پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

بحث‌ بر سر پایان‌ علم‌


حتی‌ هنگامی‌ كه‌ علم‌ ادعا می‌كند بیش‌ از همیشه‌در توضیح‌ پدیده‌های‌ طبیعی‌ موفق‌ بوده‌ است‌،باز این‌ فریاد بلند می‌شود كه‌ احتمالا اكنون‌ زمان‌پایان‌ علم‌ نزدیك‌ است‌. این‌ گفته‌ صرفا به‌معنای‌ پذیرش‌ محدودیت‌ نیروی‌ فكری‌ وعقلی‌ علم‌ نیست‌ بلكه‌ به‌ معنای‌ پذیرش‌ (پایان‌)حقیقی‌ علم‌ به‌ منزله‌ فعالیتی‌ بارور و مولد است‌.چنین‌ جمله‌هایی‌ اغلب‌ با اندیشه‌ پسامدرن‌(Postmodern)و یا مفهومهای‌ عصرنوین‌همراه‌ است‌. اما تاریخدانان‌ می‌دانند كه‌ مفهوم‌افول‌ و مرگ‌ احتمالی‌ علم‌ مفهومی‌ است‌ باریشه‌هایی‌ كهن‌ و قوی‌در واقع‌، تمامی‌ نگرشهای‌ معتقد به‌ پایان‌احتمالی‌ علم‌ از یك‌ یا دو اندیشه‌ موضوعی‌مشتق‌ می‌شود. خود دانشمندان‌ اغلب‌ دیدگاهی‌(خطی‌) دارند. آنان‌ علم‌ را تلاشی‌ در جهت‌ارائه‌ دركی‌ منسجم‌ و كامل‌ از جهان‌ طبیعی ‌می‌دانند. اردوگاه‌ مخالف‌، علم‌ را فرایند اوج‌ وحضیض‌ می‌انگارند. پیروان‌ این‌ دیدگاه‌چرخه‌ای‌، علم‌ را پیشرفتی‌ از دوران‌ كودكی‌ وجوانی‌ به‌ سمت‌ دوران‌ سالخوردگی‌ و سپس‌مرگ‌ می‌دانند، یا در بهترین‌ حالت‌، علم‌ را توالی‌تغییرهایی‌ می‌دانند كه‌ امید اندكی‌ را برای‌پیشرفتی‌ قابل‌ قبول‌ یا حتی‌ خود اندیشه‌پیشرفت‌ باقی‌ می‌گذارد. دیدگاههای‌ چرخه‌ای‌ در جنبش‌ رمانتیك‌ادبیات‌ سده‌ نوزدهم‌ و احیای‌ كنونی‌ آن‌ فراوان‌یافت‌ می‌شود و به‌ نظر می‌رسد كه‌ این‌ دیدگاههادر دورانهای‌ بی‌اعتقادی‌ و تردیدهای‌ سیاسی‌ واقتصادی‌ به‌ شدت‌ رشد می‌كنند. اما نكته‌آموزنده‌ در اینجاست‌ كه‌ جذابترین‌ وشگفتترین‌ توضیحها در مورد اندیشه‌ چرخه‌ای‌كه‌ در مباحث‌ امروز نیز دیده‌ می‌شود در كتابی‌به‌ چاپ‌ رسیده‌ است‌ كه‌ در زمان‌ پرتلاطم‌دیگری‌ یعنی‌ درست‌ در تلخترین‌ روزهای‌پایانی‌ جنگ‌ جهانی‌ اول‌ در ۱۹۱۸ چاپ‌ شد.نویسنده‌ این‌ كتاب‌ اسوالد شپنگلر
(OswaldSpengler)دبیر گمنام‌ و فقیر دبیرستانهای‌آلمان‌ بودكتاب‌ ۱۲۰۰ صفحه‌ای‌ شپنگلر به‌ نام‌ desAbendlandes Der untergang (افول‌ غرب‌)واكنش‌ و حساسیت‌ بی‌ درنگ‌ و پایداری‌ رابرانگیخت‌. در این‌ كتاب‌ می‌توان‌ طلایه‌های‌استدلالهای‌ امروز را یافت‌. مفهومهایی‌ آشنا كه‌در نوشته‌های‌ اندیشمندان‌ بسیاری‌، از توین‌بی‌(ادامه‌ دهنده‌ مستقیم‌ شپنگلر) گرفته‌ تا مؤلفان‌عصر نوین‌ و دیگر منتقدان‌ دیده‌ می‌شود.مفهوم‌ كلیدی‌ شپنگلر این‌ است‌ كه‌ تاریخ‌ در هردوره‌ تاریخی‌ اساسا جریان‌ یكسانی‌ را طی‌می‌كند و از ساخت‌ یكسانی‌ تبعیت‌ می‌كند. هریك‌ از تمدنهای‌ قدرتمند نوع‌ بشر نه‌ تنها ازهمان‌ اعتبار و اهمیت‌ تمدن‌ غرب‌ برخوردارندكه‌ به‌ نوبه‌ خود، از چرخه‌ای‌ یكسان‌ و فصل‌وارپیروی‌ می‌كنند. بنابه‌ گفته‌ شپنگلر، سده‌ بیستم‌متناسب‌ است‌ با روم‌ باستان‌ در دوران‌ حكومت‌وحشیانه‌ قیصرها و اینك‌ ما در آخرین‌ روزهای‌زمستان‌ به‌ سر می‌بریم‌.دانشمندان‌ در نمایشنامه‌ تیره‌ و تار شپنگلرنقش‌ خاصی‌ ایفا می‌كنند. دانشمندان‌ با اشتیاق‌(فاوستوسی‌) خود به‌ دانش‌، از طبیعت‌ به‌ منزله‌آنچه‌ با (ادراك‌ شهودی‌) درك‌ می‌شود روی‌می‌گردانند و یك‌ نظم‌ ساختارمند و قابل ‌اندازه‌گیری‌ را جایگزین‌ آن‌ می‌سازند. شپنگلربه‌ اعتراف‌ مشهور (هرمان‌ فون‌ هلمهولتز)،فیزیكدان‌ سده‌ نوزدهم‌ اشاره‌ می‌كند.این‌دانشمند می‌نویسد: (هدف‌ نهایی‌ علوم‌طبیعی‌... حل‌ كردن‌ تمامی‌ علوم‌ طبیعی‌ تا حدفرمولهای‌ ریاضی‌، نشانه‌گرایش‌ درونی‌ علم‌ به‌انحطاط و درغلتیدن‌ به‌ دامن‌ یكی‌ از انواع‌پرشمار عرفان‌ است‌).از دیدگاه‌ شپنگلر، نشانه‌های‌ انحطاط و ازهم‌ گسیختگی‌ علم‌ پیشاپیش‌ از سال‌ ۱۹۱۸ آشكار شده‌ است‌. او می‌گوید (و این‌ گفته‌نكته‌ای‌ آشنا در این‌ دیدگاه‌ است‌) علم‌ فیزیك‌دچار یك‌ (شك‌ نابودكننده‌) شده‌ است‌ واستفاده‌ به‌ سرعت‌ روبه‌ فزونی‌ از روشهای‌آماری‌ گواه‌ این‌ امر است‌، روشهایی‌ كه‌ پیش‌ ازهر چیز دقت‌ و صحت‌ مطلق‌ علم‌ را كه‌ نسلهای‌پرامید پیشین‌ بدان‌ عقیده‌ داشتند كنار می‌گذارد).نظریه‌ نسبیت‌ به‌ اساس‌ علم‌ دینامیك‌ ضربه‌می‌زند. اندیشه‌های‌ كوانتوم‌ نیز به‌ همان‌ اندازه‌مخرب‌ است‌. ناتوانی‌ ما در تشخیص‌ اینكه‌كدام‌ یك‌ نمونه‌ از ماده‌ای‌ رادیواكتیو خواهدشكست‌ مستقیما از پاشنه‌ آشیل‌ علم‌ مدرن‌نشان‌ دارد، علمی‌ كه‌ علیت‌ را رها كرده‌ و دوباره‌اندیشه‌ پیشا علمی‌ تقدیر و سرنوشت‌ را متداول‌كرده‌است‌.می‌توان‌ شماری‌ از منابع‌ را در رد دیدگاه‌چرخه‌ای‌ شپنگلر آورد. اما جا دارد كه‌ از میان‌این‌ منابع‌، مقاله‌ای‌ را به‌ منزله‌ نمونه‌ای‌ از دیدگاه‌خطی‌ انتخاب‌ كنیم‌ كه‌ در همان‌ سال‌ انتشاركتاب‌ شپنگلر یعنی‌ در ۱۹۱۸ به‌ چاپ‌ رسید.این‌ مقاله‌ به‌ قلم‌ كسی‌ بود كه‌ تقریبا با شپنگلرهمسن‌ بود و هنوز هم‌ بیرون‌ از حوزه‌ خودناشناخته‌ مانده‌ است‌.این‌ نویسنده‌ جوان‌ كه‌كتاب‌ شپنگلر از او به‌ منزله‌ نمادی‌ از فروپاشی‌تمدن‌ نام‌ می‌برد، كسی‌ جز آلبرت‌ اینشتین‌ نبود.اینشتین‌ در این‌ مقاله‌ تحت‌ عنوان‌ (اصول‌پژوهش‌) به‌ شیوه‌ای‌ استعاری‌ ریشه‌ روش‌علمی‌ را این‌ چنین‌ توصیف‌ می‌كند: (انسان‌ به‌دنبال‌ آن‌ است‌ كه‌ تصویری‌ ساده‌ و روشن‌ ازجهان‌، یا به‌ عبارتی‌ تصویری‌ جهانی‌ را به‌شیوه‌ای‌ مناسب‌ شكل‌ دهد) و به‌ محض‌ آنكه‌تصویر جهان‌ بر مبنای‌ این‌ ساده‌ كردن‌ تكمیل‌شد، آنگاه‌ این‌ تصویر همان‌ گونه‌ كه‌ به‌ واقع‌ رخ‌می‌دهد، به‌ هر پدیده‌ طبیعی‌ در تمامی‌پیچیدگیش‌ بسط و گسترش‌ می‌یابد.اینشتین‌ استدلال‌ می‌آورد كه‌ (باید بتوان‌ ازرهگذر استنتاج‌ ناب‌، توصیف‌ یا به‌ عبارتی‌نظریه‌ای‌ را در مورد هر فرایند طبیعی‌ از جمله‌فرایند حیات‌ ]از قوانین‌ كلی‌[ به‌ دست‌ آورد).حركت‌ به‌ سوی‌ این‌ هدف‌ نه‌ سریع‌ است‌ و نه‌مستقیم‌ و این‌ امر تا حدودی‌ از آن‌ روست‌ كه‌(آنچه‌ به‌ قوانین‌ مقدماتی‌ ]بزرگ‌ [رهنمون‌می‌شود نه‌ روشی‌ منطقی‌ بلكه‌ فقط شهوداست‌). با این‌ حال‌ و به‌ رغم‌ محدودیتهای‌ ذهن‌آدمی‌، نظمی‌ كه‌ ما در نظریه‌هایمان‌ ارائه‌ می‌كنیم‌متناسب‌ است‌ با نظمی‌ كه‌ دیگران‌ به‌ هنگام‌بررسی‌ پیشگوییهای‌ ما، در طبیعت‌ می‌یابند.اما چگونه‌ چنین‌ چیزی‌ امكانپذیر است‌؟ اینشتین‌ جسورانه‌ اظهار می‌كند كه‌ ذهن‌ ما با(هماهنگی‌ پیشاپیش‌ شكل‌ گرفته‌) هدایت‌می‌شود و این‌ مفهومی‌ است‌ برگرفته‌ از(گوتفریدویلهلم‌ لایبنیتس‌) مبنی‌ براینكه‌خداوند بازخوانی‌ مداوم‌ میان‌ حوزه‌ مادی‌ وذهنی‌ را مجاز و روا می‌شمارد. البته‌ امروزه‌ به‌نظر می‌رسد كه‌ دانشمندان‌ كمتر به‌ استدلالی ‌خداشناسانه‌ متوسل‌ می‌شوند و بر یك‌ اساس‌تكاملی‌ از تطابق‌ اندیشه‌های‌ ما و محیطزیستمان‌ اتكا می‌كنند. در هرحال‌، از دیدگاه‌خطی‌ تركیب‌ و هم‌ نهاد خردورزی‌ و شهود (به‌جای‌ تضاد میان‌ آنها) كلید پاسخگویی‌ به‌ تمامی‌پرسشهایی‌ است‌ كه‌ علم‌ آن‌ طور كه‌ ما این‌ واژه‌را درك‌ می‌كنیم‌ با آنها روبه‌روست‌.با این‌ همه‌، بدبینی‌ نگرش‌ چرخه‌ای‌ وخوش‌ بینی‌ دیدگاه‌ خطی‌، تنها الگوهای‌ رایج‌نیستند. برخی‌ از دانشمندان‌ با دیدگاه‌ سومی‌ كه‌دیدگاه‌ سلسله‌ مراتبی‌ است‌ موافق‌اند. در این‌دیدگاه‌، هر سطح‌ از سلسله‌ مراتب‌ و پیچیدگی‌ خصوصیات‌ و قوانین‌ خاص‌ خود را دارد كه‌نمی‌توان‌ این‌ خصوصیات‌ و قوانین‌ را تا حدسطح‌ بعدی‌ پایان‌ آورد و تقلیل‌ داد. اما دیدگاه‌خطی‌ و دیدگاه‌ سلسه‌مراتبی‌ در یك‌ نقطه‌ اتفاق‌نظر دارند و آن‌ اینكه‌ دیدگاه‌ چرخه‌ای‌ معتقد به‌پایان‌ قریب‌الوقوع‌ علم‌، خیالی‌ است‌ شوم‌.

منبع‌: هوپا
نویسنده‌: جرالد هولتن‌
مترجم‌: نیكو سرخوش‌