سه شنبه, ۲ بهمن, ۱۴۰۳ / 21 January, 2025
مجله ویستا

ُروندکلان نظام بین‌الملل در هزاره سوم


ُروندکلان نظام بین‌الملل در هزاره سوم
هر برهه ای از تاریخ نظام بین المللی شاهد روندهایی است که بر رفتار واحدهای سیاسی، تاثیرگذاری های تعیین کننده ای داشته اند. این مقوله ها بیشتر شامل آن دسته از مواردی است که در محیط بین المللی به صورت جاری درآمده و به واسطه غلبه داشتن بر رفتار دولتها اثرگذارهستند. به طور مثال در طی قرن شانزدهم تا اوایل قرن بیستم، استعمار و گسترش قلمرو، یکی از روندهای نظام بین الملل بوده است ؛ اما محیط بین المللی بعد از جنگ دوم جهانی (دوره نظام دو قطبی) شاهد استقلال ملل مستعمره و افزایش تعداد اعضای نظام بین المللی بود و بر این اساس دیگر دولت ها نمی توانستند گسترش قلمرو ارضی را سرلوحه سیاست خارجی خود قرار دهند. منظور از روندها پروسه ها و فرایندهایی است که در نظام، به صورت عمومی درآمده و رفتار بازیگران را تحت الشعاع قرارمی دهد، به طوری که حتی به صورت الزامات نظام نمایان می شوند. در هزاره جدید نیز محیط بین المللی شاهد روندهای نوینی است که خود را به واحدهای سیاسی تحمیل کرده و بر کیفیت داده ها و خروجی سیاست خارجی اعضا مؤثر است. برخی از ملزومات کنونی نظام بین الملل در گذشته شکل گرفته و تا حال حاضر ادامه یافته است، برخی دیگر نیز بعد از اشغال افغانستان و عراق ایجاد شده و از این نظر جدیدهستند که در این فرصت به مهمترین روندها پرداخته خواهد شد.
● بازیگران جدید محیط بین المللی
سال ها بعد از اینکه دولت ها شکل گرفتند (۱۶۴۸)، بازیگرانی غیر دولتی نیز به وجود آمدند که حاکمیت آنها راتحدید می کردند. یکی از این بازیگران کلیسا و دیگری سازمان های بین المللی هستند. به طور نمونه مؤسسه بین المللی آمار و کمیسیون اروپایی رود دانوب که به ترتیب در سال های ۱۸۵۳ و ۱۸۵۶ شکل گرفتند. از دیگر موارد جنبش های اجتماعی ایدئولوژیک فراملی (مثل بین الملل سوسیالیسم اول که در دهه شصت قرن نوزده شکل گرفت) وشرکت های چند ملیتی است. این بازیگران، انحصار نقش دولت ها را درعرصه بین المللی شکستند. البته ظهور و حضور این بازیگران به مشروعیتی بستگی داشته و دارد که دولتها به آنها می دهند. همانطور که نو واقعگرایان معتقدند: دولتها مهمترین بازیگران - نه البته تنهابازیگران عرصه بین المللی هستند. یاکوبسن کاکس، بازیگران غیر دولتی را سیستم های غیرمستقلی می داند که تابع شرایط محیط هستند. اصولا برای بازیگران،دو شرط اساسی در نظر گرفته می شود: یکی قدرت تصمیم گیری ودیگری توان اجرای تصمیمات، که در واقع هر دو از شرایط استقلال بازیگر است. بازیگران غیر دولتی توان تصمیم گیری دارند، ولی دراجرای این تصمیمات با موانعی روبرو هستند. در اینجا قصد بر آن نیست تا همه این بازیگران برشمرده و توضیح داده شود، بلکه در این پژوهش تنها به چند مورد اشاره می شود که در سال های اخیر بیش از پیش اهمیت یافتند.
● افکار عمومی داخلی و بین المللی
به واسطه تحولات شگرفی، چون انقلاب در اطلاعات و ارتباطات که در سال های اخیر در محیط بین المللی روی داد، نقش افکار عمومی بیش از پیش مد نظر است. گسترش دموکراسی،ظهور همکاری های فراملی ؛ مثل نهضت سبزها، تکامل تکنولوژی اطلاعاتی و افزایش دسترسی به آن، کوتاه شدن فاصله ها و... سبب گردید تا افکار عمومی خود را هر چه بیشتر در اداره امور جهان دخالت دهد. جرمی بنتام اولین اندیشمندی بود، که بحث افکار عمومی را گسترش داد. او استدلال می کرد که افکار عمومی این قدرت را دارد که مطمئن شود حکمرانان به گونه ای رفتار می کنند که بیشترین شادی ها را نصیب بیشترین تعداد افراد جامعه نمایند. افکار عمومی تحت نفوذ ارتباطات عمومی و مطبوعات سیاسی قرار دارد. علاوه بر آن، مطبوعات با بهره گیری از تکنولوژی های گوناگون، سعی دارند تا دیدگاه های خود را انتقال داده و افکار عمومی را متناسب با خواست خود تغییر دهند. در میان بازیگران غیردولتی، افکار عمومی نقش و ممیزات بخصوصی دارد، به طوری که برخلاف دیگر بازیگران غیر دولتی، فاقد سازماندهی و رهبری است.
در عین حال مهم ترین منبع مشروعیت، حکومت ها و رفتارهای آنهاست. امروزه هیچ پژوهشگری نیست که به نقش افکارعمومی در عملیاتی سازی سیاست خارجی عنایت نداشته باشد. به طورمثال ماشین تبلیغاتی بوش پسر، شش ماه تلاش نمود تا افکار عمومی آمریکا را برای حمله به عراق مهیا کند. علاوه بر آن، یکی از دلایل اساسی اینکه کاخ سفید به جنگ های طولانی مدت یا با تلفات سنگین اقدام نمی کند، به واکنش های منفی مردم آمریکا باز می گردد. در کنارافکار عمومی داخلی همچنان که در بالا آمده است افکار عمومی سایر ملل جهان نیز اهمیت می یابد. البته نقش افکار عمومی بین المللی اخیرا برجسته تر شده است. به طور مثال، عکس العمل شهروندان هشت کشور مخالف جنگ آمریکا با عراق (از جمله برلین، بروکسل، رم،پاریس، مسکو، وین و...) در موضع گیری برخی از کشورها علیه اقدام آمریکا در حمله مؤثر بوده و نهایتا آلمان و فرانسه را به موضع گیری سیاسی علیه آمریکا واداشت. برخلاف تصور نومحافظه کاران آمریکا، به واسطه اقدامات یکجانبه گرایانه آمریکا در محیط بین المللی، دیدگاه مردم کشورهای جهان راجع به ایالات متحده بیش از پیش منفی می گردد. دریک نظر سنجی اخیرمؤسسه گالوپ مشخص شد که ۵۵ درصد از شهروندان بریتانیا، آمریکا را به عنوان تهدید مطرح کردند. همچنان که طی تفحص شبکه بی بی سی، متوجه شدند که ۶۰ درصد از اندونزیایی ها، ۷۱ درصد اردنی ها و۲۵ درصد از کانادایی ها فکر می کنند که تهدیدات ایالات متحده بیش ازتهدیدات القاعده است. با توجه به پروسه دموکراتیزه شدن حکومت ها، این گونه دیدگاه ها در سیاست خارجی واحدهای سیاسی تHثیرگذار خواهد بود و از طریق انتخابات، اعتراضات، اعتصابات و... به حوزه حاکمیت و تصمیم گیری سیاسی انتقال می یابد.
● سازمان های تروریستی
فروپاشی شوروی و کاهش نگرانی های امنیتی برآمده از رفتار خصومت آمیز دولت ها تقریبا مقارن بود با افزایش توجه به سازمان های تروریستی. بدین معنا که، همچنان که از نگرانی دولت ها از تهدیدهای سایر دولت ها کاسته می شد، بر ادراک آنها از تهدیدهای تروریستی افزوده شد. در حال حاضر پارادایم امنیتی حول محورمبارزه با تروریسم می گردد. این سازمان ها به واسطه نوع آثاری که درمحیط بین المللی دارند، بیش از پیش مدنظر سیاستمداران و استراتژیست ها قرار دارند. مطالعه و بررسی سازمان های تروریستی بخش زیادی از متون امنیتی را (بعد از فروپاشی شوروی) به خود اختصاص داده اند. حملات تروریستی سابقه ای طولانی دارد، اگرچه هیچ گاه اهمیت آنها تا به این اندازه نبوده است. تروریست هایی که از زمان گذشته تاکنون وجود داشته اند، عبارتند از: ناسیونالیست ها، آنارشیست ها و افراطیون راست و چپ . اما امروزه تروریسم طیف های متعددی از گروه ها را دربر می گیرد. به واسطه اینکه در مورد تعریف تروریسم اجماع نظر وجود ندارد، لذا اطلاق عنوان تروریسم به گروهی خاص محل مناقشه قرار می گیرد.به علاوه مصادیق تروریسم نیز مناقشه برانگیز شده است، به طوری که پاره ای از گروه ها و افراد زمانی به عنوان تروریسم و زمانی دیگر به عنوان جنبش آزادیخواه شناخته می شوند، یا بالعکس. نمونه بارز آن را می توان در رفتار کاخ سفید در قبال مجاهدان افغانی دید. تا زمانی که آنها علیه ارتش سرخ می جنگیدند، به مثابه مبارزان راه آزادی قلمداد می شدند؛ولی وقتی علیه منافع آمریکا اقدام کردند، به عنوان گروه های تروریستی تحت تعقیب و مورد هدف قرار گرفتند. مثال بارز دیگر قضاوت های متضادی است که از سوی جوامع اسلامی و غربی در خصوص فلسطینیان و صهیونیست ها ارائه می شود. ماهیت گروه های تروریستی، ابزارها و شیوه های آنها در حال دگرگونی و پیچیده شدن است. حمله به مراکز استراتژیک آمریکا در یازده سپتامبر،۲۰۰۱ نقطه عطفی در تثبیت جایگاه گروه های تروریستی به عنوان یک تهدید جهانی است. در واقع یازده سپتامبر پیام جهانی شدن پدیده تروریسم و پیوستگی امنیت در سراسر جهان بود.
یازده سپتامبر نشان داد تهدیداتی وجود دارند که حتی ابرقدرت ها نیز نمی توانند مانع از ظهور و بروز آنها گردند. به واسطه ادراک از تهدیدات تروریستی روابط قدرت های بزرگ نیز تحولات شگرفی را شاهد بود. وقتی جرج بوش پسر و همکاران او به قدرت رسیدند، هدف سیاست خارجی خود را مقابله باچین، فدراسیون روسیه و دولت های برخی کشورهای جهان سوم قرار دادند. در پی حملات یازده سپتامبر، بخشی از طرح بالا که مربوط به قدرتهای بزرگ بود، کاملا تغییرکرد. چارلز کراثامر از نومحافظه کاران آمریکا، بعد از حادثه یازده سپتامبر تغییر اساسی را در سیاست خارجی آمریکا پیشنهاد کرد. وی گفت : نخستین تغییر، اتحاد دوباره با کشورها و تعیین اولویت های آمریکا است که حیاتی ترین آن رابطه با روسیه است. حملات یازده سپتامبر و مبارزه با تروریسم راهی برای همکاری اتحاد روسیه و غرب گشود. امروزه بیشترین نگرانی ها معطوف به دستیابی سازمانهای تروریستی به سلاح های کشتار جمعی است. این در حالیست که ابزارهای مختلف پرتاب این سلاح ها نیز قدرت بیشتری یافتند. امروزه حتی در جنگ های داخلی نیز از موشک استفاده می شود نگرانی دیگر در مورد تروریست ها به حمله این گروه ها به تاسیسات سلاح های کشتار جمعی باز می گردد. با توجه به اینکه نگهداری و استفاده از سلاح های کشتارجمعی (مخصوص سلاح های هسته ای) نیازمند تخصص فنی پیچیده ای است، لذا گروه های تروریستی برای بهره برداری از این سلاح ها مشکلات زیادی دارند. البته در مورد سلاح های میکروبی وشیمیایی محدودیت های کمتری خواهند داشت. بعد از فروپاشی شوروی نقش افکار عمومی داخلی و بین المللی و سازمان های تروریستی بیش از پیش برجسته گردید.در رویکردهای امنیتی و استراتژیک، سازمان های تروریستی جایگاه خاصی را اشغال کرده اند و به عنوان بازیگران مؤثر در محیط بین المللی که در کیفیت روابط میان واحدهای سیاسی و منافع آنها (مثل امنیت) تاثیر گذارهستند، مورد توجه قرار گرفته اند.
● جهانی شدن
از ملزومات نوین نظام بین الملل کنونی، حرکت به سوی جهانی شدن وپیوند جوامع بشری است. این حرکت به سمت تداخل حوزه های اقتصادی و ارتباطی و...، پروسه ای (و از دید برخی پروژه ای) است، که شرایط نوینی را پیش روی جوامع سیاسی قرار داده و هر یک را واداشته تا برای تطابق با آن تغییراتی را بپذیرند. مارشال مک لوهان در سال ۱۹۷۰ کتابی تحت عنوان «جنگ و صلح در دهکده جهانی» نوشت و بدین ترتیب واژه جهانی شدن وارد ادبیات سیاسی و بین المللی شد. این واژه به یکی از اصطلاحات رایج و مد روزدرآمده است. البته برخی از متفکرین و اندیشمندان معتقدند که فرایندجهانی شدن با پروسه اقتصاد سرمایه داری آغاز گردید. از زمانی که سرمایه داری شکل گرفت، یعنی از چهار یا پنج سده پیش، یا به عقیده والرشتاین از قرن ۱۶ میلادی شکل گیری و تسلط نظام سرمایه داری برجهان آغاز گردید. جهانی شدن در مفهوم عام آن عبارت است از درهم ادغام شدن بازارهای جهان در زمینه های تجارت، سرمایه گذاری مستقیم وجابجایی و انتقال سرمایه، نیروی کار و فرهنگ در چارچوب سرمایه داری و آزادی بازار و سرانجام سر فرود آوردن جهان در برابر قدرت های جهانی بازار که منجر به شکافته شدن مرزهای ملی و کاسته شدن از حاکمیت دولت خواهد شد.
دیدگاه های مختلفی در غرب در مورد جهانی شدن مطرح گردیده، ولی به طور کلی می توان آنها را در دو گروه تقسیم کرد: گروه نخست که موافق جهانی شدن هستند، آن را نیروی پرقدرت مثبتی که به لیبرالیسم اقتصادی، دموکراسی سیاسی، جهان شمولی فرهنگی، همکاری های فراملی، اشاعه ابداعات تکنولوژیک، ظهور فرهنگ مصرف و... رهنمون می شود، معرفی می کنند. این گروه عناوینی مانند دهکده جهانی،همسایگی جهانی و جامعه جهانی را مطرح می کنند. کنیچی اوهمای، ارنست کلنر و فوکویاما از این دسته هستند. گروه دوم، دیدگاه های بدبینانه همراه با شک و تردید نسبت به جهانی شدن دارند و به نیروهای مخالف جهانی شدن در زمینه های سیاسی،اقتصادی، صنعتی، و فرهنگی اشاره و تاکید می کنند. اینان به ویژه درعرصه اقتصاد سیاسی، جهانی شدن را عامل افزایش بیکاری و کاهش تولیدات اقتصادی می دانند. عده ای از آنها (نومارکسیست ها)، جهانی شدن را یکی از گام های استعمار جهت سلطه دولت های سرمایه داری شمال بر دولتهای فقیر جنوب معرفی می کنند. معتقدین جهانی شدن بیشتر از طیف اقتصاددانان و متخصصین ارتباطات هستند. اگرچه متفکرینی از سایر حوزه های علوم انسانی نیزدر آنها دیده می شود. در میان موافقان (هلد و مک گرو با جدا کردن راه خود از اوهمای و همفکران او، آنها را از «جهان گرایان افراطی»نامیدند. اوهمای معتقد است که اصولا دیگر نیازی به دولت ملتهاوجود ندارد. وی می گوید: دولت ق€… ملت ها برای سازماندهی فعالیت انسانی و اداره تلاش های اقتصادی در یک جهان بدون مرز به واحدهایی غیرطبیعی، معلول و ناکارآمد بدل شده اند. از زمان پایان جنگ سرد جهانی شدن یکی از برجسته ترین خصوصیت امور اقتصادی بین الملل بوده و در سطح قابل ملاحظه ای سیاست را نیز شامل شده است هر چند جهانی شدن در آغاز قرن بیست و یک مشخصه روشن اقتصاد بین الملل است، اما در مورد وسعت و اهمیت جهانی شدن اقتصادی حتی در مباحث تخصصی نیز کج فهمی و اغراق بسیار زیاد شده است. جهانی شدن آنقدر که بسیاری ازناظران معاصر معتقدند وسیع نبوده و نتایج گسترده ای نداشته است. رابت کوپر به ظهور دو فرایند نامتقارن و متضاد واگرایی و همگرایی درنظام بین الملل پس از فروپاشی شوروی می پردازد. از نظر وی مسائل اقتصادی پیوسته در حال جهانی شدن است و امور نظامی از طریق اتحادها در جریان هستند، اما سیاست مدام در حال محلی شدن است واتحادیه اروپا بارزترین نمونه آن است.
به موازات اینکه اتحادیه اروپا پیش می رود، تمایز بین موفقیت همگرایی اقتصادی و فقدان نسبی همگرایی سیاسی روشن تر می شود. مهمترین نمود جهانی شدن در تجارت بین الملل است. تجارت از بقیه حوزه های اقتصادی رشد بیشتری داشته است. هر چند هنوز هم بخش عمده تجارت میان آمریکا، اروپا و ژاپن صورت می گیرد، اما از دهه ۹۰جایگاه کشورهای در حال توسعه نیز برجسته تر شده است. در اواخر دهه ۹۰ حجم تجارت جهانی به روزانه ۵‎/۱ تریلیون دلار رسیده است، که هشت برابر سال ۱۹۸۶ است. حجم سرمایه گذاری ها نیز بسیار افزایش یافته است. در اواسط دهه ۱۹۹۰ سرمایه گذاری متقابل به ۲۰ تریلیون دلار رسیده که ده برابر سال ۱۹۸۰ است. به موازات تجارت، ارتباطات نیز سیالتر و روانتر شده است. هزینه های تلفن پایین آمده و مسافرتها ارزانتر و کوتاه تر شده است. فراتر از آن، انقلاب اطلاعات و دسترسی شهروندان به منابع و ابزارهای اطلاعاتی موجب می شود تا آنان به آگاهی بیشتری از دنیای پیرامون خود وسبک های گوناگون زندگی در نقاط مختلف جهان دست یابند و درصدد ابراز و تحقق آنها برآیند. به طور کلی جهان کنونی بسیاری از مختصات دوره های قبل را دارد وهنوز سیاست بین الملل برای بسیاری از متفکران مفهوم است ؛ به عبارت دیگر هنوز سیاست جهانی جای سیاست بین المللی را نگرفته است. از دیدگاه برخی از محققین، جهانی شدن در حال حاضر با شیوه والگوی آمریکایی که الگویی مسلط است همخوانی دارد و همین نکته است که نگرانی برخی از کشورهای اروپایی ؛ چون فرانسه را برانگیخته است. از این دیدگاه، ایالات متحده با نیروی نظامی و اقتصادی و نیزقدرت ارتباطات و تکنولوژی پیشرفته ای که دارد، کشوری است که توان تسلط بر جهان و تحمیل الگوی خود بر دیگر کشورها را داشته و از آن روکه پایگاه نظام سرمایه داری جهانی است، بنابراین جهانی شدن درمفهوم عام، همان سرمایه داری و در مفهوم خاص آن آمریکایی شدن است.
● چندلایه شدن امنیت
در بررسی متون امنیتی، رویکردهایی شناخته می شود که هر یک ازآنها برداشت بخصوصی از مسائل امنیتی ارائه می کنند. در مورد تعریف،مصادیق، مرجع، سطوح، ابعاد و متولی امنیت، توافقی میان متفکران وجود ندارد. به طوری که با مقایسه دو رویکرد نئورئال و نئولیبرال می توان چنین تکثری را دریافت، که هیچ رویکرد علمی وجود ندارد که نگاه جامع الاطراف به مقوله امنیت داشته باشد. رویکردهای کنونی نیز هر یک به جنبه ای خاص از امنیت نظر دارند. از این نظر هیچ یک نادرست نیستند، بلکه ناقصند. با عنایت به مسائل امنیتی مطروحه در متون مربوطه می توان مدعی بود که امنیت ماهیتی چند بعدی پیدا کرده ودارای مصادیق، مرجع، سطوح و ابعاد متعددی است. روی گودسن در یک تقسیم بندی کلان از منظری رئالیستی متون مطالعات امنیتی را به دو دسته دولت محور و غیر آن تقسیم کرده است. متونی که به امنیت بازیگران غیر دولتی نظر دارند به مواردی مثل امنیت فرد، اقلیت ها، برخوردهای تمدنی و امنیت کل سیستم اشاره دارند. با اضافه کردن امنیت دولت به موارد فوق، می توان آنها را سطوح امنیت نامید. با توجه به پروسه هایی چون جهانی شدن و افزایش نقش فرد درمحیط بین المللی، بسیاری از متفکرین نولیبرال بر اهمیت حفظ منافع افراد و ارزشهای آنها در جهان( به زعم) آنها فراوستفالیا نظر دارند.گروهی دیگر از متفکرین با در نظر گرفتن معضلات و حوادثی که برخی از اقلیت ها، مخصوصا بعد از فروپاشی شوروی با آن روبرو بودند، ضرورت توجه به تامین ایشان را مدنظر قرار دادند. کشتار یک میلیون توتسی به دست هوتوها در روآندا در طی صد روز و یا برخورد خشونت آمیز صدام حسین با کردهای عراق و استفاده از سلاح های شیمیایی علیه آنان مثال های خوبی در این زمینه هستند. برخی مشکلات و مسائل امنیتی در دنیای کنونی وجود دارد که کل جهان را به خطر می اندازد. رفع این گونه از تهدیدات نیازمند همکاری و مشارکت همه واحدهای سیاسی است. از جمله آنها، گرم شدن زمین (پدیده گلخانه ای) و بالا آمدن آب ها و بیماری های همه گیر، مثل سارس وآنفلوآنزای مرغی را می توان نام برد.
● منطقه گرایی
از ویژگی های نظام بین الملل کنونی ظهور و تحکیم همکاری های سازمانی می باشد. به طوری که جامعه اروپا به اتحادیه اروپا، حوزه تجارت آمریکا و کانادا به موافقتنامه تجارت آزاد آمریکای شمالی (NAFTA) و مرکوسور نمونه هایی از آن است. همچنین تلاش هایی برای گفتگوی دوجانبه و همکاریها میان مناطق مثل نشست آسیا اروپا (ASEM) ایجاد شد. این همکاری های سازمانی همچنان که روزت می گوید با اهداف خاصی ایجاد شدند که شامل صلح میان اعضا، امنیت خارجی، توسعه اقتصادی، امنیت حقوق بشر ودموکراسی می شوند. با این حال موج منطقه گرایی بیش از هر چیز انگیزه های اقتصادی دارد. خصوصا اینکه بعد از فروپاشی شوروی بیشتر توجه واحدهای سیاسی به مسائل اقتصادی معطوف گشت. این همکاری ها آثار مثبت درخورتوجهی در رویکردهای امنیتی اعضا نیز داشته است. همکاری ها در حوزه منطقه ای بهتر قابل حصول است ؛ زیرا سطح تشابهات و یکپارچگی که یکی از متغیرهای مؤثر در همگرایی است، درسطح مناطق بیشتر است تا در سطحی فرامنطقه ای یا جهانی. چنانچه استفان والت نیز اظهار داشته است : هرج و مرج گرایی اگرچه در عرصه بین المللی واقعیتی غیر قابل انکار است، اما وجود هویت مشترک، اعتقادبه امکان وجود صلح مستمر و وضعیت
«نبود جنگ» را موجه می سازد. در عین حال منطقه گرایی و جهانی شدن این قابلیت را دارند تا موجد تغییراتی در ساختار نظام گردد. فرایند منطقه گرایی بعد از فروپاشی شوروی تشدید گردید. به طوری پس از آن تاکنون در حدود ۱۶۲ توافق تجاری منطقه ای امضاء شده است که نیمی ازآنها طی سال های ۱۹۹۵ تا ۲۰۰۲ شکل گرفت. از یک دیدگاه منطقه گرایی در برابر جهانی شدن قرار دارد. کارشناسان تجارت بین الملل، منطقه گرایی را بندر گاهی امن و به منزله ابزاری برای رویارویی با فراز و نشیب های بازارهای جهانی تلقی می کنند. آن ها هم چنین منطقه گرایی را دریچه ای برای اصلاحات خط مشی های داخلی می دانند. از سوی دیگر، هنگامی که یک موافقتنامه تجارت منطقه ای شکل می گیرد، یا تعمیق پیدا می کند، هزینه فرصت خارج ماندن از آن برای دیگر کشورها افزایش می یابد؛ زیرا کشورهای عضو در بلوک تجارت مورد نظر از مزایای خاص بازرگانی بهره مند می شوند، که قدرت رقابت آنها را در بازار افزایش می دهد و لذا دیگر تولید کنندگان درکشورهای خارج از این توافقنامه ها با دشواری رقابت در بازار منطقه موردنظر روبرو می شوند.
● یکجانبه گرایی
ساختار نظام بین الملل به عنوان مؤلفه ای اساسی در شکل دهی سیاست خارجی واحدهای سیاسی بر اعضا، تحمیلاتی بر واحدهای سیاسی وارد می آورد. درعین حال هر چه میزان قدرت واحدهای سیاسی بیشتر باشد، تحمیلات کمتر و میزان آزادی عمل بیشتر است. با فروپاشی شوروی، ایالات متحده با توجه به سهم بیشتر از قدرت در نظام بین الملل، مانع عمده ای را در مقابل خود نمی بیند و لذا زمینه بین المللی اتخاذ رویکردهای یکجانبه در سیاست خارجی آن کشور فراهم شده است.
بعد از فروپاشی شوروی، امیدهای فراوانی نسبت به خارج شدن جهان از عصر تنش های حاد و مناقشات خونین جوانه زده بود، اما دیری نپاییدکه جهان دریافت که ایالات متحده نسبت به بسیاری از هنجارها وقواعد که در برخی موارد خود در شکل گیری آنها نقش اساسی داشت، بی توجهی نشان می دهد. روند یکجانبه گرایی ایالات متحده در قبال هنجارها و بازیگران بین المللی بعد از فروپاشی شوروی وارد مرحله خاصی شد و با حمله به عراق و خلع صدام از قدرت به اوج خود رسید. وقتی که در سال ۱۹۹۴ در انتخابات کنگره ، جمهوریخواهان اکثریت کرسی ها را به دست آوردند، حوزه حاکمیت در ایالات متحده تحت تاثیرهر دو نیروی دموکرات ها (حاکم بر قوه اجرائیه) که از مشی بین الملل گرا و چند جانبه حمایت می کردند و جمهوریخواهان (حاکم بر کنگره) که معتقد به رویکرد یکجانبه گرا بودند، قرار گرفت. لذا اگر چه دولت کلینتون خط مشی نسبتا هماهنگی با سایر ملل جهت ایجاد چارچوب های حقوقی و هنجاری برای تنظیم روابط بین الملل در قالب قراردادها ومعاهدات بین المللی اتخاذ کرد، اما کنگره بیشتر این تلاش ها را ناکام گذارد و مانع از پیوستن این کشور به این معاهدات شد. بدین ترتیب ایالات متحده با ایجاد قواعد حقوقی مزبور، آزادی عمل دیگر واحدهای سیاسی را محدود می کرد و در عین حال واشنگتن در رفتارهای خود این محدودیت ها را پیش رو نداشت. به عنوان نمونه معاهده منع جامع آزمایشات اتمی (CTBT) پس از چهار دهه تلاش در سال ۱۹۹۶ تکمیل گردید. این معاهده هر گونه آزمایش اتمی با هر هدفی، حتی غیر نظامی را ممنوع ساخته است. با وجود امضای آن معاهده توسط دولت کلینتون در اکتبر ،۱۹۹۹ کنگره آمریکا تحت فشارجسی هلمز، رئیس شورای روابط خارجی سنا، از پذیرش آن خودداری کرد.همچنین روند یکجانبه گرایی واشنگتن را می توان در معاهده موشک های ضد بالستیک توسط آمریکا و شوروی مشاهده کرد که در میان توافقات دو ابرقدرت، جایگاه ویژه ای دارد؛ زیرا ایجاد هر گونه طرح دفاعی ضد بالستیک، به منزله ایجاد مزیت ضربه اول تلقی می شود، به طوری که کشوری که به چنین قابلیتی دست یابددیگر نگران پاسخ طرف مقابل به حمله هسته ای خود نیست. دولت بوش پسر به حفظ این معاهده اصلا تمایلی نشان نداد و در دسامبر۲۰۰۱ روسیه را از قصد خود برای خروج از معاهده مطلع کرد و برای این اقدام خود به ماده ای از این معاهده که به کشورهای عضو در صورت تهدید منافع عالی خود در اثر وقوع حوادث فوق العاده اجازه خروج ازمعاهده را می دهد استناد کرد.
اساسنامه رم دیوان کیفری بین المللی (ICC) اولین دادگاه کیفری دائمی جهانی برای محاکمه افراد متهم به نسل کشی، جنایات جنگی،جنایت علیه بشریت و تجاوز ایجاد نمود. این قانون هیچ مصونیتی را به رسمیت نمی شناسد. ایالات متحده از آغاز شکل گیری مذاکرات برای تدوین پیش نویس معاهده در سال ،۱۹۹۶ تمام تلاش های خود را برای خنثی سازی فرایند تشکیل دادگاه دائمی و مستقل به کار برد. هنگامی که اساسنامه در کنفرانسی با حضور نمایندگان کشورهای جهان در ژوئیه ۱۹۹۸ به تصویب رسید، آمریکا به آن رای منفی داد. کلینتون تنها چندروز مانده به انقضای مهلت تعیین شده، اساسنامه را امضاء کرد. زمانی که دولت بوش بر سر کار آمد، اقدام به بازنگری سیاست آمریکا در قبال اساسنامه نمود و چنین نتیجه گیری کرد که آمریکا نباید عضو اساسنامه شود. واشنگتن طی نامه ای به کوفی عنان اعلان کرد که قصد تصویب معاهده را ندارد و بنابراین هیچ تعهد حقوقی به موجب امضای دسامبر۲۰۰۲ ندارد.
تلاش آمریکا برای شکست دادن کنوانسیون پروتکل حقوق کودکان مصوب سال ۱۹۹۴ که در طی آن استخدام نوجوانان زیر ۱۸ سال را ممنوع می ساخت (به خاطر منافع پنتاگون در استخدام ۱۷ ساله ها) و عدم امضای پروتکل متمم کنوانسیون ۱۹۹۴ مبنی بر حمایت از غیر نظامیان در جنگ ها و عدم قبول داوری نهاد بین المللی پیش بینی شده در سومین کنفرانس حقوق دریاها... از جمله دیگر موارد بی توجهی این کشور درقبال هنجارها است. اوج یکجانبه گرایی و بی توجهی آمریکا در قبال چارچوبهای بین المللی را می توان در خصوص رفتار خارج از قواعدبین المللی برای حمله به عراق تغییر حکومت این کشور دریافت.
جرج بوش در دوازدهم دسامبر ۲۰۰۲ در نشست عمومی سازمان ملل در عین شگفتی، موضع خود را در قبال عراق اعلان نمود و سازمان ملل را نیز ترغیب کرد تا در برابر تمرد بغداد برای خلع سلاح آن کشور اقدام کند. وی در این نشست اظهار داشت : ما برای تصویب قطعنامه های لازم در این مورد با سازمان ملل همکاری خواهیم کرد، اما چنانچه این سازمان همکاری های لازم را با ایالت متحده انجام ندهد، دولت آمریکا به تنهایی وارد عمل خواهد شد و از آنجا که این دولت نتوانست در قالب شورای امنیت به اهداف مورد نظر خود دست یابد، به صورت یکجانبه به همراه انگلستان و با کمک برخی از کشورها به عراق حمله کرد. این اقدام موج گسترده ای از مخالفت ها را در میان دول و ملل جهان برانگیخت.
● نتیجه گیری
در رویکرد نورئالیستی والتز، ساختار نظام بین الملل به عنوان متغیرمستقل مورد توجه قرار گرفته است. از دیدگاه والتز ساختار نظام سیاست خارجی دولتها را جهت می دهد و میزان آزادی های آنها را معین می کند.در عین حال همانطور که وی متذکر می گردد، عوامل متعدد دیگری نیزبر دولت ها و داده های سیاست خارجی آنها اثرگذار هستند، لذا می توان آنها را پویش های داخلی سیستم نامید. در محیط بین الملل کنونی مواردی؛ مثل بازیگران جدید محیط بین المللی چون افکار عمومی ملی و جهانی و سازمان های تروریستی به همراه دیگر بازیگران غیر دولتی،جهانی شدن، منطقه گرایی، چند لایه شدن گفتمان امنیتی، یکجانبه گرایی برخی واحدهای سیاسی قدرتمند بر تصمیمات و داده های سیاست خارجی واحدهای سیاسی تاثیرگذار و چه بسا تعیین کننده هستند.
نویسنده: دکتر امین دیلمی معزی
منبع : روزنامه جوان