چهارشنبه, ۱۰ بهمن, ۱۴۰۳ / 29 January, 2025
مجله ویستا

نزدیکی نا ممکن


نزدیکی نا ممکن
این تاثیرپذیری متقابل، اهمیت روابط دو كشور و یا فقدان آن را در تدوین سیاست خارجی هر یك به نحو محسوسی ارتقا داده است. به عنوان مثال ایران و موضوع ایران طی ۴ دهه گذشته از جمله مسائل جدی مطرح شده در انتخابات ریاست جمهوری آمریكا بوده است.بررسی تطبیقی این روابط و ترسیم خطوط فرضی موازی و نقاط مقابله ای كه دو كشور در گذشته به آن رسیده اند می تواند تا حدودی مسیر تحولات آینده و تغییرات محتمل در روند مناسبات دو كشور را روشن سازد. با توجه به اندازه های دو كشور طبیعتاً تاثیرگذاری آمریكا بر خط مشی و یا روند تغییرات سیاسی ایران بیشتر بوده است تا تاثیر متقابل ایران بر آمریكا. از این لحاظ، تحلیل تطبیقی سیاست خارجی و روش های تعقیب هدف های سیاسی این كشور را با ذكر جزئیات بیشتر دنبال می كنیم.از دیدگاه منافع ملی آمریكا، منابع انرژی این منطقه عامل درجه یك در تدوین هدف ها و اتخاذ سیاست هایی بوده است كه این كشور از زمان جنگ دوم جهانی به این سو در پیش گرفته است. هدف نهایی آمریكا در این ارتباط، اعمال كنترل مستمر بر منابع نفت و گاز منطقه، تضمین امنیت مسیرهای انتقال نفت و گاز به بازارهای مصرف و همچنین پیشگیری از افزایش نفوذ هر كشوری بوده است كه می توانسته در نهایت تحقق دو هدف برشمرده در بالا را با مخاطره جدی روبه رو سازد. اهمیت تامین این هدف ها در معادلات استراتژیكی آمریكا هزینه های تامین آن را به هر میزان تاكنون توجیه كرده است. چنانكه در فاصله كوتاهی پس از خاتمه جنگ دوم جهانی، هاری ترومن رئیس جمهوری (دموكرات) وقت آمریكا دستور داد به منظور مقابله با تهدیدهای ناشی از گسترش نفوذ اتحاد جماهیر شوروی سابق و حركت نظامی این كشور به سوی شرق و مناطق نفت خیز خلیج فارس طی عملیات محرمانه ای كه جزئیات آن پس از گذشت بیش از ۴۰ سال چندی پیش از سوی كنگره آمریكا منتشر شد، سلاح های انفجاری هسته ای و مواد رادیواكتیودار در این مناطق مستقر شوند.نگرانی عمده آمریكا در آن زمان متوجه افزایش خطر شوروی و احتمال اخلال این كشور در كنترل آمریكا و هم پیمانان غربی واشینگتن بر منابع نفت خلیج فارس بود.ترومن قبل از مبادرت به صدور دستورالعمل مزبور به استالین رسماً اخطار كرده بود كه ارتش سرخ را از مناطق شمال غربی و آذربایجان ایران فرابخواند. بسیاری از كارشناسان سیاسی اعتقاد دارند كه ایستادگی ترومن عامل عمده در رفع اشغال ایران به وسیله ارتش سرخ بعد از خاتمه جنگ جهانی دوم بوده است.افزایش حضور آمریكا در خاورمیانه طی دو دهه پنجاه و شصت همچنان ادامه یافت. افزایش بنیه نظامی و قدرت اقتصادی ایران طی دهه هفتاد میلادی و توسعه همكاری های تهران _ واشینگتن از یك سو و از سوی دیگر كاهش نسبی نفوذ سیاسی _ نظامی شوروی در جنوب آسیا و منطقه خلیج فارس موجب شد كه آمریكا مسئولیت تامین بخشی از هدف های سیاسی خارجی خود را در منطقه به ایران واگذار كند.منجمله تامین راه آبی خلیج فارس و گشوده نگاه داشتن تنگه هرمز كه هدف درجه یك امنیت ملی ایران محسوب می شد. در آن تاریخ ایران با تولید متوسط روزانه ۶ میلیون بشكه نفت با فاصله كمی پس از عربستان، دومین صادركننده بزرگ نفت اوپك بود و درآمدهای رو به افزایش نفتی كشور عامل اصلی تامین هزینه های برنامه های توسعه اقتصادی و افزایش بنیه نظامی محسوب می شود. ایران در آن زمان متحد عمده منطقه ای آمریكا به شمار می رفت و در بسیاری از جهات هدف های استراتژیكی دو كشور در مسیرهای موازی قرار داشت. با پشت سر گذاشتن یك دوره بحران در روابط ایران و آمریكا كه با روی كار آمدن كندی اتخاذ و به نخست وزیری علی امینی در ایران انجامید و تا حدودی در دوران كوتاه رئیس جمهوری لیندون جانسون ترمیم شده بود، روابط تهران _ واشینگتن در دوران رئیس جمهوری ریچارد نیكسون به نزدیكی سنتی سابق برگشت و طبیعت آن به همكاری های استراتژیكی مابین دو هم پیمان عمده ارتقا یافت. به دستور نیكسون رئیس جمهوری (جمهوریخواه) آمریكا، دست های ایران برای انجام خریدهای تسلیحاتی از آمریكا بدون اعمال هر محدودیتی باز گذاشته شد. از این لحاظ تامین نیازهای نیروهای مسلح ایران، معادل تامین نیازهای ارتش آمریكا تلقی شده و تولیدكنندگان آمریكایی سفارشات دریافتی از جانب ایران را سفارشات «خودی» قلمداد می كردند.تحویل یكصد فروند هواپیمای جنگنده فوق پیشرفته موسوم به تام كت مجهز به موشك های فوق العاده فونیكس كه بازمانده آنها در جنگ با عراق به نحو موثری به كار گرفته شد، همچنین امضای قرارداد خرید ۲ فروند ناو جنگی موسوم به اسپرانس (یكی از دو ناو سفارش شده از جانب ایران پس از لغو قراردادهای خریدهای نظامی ایران از آمریكا، از جانب دولت موقت بازرگان پس از تكمیل به ارتش آمریكا فروخته شد و در سال ۱۹۸۸ میلادی شلیك یك موشك ضدهوایی از عرشه این ناو به سقوط یك فروند هواپیمای مسافری ایران بر فراز آب های خلیج فارس انجامید. حادثه ای كه به سهم خود پایان سریع تر جنگ ایران و عراق را نزدیك تر كرد.) در كنار اجازه دریافت سایر تجهیزاتی كه حتی كشورهای عضو پیمان آتلانتیك شمالی (NATO) نیز هنوز در اختیار نداشتند، نشانه اهمیت همكاری های امنیتی ایران و آمریكا در منطقه در آن دوران است.در این زمان نیروهای ایران و آمریكا به عنوان قدرت های مكمل یكدیگر عمل می كردند. نقش آمریكا تامین بخش عمده ای از تجهیزات نظامی مورد نیاز ارتش ایران و آموزش پرسنل آن بود و مسئولیت متقابل ایران كنترل امنیت منطقه با تكیه بر نیروهای نظامی بود. معادلات امنیتی _ سیاسی آمریكا در منطقه در آغاز نیمه دوم دهه هفتاد در نتیجه دو تحول عمده كه جداگانه در ایران و آمریكا شكل گرفت تغییر یافت و ادامه همكاری های واشینگتن _ تهران كه تدریجاً با بروز تردیدهایی در مراكز نظامی و سیاسی آمریكا نسبت به تغییرات سیاست خارجی ایران، به خصوص هدف های امنیتی آن از مسیر متعارف خارج می شد در یك روند محسوس و متوالی رو به سردی گذاشت.تحول اول، حركت ایران برای دست یافتن به قدرت نظامی فوق العاده ای بود كه ظرفیت های آن از تامین نیازهای امنیتی منطقه فراتر می رفت و در نتیجه مطابق تحلیل های پاره ای مراكز آمریكایی می توانست به جای همكاری با واشینگتن در حفظ امنیت متعارف منطقه، به تحمیل شرایط امنیتی تازه از جانب ایران بینجامد. در شكل تازه، ایران تدریجاً از ایفای نقش هم پیمان و حافظ محلی امنیت منطقه فاصله می گرفت و در كنار طرح حقوق مستقل از منافع و یا دیدگاه های استراتژیكی آمریكا، پی جوی هدف هایی می شد كه الزاماً اولویت های سیاست خارجی آمریكا نمی توانست باشد.در كنار افزایش چشمگیر قدرت نظامی، رشد اقتصادی ایران نیز سرعت گرفته بود و با دست یافتن ایران به ارقام ۱۲ تا ۱۴ درصد رشد سالانه، در فاصله سال های ۱۹۷۴ تا ۱۹۷۶ قدرت اقتصادی و پولی ایران مسیر ظهور قدرت منطقه ای تازه ای را هموار می سازد.از لحاظ سرعت رشد اقتصادی ایران از ژاپن و كره پیشی گرفته بود و میزان ذخایر ارزی ایران نیز (كه بالغ بر ۱۰ میلیارد دلار از سال ۱۹۷۶ تاكنون از سوی دولت آمریكا مسدود شده است) از تمامی كشورهای منطقه پیشی می گرفت. پول ملی ایران (ریال) در آن زمان یكی از ۱۴ پول عمده دنیا در سبد بین المللی پول به شمار می رفت و همین توان مالی تا حد زیادی می توانست از یك سو در خدمت هدف های تجدیدنظر شده سیاسی ایران قرار گرفته و از سوی دیگر تحقق سیاست های خاورمیانه ای آمریكا و انگلیس را در صورت لزوم تحت الشعاع قرار دهد. اقدامات سیاسی ایران علاوه بر اصرار در افزایش قیمت جهانی نفت و ارائه نظر در زمینه ضرورت كاهش مصرف آن به منظور سوخت و افزایش میزان پالایش «این ماده شریف» در كنار سایر اقدامات بحث انگیز نظیر: اعمال فشارهای سیاسی به اسرائیل، گشودن دفتر سازمان آزادیبخش فلسطین در تهران، عقد قرارداد ۱۹۷۵ الجزایر با عراق و در نتیجه قطع كمك به كردهای شورشی این كشور و احضار ملامصطفی بارزانی برای اقامت در ایران بدون اطلاع و هماهنگی با واشینگتن، هیچ كدام در مسیرهای موازی با هدف های سیاست خارجی آمریكا قرار نداشته و جداگانه می توانستند با این هدف ها و منافع مستقیم و یا غیرمستقیم به تلاقی برسند.گسترش فعالیت های نیروی دریایی ایران به شمال آفریقا (درخواست پایگاه در جیبوتی) و اقیانوس هند (درخواست پایگاه از سیشل) نشان می داد كه دیپلماسی منفرد ایران با حمایت قدرت رو به رشد نظامی، به دنبال هدف هایی فرامنطقه ای است كه اتصال آن به محورهای دیگر قدرت (پكن و دهلی نو) می توانست عامل تهدید جدی علیه قدرت كنترل منابع منطقه و تحولات آن از سوی آمریكا و هم پیمانان غربی آن كشور تلقی شود. پیگیری برنامه ایران به منظور دراختیار گرفتن انرژی هسته ای نگرانی های آمریكا (و انگلیس) را از تغییر احتمالی مسیر سیاست خارجی ایران بیش از پیش افزایش داد.در آن زمان و در یك روند تداومی و پیوسته، هدف عمده آمریكا در منطقه اعمال كنترل بر منابع نفت و گاز و ضمانت امنیت مسیرهای انتقال انرژی بود. در راه تحقق این هدف استراتژیكی عمده، آمریكا و تعدادی از متحدان اروپایی واشینگتن ایران را كه همچنان به عنوان متحد (عضو پیوسته در پیمان نظامی سنتو) عهده دار مسئولیت های خاص امنیتی در منطقه بود، بیش از آنكه همراه خود ببینند، به عنوان یك مدعی زیاده خواه در برابر خود می دیدند.این نگرانی های ابتدایی در پاره ای از مراكز مطالعاتی به صورت یك خطر رو به گسترش امنیتی مورد اشاره قرار می گرفت و هرازگاهی در انتشارات غیرمحرمانه نتیجه گیری های تحلیلی منعكس می شد.انتشار خاطرات ارموند همر آمریكایی معروف به شاهزاده سرخ كه روابط رئیس كمپانی نفتی اكسیدنتال آمریكا كه روابط فوق العاده نزدیكی با روسای جمهوری آمریكا داشت و همچنین انتشار كتابی به نام سقوط ۷۹ (۷۹ The Crash of the ) كه كتاب پرفروش سال در آمریكا و اروپا شد از جمله این انتشارات اند. آقای همر در كتاب خود به طرح های نگران كننده نفتی ایران اشاره داشت و كتاب دوم (در یك تصویر خیالی) از طرح های پنهان ایران برای دست یافتن به سلاح هسته ای یاد می كرد علاوه بر افزایش انتشاراتی از این دست كه بازتاب نگرانی های مسئولان سیاسی و افكار عمومی در غرب بود، گزارش های رسمی و غیررسمی نیز از وجود طرح هایی (در دنیای واقعی) خبر می داد حاكی از آنكه ایران به منظور دستیابی به سلاح های هسته ای و توسعه سلاح های پرتابی برنامه های فوق سری خود را دنبال می كند. فارغ از وجود یا عدم وجود طرح های خیالی و یا واقعی در ایران پیش از انقلاب به منظور دستیابی به سلاح های غیرمتعارف، مسیر حركت سیاسی ایران حاكی از آن بود كه بخش هایی از كنترل تا آن زمان عملاً بلامنازع غرب، بر منابع و اقتصاد جهانی نفت یا تا حدودی عملاً تحت الشعاع اقدامات ایران و همراهان ایران در اوپك قرار گرفته بود و یا در مظان تهدیداتی قرار داشت كه می توانست با افزایش قدرت آنها تدریجاً تحقق یابد. مجموعه این اقدامات سازمان صادركنندگان نفت (اوپك) را به یك سازمان جهانی قدرتمند بدل كرده بود.در آن زمان ایران یكی از «بازها»ی اوپك به شمار می رفت و طبیعتاً در تیررس انتقادهای تلخ مردم قرار داشت كه در اروپا و آمریكا خود را مجبور می دیدند به منظور تامین سوخت مصرفی اتومبیل های خود بهای فوق العاده بیشتری بپردازند. این حركت (سال ۱۹۷۳) آغازی بود بر پایان «نفت ارزان» در جهان. در آن زمان هنری كیسینجر (وزیر خارجه نیكسون) و طراح بزرگ سیاسی غرب، انهدام قدرت اوپك را به عنوان یك كارتل خطرناك از جمله هدف های سیاست خارجی آمریكا معرفی كرد.در مجموع ایران طی نیمه دوم دهه هفتاد میلادی در مسیری قرار داشت كه بنابر پاره ای تحلیل ها، به جای تامین و صیانت از امنیت منطقه انرژی، به عنوان یك مدعی خطر بالقوه ای علیه ثبات و امنیت بازار انرژی به شمار می رفت. این مواضع در آن تاریخ به رغم آنكه ایران حامی استفاده از «نفت به عنوان یك سلاح» نبود (ایران در تحریم كوتاه مدت نفتی ناشی از جنگ اسرائیل و اعراب در دهه شصت شركت نكرد)، ولی مواضع و سیاست های ایران در قبال میزان تولید و قیمت های جهانی نفت هماهنگ با سیاست های كشورهای بزرگ مصرف كننده نبود.نارضایتی های سیاسی و نگرانی های امنیتی آمریكا (و انگلیس) از ایران تا زمانی كه نیكسون در پست رئیس جمهوری آمریكا قرار داشت، به دلیل مناسبات شخصی او با شاه كمتر فرصت اوج گرفتن می یافت ولی همزمان شخصیت های درجه دوم سیاسی آمریكا منجمله وزیر انرژی جنجالی نیكسون در هر فرصت مناسب به انتقاد تند از ایران و تحریك افكار عمومی كشور خود علیه سیاست های نفتی ایران می پرداختند. همزمان و در یك تحول موازی كه در آمریكا روی داد زمینه تغییر عملی و ایجاد فاصله مابین دیدگاه های سیاسی ایران و آمریكا فراهم تر از بیش شد. این تحول كه در تاریخ سیاسی به واترگیت (نام هتلی در واشینگتن پایتخت آمریكا) معروف شده به استعفای نیكسون و روی كار آمدن معاون او جرالد فورد انجامید. جرالد فورد در ادامه روش های سیاسی نیكسون مناسبات نیمه گرم با تهران را ادامه داد ولی بعد از شكست انتخاباتی او در مقابل جیمی كارتر (كاندیدای حزب دموكرات) روابط تهران - واشینگتن یك باره دیگرگون شد.در نتیجه این تغییر دیدگاه، هدف اعمال كنترل مستقیم بر منابع نفت و گاز منطقه جانشین پی گیری همكاری های منطقه ای شد و در كنار آن توسعه دموكراسی و حمایت از حقوق بشر وسیله پیشبرد هدف های تازه سیاست خارجی آمریكا در كشورهای دوست شد. این طرح نمونه رقیق طرحی بود كه آقای بوش و وزیر خارجه او خانم رایس به منظور ایجاد خاورمیانه بزرگ و توسعه دموكراسی در آن عنوان كرده اند. بعد از انقلاب ایران در سال ،۱۹۷۹ هدف های امنیتی عمده آمریكا در منطقه همچنان بدون تغییر باقی ماند. نقش اوپك در تعیین قیمت های جهانی نفت از میان رفت و این سازمان برای سال ها به عنوان یك موسسه نیمه فعال به حیات خود ادامه داد و همزمان تخریب عوامل قدرت ایران نیز طی اقدامات گسترده ای همچنان تعقیب شد. جنگ هشت ساله عراق علیه ایران با حمایت عملی آمریكا و هم پیمانان اروپایی آن از كشور مهاجم، به تحلیل عمده بنیه نظامی ایران، تعطیل برنامه های توسعه اقتصادی و پی گیری برنامه های هسته ای كشور انجامید. نفوذ مستقیم نظامی - سیاسی آمریكا در منطقه مجدداً تجدید شد.فراغت از تهدیدهای منطقه ای كه چالشی علیه اقتدار جهان آمریكا به شمار می رفتند و متعاقب آن افزایش كنترل مستقیم بر روند مناسبات بین المللی موجب شد كه نبرد فرسایشی ایالات متحده به نمایندگی از غرب علیه اتحاد جماهیر شوروی نیز افزایش یابد. ادامه این مقابله در پایان دهه نود خطر رشد قدرت های منطقه ای را از میان برداشت _ بلوك شرق را منحل ساخت و سازمان های جهان منسوب به جهان سوم را - (نظیر اوپك) و یا اتحادیه كشورهای غیرمتعهد... در سازمان های نیمه فعال و فاقد قدرت تعیین كننده در مناسبات جهانی تبدیل كرد. در آغاز دهه نود به رغم وجود نقطه های پراكنده خطر علیه امنیت منطقه ای، افزایش كنترل مستقیم آمریكا بر مناسبات بین المللی در قالب «نظم نوین جهانی» ادامه یافت.اعمال قدرت بلامنازع این كشور در جهان نیز با هدف تحقق هدف های نظم نوین بدون شكل گرفتن مقاومت عمده ای به صورت یك واقعیت جهانی پذیرفته شده فارغ از نگرانی ادامه یافت.نظریه ضرورت اعمال كنترل بر مناسبات بین المللی (به واسطه و یا بی واسطه) و پیگیری بلاشرط اولویت درجه یك این نظریه یعنی در كنترل گرفتن منابع نفت (و گاز) به خصوص در هلال انرژی (از خزر تا خلیج فارس) و دفاع از امنیت این منطقه كه ترجمه آن ضمانت ادامه تولید و صدور نفت و همچنین نظارت بر اقتصاد انرژی است، از سال های پیش از پایان جنگ دوم جهانی درصدر محاسبات سیاست خارجی دنیا قرار داشته و تا امروز نیز هیجان عامل تعیین كننده در ترسیم سیاست های استراتژیكی آمریكا است. اهمیت این هدف قابل مقایسه با مسئولیت های دفاع از صلح جهانی و به مراتب با اهمیت تر از حفظ صلح منطقه ای است. در نتیجه همین جمع بندی اگرچه امنیت منطقه ژئواستراتژیكی گسترده ای كه ایران در قلب آن جای گرفته، طی سال های پس از جنگ جهانی دوم همواره مورد تهدید قرار گرفته ولی امنیت تولید و صدور نفت (و گاز) منطقه به هیچ وجه مختل نشده است. در حقیقت ناآرامی های محلی، هجوم، اشغال و درگیری های نظامی در منطقه در یك تصویر بزرگتر، بیشتر با هدف تامین هدف های امنیت انرژی آغاز و یا هدایت شده اند تا اخلال در آن. در این جمع بندی عمل گرایانه تنها تحقق هدف های استراتژیكی بااهمیت بوده اند و بقیه عوامل از جمله رهبران - و رژیم های سیاسی - كشور های دوست و هم پیمان به صورت ابزاری در خدمت منافع مقطعی این سیاست ها قرار داشته اند. اتحاد جماهیر شوروی با جدی شدن تهدید اشغال چاه های نفت باكو در دریای خزر از سوی ارتش نازی به عنوان «متحد» مورد حمایت آمریكا قرار گرفت ولی با جدی شدن تهدید چاه های نفت خلیج فارس از جانب شوروی، در فاصله كوتاهی پس از پایان جنگ، متحد سابق یك شبه در صف دشمنان قرار گرفت و همزمان با اعلام اخطار به ارتش سرخ برای خروج از آذربایجان ایران، وسایل دفاعی و انفجار هسته ای در آب های جنوب و نزدیك چاه های نفت منطقه مستقر شد تصمیم به دست كشیدن از رژیم پادشاهی ایران در كنفرانس گوادالپ به منظور خنثی كردن خطرهایی گرفته شد كه می توانست امنیت انرژی را در منطقه تهدید كند. حمایت بی محدودیت از ارتش صدام علیه ایران طی جنگ هشت ساله به این دلیل صورت گرفت كه خطر گسترش اسلام انقلابی در صورت شكست عراق می توانست موازنه قدرت در منطقه را متزلزل ساخته و مآلاً تولید و صدور نفت منطقه را مختل كند. كابوس غرب در آن زمان سقوط كویت و عربستان و شكل گرفتن خارج از كنترل یك تحول سیاسی _ نظامی جدید در منطقه ای بود كه دوام اقتصاد دنیای صنعتی غرب به حیات و نظم آن وابستگی تنگاتنگ داشت. (وابستگی حیاتی غرب به ثبات امنیت انرژی منطقه امروز كمتر از هیچ روز دیگری در تاریخ نبوده است.) در آن مقطع صدام دوست ابزاری آمریكا قلمداد می شد ولی همین دوست مقطعی و ابزاری پس از رسیدن به جمع بندی های «متفاوت» شخصی و آغاز تهدید كشور همسایه كویت به دشمن مستقیم آمریكا تبدیل شد و در فاصله كوتاهی تهدید های ناشی از تغییر جهت در عراق با ریختن خون صد ها هزار سرباز عراقی عملاً خنثی شد و امنیت كویت و ادامه حیات سیاسی شیوخ آن ضمانت شد! در آن زمان تغییر حكومت عراق بنابر پاره ای تحلیل ها منطقی نبود، چرا كه سقوط صدام می توانست موجب ایجاد خلاء قدرت در منطقه شده و نگرانی های تازه ای به بار آورد. تاریخ نشان می دهد كه آمریكا بعد از جنگ دوم جهانی یا به صورت مستمر در یك جنگ منطقه ای شركت داشته و یا هر دو سال یك بار در یك جنگ منطقه ای تازه در نقطه ای از جهان مستقیماً درگیر شده است. درگیری در جنگ كره صدها هزار سرباز آمریكایی را به آسیا كشید، در جنگ ویتنام میزان بمب هایی كه آمریكا علیه این كشور به كار برد، سه برابر بمب هایی بود كه در مجموع هر دو سوی جنگ دوم جهانی بر سر یكدیگر باریدند.
در عملیات موسوم به فونیكس كه با مشاركت سی آی ا CIA دولت سایگون به موقع اجرا گذاشته شد ۴۰ هزار نفر اعضای مشكوك به عضویت در گروه كمونیستی ویت كنگ به قتل رسیدند. دولت ریگان به كشور كوچك گرانادا حمله برد. ارتش آمریكا سپس لیبی را بمباران كرد. ریگان سپس به اشغال موقت بیروت دست زد. جورج بوش پدر به بهانه دست گیری رئیس جمهور پاناما كه خود سال های دراز در لیست حقوق بگیران CIA قرار داشت این كشور را اشغال كرد و بعد به جنگ اول خلیج فارس علیه صدام (۹۱- ۱۹۹۰) دست زد. بیل كلینتون به سومالی حمله برد و بعد در یوگسلاوی سابق درگیر جنگ شد.
او همچنین نیروهای ارتش آمریكا را به كلمبیا فرستاد كه علیه قاچاقچیان مواد مخدر این كشور وارد مبارزه شوند.حمله مستقیم آمریكا علیه تاسیسات نفتی ایران و نابودكردن چاه های سروش و نوروز در خلیج فارس در سال ۱۹۸۸ به دستور ریگان از نمونه های حملات ایذایی آمریكا در جهت تحقق هدف های سیاست خارجی این كشور است.اعمال كنترل بر روند مناسبات جهان و در صدر اهداف امنیت منطقه ای كنترل منابع و مسیرهای انتقال انرژی و همچنین نظارت بر اقتصاد انرژی همواره اولویت های عمده سیاست خارجی آمریكا طی ۵۰ سال گذشته بوده است. در جهت تحقق این هدف ها، درگیری نظامی و جنگ به صورت ابزار عمده سیاست خارجی به نحوه گسترده ای به كار گرفته شده و بعد از این نیز به كار گرفته خواهد شد. واقعیت ملموس این است كه آمریكا قدرت بلامنازع نظامی جهان و قدرت درجه اول اقتصادی دنیا است. در ارتباط با نفت و اهمیت كنترل منابع و اهمیت مسیرهای انتقال انرژی حساسیت آمریكا در این زمان بیش از پیش افزایش یافته است.دلیل افزایش حساسیت های امنیتی آمریكا، توسعه جهانی شدن و ارتباط اقتصاد آمریكا با اقتصاد حوزه های عمده مصرف كننده نفت در آسیای جنوب شرقی، اقیانوسیه و اروپا است. آمریكا همچنان یك بشكه از هر چهار بشكه نفت تولیدی دنیا را مصرف می كند و از هر چهار دلار سرمایه ای كه به منظور اكتشاف و تولید منابع نفت در جهان به مصرف می رسد سه دلار آن از منابع آمریكایی تامین می شود. این دو اشاره اخیر از یك سو نمودار استفاده نامحدود ابزاری از «جنگ» و ظرفیت نظامی وسیله دولت های مختلف آمریكا به منظور تامین هدف های سیاست خارجی این كشور است. از سویی اهمیت امنیت قطاع انرژی (Energy Ellipse) و كنترل مسیرهای صدور نفت آن را در مجموعه هدف های استراتژیكی آمریكا در جهان نشان می دهد.تغییرات تاكتیكی و یا رفتاری از سوی آمریكا منافی اصل تداوم در تعقیب هدف های سیاسی این كشور نیست و اهمیت آن را تنها در حیطه تغییرات تاكتیكی می باید ارزیابی كرد و نه تغییرات بنیادی. در ابتدای هزاره دوم و به خصوص بعد از حادثه ۱۱ سپتامبر آمریكا به جنگ گسترده دیگری با هدف «مقابله با تروریسم بین المللی» داخل شد. حادثه ۱۱ سپتامبر هدف های سابق استراتژیكی آمریكا را تغییر نداد بلكه به افزایش حساسیت های امنیت داخلی آمریكا افزود و آن را مستقیماً در ارتباط با امنیت منطقه ای به خصوص در نقاط بحران زده دنیا قرار داد. حال آنكه تعقیب هدف های استراتژیكی كلاسیك آمریكا همچنان ادامه یافته است. اشغال نظامی افغانستان و تعویض رژیم افراطی این كشور دامنه جنگ تازه آمریكا را به جبهه عراق كشید و دولت واشینگتن به رغم مخالفت آشكار سازمان ملل و بسیاری از متحدان نظامی آن دولت در اروپا طرح اشغال نظامی عراق و تغییر رژیم سیاسی در بغداد را به موقع به اجرا گذاشت.در قلب جنگ تازه علاوه بر هدف های امنیتی تداوم كنترل منابع نفت و گاز مورد توجه بوده است.حضور نیروهای نظامی آمریكا و متحد عمده آن انگلیس در عراق تا حصول اطمینان از تداوم كنترل بر منطقه و خنثی سازی خطرها كه امنیت منطقه در معادلات آنها صلح جهان را هدف قرار داده بود ادامه خواهد یافت. همزمان و به رغم استفاده ابزاری و موضعی از سایر قدرت های منطقه ای به منظور تحقق پاره ای از هدف های موضعی خنثی سازی به موقع منابع ثانوی خطر نیز همچنان در دستور كار آنها حفظ خواهد شد. مسئولان سیاست خارجی آمریكا بر این باورند كه در صورت اجبار در ترك پیش هنگام عراق موجب سرازیرشدن هسته های مقاومت گروه های افراطی از داخل عراق به عربستان و كویت خواهند شد و ارزیابی این احتمال در محاسبات امنیتی آنها خطرهایی است جدی تر از آنچه صدام و ارتش او می توانستند متوجه امنیت انرژی منطقه كنند. مطابق اطلاعات رسمی منتشره از جانب سوریه ۸۵ درصد از مجموع تروریست هایی كه دولت سوریه مدعی است قبل از رسیدن به مرزهای عراق در مرزهای آن كشور دستگیر شده اند متولد عربستان و دارای اصلیت سعودی بوده اند در صورت خروج زودهنگام آمریكا از عراق كنترل رشد این سلول های تروریستی افراطی فوق العاده دشوار خواهد بود. این هسته ها با گرایش های شدید به تسنن، وهابی دارای بستگی های نزدیك فكری با عواملی هستند كه واقعه ۱۱ سپتامبر و قتل عام در نیویورك را طراحی و اجرا كردند. آنچه مسلم است سیاست خیلی آمریكا در ادامه تعقیب هدف های گذشته اصل اعمال كنترل بر مناسبات بین المللی و به خصوص امنیت بحران زده ترین بخش دنیا را همچنان ادامه خواهد داد.اضافه شدن تعهدات ناشی از جنگ علیه تروریسم بین المللی، استفاده از جنگ به عنوان اهرم سیاست خارجی و ابزار تحقق اهداف آن را نه تنها كاهش نداده كه در یك روند افزایشی به نصاب های تازه رسانده است.در شرایط موجود، خودداری آمریكا از گشودن یك جبهه نظامی تازه در جهت پیشبرد اهداف ایجاد خاورمیانه بزرگ و بسترسازی برای توسعه دموكراسی نوع اروپایی بعد از جنگ جهانی در این منطقه تا حدودی ناشی از شكل گرفتن «نگرش نو» در دیپلماسی آمریكا و استفاده موثرتر از ابزارهای سیاسی به منظور تضعیف مقدماتی ساختارهای حكومتی مورد هدف است و در درجه بعد به دلیل پرهیز از گسترش غیرمتعارف نیروهای نظامی این كشور و در نتیجه كاهش كارایی عملیاتی آنها كه به نوبه خود می تواند موجب شكل گرفتن نگرانی های امنیتی تازه شود دلایل اتخاذ رفتارهای تاكتیكی در اجرای سیاست خارجی را می توان چنین خلاصه كرد: ۱- پرهیز از گسترش اجباری نیروهای نظامی ناشی از گشایش جبهه های تازه. ۲- استفاده كاربردی از ظرفیت های دیپلماتیك جهت تضعیف سیاسی حریف. ۳- به نتیجه رساندن نسبی تلاش هایی كه در عراق صورت گرفته و استفاده از پلاتفورم ادامه جنگ علیه تروریسم جهانی و كنترل نقاط بحرانی كه در محاسبات امنیت منطقه «تهدید»آمیز قلمداد می شوند. ۴- گشودن جبهه های كم هزینه پشت خطوط دشمنان از جمله: دامن زدن به ناآرامی های داخلی، اعمال تحریم های اقتصادی و فشارهای سیاسی، تحریك و بسیج افكار عمومی جهان. ۵- فراهم ساختن زمینه مناسب برای قرار گرفتن در شرایط عملیاتی و تهاجم نظامی.
در مقوله ایران و جمهوری اسلامی كه مطابق دعاوی رسمی آمریكا مانع عمده در راه به نتیجه رسیدن صلح فلسطین و اسرائیل است و پیشبرد طرح ایجاد خاورمیانه بزرگ نیز تحولات بنیادی در آن را اجتناب ناپذیر می سازد، دولت آمریكا تمام روش های كلاسیك گذشته و تحولات رفتاری تازه را به خدمت گرفته است. گشودن پرونده هسته ای ایران كه می توانست اولویت سیاست خارجی ایران نباشد و با صبوری و درایت هدف های آن تامین شود، در یك شرایط خاص انتقالی مورد سوءاستفاده واشینگتن قرار گرفته و از این مورد به منظور باز كردن یك جبهه تازه علیه ایران استفاده برده است. هدف واشینگتن تضعیف حداكثر سیاسی ایران طی ماه های آینده خواهد بود و در این راه كلیه امكانات موجود را كه بدان اشاره شد مورد استفاده قرار خواهد داد. در شرایط موجود تاكتیك مشخص سیاست خارجی آمریكا راندن بیش از پیش روابط خارجی ایران به راست و دامن زدن زیركانه به «بحران» است كه در نهایت بتواند دولت ایران را متهم به آغاز آن كند. حمایت از مذاكرات ایران و اروپا با اطمینان خاطر از تفاوت های آشكار دو سوی مذاكره و شانس های فوق العاده اندك به نتیجه رسیدن آن، از جمله تاكتیك هایی است كه آمریكا مورد استفاده قرار می دهد. حالا آنكه تعیین رفتار تاكتیكی آمریكا به هیچ وجه ناشی از تغییر در خطوط اصلی سیاست های این كشور در قبال جمهوری اسلامی ایران نیست. آنچه در باطن موجبات رضایت خاموش واشینگتن را فراهم می سازد، شتاب زدگی در اتخاذ تصمیمات و تغییرات رفتاری در اعلام هدف ها و اصرار در تحقق آنها از جانب دولتمردان داخلی است، بدون اعتنا به حمایت های كارساز جهانی است و یا تلاش برای جلب حمایت آنها. در این مرحله لحن آمریكا شیرین و حمایت تاكتیكی مذاكره واشینگتن از ادامه مذاكرات با اروپا به عنوان مثبت نگری تبلیغ خواهد شد. و در باطن، ضمن ادامه هجو م های جنبی و ضعیف تر كردن حریف هدف های عمده همچنان بدون وقفه ادامه خواهد یافت. دیپلماسی آمریكا در دوران دوم رئیس جمهوری جورج بوش پس از یك دوره سكوت مطالعاتی كه بیش از دو ماه به طول انجامید، خونسردتر و عملگراتر از پیش ظاهر شده ولی بدون تردید با جدیت بیشتری همچنان در تعقیب هدف هایی است كه اعلام شده. اظهارات خوشبینانه رئیس جمهوری آمریكا در تفسیر اظهارات رئیس جمهوری جدید ایران دایر بر میل به «ادامه مذاكره» و «داشتن پیشنهادات تازه» و متعاقب آن تعویق اجلاس اضطراری شورای حكام سازمان انرژی اتمی كه به منظور برخورد با ایران تشكیل شده بود، به دلیل ناهماهنگی ابتدایی غیرمتعهدها با اروپا بر سر نحوه و لحن صدور قطعنامه، در ایران نوعی پیروزی سیاسی تلقی شد ولی صدور قطعنامه شورا علیه ایران در پنجشنبه شب پیش و تكرار خواست های صریح در جهت تعطیل مجدد UCF در اصفهان نشان داد كه عمق «پیروزی» به دست آمده تا چه اندازه بوده و انعطاف پذیری آمریكا و شریكان اروپایی این كشور تا چه میزان است! این اعلامیه به نوعی استحكام رای كشورهای متعهد در حمایت از ایران را نیز نمودار ساخت. تاكتیك موثر آمریكا در قبال مقوله ایران مثبت نمایی و میل به همكاری با سازمان های بین المللی و هم پیمانان اروپایی علیه ایران در یك جبهه و در جبهه دیگر متوجه خنثی كردن فشار قدرت های مردد نظیر چین و روسیه است كه نسبت به نحوه پیشبرد طرح آمریكا «مسئله دار» می نمایند. آمریكا همچنین با اختیار كردن سكوت فعال در قبال دیپلماسی جدید «تهاجمی» ایران كه با اعلام عدم انعطاف پذیری در مورد ادامه برنامه هسته ای آغاز شده و قرار است با انجام سفر ماه سپتامبر آقای احمدی نژاد به نیویورك و شركت در اجلاس سران كشورهای عضو مجمع عمومی سازمان ملل به اوج برسد، سرگرم بررسی فرصت هایی است كه در این زمینه در اختیار خواهد داشت. طرح تضعیف سیاسی و روانی ایران و مسئولان آن، پیش از فراهم آوردن زمینه های لازم برای رویارویی جدی تر همچنان از جانب واشینگتن پی گیری خواهد شد. آمریكا در دور دوم رئیس جمهوری جورج بوش نیز همچنان متعهد به هدف های استراتژیكی سیاست خارجی آمریكا باقی خواهد ماند و تلاش خواهد كرد از تمامی اهرم های رسیدن به اهداف سیاست خارجی این كشور استفاده كند. تفاوتی كه اینك ایجاد شده و ممكن است به اشتباه محاسبه طرف های مقابله بینجامد. در نحوه به خدمت گرفتن اهرم ها و افزایش نقش دیپلماسی _ عمل گرایی _ یارگیری و تلاش بی وقفه برای برخورداری از حمایت سیاسی سازمان های بین المللی و كشورهای همسو و همچنین در انزوا قرار دادن حریف قبل از رسیدن به شرایط برخوردار است. اعلامیه روز پنجشنبه شورای حكام نشان داد كه دو سوی اختلاف به هم نزدیك می شوند، البته به منظور سازش كه با هدف رویارویی است.
منبع : روزنامه شرق