جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

از خود بیگانگی


از خود بیگانگی
▪ پرسش:
مقوله «نفس» یا «خود» در بحث خودشناسی و خودسازی چیست؟ و چگونه انسان با خود بیگانه شده، و هویت مسخ شده ای پیدا می کند؟
▪ پاسخ:
انسان دارای نفس های متعدد و مختلف نیست بلکه او دارای یک «خود» ذومراتب است که از زاویه دیگر این خود به دو درجه و مرتبه کلی تقسیم می شود:
۱) خود ملکوتی که در واقع ثمره «و نفخت فیه من روحی» نفخ روح الهی به کالبد انسان است که مصداق واقعی همان خود اصیل انسان است.
۲) خود طبیعی که ریشه در غرایز حیوانی انسان دارد، و خوددانی نیز خوانده می شود که در واقع طفیلی، غیر واقعی و اصیل است. و به همین دلیل در علم اخلاق این خودمذموم بوده و باید با آن مبارزه کرد. اینک در ادامه دنباله بحث را پی می گیریم:
▪ خسران نفس
مقوله «از خود بیگانگی»، پدیده جدیدی نیست که توسط دانشمندان غربی شناخته شده باشد، بلکه قرآن کریم در بیش از هزار سال پیش به این موضوع اشاره کرده و در موارد متعددی به آن پرداخته است. در قرآن می خوانیم:
«الذین خسروا انفسهم فهم لایؤمنون» (انعام- ۲۰)
کسانی که «خود» شان را زیان کرده اند، ایمان نمی آورند.
در آیه شریفه دیگری، خداوند در توصیف حال کسانی که در برابر دعوت انبیاء و فرستادگان الهی، طریق انکار و عصیان را برگزیدند می فرماید:
«قد خسروا انفسهم.» (اعراف- ۵۳)
«خود» شان را زیان (ضرر) کردند.
علامه طباطبایی (ره) در ذیل این آیه و توضیح این عبارت چنین اظهارنظر می کنند:
«به قیمت جان و گوهر ذات خود ضرر کردند، چون دین خود را لهو و لعب گرفته؛ انکار حق را بر تسلیم در برابر حق ترجیح دادند...» (ترجمه المیزان، ج ۸، ص ۱۶۸)
البته قرآن کریم به این اندازه نیز اکتفا نمی کند و در آیات دیگر، «خسران نفس» (یا همان «ازخود بیگانگی») را بزرگ ترین خسران ها و زیانکاری ها معرفی می فرماید:
«قل ان الخاسرین الذین خسروا انفسهم.» (زمر-۱۵)
بگو به راستی زیانکاران واقعی کسانی هستند که «خود» را باخته اند.
علامه طباطبایی(ره) در المیزان، توضیحات زیر را در تبیین این آیه کریمه ارائه نموده اند:
«کلمه «خسر» و «خسران» هر دو به معنای از دست دادن سرمایه است، یا همه اش و یا بعضی از آن.»
«خسران نفس» به معنی آن است که آدمی نفس خود را در معرض هلاکت و بدبختی قرار دهد، به طوری که استعداد کمالش از بین برود و سعادت به کلی از او فوت شود.
«... کفر و شرک همان خسران حقیقی است.»
بنابراین، خسران حقیقی آن است که انسان، «سرمایه انسانی» خویش را از دست بدهد و با آن بیگانه بشود. عالی ترین سرمایه انسان نیز چیزی جز اعتقاد به «توحید» نیست.
تا اینجا می توان دریافت که حکومت «خود» طبیعی بر «خود» ملکوتی، همان خسران نفس و آشکارترین خود فراموشی است. انسان دراین حال، «ناخود» («خود» طبیعی) را خود می پندارد، به گفته مولوی:
ای که در پیکار «خود» را باخته
دیگران را تو ز «خود» نشناخته
استاد مطهری(ره) دراین خصوص اشاره می کنند:
«... انسان احیاناً «خود» را با «ناخود» اشتباه می کند و «ناخود» را «خود» می پندارد و چون «ناخود» را «خود» می پندارد، آنچه به خیال خود برای خود» می کند، در حقیقت برای «ناخود» می کند و «خود» واقعی را متروک و مهجور و احیاناً منسوخ می سازد.» (سیری در نهج البلاغه، ص۳۰۸)
تشبیه و تفسیر مولوی در ابیات زیر با کلام وی مطابقت دارد:
در زمین دیگران خانه مکن
کار خود کن کار بیگانه مکن
کیست بیگانه، تن خاکی تو
کز برای اوست غمناکی تو
تا تو تن را چرب و شیرین می دهی
گوهرجان را نیابی فربهی
گرمیان مشک، تن را جا شود
وقت مردن گند آن پیدا شود
مشک را بر جان بزن بر تن ممال
مشک چه بود نام پاک ذوالجلال
منبع : روزنامه کیهان