چهارشنبه, ۱۷ بهمن, ۱۴۰۳ / 5 February, 2025
مجله ویستا
زندگی پنهانی زباله
پرسش و پاسخ با نویسنده کتابی در مورد زندگی ناپیدای زباله، موضوع این مقاله است. نقش آمریکا در تولید زباله و آلوده ساختن محیط زیست به خوبی در این نوشته پیداست. زباله یک مسأله جهانی است و برای حل موضوع پسماندها و ضایعات نیاز به مبارزهای جدی با فرهنگ مصرفی و منافع کارخانهداران بزرگ است. حتی در جمعآوری زباله نیز ردپای کارتلها به چشم میخورد. ورود به حوزه زباله همانند ورود به منطقهای ممنوعه محسوب میگردد. پیامدهای منفی پیشرفت جوامعی چون آمریکا گریبانگیر کشورهای جهان سوم میگردد که به عنوان محل تخلیه زبالههای صنایع آمریکا تلقی میگردند. نگارنده کتاب به این نکته اشاره میکند که تکنولوژی و فنآوری هیچگاه باعث تولید ضایعات کمتر نمیشود.
اگر تاکنون از خود پرسیدهاید که با وجود گورستانهای زباله همواره درحال گسترش جوامع ما و وسایل بستهبندی روزافزون کالاهای مصرف کنندگان و رشد مصرف، چه اتفاقی برای کل زبالهها رخ میدهد، در این صورت مطالعه کتاب تازه و آموزنده خانم هلزر راجرز با عنوان «فردای از دست رفته: زندگی پنهانی زباله» که از سوی نیوپرس منتشر شده است، برای شما مناسب است. ایالات متحده تولیدکننده شماره یک زباله در سیاره ماست؛ ما با تنها ۵% از کل جمعیت جهان ۳۰% از زباله جهان را به وجود میآوریم. به گفته راجرز، یک آمریکایی به طور متوسط، روزانه به گونهای حیرتآور ۵/۴ پوند آشغال بیرون میاندازد که سالیانه ۱۶۰۰ پوند میشود. زباله یک مسأله جهانی نیز به شمار میرود. امروزه وسط اقیانوس آرام دارای ضایعات پلاستیکی شش برابر بیشتر نسبت به زئوپلانکتونها است.
ما چگونه به این نقطه رسیدیم؟ تولید زباله در ۳۰ سال گذشته در ایالات متحده دو برابر شده است؛ هنوز هم ضایعات دور از انظار مردم پنهان میشود و تمرکز بر بازیافت زباله به تدریج محو و ضعیف میشود. راجرز اظهار میدارد که این وضعیت در اثر اتحاد نیروهای تولید و بازاریابی رخ داد که با اهداف شرکتهای عظیم جمعآوری زباله همسو شدند و حتی برخی قوانین زیستمحیطی نیز مورد استفاده آنها قرار گرفت.
همزمان، تأکید بیوقفه بر رشد و پیشرفت نابودکننده و همواره در حال توسعه جامعه ما و تشویق دورریزی آسان کالاها، این امر را برای ما آسان ساخته است که به گونهای روزافزون، عملاً به یک جامعه «دورانداز» تبدیل شویم. به ویژه با تأثیر فنآوریهای نوین، این امر ویرانگرتر شده است و این تأثیر زیانبار، متوجه جهان سوم است که زبالهدانی جامعه ما به شمار میرود. فقط برای یک لحظه به تعداد تلویزیونها، رایانهها، صفحهها، تلفنهای همراه، ضبط صوتهای دیجیتالی قابل حمل و ابزارها و دستگاههای دیگری که شما و اداره شما در دهه گذشته دور انداختهاید، فکر کنید.
کتاب راجرز، که سرشار از صدها واقعیت جالب است، آمیزهای از تاریخچهای از جمعآوری زباله و تجزیه و تحلیل سیاسی از چگونگی پیدایش یک انحصار بزرگ زباله توسط نیروهای اجتماعی و اقتصادی است و بیانگر این است که چند شرکت، بازارهای عمده را تحت کنترل خود دارند. خواننده با اندیشه در تجزیه و تحلیل راجرز، با داستانهای جالبی درباره زباله روبهرو خواهد شد که به دستگاههای زبالهسوز و زبالهدانیهای عظیم، سیل پسماندها و طرحهای بازاریابی و همه جنبههای فرهنگ امروزی معتاد به ضایعات میپردازد. راجرز بُعد عاطفی داستان جذاب و هراسانگیز زباله را برجسته میکند و احساسات نفرتانگیز و پرصلابت خود را بیان میکند.
● زباله: واقعاً یک داستان است
با وجود این که موارد زیادی در این کتاب ناامیدکننده است، این کتاب چند راهحل مطرح و هوشمندانه درباره زباله را از سوی اصلاحطلبان مطرح میکند.
گزیدهای از این کتاب را همراه با پرسش و پاسخو به شما معرفی میکنیم:
ـ چرا این کتاب را نوشتید؟ کمی درباره تجربه نگارش چنین کتابی برای من توضیح دهید.
ـ من این کتاب را نوشتم به این دلیل که میخواستم بدانم، چه بر سر زباله من آمده است. من میدانستم که زباله من ناپدید شده است و نیز میدانستم که واقعاً از بین نرفته است. همچنین به سامانهای که در صورت ناکامی در کارکرد آن، همه شهرها کمکم از کار میافتند، علاقهمند بودم. من میخواستم بیشتر بدانم که جمعآوری زباله چه شکلی است و چگونه این سامانه کار میکند. جمعآوری زباله برای عملکرد درست یک شهر، بسیار سازنده و لازم است. هنگامی که شروع به مطالعه و بررسی زباله کردم، فهمیدم که با استفاده از این روش میتوان درباره فعالیت بازار و رابطه آن با کار و طبیعت سخن گفت. همچنین این روش، راهی فوقالعاده برای بررسی بحرانهای گستردهتر زیستمحیطی است.
ـ من متوجه شدم که برخی از شیوههای بیانی که شما استفاده کردهاید، همانند: «مرموز و اسرارآمیز»، «به طرزی عجیب، جالب و گیرا»، «صحنههای باصلابت و ترسناک»، «متابولیسم بازار» و... مرا وادار کرد تا به این امر بیندیشم که شما برخی از سَفَرها را در این جهان گاهی جالب و گاهی نفرتانگیز تجربه کردهاید.
ـ بله. درست است. این سفر هیجانانگیز بود؛ زیرا با دیدن یک دستگاه زباله سوز و دیدن یک محل دفن زباله، من مجالی به دست آوردم تا چیزهایی را که معمولاً از دیدِ ما در جامعه پنهان هستند، ببینم. برخی چیزها در اختفا نگه داشته میشود و زباله یکی از آنها است. میزان تولید هم از این موارد است. این که فردی بتواند آن قلمرو و حوزه را بررسی دقیق و مشاهده کند، لذتبخش و هیجانآور است. احساس شما همچون احساس کسی است که به مکانی وارد شده است که نباید وارد میشد. ترسناک هم هست. من پس از این که محل دفن زبالهها را در پنسیلوانیا (که در این کتاب درباره آن مطالبی نوشتهام) دیدم، دچار کابوسهایی شدم.
ـ استعارههای مهمی هستند که میخواهم شما درباره آنها اظهارنظر کنید. یکی از آنها موضوع گستردگی و وسعت است که در موریس ویل وجود دارد و شما اشاره کردهاید که در آنجا ۶۰۰۰ جریب زباله هست. لطفاً در این باره توضیح دهید.
ـ این موضوع کاملاً به خصوصیسازی حمل و نقل زباله در مقیاس بسیار بزرگ که در ۳۰ سال گذشته واقعاً رشد کرده، ربط دارد. اساساً یک جابجایی از شرکتهای کوچکِ محلی که با کامیون زبالهها را حمل میکنند و خودشان تعهد اجرای جمعآوری زباله و دورریزی آن را به شهرها و شهرداریها دادهاند، صورت گرفته است. از هماکنون تعدادی از این شرکتهای جمعآوری زباله که گاهی «تازهوارد» نامیده شدهاند، وجود دارد که سرگرم فعالیت هستند.
امروزه به علت گستردگی تولید زباله، دیگر نمیتوان با روشهای سابق به جمعآوری زباله پرداخت بنابراین این شرکتها در جمعآوری زباله در مقیاس انبوه و هزینه نابود کردن آن صرفهجویی میکنند.
