دوشنبه, ۱ بهمن, ۱۴۰۳ / 20 January, 2025
مجله ویستا
وراثت و مکافات
اگر به رمانهای اجتماعی فلسفی روانكاوانه و حتی كمی جنایی علاقه دارید حتما اسم پر آوازه كتابهایی همچون جنایت و مكافات یا برادران كارامازوف را شنیده اید ولی از اسم این كتابها مهمتر محتوای آنها است كه از مغز انسانی بزرگ به نام داستایفسكی تراوش كرده است.
داستایفسكی رمان نویس روسی سال۱۸۸۱ در مسكو و در اتاقكی از بیمارستانی كه پدرش در آن به عنوان پزشك كار می كرد، به دنیا آمد و از لحظهای كه چشمش را به دنیا باز كرد، با محیطی فاقد شادمانی كه در آن بوی دارو و فقر به مشام میرسید، روبهرو شد. پدرش فردی خشن و تند خو بود و اكثرا با او و مادرش بد رفتاری می كرد، تا آنجایی كه فئودور از كودكی از پدرش متنفر بود و هر روز آرزوی مرگ پدرش را داشت اما مادر مهربان و ملایم و غمزده او خیلی زود درگذشت و او را تنها گذاشت. در نوجوانی به مدرسه فنی و مهندسی سنپترزبورگ رفت ولی فضای خشك این مدرسه خوشایند او نبود و به طور پنهانی كتابهای مورد علاقه خود را می خواند. در ۱۸ سالگی خبر فوت پدرش را به او دادند. هر چند در لحظات اول از این خبر زیاد غمگین نشد ولی بعد از مدتی از فكر هایی كه درباره پدرش میكرد شرمسار بود.
سال ۱۸۴۳ با درجه افسری از دانشكده نظامی فارغالتحصیل شد و شغلی در اداره مهندسی وزارت جنگ به دست آورد. تا تابستان ۱۸۴۴ سهم ارث پدریاش به علت ولخرجیهای مختلفی كه داشت، به اتمام رسید. در همین سال اوژنی گرانده اثر بالزاك را ترجمه و بعد از ارتش استعفا كرد. سال ۱۸۴۶ اولین داستان خود، مردم فقیر، را نوشت و برای چاپ در روزنامه، به نكراسوف شاعر روسی داد. دو روز بعد ساعت ۴ صبح كه تازه به خانه بازگشته و خوابیده بود، زنگ در خانهاش به صدا درآمد و همین كه در را گشود، نكراسوف را دید كه ناگهان او را در آغوش گرفت و فریاد زد: <بسیار خوب است>!
او با این داستان كوچك اسم خود را بر سر زبان ها انداخت. در طول دو سال بعد داستانهای همزاد، آقای پروخارچین و خانم صاحبخانه را نوشت ولی این دو داستان نتوانست موفقیت چندانی به دست آورد. او از این شكست ها بسیار افسرده شد و به گروه جوانان آزادیخواه كه یكی از اهدافش لغو قانون بردگی بود، ملحق شد اما در این كار هم موفق نشد. سال ۱۸۴۹ از سوی پلیس مخفی به جرم براندازی حكومت دستگیر شد.
دادگاه نظامی برای او تقاضای حكم اعدام كرد كه ۱۹ دسامبر مشمول تخفیف شد و حكم او به ۴ سال زندان و سپس خدمت در لباس سرباز ساده تغییر یافت. زمانی كه زندانی بود دچار حملات صرع شد و تا پایان عمر گرفتار آن بود. ۱۵ فوریه ۱۸۵۴ از زندان بیرون آمد تا دوره بعدی مجازاتش را در لباس سرباز عادی بگذراند.
صرع اختلال موقت عبور امواج الكتریكی از مغز است. داستایفسكی هم مانند تمامی بیماران صرعی دچار حملات تشنج می شد. قبل از بروز حملات تشنج ممكن بود او دچار علایم اولیهای مثل اختلال در قوه ادراك و حتی تغییر در خلق شود. وقتی حمله تشنج این بیماری شروع می شود، معمولا بعد از چند ثانیه تمام می شود ولی اگر از نوع صرع ادامه دار باشد بدون درمان ادامه می یابد.
اگر مدت حملات تشنج از ۵ دقیقه بیشتر شود، حالت اورژانس برای بیمار به وجود می آید و ممكن است باعث بروز عوارض مغزی شود. حملات تشنج داستایفسكی در تمامی عضلات بدن ایجاد می شد و سپس از حال میرفت، به طوری كه اصلا از محیط اطراف آگاهی نداشت و از دهانش كف بیرون می آمد. بعد از مدتی دوباره به هوش می آمد. همانطور كه داستایفسكی در آخرین برگهای زندگینامهاش مینویسد، او از كم حواسی رنج می برد و این كم حواسی یكی از عواقب این بیماری بود . از آنجا كه درمانی برای او انجام نشده بود، حملات متعدد صرع آثار سوء خود را بر مغز او گذاشته بودند.زمانی كه این علائم در بیمار دیده می شود، میتوان این بیماری را از روی نوار مغزی تشخیص داد.
همچنین می توان از روش های عكسبرداری همچون ام.آر.آی و سیتی اسكن از مغز برای تشخیص این بیماری استفاده كرد اما حیف كه این وسایل در زمانهای قدیم نبود و اشخاصی همچون فئودور داستایفسكی تا آخر عمر از این بیماری رنج میبردند. امروزه از درمانهای دارویی بر حسب سن مریض برای درمان بیماری استفاده میشود. خوشبختانه در بیشتر موارد این بیماری كشنده نیست و قابل كنترل است.
داستایفسكی ۶ فوریه ۱۸۵۷ بعد از دو سال عشق آتشین به ماریا دیمیتریونا بیوه یك كارمند گمرك، با او ازدواج كرد. بهار ۱۸۵۹ استعفایش از ارتش پذیرفته شد و توانست به نزدیكی مسكو نقل مكان كند. دو داستان خواب عموجان و دهكده اشپیانچیكوو را نوشت و به چاپ رسانید. سپس شرح حالی از خود برای الكساندر دوّم فرستاد و به این وسیله اجازه یافت به پترزبورگ برود و در نشریهای كه برادرش منتشر میكرد، به نام <ورمیا> شروع به روزنامهنگاری كرد. از ژوئن تا اوت ۱۸۶۲ به اروپا سفر كرد. داستانی به نام ماجرای بیشرمانه را در ورمیا به چاپ رسانید. ماه ژوئن ۱۸۶۳ ورمیا تعطیل شد. ۱۶ آوریل ۱۸۶۴ همسرش ماریا دیمیتریونا درگذشت.
سال ۱۸۶۶ جنایت و مكافات را نوشت كه بعدها محبوب ترین كتابش بین مردم شد. قهرمان كتاب، دانشجوی جوانی است كه به سبب فقدان وسایل تحصیل ناچار به ترك دانشگاه است. پس بر اثر فقر و تنگدستی و همچنین به پیروی از نظریههای اجتماعی خود به كشتن پیرزن رباخوار و بر حسب تصادف به قتل خواهر او دست میزند.
داستان بیشتر بر عوامل گوناگونی تكیه میكند كه پدیدآورنده جنایت است. دو اندیشه پیوسته در روح جوان وسوسه ایجاد می كند یكی آنكه با پول زن رباخوار كه در واقع از مردم بدبختی كه به ناچار از او وام گرفتهاند، دزدیده شده است، میتوان كار نیكی انجام داد و دیگر آنكه با این پول میتوان استعدادهای شگرفی را كه مافوق و مستقل از هرگونه قرارداد اجتماعی وجود دارد، به كار انداخت. اكتبر همان سال رمان قمارباز را در ۲۶ روز نوشت. این كار با تندنویسی آنا گریگوریونا انجام شد.
سال ۱۸۶۷ با آنا ازدواج كرد و در همان سال با همسرش به اروپا سفر كرد و تا تابستان ۱۸۷۱ به روسیه بازنگشت. در این سفر بارها پول خود را در قمار از دست داد. فوریه سال ۱۸۶۸ دخترش سوفیا به دنیا آمد كه بیشتر از سه ماه زنده نماند. ماه سپتامبر ۱۸۶۹ دختر دومش به نام لیوبوف و سال ۱۸۷۱ پسرش به نام فدیا به دنیا آمد. سایر نوشته های او با نام ابله، همیشه شوهر - كه به تازگی فیلم این كتاب در سینما ۴ تلویزیون ایران به نمایش در آمد- جنزدگان، جوان خام ، خاطرات خانه مردگان و آزردگان از آثار كمتر معروف او هستند. آلیوشا آخرین فرزندش سال ۱۸۷۵ به دنیا آمد كه در سه سالگی بر اثر حمله صرع در گذشت. او از مرگ فرزندش بسیار اندوهگین شد و این واقعه را یكی از بدترین خاطرات زندگیاش میداند.
برادران كارامازوف در طول سالهای ۱۸۷۹-۱۸۸۰ منتشر شد كه آن را به عنوان رمان شاهكار خود به مردم معرفی كرد. او در این رمان تقابل بین سردی و عاطفه، دین و خشونت را به تصویر كشید. در جشن سه روزه بزرگداشت پوشكین در پی سخنرانیاش به اوج شهرت و افتخار در زمان حیاتش رسید. حتی میگویند در پایان مراسم، دانشجویی به پای او افتاد و از او بسیار تشكر كرد.
او در سالهای آخر عمرش به بیماری آمفیزم مبتلا شد. مانند تمام بیماران آمفیزمی به علت از بین رفتن قسمت زیادی از حبابهای ریوی تنفسی دچار تنگی نفس و كمبود اكسیژن میشد. تند تند و به سختی نفس می كشید. متاسفانه این بیماری درمان ناپذیر است و شاید بتوان با قطع سیگار، استفاده از اسپری های گشادكننده راههای هوایی و كورتون ها كمی سیر پیشرفت آن را كند كرد. با كمال تاسف، در آن زمان وسایل تشخیصی مثل رادیوگرافی و برونكوسكوپی و همچنین امكانات دارویی وجود نداشت و این نویسنده بزرگ سرانجام اواخر ژانویه سال ۱۸۸۱ خیلی زود بعد از ابتلا به بیماری آمفیزم درگذشت.
شهریار میرپور
منبع : روزنامه سلامت
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست