دوشنبه, ۲۴ دی, ۱۴۰۳ / 13 January, 2025
مجله ویستا


رویای گریز از بیهودگی


رویای گریز از بیهودگی
در میان آثار مختلفی که با ویژگی‌های متضاد از نمایشنامه‌های چخوف، نوشته، یا اجرا شده‌اند اقتباس یونانی «اودوکیموس تسولاکیدیس» از نمایشنامه «سه خواهر» از اهمیت و ارزش خاصی برخوردار است. در واقع اقتباس لاکیدیس از نمایشنامه «سه‌خواهر» به‌نوعی می‌تواند معاصرسازی و وفادارانه این نویسنده یونانی از متن چخوف باشد. اودوکیموس تسولاکیدیس، در «آتن‌ـ مسکو» همان ساختار داستانی نمایشنامه چخوف را با مضامین، مولفه‌های قصه، مناسبات و روابط انسان‌های معاصر و حتی با همان شبکه ارتباطات خاص روسی میان شخصیت‌ها و همان ژرف ساخت و منظور به‌عنوان بستر اصلی نمایشنامه مورد پرداخت قرار داده است و در عین حال مناسبات را به روز کرده و در جهان مدرنیتی عصر جایگزینی ارتباطات با دغدغه‌های مدرن و دیدگاه خودش آمیخته و در معرض ارتباط قرار می‌دهد. داستان «آتن‌ـ مسکو» خلاصه‌ای از روابط میان سه خواهر نمایشنامه چخوف را با محدود کردن دنیای نمایش با جهان ارتباط میان این سه شخصیت روایت می‌کند؛ ماشا که در نمایشنامه چخوف دلباخته یک افسر هنگ بود و همه آرزوهایش با ماموریت افسر و رفتن او پایان می‌پذیرفت این‌بار در آتن با عشق از دست رفته دیگری به نام یوری مواجه است
در نمایشنامه یونانی توزنباخ‌ـ افسری که ایرنا را دوست دارد و با دوئل احمقانه و مضحکی کشته می‌شودـ با مرد طبال که خودکشی می‌کند جایگزین شده و حتی همان‌طور که مردن توزنباخ میهمانی‌های «سه ‌خواهر» را به هیچ وجه متاثر نمی‌کند، خودکشی مرد طبال هم تاثیر زیادی در میهمانی خواهرهای «آتن‌ـ مسکو» بر جای نمی‌گذارد؛ در نمایشنامه «تسولاکیدیس» مثل «سه خواهر» چخوف بزرگ‌ترین دلخوشی شخصیت‌ها شرکت در میهمانی است و بارها و بارها از زبان اولگا می‌شنویم: انتظار برای دگرگونی و فرار از بی‌فایدگی و بیهودگی نیز مفاهیم و محتوای ژرف‌ساختی مشترک در میان دو نمایشنامه‌ای هستند که فاصله تولید میان آنها بیشتر از یک قرن است. انگار در فاصله طولانی میان این دوره تنها ابزارها و خانه‌ها و شهرهای خواهرها تغییر کرده و هیچ تغییر دیگری در رفتار و عمل و ارتباط و حتی آرزوهای آنها دیده نمی‌شود.
شاید هم لاکیدیس یونانی با نوشتن این نمایشنامه قصد داشته تا همین روند یکنواخت و تغییرناپذیر شخصیت‌های چخوفی را در زمان و مکان دیگر به اثبات برساند. نکته مهم دیگری که می‌بایست در رابطه با اقتباس از یکی از مهم‌ترین و شناخته‌شده‌ترین آثار نمایشنامه‌نویس صاحب سبک روسی مورد توجه قرار گیرد، کیفیت پرداخت نمایشنامه است
از آنجا که تمامی مولفه‌ها و ابزارهای ساختار نمایشنامه یونانی ساخته ذهن و پرداخت دراماتیک قلم و بیان چخوف هستند، آیا می‌توان به‌راحتی پذیرفت که این مولفه‌ها مناسبات، پرداخت و ارتباطی دیگرگونه پیدا کنند و همان طراوت و ویژگی‌های سابق را داشته باشند؟ آیا اولگا و ماشا و ایرنای چخوف با همه مشخصه‌های خودشان می‌توانند زبان دیگری داشته باشند و در پایان باز هم خودشان باشند؟ آیا می‌توان هیچ نمایشنامه‌ای از چخوف را بدون سبک چخوف در قالبی دیگر مورد پرداخت قرار داد و به نتیجه‌ای مشترک رسید؟ از این بابت من معتقدم که تنها حذف شبکه خاص ارتباط میان شخصیت‌های چخوف به سادگی زبان و گفتار منحصر به‌فرد متن را دچار اشکال می‌کند و تغییر همین‌ دو مولفه به سادگی تمامی محورها و مولفه‌های دیگر را دگرگون می‌کند و در این‌صورت اولگای یونانی دیگر نمی‌تواند شبیه به اولگای چخوف باشد. لاکیدیس برخی ویژگی‌ها و کارکردهای نمایشنامه چخوف را به‌ویژه در حوزه رویکرد زبانی به‌خوبی در اثرش مورد پرداخت قرار داده و در مورد پردازش برخی از آنها هم موفق نبوده است. برای نمونه ارتباط یکسویه کلامی و دیالوگ‌های یکطرفه شخصیت‌ها و عدم شکل‌گیری رابطه موثر و کامل و جریان بیهوده و ناقص زبان در میان اشخاص که از مهم‌ترین ویژگی‌های آثار چخوف است در نمایشنامه یونانی به‌خوبی و با به میان آمدن یک ابزار مدرن جایگزین شده است. در همه نمایشنامه‌های چخوف لزوم ارتباط زبان و تکمیل دیالوگ در میان شخصیت‌ها فرآیندی ناقص و یکطرفه است؛ شخص الف چیزی می‌گوید و شخص ب جوابی بی‌ربط که در واقع کلام بدون واکنش‌ یا بی‌ربط او در مقابل بیان قبلی است به زبان می‌آورد و این جریان بارها و بارها تکرار می‌شود.
همین پرداخت زبان در نمایشنامه لاکیدیس با استفاده از ابزار متفاوتی مثل تلفن و موبایل جایگزین شده است. در واقع تلفن وسیله‌ای برای نمایش عدم ارتباط مستقیم است که در موارد متعدد با قطع شدن روی یکی از طرفین گفت‌وگو نشان‌دهنده ارتباط یکطرفه و ناقص نیز می‌شود؛ در نمایش «آتن‌ـ مسکو» هم هر سه خواهر به دفعات موبایل یا تلفن‌ها را پاسخ می‌دهند و بیشتر ارتباط‌های تلفنی آنها به سرانجام نمی‌رسد: اولگا: ... الو... الو... الو...اه... لعنتی! شاید رابطه‌های دو‌به‌دوی خواهرها و سخت نشان دادن شکل‌گیری رابطه کامل میان آنها که با چند خط داستانی و موقعیت طنز‌آمیز در داستان گنجانده شده هم بخشی از شیوه نویسنده یونانی در تلاش برای ادامه دادن شیوه متن اصلی بوده باشد. اما در کنار این رویکردها، «آتن‌ـ مسکو» در فصول متعددی نیز قادر به روایت روان و منطقی رابطه تبیین شده در اصل داستان نیست. در واقع نویسنده در خیلی پلان‌های نمایش به‌خوبی نتوانسته از پس پر کردن خلاء‌های ارتباط میان اشخاص برآید. بالطبع اجرا هم در این حوزه با نواقصی همراه شده و به همین جهت گهگاه رویدادها و روابط در جریان روایت نمایشی معلق می‌مانند و ریتم و ضرباهنگ روایی را با اشکال مواجه می‌کنند. اجرای «کتایون فیض‌مرندی» با توجه به شباهت‌ها و تفاوت‌های نمایشنامه چخوف و لاکیدیس واجد ویژگی‌هایی بینابینی است.
مرندی ظاهرا، بیش از آنکه اجرایش را به این تشابه و تفارق‌ها محدود و متمرکز کند، در پی به روی صحنه بردن قصه‌ خواهران وامانده و تنها و زندگی بیهوده و گیج آنهاست. ضمن اینکه کاملا مشخص است که کارگردان علاوه بر روایت داستان معاصر سه خواهر روسی در شرایط مهاجرت و تمرکز بر آرزوهای دست‌نیافتنی آنها شیوه اجرایش را بر توجه و دریافت مخاطب نیز متمرکز کرده است. تماشاگر در «آتن- مسکو» با دنیایی کاملا زنانه مواجه است؛ آرزوهای زنانه، شلختگی‌ها و مشکلات زنانه و رفتارها و حساسیت‌ها و… همه و همه در جهانی محدود و در فضای یک اتاق خلاصه شده‌اند. پای هیچ مردی به دنیای خواهرهای نمایش مرندی باز نمی‌شود و حتی حضور مردها (صدای آنها) به سبب حضور یا از منظر دیدگاه زن‌های نمایش پرداخت و توجیه شده است.در سطح روابط ساختاری داستان نیز این محدوده رعایت شده است؛ ابتدای نمایش و خبر ورود ایرنا به آتن همه روابط اولگا و ماشا را با دنیای خارج از خانه قطع می‌کند. ایرنا با ورودش اولین رابطه را با ماشا برقرار می‌کند، رابطه دوم هم میان ایرنا و اولگا برقرار می‌شود و سومین خط ارتباط دو نفره در میان اولگا و ماشا برقرار می‌شود و پس از همه این موقعیت‌ها، روابط و خیالپردازی‌های داستانی در صحنه ورود پلیس همه خطوط ارتباط و سوء‌تفاهم‌های زنانه سه خواهر به یک نقطه مشترک می‌رسند؛ اولگا جعبه ماشا را پنهان می‌کند، ماشا چمدان ایرنا را زیر کاناپه می‌گذارد و ایرنا دفتر تلفن اولگا را قایم می‌کند. این صحنه آمیخته با کمدی نقطه آغاز روایت تراژدی زندگی زن‌های نمایش مرندی است.
«آتن‌ـ مسکو» بخش مهمی از موفقیتش در زمینه ارتباط با مخاطب را مدیون فضایی است که در مقابل تماشاگر قرار داده است. خانه شلوغ و پر از وسایل اولگا به زیبایی و با رعایت کارکردهای صحنه‌پردازی آرایش شده و در ضمن مقدمات لازم برای طراحی مناسب میزانسن را هم فراهم آورده است. کتایون فیض مرندی در مقام کارگردان و طراح صحنه، فضای نمایش را به‌خوبی مورد استفاده قرار داده و از همه صحنه در موقعیت‌ها و زمان‌های لازم به درستی استفاده می‌کند. صحنه نمایش مرندی به سه محدوده مجزا تقسیم می‌شود که این سه محدوده در یک کلیت رویدادگاه اصلی نمایش را می‌سازند. «آتن‌ـ مسکو» اقتباسی امروزی از یکی از شاهکارهای ادبیات نمایشی است. شاید بتوان این اجرا را تلاشی برای اثبات تکرار بیهودگی‌های بشر در دوران‌های مختلف تاریخی و اجتماعی دانست.
مهدی نصیری
منبع : روزنامه کارگزاران