ـ آن شرکتها دارای سرمایه لازم جهت ساخت محلهای بزرگ دفن زباله بودهاند، ولی افرادی که پول زیادی نداشتهاند و خارج از این کسب و کار بودهاند و در اثر خطمشی قیمتگذاری غارتگرانه زیان دیدهاند چه کنند؟
ـ قیمتگذاری غارتگرانه مهمترین ساز و کار برای دور کردن حرفههای دیگر از این بازار بوده است. قوانین کنترل زیستمحیطی که در اوایل دهه ۱۹۹۰ تصویب شدند، واقعاً نقشی مهم در تحکیم و تثبیت و نیز خصوصیسازی بیشتر صنعت زباله ایفا کردند. کنترلهای سختتری برای کیسههای زباله مقرر شد و زیر نظر گرفتن سامانههای حمل زباله در ۱۹۹۱ توسط آژانس حفاظت از محیط زیست (EPA) اجرا شد و بخشی از قانونی که در ۱۹۷۶ تصویب شد، قانون بهبود و بازیافت حفاظت از منابع (RCRA) نامیده شد.
ویست منجمنت، برونینگ فریس و شرکتهای بزرگ دیگر از کنترلهای سختگیرتر زیستمحیطی پشتیبانی کردند، به این دلیل که این امر موانعی بر سر راه ورود شرکتهای کوچکتر و شهرداریها پدید میآورد و به شرکتها امکان میداد تا همه گورستانهای زبالهای را که شهرداریها توانایی بهبود وضعیت آنها را ندارند، جذب کنند.
ـ شما مطالب زیادی درباره ظرفیتها و تواناییهای روابط عمومی شرکتهای بزرگ نوشتهاید. آیا روابط عمومی نقش بزرگی در کمک به مردم جهت فراموش کردن زباله ایفا کرده است و اینکه فکر کنند، کسانی هستند که مسئولیت زباله را برعهده بگیرند؟
ـ این نقش بسیار چشمگیر و مؤثر بوده است و آنچه جالب است این است که در دو سال گذشته، در میزان بازیافت، کاهش و افول وجود داشته است. از آنجا که مردم فکر میکنند که ضایعات و زبالههای ما از نظر زیستمحیطی به شیوهای درست جابجا میشوند، توجه آنان و فشار سیاسی بر شرکتهایی همچون ویستمنجمنت رو به کاهش است. شرکتهای بزرگ، برنامههایی همچون حفاری در گورستانهای زباله تعطیل شده خود ارائه میکنند تا گاز متان ناشی از زباله را جمعآوری کنند. طبق قانون ۱۹۹۱ آژانس حفاظت از محیط زیست، آنها موظف هستند که این گازها را جمعآوری کنند. بنابراین آنها بخشی از گازها را میگیرند و سپس آن را به یک مولد برق (ژنراتور) هدایت میکنند و آن را به یک شرکت الکتریکی میفروشند و آن را انرژی سبز مینامند. ولی آن انرژی سبز نیست. پدیدآوردن آن کاملاً همراه با اِسراف و ولخرجی است، ولی با این وجود، بهتر است که از آن استفاده کنیم تا اینکه آن را رها سازیم.
ـ درست است، ولی آنها با فروش آن پول در میآورند؟
ـ مقدار پولی که این شرکتها از فروش گازها به دست میآورند، بسیار ناچیز و قابل اغماض است. این یک منبع واقعی درآمد نیست. این روشی عالی برای آنان است تا پوششی از تظاهر به حفظ محیط زیست (برآنچه که انجام میدهند) بگذارند.
ـ در بخش «خصوصیسازی زباله» در کتابتان شرح دادهاید که چگونه در اواسط دهه ۱۹۹۰ در شهر نیویورک، شرکتهای بزرگی همچون ویست منجمنت و برونینگ فریس، کنترل جمعآوری زباله را در شهر نیویورک به زور از دست مافیا درآوردند، مافیا قیمتهای گزاف و سرسامآوری را مطالبه میکرد. سپس شرکتهای بزرگ وارد شدند، قیمتها کاهش یافت؛ ولی پس از آن، همین که شرکتها کنترل بازار را در دست گرفتند و مافیا خرد شد، قیمتها به همان نقطهای رسید که مافیا مسئول آن بود. در جمعآوری زباله چه کسی بهتر است. ویست منجمنت، یا دن کرلئون (مافیا)؟
ـ امیدوارم که ما راههای بهتری از این دو داشته باشیم. مافیا به خاطر تحقیق و تفحص فراگیر و محرمانه تحت رهبری یک افسر پلیس نیویورک با نام ریک کوآن، بیرون انداخته شد. وی به کارتل زباله رخنه کرد و نتیجه کار او بود که سبب به زیر کشیدن و سرنگونی مافیا شد.
ـ چرا بازیافت زباله کاهش یافته است و چرا برنامه کودسازی بیشتری وجود ندارد؟
ـ بازیافت در اواخر دهه ۱۹۸۰ و اوایل دهه ۱۹۹۰، رنسانس و نوزایی واقعی خود را تجربه کرد. در آن زمان، آژانس حفاظت از محیط زیست شروع به پیاده کردن مادهای از قانون بهبود و بازیافت حفاظت از منابع (RCRA) کرد که براساس آن، گورستانهای زباله باید یک سطح ایمنی خاص را تأمین کنند تا بتوانند به فعالیت خود ادامه دهند. بیشتر محلهای دفن زباله در ایالات متحده این معیارها را برآورده نکردند. بنابراین در اواخر دهه ۱۹۸۰، دوسوم گورستانهای زباله ایالات متحده تعطیل شد و این باعث یک بحران دورریزی زباله شد. شما قایقی باری پر از خاکستر و شناور در کرانه اقیانوس اطلس را میدیدید که در تلاش برای یافتن جایی جهت خلاص شدن از شر خاکستر است و به هائیتی میرود. ۱۰۰۰۰ تن زباله در ساحل هائیتی به طور غیرقانونی خالی شد و سایر زبالهها در جایی از اقیانوس تخلیه شد.
آن زمان بحران واقعی بر سر محل تخلیه زباله بود. در آغاز، حکومت محلی و نیز گروههای محافظهکارِ زیستمحیطی همچون باشگاه سیرا، سوزاندن زباله را تأیید کردند. بنابراین، به سمت ساختن تعداد بیشتری از دستگاههای زبالهسوز یورش آورده شد. فقط چند شهر نیویورک، فیلادلفیا و لسآنجلس و حومههای آنها دور هم جمع شدند و اعلام کردند که ما نمیخواهیم دستگاههای زبالهسوز در حومه شهرهای ما باشند. آنها ایمن و تمیز و پاکیزه نیستند. ما نمیخواهیم در دود و دم تنفس کنیم و نمیخواهیم که از بستههای زباله خاکستر تولید شود؛ ولی زباله باید سرانجام در جایی تخلیه میشد. بنابراین، شهرداریها به سوزاندن زباله تن دادند و مجبور شدند تا برنامههای بازیافت شهری اجباری را اتخاذ کنند.
از آنجا که خصوصیسازی حمل و نقل و دورریزی ضایعات رخ داده است و از آنجا که ما هماکنون دارای گورستانهای بزرگ زباله هستیم، اضافه ظرفیتِ فضا وجود دارد، بنابراین فشاری جهت بازیافت وجود ندارد و وقتی چنین باشد، مردم هم خیلی به آن نمیاندیشند.
ـ در کتاب خود نوشتهاید که: «خطرناکترین و فراوانترین آشغالهای امروزی، زبالههای الکتریکی هستند: تلفنهای همراه، دستگاههای ویدئو، دستگاههای پخش CD؛ همه این اقلام، فلزهای ناخوشایندی دارند.» ولی با توجه به این حقیقت که تغییر فنآوری چقدر سریع و شتابان صورت میگیرد - مثلاً ضبط صوتهای دیجیتالی قابل حمل ipid - راهحل چیست؟ اگر هماکنون مردم تقاضای داشتن ipid Nano را به خاطر مزایای آن داشته باشند، ما چگونه با این تقاضا مبارزه میکنیم؟ برخی از این مصارف، قانونی و موجه است. پرسش مهمی که مطرح میشود این است که: آیا فنآوری میتواند مسأله ضایعات را حل کند یا فقط آن را وخیمتر میسازد؟ ما فکر میکردیم، هنگامی که رایانه (کامپیوتر) داشته باشیم، کاغذ کمتری مصرف میکنیم ولی در حال حاضر، عملاً کاغذ بیشتری استفاده میکنیم.
ـ فنآوری به ندرت ضایعات کمتری پدید میآورد. فنآوری دو جنبه دارد. یک جنبه آن تولید است و جنبه دیگر، وجه فرهنگی مصرف است. در جنبه تولید، دگرگونیهایی وجود دارد که میتواند رخ دهد، همچون قابل استفادهتر ساختن کالاها و ساختن کالاهایی که دوام و ماندگاری طولانیتری دارد؛ و نیز ساختن تلفن همراهی که میتواند هنگامی که شکسته شود تعمیر گردد، به جای اینکه ارزان قیمتتر باشد تا دور انداخته شود. اگر تأکید بیشتری بر تعمیر این اقلام کنیم، مردم کالاهای خیلی کمتری را دور خواهند ریخت. جنبه دیگر در وجه فرهنگی آن، این است که مردم واقعاً از مصرف کردن لذت میبرند. و من فکر میکنم که مردم واقعاً از دور انداختن کالاها لذت میبرند. نیاز داریم که به این موارد بپردازیم.
ـ کمی بیشتر درباره خرسندی و لذت دور انداختن چیزها توضیح دهید.
ـ من فکر میکنم که در این امر یک خرسندی وجود دارد که مردم آن را کسب میکنند. این امر در افراد مختلف، متفاوت است. سامانهای که ما داریم، فقط در اثر اندیشه تولیدکنندگان و کارخانهداران بزرگ نبوده است؛ بلکه چیزی بوده است که توسط میل و خواستههای انسانی شکل گرفته است. میتوانیم بگوییم که مردم از بستهبندی درخشان و براق لذت میبرند و هنگامی که چیزی میشکند، آن را دور میاندازند و وقتی کالایی تازه و پرزرق و برقتر که دارای تصاویر و چراغهایی است و موسیقی مینوازد میخرند. نیز خرسند میشوند. ما میتوانیم این امیال و خواستهها را با روشی متفاوت ارضا کنیم.
ـ در اینجا پرسش بزرگی مطرح میشود: زباله با افزایش دمای زمین، زبالهدانیهای سمی، استثمار و بهرهکشی از نواحی فقیرنشین مرتبط است و توسط کشتی به کشورهای جهان سوم فرستاده میشود. زباله همانند استعارهای شایان توجه، برای بسیاری از امور نادرست در جهان به کار میرود. آیا کشورهای جهان سوم میتوانند همه این خطراتی را که شما در این کتاب متوجه آنها میکنید، تحمل کنند.
ـ بدبختانه طوفان کاترنیا نشان داد که همه این موضوعات در صف مقدم رخدادهای قریبالوقوع هستند. آنچه در ساحل خلیج کالیفرنیا رخ داد، فجیع، افتضاح و حیرتآور است؛ ولی این حادثه، واقعیت عریان وضعیت این نواحی را مطرح کرد. پسماندهای سمی در فقیرترین جوامع که غالباً جوامع رنگینپوست هستند ریخته میشوند و خطرات آن با افزایش دمای زمین تشدید میشود. همه این موضوعات با موضوعات فقر و نابرابری مرتبط هستند. آنها همدیگر را پدید میآورند و به یکدیگر دامن میزنند.
ـ موضوع سرمایهداری سبز (green capitalism) این است که میزان مصرف میتواند کاهش نیابد، ولی شما تا حدودی نسبت به این تحولات بدبین هستید؛ بیوپلاستیکها یک دردسر و تنگنای فنی هستند. شما در کتابتان به چه کسی ناسزا میگویید. اگر ما میتوانیم همه این تنگناهای فنی را ایجاد کنیم، چرا نمیتوانیم تولید این همه زباله را متوقف کنیم؟
ـ بله، چرا نمیتوانیم روند تولید را آنچنان دگرگون کنیم که ولخرجی و اسرافکاری کمتری داشته باشد؟ من به راستی بر این باور هستم که تولید صنعتی را میتوان بهتر کرد. من جداً فکر میکنم که روشی که تولید صنعتی در حال حاضر در پیش گرفته است، به طرزی باور نکردنی اسرافکارانه است. مجال و امکان بسیاری برای پیشرفت و بهبود این روند وجود دارد. ولی من فکر نمیکنم که ما باید خود را از شر تولید صنعتی خلاص کنیم و آن را نابود کنیم.
ـ آیا این امر در بخشهای دیگر جهان، در اروپا یا... در حال وقوع است؟
ـ بله. مثلاً یک کار واقعاً ساده که میتوانیم انجام دهیم این است که نوع بطریهای نوشابه را به بطریهای دوباره پرشونده تغییر دهیم. این امر چندین کار انجام میدهد. الان در آلمان از این سامانه استفاده میشود و ۷۲% از کل ظروف نوشابه آنان باید دوباره پر شونده باشد. این قانون است. تولیدکنندگان نوشابه در آن کشور، پیوسته و بیوقفه در تلاش برای نقض قانون هستند، ولی دولت این قانون را اجرا کرده است. آنان تولیدکنندگان نوشابه را جریمه و تنبیه میکنند و قانون را اجرا میکنند و این کار عملی و نتیجهبخش است. این قانون سودمند است و مردم آن را دوست دارند.
آنان باید بطریهای نوشابه خود را به فروشگاهها بازگردانند؛ بطریها شستشو داده میشوند و دوباره پر میشوند. مردم پولی را به عنوان امانت و سپرده نزد مغازهدار میگذارند و هنگامی که بطریهای خالی نوشابه را باز میگردانند، پول خود را پس میگیرند - این سامانهای است که ما مدتها به آن خو گرفته بودیم و در دهه ۱۹۷۰ به مرور آن را در ایالات متحده پیاده کردیم - ولی استفاده از ظروف یکبار مصرف برای صنعت نوشابهسازی سودآورتر است و این کار، صنعت نوشابهسازی را تحکیم کرده است.
ـ شما درباره راهحلهای این جریان، چه پیشنهادهای دیگری دارید؟
ـ یک نمونه دیگر، جنبشی است که (فقدان پسماند) "Zero waste" نام دارد و میگوید که این موارد باید به حکم قانون اجرا شوند؛ به این دلیل که تولیدکنندکان تن به این کار نمیدهند مگر این که وادار به این کار شوند. هماکنون جنبش فقدان پسماند در شهر نیویورک وجود دارد و طرفداران آن با مقامات این شهر در حال چانهزنی و اعمال نفوذ هستند.
موضوع دیگری که میخواستم به آن اشاره کنم این است که من فکر میکنم، مهم است که آنچه را در سطح فرهنگی در مورد تلقین و ارشاد مردم در جهت دورریزی کالاها رخ داده است، بپذیریم. تلاشهای بسیاری صورت گرفته است تا به مردم بیاموزند که کالاها را دور اندازند. یکی از مؤسسات فرهنگی که کار خود را عادی کردن دورریزی کالاها میداند، گروه زیباسازی است که «آمریکا را زیبا نگه داریم» نام دارد.
آیا آنها دور ریختن کالاها را عادی جلوه میدهند؟ و آیا منافع تجاری برخی از این گروه حمایت میکند؟
بله، آنان عادیسازی را به روشی بسیار پیچیده و عالمانه شکل دادهاند و آغاز فعالیت آنها از صنعت ظروف نوشابه، صنعت بستهبندی و کارخانهداران بوده است. آنان دارای اعضا و رهبرانی در انجمن ملی کارخانهداران (NAM) هستند. به نظر من، آنان راهبرد روابط عمومی خود را از NAM کسب میکنند.
در سال ۱۹۵۳، ایالت ورمونت قانونی را تصویب کرد که استفاده از بطریهای یکبار مصرف را ممنوع کرد. البته این یک قانون زیست محیطی نبود و تصویب آن ناشی از این بود که مردم بطریهای یکبار مصرف خود را از شیشههای خودروی خود به بیرون پرتاب میکردند و این بطریها در میان یونجههای خشک قرار میگرفتند و گاوهای شیری این شیشهها را میخوردند و میمردند. دامدارانی در مجلس قانونگذاری ایالتی حضور داشتند و اعلام کردند که به این مسأله پایان خواهند داد.
ظرف چند ماه، صنعت ظروف نوشابه و صنعت بستهبندی، این گروه (آمریکا را زیبا نگه داریم) را پدید آوردند. انگیزه این گروه، توقف ممنوعیتهای بیشتر همانند ممنوعیت تصویب شده در ایالت ورمونت بود و آنان کاملاً موفق بودند. دستاورد عظیم آنها این بود که زباله را به عنوان نتیجه انتخابهای افراد مطرح کردند و پرداختن به زباله را مسئولیت یک فرد و نه مرتبط با روند تولید دانستند.
محسن داوری
دن هیزن
منبع: WWW.alternet.org
دن هیزن
منبع: WWW.alternet.org
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست