چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا


رنگ و بوی رمانتیک


رنگ و بوی رمانتیک
"نخل و کوسه" نمایشنامه ای است برگرفته از نمایشنامه "مار و پله" و به قلم ناصح کامکاری که داستان مقاومت و پایداری دختری به نام "نگار" را در شرایط دشوار روزهای جنگ روایت می کند.
"ماهور" پسری که به نگار علاقه مند است به جبهه می رود و نگار به او قول می دهد که تا هنگام بازگشتن از جنگ، قالی زرد رنگی را که قول بافتنش را به ماهور داده برایش ببافد. نگار با این امید که "دوست دارم روزی که بر می گردی اولین قدمتو روی این قالیچه بذاری..." شروع به بافتن قالی می کند و تحت بدترین شرایط نیز به بافتن ادامه می دهد. در این بین برادر کوچک تر او بشیر از خانه بیرون رفته و باز نمی گردد.
اکنون نگار باید نگران بازگشت دو کس از عزیزانش باشد و این در شرایطی است که شهر توسط نیروهای دشمن محاصره گشته، آب و غذایی باقی نمانده و پیرمردی بیگانه نیز به خانه راه یافته و از شرایط نابسامان شهر و همچنین تنهایی نگار حداکثر سوء استفاده را به عمل آورده است.
پیرمرد به خانه های تخریب شده و تخلیه شده شهر دست برد زده و اموال مردم را در زیرزمینی که نگار در آن مشغول بافتن قالی است انبار می کند. نمایشنامه تا حدودی رنگ و بوی رمانتیک دارد و گفتگوهای خیالی میان نگار و ماهور که در زمان تنهایی نگار در ذهن او می گذارد این جنبه را در نمایشنامه قوی تر می گرداند.
تصورات ذهنی نگار با ورود پیرمرد رفته رفته شکل دیگری به خود گرفته و تبدیل به نوعی یاس و ناامیدی می شود. اما به دلیل عشق محکمی که میان نگار و ماهور وجود دارد قهرمان داستان همچنان به مقاومت خود ادامه می دهد.
در حقیقت شخصیت پیرمرد نمادی از تمام یاس ها ، بدبینی ها و فشارهای روحی است که در شرایط سخت به وجود انسان هجوم می آورد و باعث ناامیدی و تسلیم او می شود، اما نگار از پا در نیامده و با وجود اینکه پیرمرد از به شهادت رسیدن بشیر و فرار ماهور از جبهه خبری می دهد تسلیم یاس نمی گردد.
شخصیت ها در نمایشنامه به شکلی واقعی و زنده تصویر شده اند. نگار به عنوان قهرمان داستان حاضر نیست تا عهد خود را حتی به قیمت از دست دادن جانش زیرپا بگذارد و هنگامی که بشیر از او می خواهد تا شهر را ترک کند از رفتن سرباز می زند:
بشیر: همه زنارو از شهر فرستادن بیرون. دیگه جای موندن نیست. رسیدن پشت نخلستون.
نگار: چی میگی بشیر. پس این قالی چی؟
بشیر: ای بابا آبجی، هیشکی هیچی با خودش نبرده. خونه ها همینطوری پر اثاثه.
نگار: فعلاً باید ببینم ماهور کی می آد.
بشیر: ماهور که دو ماهه هیچ خبری ازش نیست. تازه هم، برگرده ببینه نیستی می آد اردوگاه جنگ زده ها سراغت .... پاشو!
نگار: من نمی تونم بدون این قالیچه ها برم.
بشیر، نوجوانی است که خود را در مقابل ناموس، شهر و آزادی سرزمینش مسئول می داند و سعی دارد بزرگتر از سن خودش رفتار کند، برای مثال در صحبتهایش با نگار می توانیم تعصب او را نسبت با خواهرش احساس کنیم،
نگار: نکنه به کسی گفته باشی من موندم تو شهر؟
بشیر: مگه دیوونم؟ بعد بچه ها نمیگن عجب آدم با غیرتی هستی که آبجی تو نفرستادی بره؟
در جایی دیگر نیز پیرمرد توصیفاتی از او را برای نگار شرح می دهد:
پیرمرد: دیده بودمش لای دست و پای بزرگترها می پلکید.
نگار: کی دیدیش؟
پیرمرد: چه می دونم. دیشب بود. پریشب بود... بدی جنگ اینه که دست هر الف بچه ای یه نارنجک افتاده .
نگار: نارنجک نداشت.
پیرمرد: نداشت؟ عوض یکی دو تا هم داشت! همچنین بسته بود به فانوسقه و سینه رو داده بود جلو، انگار رئیس کل لشکره...
شخصیت پیرمرد نیز خود تصویرگری از یک بیگانه است، موجودی غارتگر، متجاوز و طماع که شرایط را برای نگار سخت تر و طاقت فرساتر کرده است.
او تنها شخصیت منفور نمایشنامه است که در تنگ کردن عرصه بر نگار دست کمی از دشمنان ندارد و نسبت به سرنوشت مردم شهر بی تفاوت و حتی شاید خرسند از درگیری این جنگ باشد.
و اما ماهور که جوانی ساده و دلباخته است و تنها دلیل نگار برای پایداری و مقابله با سختی ها محسوب می شود.
زبان داستان روان و قابل درک و به زبان عامیانه بسیار نزدیک است و از طرف دیگر زبان شخصیت ها با سن و موقعیتشان تناسب و هم خوانی دارد.
اگر چه در نمایشنامه از اسلحه، سنگر و گروه رزمندگان اثری نیست اما نویسنده با گنجاندن عناصری چون صدای انفجار و تیراندازی، شخصیت غاصب و متجاوزی چون پیرمرد و ایجاد درگیری میان او و نگار و همچنین حضور ماهور در پایان به عنوان یک جانباز توانسته است فضایی را ایجاد کند که تصویری تازه و بدیع از جنگ را بازتاب می نماید.
"نخل و کوسه" با نابینا شدن نگار و از دست رفتن یک پای ماهور پایانی تا حدودی تراژیک دارد و تاثیر بیشتری را در ذهن مخاطب بر جا می گذارد.
در کل این نمایشنامه از ساختاری منسجم و محتوایی قابل قبول برخوردار است و می تواند تداعی کننده مقاومت مردان و زنانی باشد که تحت سخت ترین فشارهای روحی و شرایط بد محیطی تسلیم نشده و به مبارزه خود برای حفظ سرزمین شان ادامه می دهند.
زهرا حبیبی
منبع : تئاتر مقاومت