جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

در خلوت دل


در خلوت دل
در وجودم چیزی به لرزه افتاد
ای كاش می شد كه خورشید را در دستانم بفشارم. ای كاش برای یك بار هم كه شده قطرات باران را لمس می كردم. ای كاش می توانستم ماه را در هاون تنهایی ام بكوبم. ای كاش می شد آبی آسمانی را روی لحظه لحظه یك نگاه به تصویر می كشیدم و یك لبخند نسیم را با یك غرش صاعقه عوض می كردم.
ای كاش می شد عشق را با آواز چلچله فریاد می زدم و یا یك قرمز شقایق را روی پارچه حریر زربافت به تصویر می كشیدم. ای كاش می شد شفافیت شبنم را روی پلكهای آهو به تصویر می كشیدم، قطرات باران، آسمان زیبا را آبیاری می كرد و تو با قطرات باران در یك لحظه در دیدگان حضور داشتی. از اعماق وجودم در كشاكش دردهای گمشده ام به یاد تو بودم. در وجودم چیزی به لرزه افتاد یا شاید عشق گمشده ای بود كه من از آن خبر نداشتم و در لحظه ای گریه امانم را برید.
بارالها، نجوای شبانه مرا شنیدی و مرا دریافتی. بارالها، انسان های غرق شده در اقیانوس حوادث را به ساحل رهایی نجات برسان.
آمین یارب العالمین.
ف- شاطری
منبع : روزنامه کیهان


همچنین مشاهده کنید