یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

نقد تفکر و نگرش سکولار در عرصه وحی


نقد تفکر و نگرش سکولار در عرصه وحی
علی‌رغم وجود پیوندهای بسیار میان علم و دین، گروهی از متفکران میان علم و دین ارتباطی نمی‌بینند، آنان بر آن هستند که علم و دین دو حوزه کاملا مستقل و مجزا دارند.
هریک را موضوع، روش، هدف و زبانی جدای از دیگری است.‌ یکی از پیش‌فرض‌ها و مبانی این دیدگاه “تجربه‌گرایی دینی” است که می‌توان در سه زمینه وحی، دین و ایمان مورد بررسی قرار گیرد.
غرب نگاهی کاملا متمایز به وحی دارد. اندیشه‌های دینی و اندیشمندان متدین غالبا به عقل احترام می‌گذارند. آن‌ها توانایی‌های خود را در نظریه‌پردازی‌، ارائه استدلال و خلاقیت در زمینه‌های گوناگون وامدار عقل دانسته و معتقدند انسان با استمداد از این موهبت الهی است که اطلاعات فراوان و متنوعی را از جهان اطراف خویش به دست می‌آورد. کاربرد عقل در زندگی انسانی موارد متعدد و فراوانی دارد که زندگی را بر بشر آسان ساخته است. عقل همچنین در کشف حقایق دینی و معنوی به کار می‌آید.
تالیف فلسفه با ایمان دینی، خود گواهی آشکار بربازتاب و انعکاس تلفیق عقل و دین است به طور مثال: توماس آکویناس یکی از شارحان بزرگ فلسفه ارسطویی، عقل را پیشاهنگ و راهگشای ایمان دینی می‌داند و براهین خویش را برای اثبات باری‌تعالی به مدد عقل ارائه می‌نماید و نظام حکمی - کلامی او و فلسفه او در اثبات وجود الهی بر عقل و وحی استوار است. (فلسفه یا حکمت مدرسی او که نام اسکولاستیک به خود گرفته است.)
اما مسئله این است که برخی از معارف دینی به کمک عقل تحصیل نمی‌گردد، بلکه باید از راه دیگری به کشف آنها نایل آمد، به تعبیر آکویناس وحی واجب است زیرا برخی از مهمترین حقایق الهیات و غیرمادی را تنها با وحی می‌توان درک نمود و دریافت. عقل می‌تواند وجود خدا را برهانی کند‌ اما به گفته او تثلیث و تجسد را نمی‌توان؛ علاوه بر آنکه همه مردم فیلسوف نیستند و آنان مایلند با شیوه‌های راحت و آسان به امور دینی دست یابند حال جای این پرسش هست که مقصود از وحی چیست؟
در فرهنگ دینی غرب لااقل دو دیدگاه نسبت به وحی وجود دارد:
الف) طرز نگرش کلاسیک که از نظر زمانی پیشینه بیشتری دارد، معتقد است که خداوند یک سلسله گزاره‌های خطاناپذیر را که از راه عقل طبیعی نمی‌توان بدان دست یافت به بشر القا کرده است. این گزاره‌های صادق و حقیقی‌محتوای وحی الهی را تشکیل می‌دهند. این دیدگاه که در قرون وسطی غالب بود و از سوی برخی نحله‌های کاتولیک رومی و پروتستان‌های محافظه‌کار حمایت می‌شد، تلقی شناختاری و زبانی از وحی نام گرفت.
بر این اساس وحی، مجموعه‌ای از حقایق و آموزه‌های معرفتی است که به صورت احکام و قضایا از ناحیه خداوند به بشر اعطا شده است. وقتی گفته می‌شود خداوند به پیامبری وحی فرموده است مراد این است که خداوند مجموعه‌ای از گزاره‌های خطاناپذیر را در فرآیند یک ارتباط ویژه به آن پیامبر آموخته است. بنابراین وحی در این منظر، خبررسانی است.
بر این اساس ایمان، پذیرش بی‌چون و چرای یک سلسله گزاره‌های خطاناپذیر است که از مقام ربوبی برای بشر ارسال شده است به عبارت دیگر حاصل برداشت گزاره‌ای از وحی است.
کتاب مقدس در این نگرش، منبعی است که حاوی مجموعه‌ای از دانش‌ها و گزاره‌های صادق دینی و الهی است که از زبان پیامبران، اعلام ثبت و ضبط گردیده است. کتاب مقدس (عهدین) بدین معنا تنها در دست کلیسا قرار گرفت و کلیسا تنها مرجع بی‌شائبه تفسیر کتاب مقدس اعلام شده بود. براثر بروز مشکلاتی، خصوصا در زمینه ارتباط محتوای کتاب مقدس با عقل و علم، تدریجا کلیسا انعطاف‌پذیری بیشتری از خود در مسئله تاویل معانی مجازی و سطوح و بطون داشتن‌ کتاب‌ مقدس نشان داد.
تاثیر دیگری که تلقی زبانی‌ از وحی داشت، تمایز قطعی میان الهیات طبیعی و الهیات وحیانی بود که الهیات طبیعی شامل همه حقایق کلامی که عقل بشری ‌توان و قدرت تحصیل آن را دارد، می‌گردید. از سوی دیگر چنین پنداشته می‌شد که الهیات وحیانی تمام حقایق دیگری است که عقل به آن‌ها دسترسی نداشته و تنها خداوند است که آن‌ها را برای ما آشکار نموده است. وحی به عنوان آموزه‌های الهی نقدهایی را برانگیخت. در این معنا توسل به مرجعیت مطلق گزاره‌های وحیانی در غرب نوعی توهین به عقل تلقی گردید. برخی استدلال کردند که وحی الهی می‌تواند تا حدی مخل استقلال و خود مختاری انسان باشد و اگر قرار است حقایق از طریق وحی به انسان رسانده شود دیگر چه نیازی است که بشر نیروی تفکر خود را به کار گیرد؟ این مسئله خصوصا در قرن هجدهم که دوره شکوفایی عقل و عصر روشنگری است،‌ صورت جدی به خود گرفت. عنوان کتاب کانت “دین تنها در محدوده عقل” مبین این نگرش است. توصیف وحی به عنوان مجموعه‌ای حقایق خطاناپذیر و پرش‌گریز که از سوی خداوند نازل گردیده است، از سوی فلسفه و خصوصا از جانب علم جدید، هدف سخت‌ترین حمله‌ها قرار گرفت.
کانت نوشت: متاله اهل کتاب معتقد است که خدا وجود دارد؛ زیرا که او در کتاب مقدس سخن گفته است ... ولی اثبات این نکته که خداوند به واقع در کتاب مقدس سخن گفته است برای او در مقام متاله اهل کتاب نه ممکن است و نه جایز.
این انتقادها البته پاسخ‌هایی هم دریافت کرد، ولی این پاسخ‌ها چندان موثر نیفتاد و عواملی از جمله رشد گسترده علم و اومانیسم، سبب شد تا تلقی دیگری از وحی در ذهن‌ها حاصل شود.
ب) دیدگاه کاملا متفاوتی از وحی وجود دارد:
این طرز تلقی که هم اکنون در غرب اعتبار بیشتری یافته است، می‌گوید وحی از سنخ دانش و معرفت و گزاره نیست که به پیامبران القا شود؛ بلکه نوع انکشاف خویشتن خداوند است. خداوند گزاره وحی نمی‌کند، بلکه خودش را وحی می‌کند. وحی در وقایع اصیل و تاریخی برای انسان رخ داده است و نوعی دخالت خداوند بوده است. این وقایع نمودار تجربه انسان از خداوند در لحظات مهم تاریخ او است و در عین حال عمل خداوند را در انکشاف خویش برای انسان و برداشتن قدم اول را از سوی او باز می‌نماید.
بنابراین، تجربه انسانی و انکشاف الهی دو جنبه از یک واقعیت وحیانی هستند.
در این دیدگاه، خداوند بر آن نبود که یک کتاب معصوم از خطا و ریب فرو فرستد، بلکه او می‌خواست وقایعی را در حیات افراد و جوامع به منصه ظهور درآورد. اگر وحی به معنای انکشاف خداوند است، او را به عنوان خداوند حی فقط در زمان حال می‌توان شناخت.
وحی در فعل کنونی خداوند و تجربه کنونی ما تحقق می‌یابد که به لسان شرع “پیام‌آوری روح‌القدس” خوانده می‌شود.
انسان در مواجهه با مسیح فقط یک مشت اطلاعات به دست نمی‌آورد،‌ بلکه مهر، اهتدا، آتشی را از او می‌پذیرد.این تلقی از وحی هم پیامدها و لوازمی داشت که ایمان، اعتقاد و تعبد است. ایمان سرسپردگی به حقیقت و نوعی درگیری شخصی است. در این اعتقاد، ایمان معرفت نیست، شناخت گزاره‌هایی که در کتاب مقدس آمده، نیست. باوری اینکه خدا وجود دارد، نیست. بلکه باور به خدایی است که خود را آشکار سازد. این رویکرد که در آن معرفت‌ جایی ندارد، با شکاکیت قابل جمع است.
این بینش، برداشتی متفاوت از الهیات ارائه می‌کند. در این تفکر هم الهیات طبیعی که مجموعه‌ای از مساعی انسان برای متعلق ایمان است، نفی می‌شود و هم الهیات نقلی که مجموعه‌ای از احکام و گزاره‌های کلامی است. (گزاره‌های عقلی)
این دو الهیات با انکشاف و حضور خداوند در تاریخ بشر منافات دارد، زیرا ایمان در این نگرش، دگرگون شدن انسان و نوعی درگیری تجربی شخصی است . اگر کسی توانست حضور خداوندی را در حوادث تاریخی جهان مشاهده کند و عوامل دیگر او را از این شهود باز نداشت، به راستی که ایمان دارد.
نتیجه‌ دیگر این دیدگاه (دیدگاه غیرزبانی وحی) این است که چون وحی نوعی تجربه درونی انسانی است و تجربه از دیدگاه برخی از دانشمندان غربی همیشه با تعبیر همراه است، هیچ وحی تعبیر ناشده‌ای وجود ندارد. از خصایص این طرز تلقی آن است که وحی تجربه عریان نیست، حتی وقایع خطیر تاریخی گذشته نمی‌تواند از تعبیر انسانی گذشته و حال تفکیک شود. در اینجا نیز سهم داننده و فاعل شناسایی را نمی‌توان نادیده گرفت. بنابراین علقه‌ها و انتظارات او در تفسیر و تعبیر وحی بسی موثر است، وحی به مثابه انکشاف خدا و به عنوان یک واقعه وحیانی ضرورتا معنا از دید کسی یا برای کسی است.
پیامد دیگر تلقی تجربی از وحی، در تفسیر کتاب مقدس ظاهر شد. کتاب مقدس دیگر یک کتاب معصوم املا شده خطاناپذیر نیست، بلکه سراپا یک مکتوب بشری است که حکایتگر آن وقایع وحیانی خواهد بود در این صورت عقاید نویسندگان یک جانبه و محدود است، یک مواجهه که به مدد مشیت الهی بوده توسط بشر جایز‌الخطا. اگر متن مقدس جزیی از تاریخ بشری است، می‌توان آن را از راه انواع روش‌های تحقیقات تاریخ و ادبی بررسی کرد.
دیگر پیامد این برداشت از وحی آن است که اگر وحی به مثابه انکشاف تاریخی خداوند است، مطلقا بی‌همتا نمی‌تواند باشد و ما از وحی به عنوان یک واقعه منحصر به فرد نمی‌توانیم سخن بگوییم. اگر وحی نوعی ظهور و کشف خداوند است و با تجربه بشری سر و کار دارد، یک رهبرد “یکه‌نگارانه” نمی‌تواند باشد. علاوه بر اینکه متکلم در تفسیر وقایع وحیانی ناگزیر از پیش ‌اندیشه‌های خود استفاده می‌کند و بدین‌ترتیب همیشه به کلیت و شمول می‌رسد و از محدوده فرد خارج می‌گردد و نهایتا این نکته را می‌توان افزود که چون وحی به تجربه درونی تفسیر می‌شود، زبان آن زبان احساسی و عاطفی است، اما زبان علم،‌ ناظر به عینیت و راجع به امر واقع است. بنابراین، زبان علم و زبان دین به دو منطقه متمایز می‌رسد و از این میان آنها ارتباطی باهم ندارند.وحی در تفکر اسلامی از اهمیت والایی برخوردار است.
از یک طرف قوام نبوت و بعثت بسته به آن است که از سوی دیگر تنها وسیله ماندگار برای هدایت بشر است. واژه وحی در قرآن کریم بیش از هفتاد مرتبه آمده است. مهمترین استعمال آن در قرآن کریم وحی تشریعی است. وحی تشریعی ارتباط خاصی است که خداوند متعال برای پیام‌رسانی به انبیا و هدایت بشر با پیامبران برقرار نموده است و عالی‌ترین درجه وحی همان است که به سلسله پیامبران مربوط می‌گردد.
ساختار حیات انسانی به گونه‌ای است که برای هدایت و سعادت ابدی و جاویدان، نیازمند راهنمایی الهی است. بشر، همچنین برای زندگی اجتماعی خویش محتاج قوانین و ضوابطی است که از سوی پرودگار خویش تضمین شده باشد، این نیاز از طریق وحی تامین می‌گردد و پیامبران صلاحیت دریافت این نوع آگاهی و وحی‌گیری را از جهان غیب دارند. وحی است که در این انسان‌های کامل، انقلابی عمیق و عظیم ایجاد کرده است و آنها را بر می‌انگیزد و مبعوث می‌کند و این بعثت است که تاریخ بشریت را می‌سازد.
بهترین راه‌ برای تحلیل و شناخت وحی تشریعی، استفاده از زبان وحی است.
در قرآن ویژگی‌های متعددی و آثار و علائم گوناگونی برای این نوع وحی ذکر شده است.که گواهی روشن و واضح بر رمزآلود بودن این پدیده منحصر به فرد است.
این نکته از نظر قرآن کریم مسلم و قطعی است که وحی، سخن و فکر و نبوغ حضرت محمد(ص) نیست.
شواهد متعدد از نظر عقلی و نقلی بر این مطلب دلالت دارد که پیامبر(ص) در چهل سال عمر خویش در میان قریش آنها و مردم با تمام زوایای وجودی و توانایی‌‌های او آشنا بودند. از پیامبر(ص) در این فاصله حتی یک کلمه مشابه آنچه بعدها به عنوان وحی و قرآن مجید شنیدند، سراغ نداشتند. حتی بعد از بعثت و نزول وحی میان آیات قرآن شریف و دیگر سخنان پیامبر اکرم(ص) حتی احادیث قدسی هم تفاوتی آشکار وجود دارد.از سوی دیگر وحی الهی منقطع می‌‌شد، چنانکه سال‌های “فترت وحی” نمونه تاریخی آن است، این امر نشان می‌دهد که جریان وحی در اختیار پیامبر(ص) و تحت اراده ایشان نبوده است. شاهد دیگر اینکه قرآن کریم در مواردی جریان وحی را مستند به غیب و قدرت غیبی و فوق انسانی می‌نماید.
دلیل دیگراینکه، در اوایل بعثت پیامبر اعظم(ص) برای قرائت قرآن کریم تعجیل می‌فرمود، تا چیزی از وحی از دست ندهد و حال آنکه در سخنان عادی خویش، چنین نگرانی به خود راه نمی‌داد.
انتظاری که پیامبر در برخی شرایط برای نزول وحی می‌کشیده، گواه دیگری است بر اینکه منبع وحی وجود انسانی نیست، بلکه وحی از غیب نازل می‌‌شده است.
گاهی خداوند آنچه را از جریان‌های مدفون تاریخ و عبرت‌های امت‌های قبل می‌داند به خود منسوب می‌کند و می‌فرماید اینها را ما به تو آموختیم.
تحدی از دیگر مواردی است که دلالتی آشکار بر این دارد که وحی قرآنی حاصل نبوغ یک انسان نیست و طوری ورای طور عقل است، وحی تبلور نبوغ بشری نیست. وحی پیام انسان نیست. منشا وحی صرف یک مکاشفه عرفانی پیامبران همانند عارفان نیست. وحی اکتسابی نیست. وحی قابل آموزش نیست، وحی به اراده افراد انسانی نیست، وحی تکرارناپذیر است. وحی را نمی‌توان کتمان کرد و خلاصه آنکه جریان وحی تنها و تنها به قدرت غیبی حق مستند است.
وحی انتقال پیام الهی از جانب پیامبر برای هدایت انسان است و حاصل آن قرآن شریف تنها کتاب آ‌سمانی جاویدان است. پیامبر اکرم(ص) وحی را با ابزار حسی و یا تفکر عقلانی دریافت ننموده است، بلکه روح مبارک آن حضرت بود که محل القای سخن حق بود.
به تعبیر علامه طباطبایی وحی پیش ما مرموز است و ما نسبت به چگونگی آن اطلاعی نداریم. چگونگی رسیدگی آن را به این حقایق نیز نمی‌فهمیم ... اگر رابطه آن گاه بعینه همان بود که ما می‌فهمیم، بدون تردید شعور وحی که درک کننده آنها است،‌ همان شعور فکری ما می‌شد. در صورتی که این گونه نیست پس باید گفت نبی با شعور وحی روابط مرموز آنها را درک کرده و در مقام تبلیغ ما با زبان خود ما سخن گفته و از روابط فکری‌ ما استفاده می‌کند.
به هر حال، ارتباط روحی پیامبر(ص) با مبدا وحی هرگونه که باشد، در این شکی نیست که وحی امری معرفت‌زاست و پیامبر(ص) این معارف سرنوشت‌ساز را بی‌ هیچ کم و کاستی به مردم ابلاغ نموده است.
از آنجا که انبیای الهی معصوم‌اند، اولا در برداشت وحی، ثانیا در حفظ وحی و ثالثا در ابلاغ آن به مردم از عصمت کامل برخوردارند. بدین معنا که آنها از گناه و خطا و فراموشی برای همیشه در مصونیت کامل قرار دارند. پس وحی با تمام قامت به صورت عریان و آن گونه که هست به تلقی و شعور و فهم انبیای الهی در می‌آید و آنچه به چنگ صاحبان وحی می‌افتد،‌ سخن ناب خداوند است. بنابراین فهم دینی انبیای مکرم هرگز به آثار بشری و کاستی‌ها و نقایص انسانی نمی‌آلاید.
علی محمدی تودشکی - محقق و مدرس دانشگاه
منبع : روزنامه رسالت