سه شنبه, ۹ بهمن, ۱۴۰۳ / 28 January, 2025
مجله ویستا
آتلانتیس: تغییر و تحول
● موضوع و داستان بازی
شما در نقش یک دریانورد و تاجر با نام کورتیس هویت Curtis hewwit هستید؛ عکسهای گرانبهائی را خریدهاید و با کشتی خود در حال بازگشت هستید که در طوفان عظیمی گیر میافتید؛ صندوق عکسهای خود به همراه دوربینتان را برمیدارید و با قایقی از کشتی در حال غرق شدن خود خارج میشوید. در این هنگام شما درون گردابی بزرگ گرفتار و به دنیای عجیبی به نام آتلانتیس وارد میشوید. دنیائی که در زیر دریاها پنهان است. سپس توسط پلیسها و گاردهای شهر دستگیر و وارد شهر میشوید. شما را برای کشته شدن به شکنجهگاه انا Enna (خدای آنها) میبرند اما از آنجا سالم بیرون میآئید و در شهر تحت تعقیب قرار میگیرید. شما متوجه میشوید که این مردم، خدایانی ستمگر را پرستش میکنند و فقط برای آنها کار کنند.
● خدایان
▪ Zanat: خدائی با قدرت بیپایان که آتلانتیس جدید با خدایانی جدید را بهوجود آورده، او سازنده آتلانتیس جدید است و خائنان را تنبیه میکند.
▪ Enna: خدائی که فکر و ذهن همه افراد شهر را میخواند و باید همه برای او کار کنند. او خواهر زانات است.
▪ Cosmo: خدای مرگ و پسر زانات. او با کوره آتشین خود که از آسمان میبارد همه را تنبیه میکند. او شبیه به شما است و معلوم میشود که برادرزادهتان نیز هست.
▪ Sama: خدای خورشید و روشنائی که با خود نور را به همراه دارد.
▪ Kama: خدای تاریکی که شب را به همراه آرامش آن با خود میآورد.
شما از دست گاردهای امنیتی فرار کرده و به جنگلی پناه میبرید که در آن افرادی از انسانهای اولیه زندگی میکنند. آنها انسانهائی بودند که قب از مردم شهر در آتلانتیس زندگی میکردند. شما لباس خود را عوض کرده و لباس مردم آتلانتیس را میپوشید. وقتی به شهر برمیگردید همه شما را با Cosmo اشتباه میگیرند. شما خود را جای او جا زده و شهر را از آتش کازمو نجات میدهید (از آنجا متوجه میشوید که شما خدای زندگی هستید) و در پایان با خدایان روبهرو میشوید.
سپس میفهمید که برادر زانات بودهاید و متوجه میشوید که شما خدای زندگی هستید) و در پایان با خدایان روبرو میشوید. سپس میفهمید که برادر زانات بودهاید و متوجه میشوید که همه خدایان کپیاند و اصلی مردهاند. اما این کپیها عین اصل عمل میکنند. تنها زانات است که تا حدودی زنده است و اصلی میباشد. او توسط خواهرش Enna کشته شد ولی نه کاملاً. قدرت Relic او را به چیزی شبیه روح درآورده و شما باید با او روبرو شوید. (شما قبلاً کپیهای خدایان دیگر را نابود میکنید).
شما باید گذشته را تغییر دهید. اگر موفق شوید خدایان نابود میشوند. شما به گذشته رفته و با پدر خود و زانات و انا روبرو میشوید. باید مادر خود Sita را از وجود توطئه توسط فرزندانش آگاه کنید تا جلو آنها را بگیرد. اگر موفق نشوید بازی را باختهاند؛ اما اگر موفق شوید بازی را از زانات بردهاید و بازی تمام میشود. شما سرنوشت را تغییر میدهید و در آینده دیگر خدایانی چون زانات وجود ندارند. آتلانتیس آزاد میشود و همه زندگی عادی خود را ادامه میدهند. گاردها هم دیگر باعث ترس مردم نمیشوند.
● صداگذاری
صداگذاری بازی خوب است و هماهنگ با بازی و بازیکنان، آهنگهای بازی با محیطی که در آن هستید سازگار بوده و به شما حسی طبیعی دست میدهد و شما را در بازی غرق میکند.
● گرافیک بازی
گرافیک بازی سهبعدی و در مجموع گرافیک خوبی دارد اما به جزئیات بهخوبی توجه نشده، گرافیک تا حدودی کارتونی و خندهدار است.
● معماها
معماها بسیار جالباند و تحسینبرانگیز، علاوه بر معماهای متفاوت باید چند بازی فکری را در طی بازی انجام دهید.
ِ● نقاط قوت بازی
معماهای جالب و سرگرمکننده که یکنواخت نیست و قابل حل است. منظور این است که اطلاعات برای حل آنها به اندازه کافی داده شده است.
- داستان زیبای بازی که شما را وارد دنیای خدایان جدید آتلانتیس میکند.
- به اندازه بودن مراحل، نه آنقدر راهحل زیاد است که خسته شوید و نه آنقدر کم که زود تمام شود.
● نقاط ضعف
- گرافیک کارتونی بازی
در مجمع بازی بسیار زیبا طراحی شده و ارزش خریدن و بازی کردن بهعنوان یک بازی ماجراجوئی توسط شرکت Adventure company را دارد.
● راهنمای بازی
▪ از کشتی تا زمین
ابتدا دموئی از بازی را میبینید که کشتی شما (Curtis Hewwit) در طوفان سختی گیر افتاده است. با شروع بازی، در کابین را باز کنید و از طریق پلهها به بیرون بروید.
دموی دیگری میبینید. یکی از ملوانان به شما میگوید که کشتی در حال غرق شدن است و شما باید جان خود را نجات دهید.
به کابین برگشته و صندوقی را که گوشه اتاق است بردارید و به طرف پلهها برگردید.
دموی دیگری میبینید. حالا با قایق از کشتی خارج میشوید و در طوفانی عظیم گیر میکنید. وقتی به هوش میآئید خود را در سرزمینی خوش آبوهوا داخل قایق خود میبینید. ناگهان یک پرنده روی صندوق شما مینشیند، یک پرنده ۲ سر. با او حرف بزنید (مسلماً نمیشود). از پشت سر خود؛ چراغ را بردارید. چاقوئی که در قایق است را نیز بردارید (کنار صندوق). پاروی دست چپ خود را نیز بردارید.
حالا یک سفینه فضائی، شما را با قایق به داخل خود میکشد (اگر چاقو چراغ و پارو را پیدا نکردید، نگران نباشید در تاریکی آنها را بردارید). اول چراغ را بردارید تا در تاریکی بتوانید چاقو و پارو را پیدا کنید. پس بهتر است که در همان اول کار این دو چیز یعنی چاقو و چراغ را بردارید، یعنی همان موقع که در قایق و در دریا هستید و پرندهٔ دو سر روی صندوق مینشیند.
اینک شما در تاریکی بهسر میبرید، چراغ را برداشته و با کبریتی که دارید آن را روشن کنید. به جلو بروید و روی دیوار کلیک کنید، کس چند ستاره را میبینید؛ رنگهای آنها را به خاطر بسپارید. به سمت چپ و سپس مستقیم بروید؛ در کنارتان بر روی دیوار عکسهائی را میبینید (عکسهای خدایان)، انتهاء به یک در میرسید که روی آن یک چراغ چشمکزن آبی قرار دارد. روی آن کلیک کنید تا دری آنجا باز شود. داخل شوید. دست چپ یک چیز کروی شکل میبینید، در آن را با چاقو باز کنید. چاقوی شما میشکند اما در باز شده است. کلاه را بردارید. سمت راست یک صفحه سبز قرار دارد، از کلاه روی آن استفاده کنید.
▪ سرزمین آتلانتیس
بازی بهصورت دمو درمیآید و شما از سفینه همراه با قایق خود خارج میشوید و نگهبانانی با لباس آهنی زرد و آبی را میبینید.
با نگهبان دربارهٔ همه چیز حرف بزنید، حرفهایتان که تمام شد او میرود تا در را برای نگهبان دیگر باز کند. به طرف مجسمه بزرگ که در زیرش دستگاهی با صفحه سبز قرار دارد بروید. چیز آبی که روی دستگاه است را بردارید، آن یک کلاه است که باعث بهکار انداختن دستگاههای صفحه سبز میشود. صبر کنید تا بازی به حالت دمو درآید و شما را به اتاق مرگ انا ببرند. شما باید راه خروج را پیدا کنید و پس از گذراندن دو مرحله، از دستگاه خارج میشوید.
اینک دو راه در جلوی خود دارید یک راه بنبست و یک راه باز. راه باز را در پیش گیرید، در بین راه با هر کس که میبینید حرف بزنید. آنقدر به جلو بروید تا به دهکدهای که در آنجا چند خانه است و در وسطش یک چاه که دورش مجسمههائی است برسید.
به جلو بروید و با پیرمردی که در حال بیرون کشیدن سطل از چاه است حرف بزنید. بعد از اتمام حرفها او میرود. حالا کنار خودروی سنگی کوچک بین ۲ مجسمه چیز نارنجی رنگی که صفحهای نیز دارد را بردارید (یک دسته قوص مانند هم دارد).
طناب کنار چاه را برداشته و به خانهای که کنار یک ساختمان بزرگ است بروید، این ساختمان مقابل چاه است. با مرد پیری که کنار آن ایستاده حرف بزنید؛ او فرماندار شهر است بعد از اتمام حرفها، شهر را خوب گشته و با همه افراد صحبت کنید.
حالا سطلی را که کنار یکی از خانههای دهکده است (خانهٔ دوم دست راست) را بردارید و روی طناب امتحان کنید. به طرف چاه بروید و سطلی را که با طناب بسته شده داخل آن بیندازید. طناب را کشیده تا سطل بیرون آید؛ آب درون سطل را بخورید.
بازی دوباره دمو میشود. فرماندار به شما خبر میدهد که گاردها دارند به این سمت میآیند و به دنبال شما هستند تا پیدایتان کرده و از شما مراقبت کنند (البته اینطور نیست!!!).
سمت راست شما راه خروج از شهر است؛ از آنجا بروید و از شهر خارج گردیده تا وارد جنگل شوید.
▪ جنگل
بازی دمو شده و نشان داده میشود که شما دارید از دست گاردها فرار میکنید.
مستقیم راه اصلی را جلو بروید، سمت چپ یک راه فرعی است؛ داخل آن شوید. داخل خانه صدفی شده و از روی زمین مجسمه سنگی شکسته جغد را بردارید. به راه اصلی بازگشته جلو بروید. به مسیر سمت راست رفته، انتهاء مسیر یک چوب بلند پیدا میکنید. دوباره به مسیر اصلی بازگشته به سمت پل رفته و از روی پل رد شوید.
به یک غار میرسید (در انتهاء مسیر) وارد آن شوید. در آنجا راهی است که شما را به یک چوب میرساند که وسط آن سوراخ است (از راهی بروید که از جلو چوب دربیاید) چوبدست خود را درآن کرده تا اهرم کشیده شده و مسیر خرچنگهائی که راه را بستهاند عوض شود. به سمت راست بروید. بر روی دیوار مجسمه نصفه، یک جغد است، آن را با مجسمه خود کامل کنید.
زیر پای شما خالی میشود و در یک چاله میافتید. به طرف نور بالای سر خود رفته از چاه خارج میشوید.
بازی دمو شده به یک آبشار میرسید، مستقیماً جلو بروید.
حالا باید اینکارها را انجام دهید:
وقتی راهها را بگردید متوجه میشوید که یک درخت گوشتخوار راهتان را بسته است. در جائی دیگر هم پرندهای قرمز را که روی شاخهای نشسته میبینید. در یک طرف هم مجسمه سنگی بزرگی از یک زن (انا) را که همه جا هست میبینید. کنارتان چند تا کرم است، آنها را بردارید و به پرنده بدهید، آن وقت پرنده بلند میشود. چوب را بردارید و آن را در دهان گیاه گوشتخوار کنید و از آنجا رد شوید، بازی دمو میشود.
شما توسط یک زن که خود را جزء انسانهای اولیه میداند گرفتار میشوید اما مادرش شما را آزاد میکند. باید با او حرف بزنید، شما داستان را برایشان تعریف میکنید. آنها به شما میگویند که میتوانید بهوسیله مردی بهنام Chel از شهر خارج شوید. شما لباس مردم آتلانتیس را پوشیده و سر و وضع خود را درست کرده و به شهر برمیگردید.
شما به شهر برمیگردید و همه به شما لرد Cosmo میگویند. به همین دلیل بود که خدایان با شما کاری ندارند (مجسمههای خدایان)، داخل ساختمان بزرگ بروید و با شهردار صحبت کنید. شما باید یک دستگاه پیدا کنید تا بتوانید صفحهای که در پشت مجسمه زانات است (مجسمه روبرو به خانه بزرگ در پشتش) را روشن کنید. این دستگاه در خانه شهردار است (سمت چپ خانه بزرگ) داخل آن شده و دستگاه را در یکی از سوراخها پیدا کنید. آن را در گودال بزرگ پشت مجسمهٔ روبرو به خانه بزرگ امتحان کنید، کلاه خود را بگذارید و بازی را انجام دهید. شما باید با منجنیق خانه دشمن را نابود کنید و اگر پیروز شوید شهر را از آتش Cosmo بهطور موقت نجات دادهاید.بازی دمو میشود و همه مردم شما را خدای زندگی خطاب میکنند و ستارهای روی پیشانی شما میچسبانند.
▪ در جستجوی Chel
حالا شما به همراه میراندا (زنی که انسان اولیه بود) به جستجوی Chel میروید. در راه زنی را میبینید که توسط گاردها اسیر شده است. به طرف گاردها بروید و با آنها صحبت کنید. آنها فکر میکنند که شما Cosmo هستید و از شما اطاعت کرده و زن را آزاد میکنند. زن هم چون فکر میکند که شما کازمو هستید از دستتان فرار میکند.
حالا در راهی که مقابلتان قرار دارد بروید و شیء کلیدمانند که ۳ شاخه دارد و روی زمین است را بردارید، ادامه راه بنبست است، به عقب برگردید و از راه دیگر بروید. در این راه به یک درخت میرسید که بر رویش یک سوراخ است و باید درخت را باز کنید. برای اینکار باید یک تکه چوب کوچک که در یکی از راهها است (در انتهاء آن) پیدا کنید و با کلید ۳ شاخه (چوب سه شاخه کلید مانند) یکی کنید (بچسبانید).
حالا بهوسیله آن، قفل درخت را باز کنید و داخل شوید. روی زمین یک در بزرگ است که قدرت باز کردن آن را ندارید. پس باید یک سیستم مکانیکی برای بلند کردنش درست کنید!!!
شما باید یک طناب (بسته شده به یک تنه درخت) و دو قرقره به رنگ بنفش و قرمز پیدا کنید و یک قرقره را به گیره بالای سر دری که روی زمین است بسته و یک گیره را به دسته در؛ آن وقت از طناب استفاده کنید.
داخل شده به یک مکان سرسبز میرسید.
مستقیم رفته بعد دست راست... با Chel ملاقات میکنید (در لباس یک گارد).
با او صحبت کنید. او به شما میگوید دختری که در آن زمان از دست گاردها نجات دادید نامش Lani است و دستگیر شده است.
وارد ساختمانی که لانی را زندانی کردهاند شوید. دکمه آبی روی در را زده تا در باز شود. روی صفحه سبز کلیک کنید (روی صندلی بنشینید و این کار را کنید) (با کلاه) تا بازی شروع شود، بازی را ببرید. اینک صندلی شما نزد لانی میرود. با او صحبت کنید و او را به بیرون ببرید.
حالا شب شده و لانی مریض است، میراندا به دنبال دارو میرود. به پائین خانه رفته آنجا را به دنبال یک نردبان روی دیوار سنگی بگردید. از آن بالا بروید تا به یک سنگ بلند که دورش ابر است برسید، به آن نگاه کرده و روی آن کلیک کنید.
به خانه برگردید و با Chel صحبت کنید، میراندا به بازی برمیگردد.
▪ سفر به مقر خدایان
حالا صبح شده و شما باید از اینجا در بروید و وارد کشتی هوائی شوید تا نزد خدایان بروید. شما باید از نگهبان اول رد شوید (وقتی رویش را برگرداند و دور شد). قبل ازاینکار سنگهای روی زمین کنار مجسمه سنگی آنا را بردارید. سپس وارد خانهای که پنجرههای شیاردار دارد شوید. از داخل شیارها سنگ پرت کنید (در مکان مشخص شده Cursor ماوس فلش بنفش میزند).
سریع از خانه بیرون آمده و به سمت چپ و سپس مستقیم بروید. یک بار دیگر جلو بروید، چند بار به سمت چپ بروید تا دیگر راهی نداشته باشید.
حالا چوب روی زمین را بردارید، چند بار به سمت راست برگردید تا دیگر به سمت راست راهی نداشته باشید. جلو رفته تا به پست سرباز برسید. با چوب به سر او زده و سریع به عقب برگردید. چند بار دست چپ بروید و سپس جلو رفته وارد در شوید. به جلو بروید، سمت راست رفته (جائی که کارگرها از یک ساختمان به ساختمان دیگری میروند) سپس مستقیم بروید. دست راست در انتهاء یک صفحه سبز است، کلاه را روی آن امتحان و بازی را شروع کنید. بازی را ببرید تا در باز شود.
داخل شده، جعبه را برداشته از خانه بیرون بروید و داخل آن یکی خانه شوید، جعبه را رو زمین گذاشته و داخل آن شوید (بازیکن باید حمل جعبه توسط کارگرها را ببیند تا این موضوع را بفهمد).
حالا داخل سفینه هستید، از جعبه بیرون بیائید.
گاردها را رد کنید، باید برای شناخته نشدن، کیسه آرد را که در آن گوشه است بردارید (مثلاً یک گارد را که در جای خود مانده باید با نخود حواسش را پرت کنید. نخود کنار مردی است که خم شده و دارد در یک چیز جعبه مانند آتش روشن میکند). آخرین نگهبان مانده؛ به طرف روشنائی بروید بعد سریع برگردید و جائی که نگهبان آخر ایستاده بروید وارد سالن شوید و تا انتهاء بروید، یک دستگاه شمارهگذار کنار شما است. این رمزها را در آن وارد کنید، رمز ۴۴۱۱ است.
وارد دستگاه شده دکمهای را بزنید (سمت چپ بالائی)، شما به مکان خدایان سفر کردهاید.
▪ مقر خدایان
وارد شوید و در آنجا خانه لرد Cosmo را پیدا کنید (دری با پارچه سبز تیره) داخل شده و با او صحبت کنید. یک طناب یا کش از روی تخت (مبل) وی (در بیرون از اتاقش) بردارید. حال Cosmo را بسته و لباسهایش را به تن کنید. بعد از اینکه با او صحبتهایتان تمام شد باید به سالن ملاقات بروید و با خدایان صحبت کنید.
بعد از صحبت با همه خدایان از آنها چاقوئی را گرفته که مربوط به دستگاه آتش بار Cosmo است.
اینک باید کارهای زیر را انجام دهید:
به تمامی محلهای اینجا بروید، غیر از یکی که کلید آبی پررنگ است و فعال میباشد. حالا شما باید کلیدهای سمت چپ بالائی و سمت راست سطی و سمت چپ پائینی را زده تا کلید آبی پررنگ کار کند. کلید آبی پررنگ را بزنید، وارد اتاق کنترل آتشدان کازمو شوید، چاقو را در سوراخ مرکز صفحه دستگاه فرو کنید. بازیای که برای صفحه سبز است انجام دهید (بازی بدینصورت است که شما نباید به دیوار با دشمن برخورد کنید تا زمانیکه او اینکار را کند در حقیقت یک جور بازی Snake) بعد کریستال بالای دستگاه را بردارید.
حالا به پیش خدایان برگشته و با همه صحبت کنید. شما باید ۵ دیسک متعلق به خدایان را بردارید تا بتوانید زانات را ملاقات کنید. زیرا انا اجازه ملاقات هیچکس را با زانات نمیدهد.
دیسک اول را از اتاق کاما بردارید. در دستشوئی (در کنار استخر)
دیسک دوم کنار جائی است که ساما آنجا در خانهاش ایستاده است.
دیسکهای دیگر باید با انجام بازیهای صفحه قرمز به دست آورید. به خانه کاما بروید. در آنجا روی سر مجسمه زانات که در کنار تختخوابش است کلیک کنید، صفحه سبز ظاهر میشود. بازی را انجام دهید (بازی به این شکل است که شما باید روی کفه سمت چپ از بزرگ به کوچک سنگهای زرد را بچینید و برای هر خدا سختتر میشود).
با بردن بازی، دیسک سوم مال شما است. به خانه کازمو بروید، یکی از کتابخانههای موجود در سالن بزرگ اتاقش دارای کتابی است که با کشیدن آن، دستگاه صفحه سبز نمایان میشود. بازی را انجام دهید.
حال به جائی که انا زندگی میکند بروید. با او حرف بزنید و سعی کنید اتاقش را بگردید. او این اجازه را به شما نمیدهد. به مکانی که در آنجا سالن همایش (جائیکه در ابتدا با دیگر خدایان جمع شدید) است بروید. کنار در ورودی یک راه باریک وجود دارد که انتهاء آن به یک مکان تاریک ختم میشود. در آنجا یک لباس خدمتکار وجود دارد، آن را بپوشید. حالا وارد خانه ساما شوید و بر کلیدی دکمهمانند که در اتاقش کنار آئینه است فشار دهید تا صفحه سبز بیاید. بازی را انجام دهید. اینک پنج دیسک را گیر آوردهاید، گوشه اتاق ساما، کنار استخر یک تکه شکسته از یک کوزه وجود دارد، آن را بردارید، سپس به اتاق انا بروید، گوشه اتاقش یک کوزه است، تکه شکسته را وارد آن کنید و بازی را انجام دهید. یک در کنار دست شما باز میشود، داخل شوید، روی صندلی در آنجا بنشینید. حالا روح زانات را در صفحه تلویزیونی میبینید، با او حرف بزنید (یک گفتار طولانی).
وارد سالن همایش شوید. به انتهاء راهرو بروید و به مجسمهای که در انتهاء راهرو است برسید. داخل چشم او الماسی را که از آتشدان کازمو درآوردهاید فرو کنید. یک در باز میشود؛ داخل شوید. در انتهاء بازی را انجام دهید. اگر اینکار را کنید کپیهای خدایان نابود میشوند (موقت تا ساخت کپی بعدی). پس زانات بروید؛ او به شما پیشنهاد یک مسابقه میدهد. وارد صفحهای که او با شما صحبت میکند شوید (شما در نقش یک روح به گذشته آمدهاید تا همه چیز را تغییر دهید. این بهعنوان یک بازی مطرح شده که اگر شما بیازید باید قدرت خدای زندگی را به زانات دهید اما اگر ببرید همه چیز تغییر میکند و دیگر خدایان زانات و انا و ... در آینده وجود ندارند.
▪ مسابقات زانات
در صفحهای پر از ستاره که روبروی شما است ستاره زرد را بالا وسط صفحه و ستاره آبی را پائین صفحه قرار دهید تا برقی که دور شما را فرا گرفته نابود شود (با دو بار کلیک روی صفحه ستارهای، ستاره شما به رنگ آبی درمیآید).
به جلو بروید و روی کمدی که رویش اسباببازی از یک کشتی است نگاه کرده و روی آن چند بار کلیک کنید. وارد راهرو سمت راست شوید. حالا مادر زانات و انا را به همراه پدرشان میبیند. بر روی آنها چند بار کلیک کنید تا متوجه شما شوند.
حالا بیرون بروید و وارد راهرو سمت چپ شوید. آنجا اتاق انا است. (شما در گذشته هستید و این انا جوان است که در اتاق میباشد و در فکر قدرت).
شما باید نامهای که در گوشه اتاق انا روی کمد است را با فوت روی زمین انداخته سپس به بیرون اتاق حرکت دهید. از اتاق وی خارج شوید و روی کمد را نگاه کنید، یک وسیله که رویش چند سکه با نخ بسته شده را میبینید، آن را تکان دهید. سیتا مادر زانات به آن طرف میآید و نامه را میبیند و متوجه قضیه میشود. زانات به همراه انا میخواهند Relic را گرفته و صاحب قدرت شوند. اینک بر روی کشتیای که آن طرف کمد است کلیک کنید. به کنار کشتی واقعی بروید (وارد راهرو سمت راست شوید و راه را تا انتهاء ادامه دهید تا به بیرون برسید). به طرف سیتا بروید، او متوجه دزدیده شدن کریستال میشود و به اتاق انا میرود. نزد او به اتاق انا بروید، انا از اتاق رفته است. به بیرون از اتاق بروید.
جاده را ادامه دهید تا به انتهاء جاده سنگی برسید. سنگهای روی زمین را بردارید و به خانه بزرگ روبرو بروید. در آنجا سربازی روی صندلی نشسته و دیگری خواب است. با چند بار کلیک روی او و سپس دوستش آنها را بترسانید. حالا که دوستش کنار سرباز نشسته به طرف او بروید و پنجره کار آنها را چند بار تکان دهید تا آنها بترسند و داخل کمد پنهان شوند؛ حالا در کمد را ببندید (اگر این کارها را الان نتوانستید بکنید در وقت دیگر) در راه بازگشت پیش سیتا، سنگی در دست چپ یک مجسمه است و در آن طرفش یک دستگاه فلشدار، پیش سیتا بازگردید. با پرتاب سنگ مسیر بیرون را به او نشان دهید، در وسط راه سنگی، او را به اطراف چپ؛ جائی که مجسمه است ببرید. اگر خوب به درختهای اطراف نگاه کنید یک پرنده میبیند، در همان جا که کنار مجسمه یا سیتا ایستادهاید. روی پرنده کلیک کنید تا حواس سیتا را به مجسمه جمع کند. جلوتر رفته تا سیتا دستگاه فلشدار را ببیند.
بیرون بروید و سیتا به انتهاء جاده بکشانید. او را هنگامیکه به انتهاء جاده سنگی رسیدید. به سمت چپ ببرید، در آنجا یک معبد است. او را وارد آنجا کنید. پس از پایان گفتگوهای او با سرباز و زن عابد، آتشی را که کنار سرباز است فوت کنید تا سرباز لباسش آتش بگیرد و سیتا او را بیهوش کند زیرا سرباز نمیگذاشت که او Relic را بردارد (شما دو سرباز در خانه دیگر را باید زندانی در کمد کرده باشید تا بتوانید این کارها را بکنید. زیرا اگر اینکار را نکرده باشید با سوختن لباس سرباز معبد، آن دو به کمکش آمده و شما بازی میبازید. پس دقت کنید).
حالا به خانه سیتا بازگشته و در جائیکه کشتی واقعی قرار دارد، بروید. در آنجا با همه افراد صحبت کنید (حتی با سگ روی زمین) و بعد چند بار روی مغز (همان Relic) کلیک کنید (اگر اینکار را نکنید بازی با پایان بد تمام شده و شما میبازید و انا همه را میکشد) اما اگر با همه صحبت کرده باشید بازی بهخوبی تمام میشود و انا پایش روی دم سگ (گربه) روی زمین گیر کرده و زخمی و بیهوش میشود و شما آینده را تغییر میدهید.
حالا دیگر خدایان دروغین وجود ندارند و قدرت دست Tale که در حقیقت نیمی از شما است میباشد زیرا شما برادر زانات بودهاید!!!
شما به شهر خود بازمیگردید.
اما در انتهاء نشان داده میشود که کازمو زنده میشود.
نویسنده: amigames
منبع : مجله بازیهای رایانهای
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست