پنجشنبه, ۱۸ بهمن, ۱۴۰۳ / 6 February, 2025
مجله ویستا
عنوانهای خبری
حقایق تنها علمی نیستند، بلکه میتوانند شاعرانه هم باشند. حقیقت علمی، تجربی و شناختشناسانه بر اعتقادی خام و عوامانه به واقعیت دنیای خارج تکیه میکند و با دقت و امانتداری به همسازی با واقعیت مستند نزدیک میشود پس به واقع در طی پروسه شناخت “کشف” میشود و به شدت پوزیتیویستی و در پی تعیین حدود و تعریفپذیری به نظر میرسد.
حقیقت شاعرانه اما در طی پروسه ساخت، “آفریده” میشود و با ادراکی شهودی شکل میگیرد . پس چون بدیهیات از اثبات بینیاز است.
حقیقت علمی برای انطباق با واقعیتهای خارجی میکوشد و حقیقت شاعرانه به جای انطباق میکوشد در برگیرنده این واقعیتها باشد و به عوض نشان دادن یا حتی اشاره کردن به آن، دگرگونش کند. به همین دلیل است که “ارزش” در اثر شاعرانه از بیرون به آن تزریق نمیشود بلکه در پروسه تاثیر و تاثر عوامل درونی اثر تولید میشود.
اثر شاعرانه با رئالیسمی که تقلید از جهان را تجویز میکند سر سازگاری ندارد و با میانجیگری تخیل از “همسانی” حقیقت و واقعیت به “همبستگی” آنها متمایل میشود همسانی با تکیه بر مابعدالطبیعه افلاطون و مراتبی که او برای واقعیت (از واقعیت ماهوی مثل تا واقعیت مصنوع مخلوقات و واقعیت تقلیدی شعر)در نظر میگیرد، سامان مییابد. انعکاس بیکم و کاست وقایع ماحصل نظریه همسانی است، حال آنکه در نازلترین حالت، بازآفرینی وقایع، حداقل انتظار از یک متن شعری است:
هست شب، یک شب دم کرده و خاک
رنگ رخ باخته است
باد - نو باوه ابر - از بر کوه
سوی من تاخته است
هست شب، همچو ورم کرده تنی گرم در استاده هوا
هم از این روست نمیبیند اگر گمشدهای راهش را.
نیما در سطرهای فوق به ارائه تصویری همسان با شبی گرم و تاریک و دمکرده پرداخته است. اینکه صنعت “تشخیص” در عرض بعضی از سطرها به همبستگی تصویر و شب مورد نظر متمایل میشود، در همسانی کلیت سطرها در محور عمودی با همان شب، خللی عمیق وارد نمیشود مگر در نوشتهها و گفتههای غیرهنری (غیرشعری) و معمولی و روزمره ما از این به کارگیری عملگرایانه و معنارسان صنایع ادبی، کمنشان و سراغ میتوان یافت و گرفت؟
آیا ابژکتیویسم مورد نظر نیما همین عینیگرایی مطلق و مفرط است؟ اگر چنین بود که شعر مشروطه، خواسته او را به طور کامل برآورده ساخته و نیازی به طرح مجدد مسئله و تلاش تازه در این زمینه احساس نمیشد. در این صورت آیا خطر تبدیل شعر به گزارش همسان با مستندات خارج از شعر، به تمامی رخ نمینماید؟
به نظر میرسد منظور نیما از “ابژه” تنها یک گروه از عناصر طبیعت چون کوه، دریا، جنگل، درخت یا جانوران نباشد. بلکه او با نفوذ در این عناصر به عنوان موارد شناسایی، در نقش یک سوژه ظاهر میشود و در هستی آنها دستاندازی میکند.
بدین ترتیب شناخت تازه از ابژهها، به آنها هویتی تازه میبخشد. این ابژکتیویسم تا اینجا چیزی فراتر و اضافهتر از طبیعتگرای شعر کلاسیک ندارد، اما اگر آن را به جزءنگری و پرهیز از کلینگری و معناگرایی اضافه کنیم، به نگرش مدرن به جهان میرسیم که مدنظر نیماست. لازمه این نگرش البته حضور “من” متشخص فردی شاعر و نه همان “من” نوعی حاضر در کل شعر کلاسیک ماست. منی در مرکز جهان که کودکوار و مجنونگونه از دریچهای امپرسیونالیستی به هستی مینگرد همین نگاه باعث میشود همسانی گزارش و وقایع به همبستگی آنها متمایل شود:
با تنش گرم، بیابان دراز
- مرده را ماند در گورش تنگ -
به دل سوخته من ماند
به تنم خسته، که میسوزد از هیبت تب
هست شب، آری شب
و این میل باعث میشود قضاوتها و ارزش گذاریهای انجام شده در مورد شب به دلیل آنکه برخاسته از تاثیر و تاثر عوامل درونی شعر است و نه همسانی آنها با شب مستند خارجی، بدیهی به نظر برسد و بینیاز از اثباتگرایی پوزیتیویستی باشد.
فاصلهگیری این متن از رئالیسم و ناتورالیسم خشک همسانساز، در حقیقت ناشی از همین تاثیر و تاثرات عوامل درونی آن است که حاصل ادراکی شهودی است.
همین ادراک سبب میشود که به قول “رولان بارت” اثر از واقعیتی تاریخی به واقعیتی انسانشناختی تبدیل شود و زمان آن را فرسوده نسازد. در نتیجه اثر آمادگی لازم را برای گشودگی پیدا میکند. چنین اثری نه به دلیل تردید خوانندگان بلکه به دلیل فرم و ساختار یگانهاش، متکثر و نمادین میگردد.
“هست شب ...” متنی باز به حساب میآید، به همین دلیل آماده خوانشهای خاص و متفاوت مخاطبان خویش است.
خوانشهایی اجتماعی یا سیاسی که تاکنون از این شعر (و شعرهای از این دست نیما) شده است، در همین راستا، قابل توجه و بررسی است اما آیا آمادگی این متن برای وقوع این خوانشها فقط مرهون گشودگی ناشی از همبستگی و نه همسانی آن با واقعیت خارجی است، یا اینکه دلایل دیگری هم در این گشودگی و در نتیجه در شعریت آن دخیل هستند؟
“سرد است”
آیا این جمله از سوی یک اسکیموی ساکن قطب شمال دارای همان معنی است که در زمان ادا شدن توسط یک بومی صحرای “کالاهاری” آفریقا مورد نظر است؟
“توپ را شلیک کن”
آیا این جمله از سوی یک مربی فوتبال دارای همان معنی است که در زمان ادا شدن توسط یک فرمانده نظامی در صحنه نبرد یا یک مانور نظامی مورد نظر است ؟
به دل سوخته من ماند
به تنم خسته که میسوزد از هیبت تب
هست شب، آری شب
و متن بالا چطور؟!
وقتی به این آموزه “دریدایی” معتقد باشیم که زبان محل تفاهم نیست، بلکه بر عکس عرصه سوءتفاهم است، در متنهای شعری که اتفاقا همین سوءتفاهم یک هدف محسوب میشود، قضیه از روز روشنتر است. (روشن؟)!
متن شعری میکوشد تفاهم را به تاخیر بیندازد. (با این ملاحظه که رسیدن به تفاهم نهایی در این متن اصولا غیر ممکن است.) این تاخیر به انرژی نیاز دارد و این انرژی از سوی قدرت یا قدرتهایی تامین میشود:
۱) قدرت متن: متن، این قدرت را به توسط بهرهمندی از شگرد و تکنیک، اعمال میکند. در مورد تمهیداتی که نیما در شعر “هست شب ...” اندیشیده است تا آن را به متنی باز تبدیل کند، در سطرهای بالا بحث شد.
۲) اقتدار مولف
۳) اقتدار بافت موقعیتی
سرایش، ارائه و قرائت شعر روی هم رفته یک کنش ارتباطی محسوب میشود. هرکنش ارتباطی در حقیقت با فهم مخاطب (در اینجا خواننده شعر) تکمیل میشود و اگر نه کنش ارتباط به سرانجام نرسیده و در واقع اصولا انجام نشده است. به این ترتیب باید اذعان کرد که از این منظر، شعر یک هستی مخاطب محور دارد، درست برخلاف آنچه عموما میپندارد و این کنش را مدیون مولف (شاعر) میدانند. سارتر میگوید: “اثر هنری وجود ندارد مگر آنکه نگریسته شود” و این به آن معنی است که بدون فهم و برقراری ارتباط با مخاطب، “شاعری” اصولا فعالیت و تلاشی ناموفق از سوی شاعر خواهد بود و بس. ناگفته پیداست که اگر چه تمام مخاطبین، ابر خواننده نیستند (نمیتوانند باشند) اما در هر صورت، هر مخاطبی نمیتواند انتظار ارتباط با هر شعری را داشته باشد.
از این دیدگاه مخاطب محور، خواننده باید خود را در موقعیت خوانش متنی به عنوان شعر بیابد تا کنش ارتباط شعری صورت پذیرد. این موقعیت گاه به واسطه تکنیکها و شگردهای اعمال شده در متن فراهم میشود اما آیا میتوان از اقتدار نام مولف و اقتدار بافت موقعیتی نیز در فراهم کردن این موقعیت صرفنظر کرد؟
اقتدار نام مولف، امروزه نقیضه بزرگ تئوری مرگ مولف محسوب میشود. نام مولف همواره به عنوان یکی از لایههای معنایی متن خود را به رخ میکشد و در نوع خوانش و تاویل موثر واقع میشود . همان گونه که ذکر شد در مورد شعر که چند معنایی را یکی از اهداف خود میداند، این لایهبندی و لایه مربوط به نام شاعر، برجستهتر از دیگر متون نیز به نظر میرسد.
بافت موقعیتی اعم از زمان، مکان و نوع برقراری تماس خواننده با متن هم در نوع خوانش مخاطب تاثیرگذار است.
میزان نقش اقتدار نام مولف و اقتدار بافت موقعیتی البته بر هر خواننده بر روی یک منحنی از یک اپسیلون بالای صفر تا صد در صد متفاوت است. (هیچگاه اما صفر نیست)
نیما هم از نظر محیط خانوادگی و هم از نظر قرارگیری در یک موقعیت اجتماعی و سیاسی ویژه، زمینه مناسبی برای حضور در متن جریانات فعال سیاسی و اجتماعی زمان خود دارد .برادر او یک مبارز فعال سوسیالیست است و فعالیتهای نظری حزب توده در آن مقطع زمانی نیز به آشنایی او با نهضتهای انقلابی داخلی و خارجی، چون انقلاب اسلامی میرزاکوچک خان در جنگلهای شمال کشور و انقلاب کمونیستی بزرگ اکتبر روسیه و ... میانجامد. از این گذشته او در مدرسه “سنلویی” تحصیل میکرد و به زبان فرانسوی هم آشنایی داشت و از این طریق نه تنها از تحولات ادبی روز جهان بلکه از اخبار سیاسی و اجتماعی روز جهان چون جنگهای بینالمللی نیز آگاهی مییافت. اینها همه او را به شرکت در فعالیتهای سیاسی و اجتماعی سوق میدهد، اما دلایلی که مهمترین آنها ناپدید شدن همیشگی برادر مبارزش و سرخوردگی و یاس ناشی از آن و عشق او به شعر (ناشی از مراقبت و تشویق “نظام وفا” معلم خوب او در “سن لویی”) بود، باعث شد نیما از مبارزات خود دست بردارد و تمام توان خود را به انقلاب ادبی خود معطوف کند. اما طبیعی است که چنین شاعری با این سابقه، مسئولیتهای انسانی، تاریخی و اجتماعی خود را نیز در آثارش منعکس کند.
نیما در نوشتههای تئوریک خود هم به وجود جنبههای سیاسی و اجتماعی در شعرش اشاره و تاکید میکند و بر نقش تحولات اجتماعی بر تحولات شعری تاکید میورزد. او در “ارزش احساسات” مینویسد: “در هیچ جای دنیا آثار هنری و احساسات نهفته و تضمین شده در آن عوض نشدهاند، مگر در دنباله عوض شدن شکل زندگانیهای اجتماعی ...”
نیما در جای دیگر البته به نوعی تعادل بین مقتضیات تاریخی و احساسات شاعرانه فارغ از ملاحظات خارج از شعر اشاره میکند.
او در یادداشتی بر اشعار منوچهر شیبانی، “رفقا”(ظاهرا “تودهای ها”) را که معتقد بودند هر شعری باید اجتماعی باشد، این گونه به تمسخر میگیرد: “آدم خندهاش میگیرد از سادهلوحی بعضی از رفقا. بعضی از رفقا متوقعند اگر شاعر و نویسنده سرفه و عطسه هم میکند، سرفه و عطسه او اجتماعی باشد و حتما به آن اندازه که طبقه معین میخواهد در آن فایده پیدا کند. در صورتی که اگر اثر هنری دارای فایده برای مردم بود البته حرفی است ولی اگر دارای این فایده نبود و ضرری هم نداشت، باز هم چیزی است. هر چیز را باید به جای خود سنجید و قضاوت کرد” و سرانجام بر آن است که “هنر در خدمت اجتماع باشد غیر از این است که کورکورانه در خدمت سیاست آلت بشود و خراب بشود.” پس “سمبل” را جدی میگیرد. سمبولیسم اجتماعی نیما از همین تعادلجویی او برخاسته است. “وصف کردن و با آن وسیع ارتباط داشتن، یک وسیله دارد و آن سمبلهای شماست. سمبلها شعر را عمیق میکنند، دامنه میدهند، اعتبار میدهند، وقار میدهند و خواننده خود را در برابر عظمتی مییابد”.
آیا میتوان اینها را از نیما دانست و خواند، و “هست شب ...” را متنی سمبلیک ندانست؟
از سوی دیگر شعر نیما میراثدار شعر مشروطه محسوب میشود. شعری که با وجود تمام سطحیگراییها و ناشیگراییهایش با جسارتی مثالزدنی به قطع درونگرایی و ذهنیگرایی و کلیگوییها و در یک کلام به پایان دنیای مجرد شعر کلاسیک ایران منجر شد. از مشخصات مهم شعر مشروطه توجه هرچند سطحی به زندگی، آنچنان که به چشم میآمد و لمس میشد، بود. این توجه اما حرکتی شتابان به عمق داشت. حرکتی که با نیما انرژی بیشتری یافت.
شعر “شکست” از نمونههای روشن این حرکت بود. شعری سمبلیک که مادام که سمبلهای آن زنده بود و وارد زبان خودکار و پراتیک نشده بود، تپنده و پرخون، میدرخشید. شعر “هست شب ...” نیما در سال ۱۳۳۴ در فضای ملتهب سیاسی و اجتماعی سالهای سیاه پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ سروده میشود و به دلیل همین بافت موقعیتی قطعا میتواند خوانش سیاسی و اجتماعی را هم به همراه داشته باشد.
پس شعر “هست شب ...” نیما گشودگی خود را نه تنها مدیون ساختار خویش، بلکه وامدار عوامل دیگری چون اقتدار نام نیما و بافت موقعیتی ویژه خود نیز هست.
هست شب ...
هست شب، یک شب دم کرده و خاک
رنگ رخ باخته است.
باد، نوباوه ابر، از بر کوه،
سوی من تاخته است
□□□
هست شب، همچو ورم کرده تنی، گرم در استاده هوا
هم از این روست نمیبیند اگر گمشدای راهش را،
□□□
با تنش گرم، بیابان دراز
مرده را مانده در گورش تنگ،
به دل سوخته من ماند،
به تنم خسته که میسوزد از هیبت تب!
هست شب، آری، شب
حمید رضا شکارسری
منبع : روزنامه رسالت
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست