دوشنبه, ۲۲ بهمن, ۱۴۰۳ / 10 February, 2025
مجله ویستا
نیمی را باد میبرد
![نیمی را باد میبرد](/mag/i/2/jp7v8.jpg)
دراین متون، گاه گراناز موسوی، متن شعر است و شعرش در امتداد متن به چند صدایی و چند معنایی می رسد و گاه صداییست به قامت نگاه شتابزدهی شاعر به زبان و جهان پیرامون.
زبان عادی استوار است بر «نشانهها»، یعنی برابر کردن و تشبیه کردن و «قرارداد» به معنای دستورالعملهای قراردادی در زبان. اما زبان ادبی، استوار است بر «دلالت فراقاموسی» یعنی برتر از طبیعت و ذهن و ذات واژه، سخن گفتن و «هنجارگریزی و هنجارشکنی» یعنی گریز از روشها و قواعد و قوانین مرسوم و عادت یافته. زبان عادی بر بنیاد «معنای سرراست» (denotation) یا دلالت و نشانگریست؛ اما زبان ادبی بر بستر ِ «معنای نهفته» (connotation) جاریست:
آن که پرده را میکشد
نمیداند
همیشه صدای کسی که آن سوی خط ایستاده
فردا میرسد ( پابرهنه تا صبح)
یا
امشب از نیمهی تاریک ماه میآیم
و تمام پردهها و رداها را
تکهتکه خواهم کرد (پابرهنه تا صبح)
«آن که پرده را میکشد» و «صدای کسی که آن سوی خط ایستاده» و «امشب از نیمهی تاریک ماه میآیم»؛ هرچند این آخری نام ترانهایست از پینک فلوید، ولی با این همه، سطرهایی قابل تأملاند که نشان از متنی سرشار از هوش شاعرانه میدهند. اینکه آیا این هوش شاعرانه توانسته در تقابل و همزیستی با دانش ویرایشی ِ شاعرانه، جهانی نو بیافریند و طرحی نو درافکند حرفی دیگر است.
من نویسنده، خود نیز خواننده هستم؛ هم در فرایند نوشتن و هم پس از آن. آیا من، متن نیز نیستم؟ آیا قلم من، ساخت و بافت متن نیست؟ پس آیا من مهم است؟ خواننده مهم است یا خود متن؟ من متن را نوشته است اما این نوشته تندیسی بیش نیست و فقط به نیروی خواندن، زنده میشود. من کی هستم؟ کجایی هستم؟ این زیور و زینتها پیوندی به متن ندارد و فقط در صورتی قابل تأمل است که از اهالی ِ متن باشد. متن به چیزی جز خود بازنمیگردد (در متن چیزی جز متن نیست – یداله رؤیایی – لبریختهها.) اما تکلیف خواننده چیست؟ خواننده میگوید: من متن را زنده میکنم و از خاموشی نجات میدهم. به همین سبب است که متن واحد نداریم و در حقیقت متنها داریم. شعر نداریم، شعرها داریم: شعرهایی که من خواننده، نویسندهی آنها هستم:
فرار به کدام جنگل گریخته
جنگل
از کدام راه رفته است؟
از این همه دستهگل برآب باید سؤال کرد
حالا راهها از همان راهی که آمده بودند
باز می گردند (پابرهنه تا صبح)
این که راهها از همان راه رفته بازمیگردند، نوعی بازی ِ زبانیست که در نوع خود، زیبا هم هست.اما جدا از این زیباییهای ظاهری و بازیهایی که کارگاهیست و هر نویسندهی کنجکاو با استعدادی، با چند بار شرکت در کلاسهای بزرگان میتواند تولید چنان سطرهای شالوده شکنانهای بکند؛ میتوان از خود سؤال کرد آیا خواننده، متن را از آگاهی خود سرشار میکند یا این خود اوست که از متن لبریز میشود؟ متن، کاخی هزار دروازه است...هر خواننده از دروازهای که کلید آن را دارد، در میآید. اینها همه پرسشها و پاسخهاییست که در پیوند با مثلث «نویسنده - متن - خواننده» یا «هنرمند - هنر- هنرپذیر» مطرح میشود:
نه آدمم نه گنجشک
اتفاقی کوچکم
هربار میافتم
دوتکه میشوم
نیمی را باد میبرد
نیمی را مردی که نمیشناسم (خط خطی روی شب)
شعریست به همین کوتاهی به نام «من». دقت بکنید در روایت متن که توضیح ِ چه بودن را بازگذاشته برای خواننده: شاعر میگوید؛ نه آدمم نه گنجشک. و اما پایان شعر که راوی مردی ناشناس را معرفی میکند به عنوان کسی که نیمی از باد را و نیمی از مردی را که او نمیشناسد، رمزی و زیباست و قابل تعریفها و تأویل بسیار.
برخی نظریهپردازان، جهان ِ نویسنده را محور ِ کار میدانند؛ برخی خواننده را کانون دانستهاند؛ شماری رمز را و گروهی بافت و تماس را. بر همین بنیاد است که ما چندین نوع نظریه و نقد ادبی داریم. در بیشتر نظریههای امروزین، مرگ مؤلف به اشکال گوناگون مطرح است، یعنی نویسنده پیوندی با متن ندارد مگر در زمینههایی که متن خود اجازه دهد. برای بیشتر منتقدین امروز، دیگر این مهم نیست که راوی کیست؟ به همین خاطر برای تماس با متن، فقط همراهی واژههای گوناگون را کافی میدانند. از دیدگاه آنان، متن فقط «واژ گان بر کاغذ» یا بهتر است بگوییم همنشینی یا همبستگی واژ گان است.
منتقد امروز، متن و خواننده را اصل میدانند؛ زیرا اولا ً نویسنده نیز در حقیقت یکی از خوانندهگان متن خود است و ثانیا ً همانگونه که خواننده نویسنده دوم است و متن را بازتولید میکند؛ متن نیز خواننده را بازسازی میکند.
و شاعر- راوی در رؤیای آرامش است و آرامی:
شاید به انتهای زمین برسی
در آسمان جست بزنی
و بیشه ای
غاری
واحهای در مداری دیگر بیابی و آرام بگیری (خط خطی روی شب)
اما حتی در بهترین شعرهای گراناز موسوی یک میل به رمانتیک و دخترانگی هست که فضای معنایی ی شعر را محدود میکند. هرچند در این سالها کمبود شعر عاشقانه داشتهایم؛ اما نگاه رمانتیک؛ احساساتی و دخترانه به جهان، خبر از تجربههای محدود شاعر یا علاقهی و شیفتگی ِ وافرش به زن بودن (دختر بودن) ونه زنانه نوشتن میدهد. راوی اگر به وقت روایت نتواند از احساسات معمول فراتر رود همواره با این خطر روبهروست که به ورطهی تکصدایی و تکمعنایی بیفتد و شعرش را به یک تفسیر و تعبیر خاص و معین از پیش برنامهریزی شده، محدود کند:
این جا روسپیان پاپتی
برای جفتی کفش و یک دست چینی گلدار
مصدق را تا انتهای ولی عصر میروند (خط خطی روی شب)
هر شب به خوابهایام بیا
تا عکسمان هی به هم شبیهتر شود (پابرهنه تا صبح)
و یک نوع انتظار معصوم دخترانه که در حین زیبایی، حرف تازهای برای گفتن ندارد. اما در عین حال هماهنگی ی تام دارد با کل مجموعه:
هنوز فکر میکنم
روزی کسی از پلهها میآید
تا در را بر پاشنهی فردا بچرخاند (پابرهنه تا صبح)
مردی که شکل کسی نیست
زنگ میزند
و مثل همیشه
آینه از عکسهای بیسامان
پر میماند ( آوازهای زن بی اجازه )
یا آنجا که تمام استعداد شاعر، صرف بازیهایی میشود که جز زبان بازی چیزی ندارند و حتی بازی ِ زبانی ِ قابل ملاحظهای هم نیستند:
از در به دار
از دار به در
از چمدانی به آسمانی دیگر
دار به دار
دنبال زنی گشتم
که هروقت خودش میخواهد بدهد / به باد / موهایش را (آوازهای زن بیاجازه) ……
اما در به در
منم که تیکتاک
از آسمانی به بستری دیگر
هی حرامتر شدم
و تابستان موهایام که تکتک
هی دیتر (آوازهای زن بیاجازه)……
و باز هم رمانتیسمی که دست و پای شاعر را میبندد و تبدیلاش میکند به زنی خانهدار که حتی نقبی کوتاه به جهان تخیلات نمیتواند بزند:
مردی که شکل کسی نیست
زنگ میزند
و مثل همیشه
آینه از عکسهای بیسامان
پر میماند ( آوازهای زن بی اجازه )
هنر هست تا به ما کمک کند حس زندگی را بازیابیم؛ هست تا واداردمان چیزها را احساس کنیم. غایت هنر اعطای حس ِ شیء است، آنگونه که دیده میشود. تکنیک هنر، ناآشناکردن ِ چیزهاست، مبهم کردن ِ فرمهاست، تا طول زمانِ ادراک را افزایش دهد. کارکردِ ادراک در هنر، فینفسه غایت است. در هنر، تجربهی ما از فرایندِ ساختن است که اهمیت دارد، نه صرفا محصول ِ تمام شده:
حالا
باقی میم است و داغ یاد نون
و از تنوری که میشناختی
باقی یک تن و
زنی که یک تنه بخار و … . (آوازهای زن بی اجازه)
به این امید که در آیندهای نه چندان دور، مجموعه شعرهای دیگری از گراناز موسوی بخوانیم.
سهراب رحیمی
توضیح:
همچنین در نوشتن این مقاله از کتابهای زیر استفاده شده که برای اطلاعات بیشتر در زمینهی اصطلاحات نقد ادبی میتوانید به کتب مذبور مراجعه کنید:
فرهنگ اصطلاحات ادبی، تالیف سیما داد
فرهنگ علوم انسانی، داریوش آشوری
توضیح:
همچنین در نوشتن این مقاله از کتابهای زیر استفاده شده که برای اطلاعات بیشتر در زمینهی اصطلاحات نقد ادبی میتوانید به کتب مذبور مراجعه کنید:
فرهنگ اصطلاحات ادبی، تالیف سیما داد
فرهنگ علوم انسانی، داریوش آشوری
منبع : مجله الکترونیکی وازنا
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست