دوشنبه, ۲۸ خرداد, ۱۴۰۳ / 17 June, 2024
مجله ویستا

آمریکای نادان وادعاهای دروغ


آمریکای نادان وادعاهای دروغ
تاریخ روابط بین‌الملل در اولین سال‌های آغازین هزاره سوم میلادی با رخدادی شروع شد که نوید یک هزاره جدید متفاوت از دو هزاره قبلی می‌داد. انقلاب تکنولوژی و فناوری پیشرفته در جهان مک لوهان به همان اندازه که فراگیری دانش را به طور قابل ملاحظه‌ای تسهیل نمود به همان اندازه فریب‌ها، نیرنگ‌ها و دروغ‌های بزرگ را به آسانی انتقال می‌دهد و افکار عمومی جهان بدون پی بردن به جوهره واقعیت با همان تصورات ظاهری و خام قضاوت می‌کند. اکنون که ۶ سال از واقعه ۱۱ سپتامبر می‌گذرد، بن لادن مظنون اصلی این واقعه زنده است و در نوار ویدئوی خود بار دیگر آمریکا و غرب را تهدید می‌کند. اینکه ابرقدرت‌ها آسیب پذیر هستند شکی نیست، اما اقتدار یک ابرقدرت هم در دستگیری و از بین بردن یک شبکه تروریستی و آن هم القاعده جای شک و شبهه دارد. تحلیل این موضوع پس از ۶ سال در نوع و موضوع پژوهش فوق است که به اختصار مورد بررسی قرار می‌گیرد.
● ریشه های ۱۱ سپتامبر:
در بررسی ریشه‌های وقوع ۱۱ سپتامبر دو متغییر قابل بحث است متغیر اول شبکه القاعده و رادیکالیسم می‌باشد و متغییر دوم آمریکای پس از نظم نوین جهانی، در رابطه با متغیر رادیکالیسم از نوع بن‌لادن و القاعده باید گفت که تنها منبع موثق برای اثبات افراط یا تفریط یک اندیشه منابع موجود در آن می‌باشد. قرآن، سنت و احادیث نبوی به علاوه گفتار و کردار معصومین‌(ع) تنها منبع برای اثبات افراط یا تفریط یک اندیشه می‌باشد. اسلام دین افراط و خشونت نیست وریختن خون بیگانه را حرام می داند. پیامبر(ص) در جریان فتح مکه با رفتار انسانی خود از انتقام پرهیز می‌کند و روز فتح رایوم المرحمه یا روز رحمت و بخشش می‌داند بنابراین در هیچ جایی مکتب اسلام مکتب خشونت و تندروی نبوده است. بنابراین آنچه که غربی‌ها می‌گویند ریشه افراط گرایی در اسلام است هیچ صحت ندارد و تنها یک پیش داوری یک طرفه می‌باشد.
در قالب یک فرضیه اگر احساسات ضد آمریکایی و صهیونیستی را هم ارزیابی کنیم باید گفت خشم مسلمانان نسبت به رخدادهای خاورمیانه و بویژه مسئله فلسطین و اشغال قدس شریف اگر تندروی تلقی شود. آن گاه این سوال پیش می‌آید، منشا که این تندروی‌ها در چیست؟
در سرزمین‌های اشغال فلسطین از آغاز جنگ ۱۹۴۸ تاکنون انواع و اقسام «جنایت علیه بشریت»، جنایات جنگی و حتی در یک مقطع زمانی «نسل کشی»- در جریان کشتار صبرا و شتیلا» روی داده است. و کشتارهای بی‌رحمانه، تجاوز به نوامیس، غارت و تخریب اموال و تلاش برای از بین بردن سمبل‌های مسلمانان بویژه در مسجدالاقصی همه و همه نقض کنوانسیون‌ها و معاهدات بین‌المللی بویژه دومیثاق بین‌المللی هستد. حقوق بشر دوستانه بین‌المللی و حقوق بشری که خود غربی‌ها وضع کرده‌اند به طور فاحشی در خاورمیانه و بویژه فلسطین نقض شد. اگر اینها منشا افراط گرایی تلقی می‌شوند، پس چرا در عرصه بین‌المللی بر علیه رژیم صهیونیستی و اقدامات آنان بسیج نمی‌شود؟ چرا بر علیه آپارتاید رژیم صهیونیستی در سرزمین‌های اشغالی اقدام نمی‌کنند؟ یا حداقل اگر اقدام موثری به عمل نمی‌آورند از حمایت این رژیم دست برنمی‌دارند.
آمریکا، اروپا و رژیم صهیونیستی بهتر از همه می‌دانند که در مکتب اسلام مسلمانان به مقدسات دینی و ایدئولوژیکی خود وفا دارند. پس چرا با حساس نمودن مسلمانان زمینه تحریک احساسات دینی آنها را تحریک می‌کنند؟ این سوالات در اثبات این امر انجام می‌شود که منشاء رادیکالیسم، نه مسلمانان و منابع فقهی آنان بلکه اقدامات طرف مقابل آنان می‌باشد.
در مورد متغیر دوم یعنی آمریکای نظم نوین جهانی باید گفت آنچه که به طور مسلم روشن است آمریکای پس از فروپاشی شوروی سابق قصد دارد با تکیه بر قدرت سخت‌افزاری خود دست به ایجاد امپراتوری بزند که جهان را نوعی جهان آمریکایی قلمداد نماید و برای ایجاد این جهان آمریکایی دست به اقداماتی زد که به قول بوش پدر تلاش برای ایجاد نوعی نظم نوین جهانی بود. تئوری ساموئل هانتینگتون این اندیشه را ترویج نمود که با فروپاشی و اضمحلال ایدئولوژی مارکسیسم لنینسیتی در بلوک شرق، لیبرال دموکراسی غرب یک دشمن ایدئولوژی جدید دارد و آن اسلام است. از آن زمان تاکنون اقدامات ایالات متحده از ریاست جمهوری کلینتون تا جمهوریخواهی مثل بوش پسر همواره در جهت رویارویی بین اسلام و لیبرال دموکراسی غربی بوده است.
کلینتون دموکرات بیشترین حمایت را از رژیم صهیونیستی انجام داد و با تحت فشار قرار دادن عراق دوران صدام و ادامه تحریم کشور هزاران کودک عراقی را به کام مرگ برد. کلینتون دموکرات به منظور تقویت رژیم صهیونیستی در موازنه منطقه‌ای از قرار‌داد همکاری‌های نظامی ترکیه و اسرائیل در سال ۱۹۹۶ حمایت نمود. تصویب قطعنامه ۶۸۸ شورای امنیت نیز در دوران بوش پدر مقدمه‌ای شد بر آغاز جنگ افروزی و توسعه طلبی ایالات متحده دوران نظم نوین جهانی، در این دوران ایالات متحده به منظور ضربه بر اسلام در آن مقطع زمانی از دو جبهه موضع‌گیری نمود. نخست از طریق همکاری‌های استراتژیک با کشور ترکیه که از نظر غربی‌ها این کشور با مدل سازی غربی و لائیکی که در پیش گرفته است می‌تواند در استراتژی‌های آمریکا نقش شایانی داشته باشد بویژه آنکه ترکیه به طور سنتی متحد غرب و آمریکا بود. جبهه دوم از طریق نزدیکی به مجاهدین افغان و دسته‌های عرب تبار که به منظور مبارزه با شوروی سابق سال‌ها پیش از فروپاشی شوروی به این کشور رفتند و بعدها با کمک بن لادن شبکه تروریستی القاعده را بنیان نهادند که بعدها با پیوستن ملا عمر به آنان مقدمات تشکیل رژیم نامشروع طالبان در افغانستان فراهم شد. اقدامات نامشروع و افراط‌گری‌های طالبان در آن زمان مورد قبول ایالات متحده بوده و به شهادت رساندن دیپلمات‌های ایرانی در افغانستان که مخالف کنوانسیون دیپلماتیک وین بود نگرانی‌ جامعه غربی را فراهم ننمود.
پس از انفجارهای تانزانیا و انفجارهای عربستان سعودی ایالات متحده در زمان کلینتون موضع خود را نسبت به این گروه تغییر داد. همزمان احساسات ضد آمریکایی در جهان به طور وسیعی افزایش یافت به طوری که چند هفته قبل از حوادث یازدهم سپتامبر ۲۰۰۱ در کنفرانس دوربان در آفریقای جنوبی به اقدامات یکجانبه آمریکا و آپارتاید نژادی رژیم صهیونیستی در سرزمین‌های اشغالی اعتراض شد. پس از آن در ۸ سپتامبر ۲۰۰۱ احمدشاه مسعود شیر دره پنج شیر توسط طالبان ترور می‌شود و بالاخره در یازده سپتامبر انفجار برج‌های دوقلوی سازمان جهانی تجارت و ساختمان وزارت دفاع آمریکا پنتاگون مورد حمله قرار می‌گیرد. با پیوند در متغیر مذکور می‌توان گفت که رابطه نزدیک بین حمایت از رادیکالیسم در دوران کلینتون و احساسات ضد آمریکایی و ضد صهیونیستی و نیز وقایع یازدهم سپتامبر وجود دارد. از این منظر می‌توان گفت که حوادث یازدهم سپتامبر یک برنامه از پیش تعیین شده و تداوم همان نظم نوین جهانی بوش پدر می‌باشد که بوش پسر درصدد برآمد آن را کامل نماید.
یک عامل این وقایع سه نوع شناخت مردم ایالات متحده از منطقه خاورمیانه و شرایط جغرافیایی کشورهای اسلامی می‌باشد. پس از فروپاشی شوروی، سیاستگذاران ایالات متحده بدون هیچ گونه شناختی اسلام را به عنوان یک آلترناتیو برای کمونیسم تلقی نمودند و این در حالی بود که خاورمیانه فراتر از آن چیزی بود که آمریکائیان می‌پنداشتند. این امر تا حدی ناشی از همین عدم شناخت می‌باشد که این کاملا در دانشکده‌های علوم سیاسی آمریکا کاملا مشهود است. وقوع حادثه یازدهم سپتامبر، سطح بالای عدم اهتمام به خاورمیانه را در دانشکده‌های آمریکا چه از نظر تعداد واحدهای درسی و چه از نظر اساتید، آشکار کرد. در رابطه با واحدهای درسی سال تحصیلی ۲۰۰۲- ۲۰۰۱ میلادی میانگین واحدهای درسی مربوط به خاورمیانه، در این دانشکده‌ها ۷/۱ واحد درسی بوده است. همین مسئله باعث شده است تا خانم «لورا میلر» نیز در مقاله‌ای، از ایالات متحده به عنوان «آمریکای نادان» ببرد. علاوه بر آن نگاه به جدول زیر عمق نادانی و حماقت دولتمردان ایالات متحده از پیش داوری خود در رابطه با شناخت خاورمیانه را به اثبات می‌رساند.
ذکر این جدول از آنجا حائز اهمیت است که پس از اشغال عراق آن طور که سیاستمداران و سیاستگذاران ایالات متحده انتظار داشتند مردم عراق با گل از نظامیان آمریکایی استقبال ننمودند و برعکس در چهارچوب گروه‌ها و دسته‌های شورشی با گلوله، و به عنوان اشغالگر به نظامیان آمریکایی پاسخ دادند.
تنوع فرهنگی، قومی، مذهبی، شرایط ژئوپلیتیکی، ژئواکونومیکی و ژئوکالچرالیستی در منطقه خاورمیانه و سابقه تاریخی این منطقه از جهان، فراتر از آن است که بتوان با یک واحد درسی پی به شناخت آن برد و بررسی جامع خاورمیانه حداقل یک گرایش تحصیلی خاص به خود تحت عنوان مطالعات خاورمیانه نیاز دارد که حداقل ۳۴ واحد درسی لازم دارد. همان طور که نگارنده این پژوهش اعتقاد دارد مطالعات آمریکا فراتر از یک یا چند واحد درسی است و در ایران اگر قرارباشد گرایشی به نام مطالعات آمریکا ایجاد شود ۳۴ واحد درسی برای این گرایش لازم است. همین عدم شناخت کافی تحولاتی را به وجود آورد که حوادث یازدهم سپتامبر بزرگترین آن بود که این حوادث خود پیامدهای متعددی در پی داشته است که در شرح زیر می‌آید:
۱) تحول مفهوم امنیت:
حادثه یازدهم سپتامبر نشان داد که امنیت فقط نظامی نیست و مسائل زیست محیطی، شبکه‌های ارتباطات و ... نیز در معرض خطر قرار دارند و گروه‌های شورشی با اتکا بر دانش روز می‌توانند بر قدرت‌های فرامنطقه‌ای آسیب وارد نمایند.
۲) حمله به عراق و افغانستان:‌
شاید یکی از اولین پیامدهای یازدهم سپتامبر سقوط طالبان در افغانستان باشد که متعاقب حمله القاعده صورت گرفت. پس از آن عراق به اشغال نیروهای تحت رهبری آمریکا در می‌آید.
۳) ناکارآمدی طرح صلح خاورمیانه بزرگ:
تحولات عراق و افغانستان نشان داد که دموکراسی کالایی وارداتی نیست و ویژگی‌های فرهنگی جوامع خاورمیانه‌ دموکراسی از نوع غربی را نمی‌پذیرد، پیروزی شیعیان در عراق و حماس در انتخابات فلسطین گویای این واقعیت بود.
۴) تلاش برای تضعیف سازمان ملل:
حمله به عراق بدون مجوز شورای امنیت و با توجیه حملات پیش دستانه نشان می‌دهد که آمریکا اعتنایی به سازمان ملل به عنوان یگانه سازمان مسئول حفظ صلح و امنیت بین‌المللی ندارد. سخنان افراط گرایانه افرادی مانند جان بولتون، نماینده آمریکا در سازمان ملل تا حدی این تلاش آمریکا را به اثبات می‌رساند. بولتن برای تثبیت امپراتوری آمریکا سازمان ملل را نفی می‌کند.
۵) گسترش احساسات ضد آمریکایی:
پس از حوادث یازدهم سپتامبر احساسات همدردی با مردم آمریکا و پیام‌های تسلیت روسای کشورهای جهان برای ابراز همدردی با مردم آمریکا شدت گرفت. همه مردم جهان از واقعه یازده سپتامبر و ریختن خون بیگانگان آزرده خاطر شدند. اما این امر دیری نپایید و با حوادث عراق و اشغال این کشور احساسات ضد آمریکایی به طور فزاینده‌ای رشد نمود. بوش همان گفتمانی را که چندین قرن پیش در بین جوامع ابتدایی رایج بود «خون را با خون شست» و «به جای یک سیلی، صد سیلی زد» آن هم بر پیکره کسانی که نقشی در حوادث یازدهم سپامبر نداشتند. امروز هزاران کودک عراقی در سوگ پدران و مادران خود نشسته اند و هزاران مادر و پدر عراقی غم از دست رفتن عزیزانشان را می‌خورند، مسئولیت اینها بی‌شک متوجه ایالات متحده خواهد بود و همین عدم مسئولیت‌پذیری منجر به این شد تا موج احساسات ضدآمریکایی روز به روز گسترش یابد. موج گسترش این احساسات حتی به داخل خود آمریکا کشیده شده است. به طوری که امروزه از اصلی‌ترین فاکتورهای تعیین کننده انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۰۸ مسئله عراق می‌باشد.
● نتیجه‌گیری:‌
پس از ۶ سال از وقوع حادثه یازدهم سپتامبر اکنون آمریکائیان و بویژه نومحافظه‌کاران موفق به دستگیری، مظنون اصلی این حادثه یعنی اسامه بن لادن نشده‌اند. از سوی دیگر موج افراط گرایی در جوامع عربی در قیاس با وقایع قبل از یازدهم سپتامبر شدت بیشتری گرفته است، این امر حکایت از این دارد که رادیکالیسم به شیوه القاعده هنوز حرف‌هایی برای گفتن دارد. از طرف دیگر توجه دوباره آمریکا به نقش سازمان ملل بویژه از قطعنامه ۱۷۷۰ شورای امنیت سازمان ملل اعتراف به یک اقتدار مشروع مرکزی برای ایجاد امنیت مشترک دارد. بنابراین در همین چهارچوب باید گفت که:
۱) اولا جهان امروز نظام تک قطبی و یکجانبه‌گرا را نمی‌پذیرد.
۲) منشا رادیکالیسم ، نه در جامعه عربی بلکه در اقدامات جوامع غربی برای سلطه بر خاورمیانه می باشد که تحت عنوان مبارزه با تروریسم انجام می‌شود.
۳) خاورمیانه شرایط خاص خود را دارد و طرح خاورمیانه بزرگ هم جایی در آن ندارد.
۴) خاورمیانه شناسی و اسلام شناسی نه برای آمریکائیان بلکه برای دیگر کشورهای جهان امری لازم و ضروری است.
۵) گسترش رادیکالیسم نتیجه گسترش و افزایش اقدامات ضد اسلامی رژیم صهیونیستی و آمریکا می‌باشد. هر چه غرب و صهیونیسم بین‌الملل بر ضد اسلام و مسلمانان موضع‌گیری شدیدتری اتخاذ نماید موج گسترش رادیکالیسم هم بیشتر می‌شود. بنابراین تنها راه خنثی نمودن رادیکالیسم از نوع بنیادگرایی، اتخاذ شیوه‌های مناسب واحترام متقابل در برخورد با جوامع اسلامی است.
۶) بوش به همان اندازه و یا حتی بیشتر از بن لادن عامل خونریزی است، و اگر میزان محبوبیت یا منفور بودن این دو شخص را در معرض تحقیقات میدانی قرار دهیم تنفر از بوش کمتر از بن‌لادن نیست.
۷) هر گونه اتخاذ تصمیم در رابطه با خاورمیانه بدون در نظر گرفتن متغیرات جدید کاری بیهوده است و برای پیشگیری از وقایع مجدد در مقیاس با یازدهم سپتامبر، شرایط جدید منطقه را در نظر گرفت. ایران، عراق، عربستان و بسیاری دیگر از کشورها از هر لحاظ شرایطی متفاوت از زمان قبل از وقوع یازدهم سپتامبر دارند.
۸) در میزان دستیابی به اهداف باید بگوییم که تا زمانی که بن لادن باشد و القاعده حضوری فعال در منطقه داشته باشد هنوز اهداف مورد نظر ایالات متحده محقق نشده است. علاوه بر آن نه بن لادن و شبکه القاعده نماینده تفکر اسلامی هستند و نه بوش و نومحافظه‌کاران کاخ سفید. بنابراین کاربرد جنگ اسلام و مسیحیت با توجه به اقدامات این دو کاملا غیر علمی و به دور از واقعیات می‌باشد.
هادی محمدی فر
منبع : روزنامه رسالت