جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا


جایگاه هنرمند


جایگاه هنرمند
با این پرسش همیشگی آغاز کنیم که: کی و چه گونه جایگاه حقیقی و حقوقی هنرمند را باید پرداخت؟ چه کسی باید این حقوق را پرداخت کند؟ آیا این مشکل تقریبا لاینحل تنها از آنِ ماست یا نه؟ و آیا این مشکل واقعا لاینحل است؟ سخن روی همین پرسش است. اما هنرمند جایگاه خودش را باید بسازد. خود باید تعیین کند. هیچ کسی نمی‎تواند ارزش آثار او را نشان دهد غیر از این که آثار او با اقبال عمومی روبه‎رو می‎شود. این بهترین جایگاهی‎ست که یک هنرمند را به ارزش واقعی خود می‎رساند. پشتیبانی نهادهای دولتی او را فقط سر پا نگه می‎دارد.
مشکل ما اساسا روی ادعای ماست و مشکل از همین ادعا آغاز می‎شود. انتظاری که هنرمند از یافتن جایگاه خود دارد، به دیگری واگذار می‎شود. یعنی این که، کسی از ارکان حکومتی باید او را کشف کند و دست‎اش را بالا برده و به جامعه‎ی هنری معرفی کند. این انتظار در واقع از تنبلی ما سرچشمه می‎گیرد. کاری که هنرمند تولید می‎کند این نیست که اجرای آن را متولیان فرهنگی به عهده گیرند. کار همان آغاز و پایان انجام یک اثر است: اثر و کار. پرسش اخیر ما که «جایگاه هنرمند ...» به این برمی‎گردد که گویی هنرمند تنها به اثرش می‎اندیشد و نه به اجرای آن.
جمله‎ای که از برتراند راسل شنیده‎ام نشان‎گر این است که در هر کجای جهان یک نویسنده یا هنرمند برای به شهرت رسیدن‎اش باید ابتدا از کیسه خرج کند. باید مدتی را به سختی جان بکند تا زمانی که اثر او از سوی شنوندگان‎اش یافته شوند و مقبول افتد. هنرمند یا نویسنده‎ای که به اثرش اطمینان دارد به سختی تلاش می‎کند تا به جایگاه خودش برساند. پیش از این جایگاه او تنهاست و تنها هزینه می‎کند. با این روند به نظر می‎رسد که هنرمند اهمیت و اعتبار خود را از دست می‎دهد. کسی که می‎انگارد هنرمند به شنونده نیازی ندارد و کاری به کار درآمدش نیست، ریشه‎ی ابتذال فرهنگی‎ست که نتیجه‎اش بی‎هویت ماندن کار هنری‎ست.
در این انگاره‎های ظاهرا اخلاقی و معنوی (که گریبان‎گیر کشورهایی هم چون کشور ماست) کسب درآمد فرومایگی هنری‎ست. کسی که اثرش را برای یافتن شنونده یا تماشاگر به این‎جا و آن جا می‎برد گونه‎ای فرومایگی قلمداد می‎شود. بحث‎های اخلاقی نظیر این، حصاری برای هنرمند کشیده است که او باید بنشیند و کسی یا کسانی او را باید کشف کنند و قدر او بدانند. هنرمندی که تولید می‎کند باید این پرسش را از خود بکند که، آیا این اثر هم چنان که برای من خوب و پسندیده است برای دیگران و کسانی که من آن‎ها را می‎پسندم دوست داشتنی و مطلوب خواهد بود؟ در این پرسش هیچ امر نااخلاقی نهفته نیست. هنرمندانی که مشهور شده‎اند باید اثر مرا ببینند و نظر آن‎ها برایم مهم خواهد بود. و این هنرمندان هرگز در پی این نخواهند بود که تو نیز از زاویه‎ی من بیافرین. آن‎ها دیدی خوب و واقع‎بینانه خواهند داشت. اما منِ هنرمند چیزی نو و تا اندازه‎ای دیگرگون در چنته دارم که باید به طریقی به گوش همه برسد. شعری که سروده‎ام یا فیلم مستندی که تولید کرده‎ام در کتاب خانه‎ی من به هیچ وجه قابل کشف نیست.
رقابت واژه‎ای‎ست نه چندان مقبول برای آثار فرهنگی. شهرت انگیزه‎ای ناپسند قلمداد می‎شود برای عرضه‎ی آثار هنری. ولی باید با این مفاهیم کنار آمد. همان که بانک‎داری ما با بهره کنار می‎آید. کش دادن بحث‎های اخلاقی در همه‎ی زمینه‎های هنری چندان گرهی از کار ما نمی‎گشاید. در این بحث‎ها گرفتاری ما از دیدگاه‎های سنتی سرچشمه می‎گیرد که تاکنون هیچ گره‎ای از آن نتوانسته‎ایم باز کنیم. نه این که این گره را پشت گوش اندازیم و ندیده‎اش بگیریم. بل که، نظرپردازی از این گونه همواره بر کارهای عملی ما پیشی گرفته است. کار نکرده دست به نظرپردازی‎های طاقت فرسا و نفس‎گیر می‎زنیم و به هیچ نتیجه‎ی منطقی نایل نمی‎شویم. چرا؟ برای این که نظرپردازی‎های ما عموما همان سنت فکری چندین سال پیش است که هیچ رونقی در آن نیفتاده است. همه‎ی نوآوری‎ها را با ابزارهای فکری دیرینه می‎سنجیم و حتا در واژه‎ی اخلاق هیچ نگاه نویی نیافریده‎ایم. این که نسبت اخلاق با هنر چیست، ابدا رضایت نمی‎دهیم که از بحث‎های غالب گذشته کوتاه بیاییم.
پس به پرسش پیشین برگردیم. جایگاه هنرمند در گیرودار نظریه پردازی‎های ما پشت گوش انداخته می‎شود. «چه چیز خوب است و پسندیده و چه چیز بد و نااخلاقی‎ست» چنان اندیشه‎ی ما را فرا گرفته است که حوصله‎ی کار عملی و اجرای آثار هنری را بخار می‎کند. باید هنرمند فرصت‎های عملی خود را همواره مورد آزمون قرار دهد و به تنهایی از عهده‎ی اجرای آن برآید. فرصت یابی برای ارایه‎ی آثار ابدا کار نااخلاقی نیست. نظرپردازیی که به خفه شدن آثار فرهنگی بینجامد خود نااخلاقی‎ترین امر فرهنگی‎ست. باید سیاست فرهنگی ما بر این بنیاد گردد که «خودت را نشان بده».
خلیل غلامی