دوشنبه, ۱ بهمن, ۱۴۰۳ / 20 January, 2025
مجله ویستا
در چراغستانی از جادو
<سنگچین> تازهترین مجموعه شعر شاعر توانای معاصر <سعید بیابانکی> است که <نشرعلم> آن را منتشر کرده است. این مجموعه شعر از دو فصل تشکیل شده است. فصل نخست شامل چهارپارهها و فصل دوم نیز دربردارنده آخرین غزلهای اوست.
▪ نگاه اول:
تجربههای موفق شعری نشان داده است که در کنار قالبهایی همچون، مثنوی و قطعه، <چهارپاره> نیز قالبی است که برای <روایت> شاعرانه مناسب و دلپذیر است. منظور من از روایت در اینجا، آمد و شدی است که شاعر در لحظه سرودن میان دو نقطه <ذهنیت> و <عینیت> در بستر زمان و مکان ایجاد میکند که در این صورت با توالی و تداوم یک جریان و بسط و گسترش شاعرانه یک اتفاق، روبرو میشویم. از روایتهای شاهنامه گرفته تا حکایات حکیمانه سعدی در قطعه سرودههای وی و نزدیکتر به زمانه خود ما دنبال کردن مسیر نگاه شاعرانی چون توللی، مشیری، نادرپور و فروغ و.....در چهارپارههایی است که اینان سرودهاند.
با یک مقایسه ساده میان چهارپارههای این شاعران و چهارپارههایی که پس از انقلاب سروده شدهاند، به تفاوتهای روشنی دست مییابیم. از نظر ساختار بیرونی، اغلب چهارپارههایی که مثلا در مجموعههای <رها> از توللی، <چشمها و دستها> از نادرپور، <کوچ و کویر> از نصرت رحمانی و <ابر و کوچه> از فریدون مشیری و...........آمده است؛ در وزنهایی سروده شدهاند که بیشتر، متناسب غزل و قصیده است یا به عبارت دیگر در وزنهای بلند ارائه شدهاند و ما در ادبیات، غزلها و قصاید فراوانی در این اوزان سراغ داریم. در حالی که بعد از انقلاب با تغییر مخاطبان این قالب - که بیشتر به کودکان و نوجوانان اختصاص یافت اوزان کوتاه برای این قالب انتخاب شد که بسیارنیز مناسب و موفق عمل کرد.از دیگر سو، تک صدایی ناشی از سلطه بیش از حد <من> در چهار پارههای شاعران نامبرده سبب شده بود که احساس و تجربه شاعر بر خواننده تحمیل شود، بیآنکه به مخاطب اجازه داده شود که خود بتواند عنصر نقشآفرین روایت شود و در اجتماع کلمات و اشیاء و....خود را نشان دهد؛ اما در اغلب چهارپارههایی که ما در بعد از انقلاب خواندهایم و با رویآوری به مخاطبان کودک و نوجوان سروده شدهاند، با این همانی شاعر و اشیا و طبیعت و... روبرو هستیم. در این موارد، مخاطب، خود را از شاعر دور نمیبیند و با شعر یکی میشود و حضوری آگاهانه پیدا میکند. مجموعه شعرهای <یک سبد بوی بهار> از افشین علا و <مثل چشمه، مثل رود> از قیصر امینپور و.....نمونههای موفقی در این زمینهاند.
اینها مقدمهای بودند تا برسیم به چهارپارههایی که شاعر ارجمند، سعید بیابانکی در <سنگچین> سروده است و نمونههای موفقی است از چهارپارههایی که با رویآوری به مخاطبان بزرگسال سروده شده و آنان را به تفکر و حضور در روایتهای شاعرانه خود دعوت میکند. در فصل اول کتاب، ۲۶ قطعه چهارپاره گنجانده شده است که جز شعر <بچه جوادیه> که به زنده یاد <عمران صلاحی> تقدیم شده است و در وزن <مفعول، فاعلات، مفاعیل، فاعلن (فاعلات)> سروده شده؛ بقیه چهارپارهها در اوزان سه رکنی - اوزان کوتاه - سروده شدهاند که این امر نشانگر آن است که بیابانکی خوب میداند که چهارپاره با توجه به فرم و ساختار بیرونیاش اگر در اوزان کوتاه سروده شود بیشتر تاثیرخواهد گذاشت.
به اعتقاد من، انتخاب اوزان کوتاه در چهارپاره به لحاظ بسترهایی که در هر بند قرار است شکل بگیرد و نیز رفتار آزادانهتر شاعر با قافیه در هر بند به حرکت روایت کمک میکند و در نهایت به انسجام کلیت کار منتهی میشود که از این حیث، بیابانکی بسیار موفق عمل کرده است. نکته دیگر آن که حدود ۱۵ قطعه از این چهارپارهها در یک وزن سروده شدهاند: فاعلاتن، مفاعلن، فعلات(فعلن) که از وزنهای کوتاه و خوش طنینی است که همواره یک شاعر موفق در این وزن، مخاطب را درگیر اتفاقات و رفتارهای ناگهانی میسازد و شکوه آوایی خاصی دارد که معمولا در روایتهای جزئی نگرانه، بسیار به شاعر کمک میکند.
جالب اینجاست که بیابانکی، موضوعات متنوعی را در این وزن ارائه داده است که هریک رنگ و بوی شاعرانگی خود را دارد. او شاعری است که بیتفاوت از کنار یک اتفاق عبور نمیکند. هر اتفاق سادهای که به نوعی بتواند او را درگیر خود سازد و وی را به یک خاطره یا رویا یا آرزو و.... پیوند دهد، به شعری زیبا تبدیل میشود: از ساعت شنی گرفته تا یخچال لم داده در حاشیه خیابان و یا لغو شدن پرواز اصفهان - مشهد و.....و این جای تحسین دارد؛ چرا که این امر بیانگر آن است که شعر او در یک زمینه تجربی رخ میدهد که این زمینه با فراهمسازی عناصر مکانی و زمانی به حرکت عینی روایت کمک میکند:
آشنا بود لهجهاش اما
چهرهاش را غریب میدیدم
چپقش را به من تعارف کرد
گفت دودی بگیر خندیدم
پیرمرد از محلهای گمنام
ساکن کوچهای قدیمی بود
پیرمرد از تبار خوبیها
مثل باران شب صمیمی بود
داغ بود و صمیمی و ساده
مثل احوالپرسی گرمی
اتوبوس از حرارت سخنش
داغ شد مثل کرسی گرمی......
(ایستگاه بعدی--- ص۴۳)
یا:
لنگ انداخت زیر پاهایم
مرد گرمابهدار کیسه به دست
برد از پلهها مرا پایین
در حمام را به رویم بست
صبح جمعه چقدر میچسبید
سیرت و صورتی صفا دادن
مثل ماهی درآمدن از تنگ
توی حوض بلور افتادن
شوخ چشمانه برد شوخ از من
کنج گرمابه مرد حمامی
روی دیوار مات من شده بود
شاه با چشمهای بادامی.....
(گرمابه --- ص۲۳)
بیابانکی به خوبی به نقش هر بند در چهار پاره در راستای تداوم و رعایت توالی روایت، آگاه است. به همین دلیل در شعرهای وی هر بندی در تکمیل بند پیش از خود میآید و ورودیهای برای بند بعد میشود. شگفتی شاعرانه اینجا رخ نمون میشود که گاه یک فضاسازی عادی و معمولی را در نهایت با یک تغییر مسیر شاعرانه به یک فضای مهم اجتماعی، سیاسی، تاریخی و ملی و.....پیوند میدهد. اینجاست که مخاطب لذت میبرد از چنین حرکت غافلگیرانهای و در مییابد که باید این کار را جدیتر بخواند و برگردد و علت این تغییر ناگهانی و ورود عناصر جدید را دریابد تا آنگاه بتواند همسو با شاعر به آن اندیشه برتر و دغدغه فکر اجتماعی پی ببرد. ادامه شعر <گرمابه> نمونه زیبایی از تبیین گفته فوق است. آنجا که در ادامه، کمکم مخاطب در مییابد که شاعر به این همانی زیبایی دست زده است؛ به گونهای که در نهایت راوی و امیرکبیر را حاضر میبیند و ذهنیت وی را با فضای تاریخی و اتفاقات دوره مربوط به این عنصر فعال شعری گره میزند:.....
همه سو چشمهاش میچرخید
توی آیینههای زنگاری
سقف آیینهکاری حمام
باغ بادام بود انگاری
تیغ برداشت تا صفا بدهد
صورتم را که گرد غربت داشت
تیغ لغزید و مرد حمامی
گل سرخی به گونههایم کات
در میان بخارها میشد
از لب زخمی انار نوشت
یا که آرام رفت و بر دیوار
شعر سرخی به یادگار نوشت
آن طرف در میان کاشیها
شاه با چشمهای تلخ اسیر
این طرف در میان آینهها
سایه زخمی امیرکبیر...
( گرمابه--- ص۲۴)
با بررسی روند شکلگیری تصاویر شعری در چهارپارههای <سنگچین> در مییابیم که زمینههای تکوینی خیال در این شعرها بیشتر براساس <تشبیه> و <تشخیص> استوار است. عناصری که حتی در شعر کودک و نوجوان نیز بیشتر از بقیه عناصر، اعم از: استعاره و مجاز و کنایه و.. کارکرد موثری دارند. این امر سبب شده است که در این کتاب نیز مخاطب، خود را در حضور اشیاء و کلمات ببیند و هرگز خود را در سایه تاریکیهای غیبت معنا و مفهوم، اسیر و سردرگم نیابد:
ناگهان کارخانه سوت کشید
طرحی از یک غروب محزون ریخت
کارگرهای نا امیدش را
مثل مشتی تفاله بیرون ریخت
قزقزچرخ دندهای نورد
داشت آرام بند میآمد
زنگها بیصدا وگوش به زنگ
بوی شعری بلند میآمد....
(ذوبآهن--- ص ۱۱)
یا:
آب شد برف زرد کوه سپید
تکه یخها به گریه افتادند
تکه یخها چه سر به زیر و صبور
جای خود را به چشمهها دادند
چشمهها آمدند پایین تر
دامن کوهسار را شستند
بین آن راههای پیچاپیچ
کم کمک راه خویش راجستند.....
(زندهرود--- ص ۴۱)
در این راه، البته زبان ساده و صمیمی شاعر نیز به این آشنایی و برقراری ارتباط شاعرانه کمک کرده است. به هر حال به اعتقاد من، چهارپارههای این دفتر از نمونه شعرهای موفقی به حساب میآیند که درطی این چند سال سروده شدهاند؛ با ویژگیهایی که مخصوص نگاه شاعرانه سعید بیابانکی است و این امر نتیجه نگاه متفاوت او با دیگران در برابر این قالب و نیز مخاطبان این گونه شعری به شمار میرود.
▪ نگاه دوم:
اما فصل دوم دفتر شعر <سنگچین> دربردارنده قطعه از تازهترین غزلهای شاعر است. در برخورد با مقوله غزل، همواره بیشتر از سایر قالبها بحث نخنما شده کهنه و نو پیش میآید و در این راستا عناصر مهمی نقش دارند که از جمله آنها میتوان به زبان، تصویر، اندیشه و نزدیکتر به زمانه ما حتی ساختار و....اشاره کرد.
عناصری که شاید از دید بسیاری از رهروان جریان غزل جوان یا دهه هفتاد و یا دیگرنامگذاران جریان غزل امروز، چندان قابل دفاع نباشد. چرا که روایتمندی، شیءگرایی، گفتار محوری و پرهیز از ادبیات زبان و حضور شدید لحن راوی و.....از مولفههایی است که بیشترین کارکرد در غزل جوان امروز داشته است؛ و البته بیان این موارد نشانه رد یا پذیرش چنین جریانی از جانب من نیست.
این در حالی است که به اعتقاد عدهای دیگر عشق، جریان مستمر هستی است که چندان با تغییرات همگام نمیشود تا بحث نو و کهنگی در میان آید چنانکه آتشی میگوید: <چیزی به نام <غزل مدرن> یا <مثنوی مدرن> وجود ندارد یا من از آن غافلم و غزل،هرچه هم با طراوت، همان ظرف بسته و محدود عواطف غزلی و اشراقی است و حوصلهی بیش از اینها را ندارد> (باران برگ ذوق- ص۱۱ ) و این سخن نشانهی آن است که آتشی غزل را با همان رنگ و بوی اشراقیاش میپسندد و البته دیدگاه وی به تندی نگاه <نادر نادرپور> نیست که اعتقاد دارد: <من غزل نگفتهام یا کم گفتهام، زیرا دوست نداشتهام. به گمان من عمر <تغزل> جاوید است اما روزگار <غزل> به سر آمده است و....> (سرمه خورشید -ص۱۱) اگر چه من موافق این سخن نیستم که عمر غزل به سر رسیده باشد؛ اما، به نقش موثر تغزل در تداوم حرکت شاعرانهی این قالب شعری، باور دارم. نکته مهمی که جای آن در بیشتر غزلهای شاعران جوان امروز، خالی است. خون تازه و پررونقی که نگاه شاعر را به سمت کشف فضاهای تازه سوق میدهد.با نگاه به غزلهای سعید بیابانکی در مجموعهی سنگچین میتوان به این نتیجه رسید که وی نیز به حضور گرم تغزل و بینش اشراقی در غزل اعتقاد دارد :
از شرم گونههاش گل انداخت آب شد
یکباره تنگ نیمهپری از شراب شد
یک عمر پشت پرده صندوقخانه ماند
گل بود و بس که پرده نشین شد گلاب شد
در حافظیه در عرق نسترن چکید
با بوی زلف خواجه در آمیخت ناب شد
یک بوسه نذر حافظ پشمینه پوش کرد
با شاعران روی زمین بیحساب شد...
(تاریخ- ص۷۵)
یا :
از چشمهایت میروم آهو بچینم
یا نه چراغستانی از جادو بچینم
باید پی تکرار تو تا بینهایت
آیینهها را با تو رودررو بچینم
فانوسهای روشن دلتنگی ام را
تا کی در این دالان تودرتو بچینم؟...
(کندو-ص۵۹)
این غلبهی شاعرانهی اشراق در غزلهای بیابانکی شعر وی را در برخی موارد شخصی شاعر ساخته است و با ایجاد فاصله میان دالها و مدلولهای موجود در شعرهایش، به چندلایگی معنایی دست زده تا مخاطبان خود را در فضای غیبت و حضور شاعرانهی معنا نگاه دارد:
مستان خوشند امشب و هشیارها خوشند
دفها به رقص آمده و تارها خوشند
یادش به خیر یک دم از این دشت رد شدی
خوش باشای نسیم که نیزارها خوشند
این خشتها چقدر ترک خوردهاند آه
اینجا چه کوچهای است که دیوارها خوشند
تا این کلاغهای سیه چرده زندهاند
با آنکه ناخوشند سپیدارها خوشند...
(کفتارها--- ص۱۲۴)
که مخاطب میتواند با حضور خود در بطن شعر، دالهای <کوچه> و <دیوار> و <کلاغ> و <سپیدار> و... را به مدلولهایی که به نوعی با احساس و بینش وی و گاه حتی او را به یک زمینهی تاریخی و فرهنگی میکشاند ارجاع دهد. این نوع برخورد شاعرانه به تداوم شعر کمک بسیار میکند و در یک فضای فرامتنی، مخاطبان گستردهای را به خواندن شعرها فرامیخواند.
از میان غزلهای این دفتر،۲۱ غزل با ردیفهای فعلی سروده شدهاند که به اعتقاد من این امر، میل بیابانکی را به نزدیکسازی زبان شعر خود به شکل بیان امروز، اثبات میکند؛ وی در چهارپارههایش نیز نشان داده بود که بسیار به نزدیکسازی زبان شعر به گفتارمحوری و امروزی ساختن بیان اعتقاد دارد:
غم درون سینهام یکباره شور انداخته است
کودکی سنگی در این حوض بلور انداخته است
کاش با ته جرعهای جان مرا روشن کند
او که در پستو شراب از جنس نور انداخته است....
(حوض بلور- ص۸۶)
یا:
دوباره از لب دیوار من بهار گذشت
بهار خسته و دلخون و داغدار گذشت
اگر چه سوت کشید از هزار فرسنگی
دوباره آمد و خالیترین قطار گذشت......
(بهار آمد- ص۱۰۲)
یا:
خدا کند که بهار رسیدنش برسد
شب تولد چشمان روشنش برسد
چو گرد بر سر راهش نشسته ام شب و روز
به این امید که دستم به دامنش برسد
هزار دست پر از خواهشند و گوش به زنگ
که آن انارترین روز چیدنش برسد.....
(انارترین - ص۹۰)
از نظر محتوایی نیز باید گفت که شور و عشق و انتظار و.... بیشترین مضامینیاند که در کنار دیگر مضامین شعری در غزلهای بیابانکی به چشم میآید شور و انتظاری که در زمینههای آرمانی و گاه دینی، جنبههای قدسی و اشراقی به خود میگیرد و به نوعی با باور آیینی وی گره میخورد:
مبتلا کرده است دلها را به درد دوریاش
نرگس پنهان من با مستیاش مستوریاش
آه میدانم که ماه من سرک خواهد کشید
کلبه درویشیام را با همه کم نوریاش
آسمانی سربه سر فیروزه دارد در دلش
گوشها مست تغزلهای نیشابوریاش...
(نقیضین- ص۱۰۶)
یا:
....بر این مشام و بر این جان چه میشود یارب
نسیمی از چمنش بویی از تنش برسد
خدای من دل چشم انتظار من تا چند
به دور دست فلک بانگ شیونش برسد؟
چقدر بر لب این جاده منتظر ماندن
خداکند که از آن دور توسنش برسد
(انارترین- ص۹۰)
یا:
گرفته بوی تو را خلوت خزانی من
کجاییای گل شب بوی بینشانی من
غزل برای تو سر میبرم عزیزترین
اگر شبانه بیایی به میهمانی من
چنین که بوی تنت در رواقها جاری است
چگونه گل نکند بغض جمکرانی من...
(جمکرانی - ص۱۲۹)
□□□
در پایان باید بگویم که از دید من مجموعه شعر <سنگچین> یکی از موفقترین دفترهای شعر زمانهی ما میتواند باشد. حضور ساختار قوی، تصاویر تازه، شاعرانگی فضا و سادگی بیان و تجربهگرایی و... در این دفتر نشان میدهد که سعید بیابانکی با جدیت شعر را دنبال میکند و بر سر آن است که در ادامهی حرکتهای مثبت شعریاش که در دفترهای پیشین وی دیده میشود به حرکت خود جهت کشف شاعرانگیهای ناب دیگرادامه دهد.
توضیح: عنوان مقاله حاضر از این بیت بیابانکی گرفته شده است:
از چشمهایت میروم آهو بچینم
یا نه چراغستانی از جادو بچینم
علیرضا عمرانی
منابع:
۱- بیابانکی، سعید،سنگچین،چاپ اول، تهران، علم، ۱۳۸۷
۲- زنگویی، عبدالمجید، باران برگ ذوق، چاپ اول، تهران ،قلم آشنا،۱۳۸۰
۳- نادرپور، نادر، سرمهی خورشید، چاپ دوم، تهران، مروارید، ۱۳۴۸
منابع:
۱- بیابانکی، سعید،سنگچین،چاپ اول، تهران، علم، ۱۳۸۷
۲- زنگویی، عبدالمجید، باران برگ ذوق، چاپ اول، تهران ،قلم آشنا،۱۳۸۰
۳- نادرپور، نادر، سرمهی خورشید، چاپ دوم، تهران، مروارید، ۱۳۴۸
منبع : روزنامه اطلاعات
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست