت داد ـ بدیهی تصور شد. و در جامعه تقریبا نهادینه شده است، بدون اینکه به روند تاریخی پیدایش آن توجه شود. عدم توجه غرب به اینکه «چه کسی» می‌تواند حکومت کند. موجبات پیدایش ساختاری گردید که در آی « هر کسی» بتواند حکومت کند و در عین حال به دیکتاتوری مبدل نگردد. در حالیکه به اندیشه سیاسی اسلام به «هرکسی» اجازه حکومت داده نمی‌شود و ضمانت‌های حفظ حکومت عادلانه در دورن حاکم وجود دارد نه در ساختارهای بیرونی
۳) دیانت
دین از جمله قربانیان همیشگی نوسازی بوده است. به طوری که متجددان ، دیواری کوتاهتر از آن نیافته و همیشه در صدد امحاء یا تقلیل آن بوده‌اند. اسلام با آموزه‌های دینی خود همیشه به عنوان مانعی در برابر نابرابری‌ها و فساد نوسازی غربی بوده است. از آنجا که تکنوکرات‌ها و سیاست‌مداران توانایی مقابله با آن را نداشته‌اند. این مهم را به فیلسوفان دین و روحانیون متجدد مأب محول گردید. البته ناگفته نماند که متحجرین نیز به دو صورت به آنان یاری می‌رسانند. یکی اینکه اینگونه دیدگاه‌ها منجر به تشکیل یک خرده جامعه دینی می‌شود و دیگر اینکه دورنمایه‌های فردگرایانه متحجرین، بسیار باب طبع تجددگرایان می‌باشد.
در گذشته التقاط به شکل آشکارتری صورت می‌پذیرفته است. مثلا میرزا ملکم خان می‌گوید: «ما دریافتیم عقاید و نظراتی که از جانب عوامل شاه در اروپا ارائه می‌کردید به هیچ وجه مورد قبول نبود ولی هنگامی که ثابت می‌شد که این نظریات در احکام و فرامین اسلام مستتر می‌باشد بلافاصله با رغبت هر چه تمام‌تر پذیرفته می شد».(۱۴) اما امروزه التقاط به صورتی عمیق‌تر مطرح شده است. در واقع التقاط به سطح معرفت شناختی راه یافته است. شکاکیت و نسبیت در شناخت که نام علمی پلورالیسم را به خود گرفته، به حوزه دیانت نیز رسوخ کرده و ابزاری مناسب در دست سرمایه‌داران و فن‌سالاران برای تحقق لیبرالیسم دلخواهشان می‌باشد. تقلیل دین به تجربه دینی نیز خلع سلاح کردن دین در برابر ناعدالتی‌های برنامه‌های توسعه اقتصادی و فساد ناشی از «آزادی‌های مدنی» می‌باشد.
زمانی که دکارت فهم بشری را در «انسان» محدود کرد وکانت دین را در «محدوده فهم بشری» جای داد و پوزیتیویست‌ها فهم بشری را منحر به «تجربه» کردند، دیگر گریزی نبود که دین هم برای آنها که «توصیه» حلقه دین را جدی گرفتند، به تجربه شخصی تقلیل یابد.
کلام آخر اینکه اتخاذ نسخه‌های غربی توسعه در حوزه اقتصاد ، جایگزینی آزادی به جای عدالت و توجه به مفاهیمی چون: جامعه مدنی، حقوق شهروندی و گفتگوی تمدن‌ها در حوزه سیاست، تقلیل دین به تجربه شخصی که دینی به تمام معنا اومانیستی بوده و مطرح کردن پلورالیسم در حوزه‌های مختلف همگی در نهایت ابزارهایی د رجهت شبیه‌سازی ایران به کشورهای توسعه یافته غربی و حاکمیت سرمایه‌داری می‌باشد.
پژوهشگر: محمدرضا طاهری
پی‌نوشت‌ها:
۱. تاریخ تهاجم فرهنگی غربی، نقش روشن‌فکران وابسته ، ج ۱ ، ص ۷۵
۲. همان ، ص ۵۹
۳. همان ، ج ۲ ، ص ۸۶
۴. تاریخ بیست ساله ایران، حسین مکی ، ص ۲۸۶
۵. تاریخ تهاجم فرهنگی غرب ، نقش روشن‌فکران وابسته ، ج ۱ ، ص ۶۰
۶. رهایی از یقین و یقین از رهایی ، عبدالکریم سروش ، کیان ، ص ۴۸
۷. سیاست تطبیقی ، رونالد چیلکوت ، ص ۹۰
۸. همان ،ص ۹۵
۹. همان
۱۰. همان ص ۹۶
۱۱. همان ، ص ۹۴
۱۲. همان ، ص ۹۶
۱۳. ایران ف اسلام و تجدد، مرتضی اسعدی ، ص ۲۲
۱۴. تاریخ تهاجم فرهنگی غرب ، نقش روشن‌فکران وابسته ، ص ۵۴
منبع : مرکز اسناد انقلاب اسلامی