سه شنبه, ۹ بهمن, ۱۴۰۳ / 28 January, 2025
مجله ویستا
جنگ با طالبان و سرنوشت استراتژیک منطقه
دو کشور افغانستان و پاکستان همسایگان مهم ایران هستند و گستره وسیع ناحیه شرق سرزمین و وسعت مرزی ایران را دربرمیگیرند. آنچه که در این دو کشور بخصوص بلحاظ امنیتی و سیاسی میگـذرد، تأثیر مستقیم بر امنیت ملی ما دارد. قصد این نوشته نگاهی به روز، از موقعیت آشفته دو کشور پاکستان و افغانستان با تمرکز بر دو محور است:
۱) ارزیابی موقعیت درونی آنها
۲) نقد این پرسش که آیا بعد از گذشت صد روز از ریاست جمهوری «اوباما»، سیاستهای گذشته آمریکا تبصره خورده است؟
همه خبرها حکایت از آن دارد که تشکیلات طالبان از رخوت چندساله گذشته بیرون آمده یا (آوردهاند!) و دوباره آنچنان سربر آورده است که آمریکاییها احتمال سقوط دولت افغانستان و پاکستان را نیز دادهاند.
در مسیر تبلیغاتی، حداقل از سه ماه گذشته تاکنون، گروه طالبان با محوریت «قدرت تعیینکننـده» موضـــوع عمده خبری، تحلیلی و سیاسی اغلب رسانه های غربی و بسیاری از روزنامههای عربی بخصوص روزنامههای مصری و سعودی بوده است. در این مسیر خبر دادهاند که طالبان برای ایجاد ناامنی در بخشهای جنوبی، شرقی و بعضاً غرب افغانستان قدرتمند شده است، تا آنجا که وزیر کشور جدید افغانستان در مصاحبه مطبوعاتی خود اذعان کرد که طالبان در ۱۷ استان از ۳۴ استان افغانستان در حال جنگ با نیروهای دولتی و ناتو هستند و دولت افغانستان توان برقراری امنیتی مناسب برای این ۱۷ استان خود ندارد!
اتحادیه اروپا در نشستهای گوناگون خود در حالیکه چنین نمایش میدهد که طالبان بار دیگر جدّی شده است، زمینه را برای مذاکره و حتی شرکت آنها در هرم قدرت و مدیریت دولت افغانستان، آنچنان تحلیل و تفسیر میکند که راهی بجز به رسمیت شناختن این گروه و مذاکره کرزی، رئیس جمهور افغانستان با آنها نیست. آمریکاییها نیز همین خط سیاسی – تبلیغی را بطور رسمی و غیر رسمی تاکنون دنبال کردهاند. از نشانههای بسترسازی برای چنین مفهومی، تکرار جمله ناتو «ناتوان از مقابله نظامی در افغانستان» است و یا «بحران افغانستان راه حل نظامی ندارد»، بوده است. این نگاه در تثبیت موقعیت طالبان به جایی رسیده که نویسندهای واقعیت کنونی در افغانستان را چنین نوشته است:
«... باید توجه داشت که عمده فعالیت طالبان در استانهای جنوب و شرق بوده که به لحاظ جغرافیایی استانهایی وسیع هستند و حتی اگر توان نیمه متمرکز و پراکنده طالبان در سایر مناطق افغانستان نیز نادیده گرفته شود، مفهوم آن این است که طالبان قدرت برهم زدن امنیت را در حوزهای وسیعتر از ۵۰ درصد خاک افغانستان دارا میباشند.»
معادله رشد قدرت طالبان تناسب مستقیم با ضعف وناتوانی دولت کرزی دارد که در این سالها نه امنیت و نه اقتصاد و معشیت مردم افغانستان را بهبود بخشیده است و نارضایتی عمومی، فقرزدگی گسترده همراه با نبود امنیت، شرایط در این کشور را همچنان بحران زده مینماید. برای مقایسه به آمار کشت و تولید مواد مخدر در زمان حاکمیت طالبان و بعد از آنها در دوران کنونی توجه بفرمایید:
«کشت وتولید مواد مخدر در افغانستان که در هنگام سقوط طالبان، سالانه حدود ۲۰۰ تن بود، مجدداً افزایش یافته و به بیش از ۷ هزار تن رسیده و این کشور کماکان عمدهترین تولیدکننده تریاک درجهان است. برخی آمارها از درآمد حدود ۵۰۰ میلیون دلاری جریانات تندرو از این محل حکایت دارد.»
فساد گسترده در افغانستان ظرف سالهای اخیر نه تنها کارایی دولت را با چالش مواجه نموده، بلکه موجی از انتقادهای جهانی را نسبت به این موضوع برانگیخته است. مجموعه حاکمیت در افغانستان نتوانست همگرایی ملی که در آغاز سالهای ۲۰۰۱ و ۲۰۰۲ ایجاد شده بود را حفظ کند و اختلافات داخلی نیز مانعی در مسیر پیشرفت امور محسوب میشود.
مجموعه این عوامل توان دولت را به تحلیل برده و ضمن ایجاد شکاف میان مردم و حاکمیت، نوعی ناامیدی نسبت به آینده را در میان مردم ایجاد کرده است.
● انتخابات و بحران کنونی
در چنین شرایطی که برگزاری انتخابات ریاست جمهوری در افغانستان موضوع روز است و دولت در این کشور کارنامه قابل قبولی برای مردم افغانستان ندارد، با روی کار آمدن دولت جدید در آمریکا، موج انتقادها از سوی دولت اوباما، متوجه دولت افغانستان شده است. خانم کلینتون وزیر خارجه آمریکا در نشست رأی اعتماد سنای آن کشور، دولت افغانستان را «دولت مواد مخدر» و «آلوده به فساد» خوانده و گفت: «آمریکا برای بهبود اوضاع عمومی در افغانستان درحال یافتن یک راهکار بنیادی است.»
دبیرکل ناتو نیز در مقاله خود که در روزنامه مشهور واشنگتنپست چاپ شد، با انتقاد شدید از حاکمیت در افغانستان نوشت؛ «فساد و بیکفایتی دولت افغانستان به همان اندازه وجود شورشیان، در بیثباتی مزمن این کشور نقش دارد.» او در این مقاله برای بهبود اوضاع آشفته کنونی، ضرورت شریک نمودن کشورهای همسایه افغانستان را در رفع مشکلات موجود پیشنهاد داده است. آقای کرزی، رئیس جمهور افغانستان از پی این نگاه جدید دولت اوباما و فشارهای خارجی و داخلی، بطور علنی، آمادگی برای مذاکره با طالبان و دعوت آنها برای شرکت در اداره کشور را طرح کرد.
● محورهای قدرتطالبان
باید ۳ محور برای قدرت طالبان درنظر گرفت: همه اسناد گویای این واقعیت است که تشکیلات طالبان با محوریت، سازمان امنیت ارتش پاکستان (I.S.I) پرداختهای دلاری سعودیها، همراه با نفوذ خط «وهابیت» و سیاست و مدیریت آمریکا، ساخته و پرداخته شده است. در اینباره تاکنون در غرب و در منطقه،نوشتهها و کتب گوناگونی انتشار پیدا کرده است. اما گروه طالبان در دو بستر در داخل افغانستان و پاکستان همواره رشد کرده است. این دو بستر فقر مادی و فقر فکری و فرهنگی است و هر وقت سه عامل برای این گروه فراهم میآید، قدرتنمایی میکند که این سه عامل عبارتند از: دلار، اسلحه و حمایتهای مدیریتی و سیاسی خارجی. طالبان بار دیگر موضوع روز در افغانستان و پاکستان شده است. موج حملههای نظامی این گروه، هر روز خبرساز است. ارتش پاکستان که آن را یکی از قویترین ارتشها در رتبهبندی جهانی نام میبرند، اکنون درگیر عملیات نظامی با طالبان شده است. حملات نظامی پیدرپی چند هفته گذشته طالبان در خاک پاکستان که تا نزدیکی شهر اسلامآباد نفوذ کرده بود، خبرساز شد و تا حد احتمال سقوط دولت پاکستان پیش رفت.
این پرسش که اسلحه و پول برای تشکیلات طالبان از کجا تدارک دیده میشود نیز موضوع روز شده است. متهم ردیف اول در پاسخ به این پرسش، دولتهای سعودی و امارات در خلیجفارساند، که خبرگزاریهای غربی نیز از آنها نام میبرند.
● جابهجایی قدرت
در نوشتهای با عنوان «راهحل احتمالی: همزیستی با افراطگرایی» نویسنده آن آقای «بهرامی»، وضعیت گروههای مخالف در افغانستان را چنین ارزیابی کرده است: مجموعه گروههایی که با دولت افغانستان و نیروهای خارجی مستقر در این کشور در حال مبارزه میباشند (شامل القاعده، طالبان، حزب اسلامی و برخی تشکلهای کوچک محلی) ظرف سالهای گذشته با برخورداری از عقبه قابل اطمینان در مناطق قبایلی و استانهای سرحد و بلوچستان در پاکستان، توانستند خود را بازسازی و به عنوان طرف قابل محاسبه، تثبیت نمایند.
این گروهها علیرغم تفاوتهای تشکیلاتی، در یک مسیر واحد حرکت میکنند. انتقال برخی از نیروهای القاعده از عراق به افغانستان که ظرف یک سال اخیر صورت پذیرفت به همراه تشدید تحرک گروههای افغانی مخالف دولت و تغییر تاکتیک آنها، منجر به افزایش فشار به دولت این کشور و نیروهای خارجی مستقر در افغانستان، طی سال جاری شد. این مجموعه گروهها در مناطق قبایلی پاکستان نیز با هدف تقویت امنیت جغرافیایی، ظرف سالهای گذشته به تغییر بافت سنتی و قبیلهای رهبری این مناطق مبادرت کرده، همانند مناطق افغانستان، قدرت از خان و ملک و میر به مولویها و شخصیتهای مذهبی انتقال یافت. این جابهجایی در قدرت که بعضاً با خشونت انجام گرفت، فضای این مناطق را بشدت مذهبیتر و نقش این گروهها را در هدایت مردم این مناطق برجستهتر کرده است.
جابهجایی قدرت و فراهم شدن فرصت برای تشدید تحرک مذهبی در این مناطق در کنار افزایش تبلیغات علیه حضور نیروهای خارجی در افغانستان، شرایطی را فراهم آورد که در بومیسازی تفکرات تندروانه این گروهها در این مناطق مؤثر بوده است. نگاهی به افزایش تعداد افراد آماده برای عملیات انتحاری در مناطقی که تا کمتر از یک دهه قبل، بعضاً شرعی بودن این عمل با ابهام جدی مواجه بود، نشانهای از این بومیشدن است. مقابله با دستههای عملیاتی وابسته به این گروهها نیز به دلیل تقسیم آنها به سلولهای کوچکتر و برخورداری از استقلال نسبی در انجام عملیات نظامی، دشوارتر شده است....
نقش «ملاعمر» رهبر طالبان در حل اختلاف سه جریان تندرو از طالبان پاکستانی که اخیراً در مناطق قبایلی صورت گرفت نیز بیانگر تقویت موقعیت ملاعمر در میان طالبان پاکستانی است. از سوی دیگر، اگر بپذیریم که این گروهها کماکان از حمایت بخشی از سیستم امنیتی ارتش پاکستان یا ISI بهرهمند هستند، هرگونه تغییر در سیاستهای این گروهها، میبایست با موافقت و هماهنگی بخش فوقالذکر توأم باشد و در حالی که هیچ نشانهای از تغییر سیاست بخش امنیتی مذکور مشاهده نمیشود، نمیتوان به تغییر سیاست گروههای مخالف دولت افغانستان امیدوار بود، ضمن اینکه ارزیابی روشنی از امکان تسلط کامل و همهجانبه ISI بر جریانات تندرو مستقر در مناطق قبایلی پاکستان در دسترس نبوده و این نگرانی وجود دارد که گسترش این جریانات در مواقعی غیرقابل کنترل باشد.
● امّا پاکستان
پاکستان همچون هند کشوری است که شناخت دقیق ویژگیهای ساختاری آن آسان نیست، امّا از آغاز تشکیل پاکستان سه عنوان همواره در ارزیابی و شناخت از این کشور محوریت داشته است. ارتش و سیستم امنیتی آن، احزاب و شخصیتهای سیاسی و سوم، قومیتها و طوایف در جامعه ارباب و رعیتی پاکستان.
هرگاه که ارتش قدرت سیاسی را بدست گرفته است، همواره از پی ناامنی درونی بوده و سپس امنیت نسبی در این کشور برقرار شده است.
این مسیر همواره با کودتا طی شده و دوران ژنرال مشرف از نمونههای آن است که چند سالی «امنیت» را در پاکستان برقرار کرد. معمول هم چنین بوده که هرگاه ژنرالهای ارتش پاکستان قدرت سیاسی و مدیریت کشور را در اختیار گرفتهاند، احزاب تعطیل و یا منحل شدهاند و سیاستمداران را روانه خانههایشان کردهاند یا به خارج از کشور فرستادهاند. دوران مشرف با تنها نقطه وصل گروههای سیاسی که همگی برکناری او و ارتش را از صحنه سیاسی خواهان بودند، پایان یافت.
«خانم بوتو» ترور شد و از آن پس بجای همگرایی احزاب سیاسی، واگرایی آغاز گردید. اولین پیآمد واگرایی گروهها و احزاب سیاسی، تشدید ناامنی در این کشور است که این بار نبود فضای امنیتی و آرامش در پاکستان با شرایط بسیار بد اقتصادی، رشدتورم و آشفتگی معیشتی در زندگی عادی مردم همراه و عجین شده است.
در این اوضاع آشفته، برخی از دولتهای محلی و اقوام پاکستان با گروههای تندرو، بخصوص در منطقه وسیع سوات به همگرایی و توافق رسیدند. منطقه سوات، به هفت ناحیه یا بخش تقسیم میشود و نزدیک به ۵میلیون جمعیت دارد. حملات ارتش در این روزها برای مقابله با طالبان، خطر آوارگی تا یک میلیون نفر از اهالی این منطقه را برای دولت پاکستان بوجود آورده است. طالبان در این روزها به بخش طالبان پاکستان و طالبان افغانستان تقسیم شدهاند. برخی نیز میگویند که در مجموعه طالبان، تفاوتی بین میانهروها که مایلند با دولت کنونی افغانستان توافق کنند و در هرم قدرت سیاسی این کشور سهم خود را دریافت نمایند، با بخش تندرو آنها که همچنان حملات نظامی را در دستور کارش دارد، بوجود آمده است. از سوی دیگر ارزیابی روشنی از امکان کنترل کامل این وقایع توسط I.S.I در دست نیست، اما بسیاری از تحلیلگران سیاسی نفوذ دستگاه امنیتی ارتش پاکستان در این جریان را انکارناپذیر میدانند. همراه با چنین برداشتی، دولتهای هند، عربستان و امارات نیز متهم به ایجاد حوادث اخیر در پاکستان و افغانستان هستند. زرداری رئیس جمهور پاکستان و دولت این کشور با سه مشکل یا بحران اساسی مواجه هستند. اول اوضاع نابهسامان اقتصادی و امنیتی، دوم فقدان هماهنگی با ارتش و نداشتن اطمینان کامل به ارتش و بویژه دستگاه امنیتی و اطلاعاتی آن، و سوم، واگرایی میان احزاب و تهدید شدن از سوی احزاب مخالف قدرتمند بخصوص مسلم لیگ (شامهنواز) و رهبر مقتدر آن «نوازشریف».
● مسیر رویارویی
دیدار کرزی و زرداری با اوباما در واشنگتن این نتیجه را داده است که ارتش پاکستان وارد عمل شود تا طالبان را به داخل افغانستان فراری دهد و منطقه وسیع «سوات» را پاکسازی نمایند. اکنون ارتش پاکستان بهطور کامل درگیر جنگ با طالبان شده است. خط سیاسی آمریکا با پذیرش مدیریت کرزی در افغانستان و زرداری در پاکستان، حداقل بعد از دیدار «اوباما» با آنها، آشکار شده است.
تماس تلفنی «اوباما» با رئیس جمهور چین در راستای ایجاد یک همآهنگی برای حل مشکلات پاکستان صورت پذیرفت. چین روابط خود با پاکستان را استراتژیک ارزیابی میکند. ژاپنیها هم با ارائة وامهای مالی و کمکهای اقتصادی به پاکستان وارد میدان شدهاند. آنچه که از صحنه کنونی به نظر میرسد، اول سرکوب گروههای تندرو طالبان و سرکوب نظامیگری آنها است که این مسیر از طریق ورود ارتش پاکستان به میدان حملات نظامی در پاکستان و تشدید حملات نظامیان ناتو در افغانستان انجام میپذیرد. دوم، بخشهای میانهرو طالبان در همین مسیر، موجودیت خود را تثبیت خواهند کرد و مذاکره با کرزی و شرکت در مجموعه جریانهای سیاسی افغانستان را مورد ارزیابی مجدد قرار خواهند داد و سوم اینکه در این فاصله، کمکهای مالی جهانی به پاکستان و افغانستان وسیعتر خواهد شد. اما این همه، حل بحران را نهایی نخواهد کرد، زیرا عمق بحران در افغانستان و در بخشهای طوایفی و قبایلی ناحیه سرحد و بلوچستان پاکستان بمراتب پیچیدهتر از آنست که با حملات نظامی و یا کمکهای مالی، قابلحل نهایی باشد.
دوران بوش و سیاستهای او پایان یافته است. «اوباما» و همراهان او مایلند فصل جدیدی را آغاز کنند، اما به یقین آغاز این فصل جدید و یا آنچه که در ادبیات سیاسی روز از آن با نام «تغییر» یاد میکنند، یکباره و فوری نخواهد بود. منطقه همچنان آبستن حوادث است. «اوباما» با ارزیابی جدید و تاکتیکهای جدید، اندک اندک تغییر استراتژی خواهد داد و مرحله به مرحله به سیاستهای گذشته دوران بوش، تبصره میزند. پرسش اصلی از سیاست خارجی ما این است که آیا این مسیر رصد صحیح و دقیق میشود و ما برای آیندهای که به یقین «تغییر» محور اصلی آن، از مسیر یک «پروسه» و تدبیر زماندار میگذرد، چه اندیشه و چه طرحهایی را در نظر داریم. افغانستان و پاکستان دو همسایه مهم ما هستند. آنچه که در این دو کشور بخصوص بلحاظ امنیتی و سیاسی رخ میدهد، بر امنیت ملی ایران تأثیرات مستقیم دارد. سرنوشت بخش عمده استراتژی آیندة منطقه، با اینده استراتژیک این دو کشور و چگونگی شکلگیری آن رقم میخورد. بخشی از سیاست تهدید جمهوری اسلامی ایران که از سوی صهیونیستها دنبال میگردد و متأسفانه چند دولت عربی منطقه نیز در پی آن راه افتادهاند، در دایره تهدید و آشفتگی پاکستان و افغانستان نیز محک میخورد. آیندهنگری و تدبیر، مهمترین اصل برای مدیریت سیاسی موفق است.
دکتر ابوالقاسم قاسم زاده
منبع : روزنامه اطلاعات
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست