چهارشنبه, ۱۹ دی, ۱۴۰۳ / 8 January, 2025
مجله ویستا
پویایی و مشکلات اجتماعی
زن صبحانه را حاضر میکند و بچهها را به خوردن میخواند، طبق معمول دیر شده و آنها بدون خوردن ناشتا در حال رفتن هستند. مادر میگوید: “لااقل ناهارتان را ببرید” ولی باز جواب منفی است. پسر با اوقات تلخی میگوید: ظهر زود تعطیل میشوم و با غرولند و بیحوصلگی از در خارج میشود اما شوهر باز نصایح بلند بالای صبحگاهی را شروع میکند. “اینقد سر به سر این پسر نذار، تو سن بلوغه، نمیخواد نمیخوره اذیتش نکن و... با خداحافظی سردی خانه را ترک میکند. زن روی صندلی مینشیند، کار چندانی برای انجام دادن نیست، با خود میگوید: تا شب چه کنم؟ کی روز تمام میشود؟
سالهای سال است که زنان بنابر تربیت سنتی در جامعه به عنوان سنگ زیرین آسیاب مسئولیتهای سنگین خانوادگی را بر دوش کشیده و به دلیل برتری بعد عاطفی بار غمها و حل مسائل ریز و درشت خانواده بر او فشاری مضاعف آورده است.
در حالی که تعداد دختران و پسران در گزینشهای دانشگاهی برابر و گاه حتی بشتر بوده و روز به روز بر میزان شاغلین دختر افزوده میشود. با این حال هنوز هم ۷۵ درصد زنان بعد از ازدواج حتی با داشتن مدارج بالای علمی، شغل اجتماعی خود را رها میکنند و در خانه میمانند (بخصوص بعد از تولد فرزند به دلیل وجود تنگناهای فرهنگی و قانونی مانند: کمبود زمان مرخصی بعد از زایمان، عدم وجود مهد کودکهای مجهز و ارزان در نزدیک ادارات و محل کار و...) بیش از ۳۶ درصد آنان هیچگاه به مشاغل خود باز نمیگردند یعنی استعفا میدهند.
اگر چه بودن مادر در خانه بخصوص در سالهای اولیه رشد کودک از اهمیت بسزایی برخوردار است ولی به مرور زمان بر اثر تربیتهای غیر تشویقی خانواده و اجتماع در راستای ضرورت ارتقای مداوم علمی و فکری زنان و همچنین عدم دسترسی و گران بودن مراکز تفریحی و آموزشی ویژه این بخش از افراد، ماندن در خانه او را از همه مواهب رشد، شکوفایی و تنوع فردی باز میدارد و رفته رفته بیشتردر چارچوب منزل و گرفتاریهای آن محصور میشود، شاید ریزبینی و کوچک شدن دنیای زنان از این قسمت ناشی میشود. در این ارتباط دکتر صادقی کارشناس اجتماعی میگوید: یکی از معضلات دوری از جامعه، محدودتر شدن دید آدمهاست در نتیجه میدان فکر فرد را به مسائل غیر ضروری میکشاند و بعد از آن زودرنجی و سوء تفاهم رشد میکند و دلمشغولیهای کذایی و رنجآوری را سبب میشود و حتی ایما و اشاره و یا سخن دیگران میتواند موج فکری و روحی غمباری را برای انسان به ارمغان بیاورد. درگیر شدن با مسائلی از این دست دور باطلی را ایجاد میکند و باز دنیای آدم را کوچکتر میکند و او را از رسالت واقعی خود دور و دورتر مینماید. در نهایت شخص را به کودک آزردهای مبدل میسازد که در پیچ و خم زندگی گم شده تقصیر تمامی ناکامیهای خود را به گردن روزگار و مردم میگذارد.
در زمان طی این پروسه شوهر و فرزندان به پویایی طبیعی و رشد فکری خود ادامه داده و مسیرهای جدید را سپری میکنند و حرکت سریع تکنولوژی و به موازات آن تغییر و تحولات فرهنگی فاصله بیشتری را با زن سبب میشود. شاید یکی دیگر از دلایل درجا زدن و عقب ماندگی فکری زنان این قسمت از ماجرا باشد. در اطراف خود بارها شاهد قصههای بسیاری از این دست بودهایم.
خانم سهیلی ۴۳ ساله خانه دار میگوید: زمانی که با همسرم ازدواج کردم او دانشجوی سال دوم مهندسی بود و من پشت کنکوری، به خاطر مشکلات مادی و بچهدار شدن من از ادامه تحصیل منصرف شدم و شوهرم درسش را ادامه داد. الان او دکترای مهندسی شو گرفته ولی من همان دیپلمه باقی موندم. موقع حرف زدن دائم میگه تو منو درک نمیکنی یا پیش دوست و فامیل درست صحبت کن، برو دانشگاه درستو ادامه بده، ولی من دیگه نه حوصله درس خوندن دارم نه روم میشه با جوانها سر یه کلاس بشینم.
میبینیم به خاطر محدودیتهای زمانی یا مالی، مرد میتواند به تحصیل خود ادامه بدهد و یا حداقل دورههای لازم برای پیشرفت شغلی خود را پیگیری میکند، در حالی که زن این امر را دائم به فرداهای خیالی موکول مینماید و یا اصولا از آن صرف نظر میکند. با گذشت زمان و بزرگتر شدن کودکان نیاز آنان به مادر کمتر شده و با فرا رسیدن سنین بلوغ و بعد از آن اساسا فرزندان خود را از حیطه خانواده دورتر میکنند، به زبانی شاید رابطه عاطفی به والدین کاهش مییابد واین دقیقا زمانی است که مادر به دلیل دور شدن تدریجی از پدر، مادر، خواهران و برادران و خلاء فکری و اجتماعی خود را وابسته و دلبستهتر از هر وقت دیگری به شوهر و فرزندان مییابد و این تضاد احساسی و نیاز به تعارض میان این دو گروه میانجامد. به عبارتی معمولا مرد مدارج علمی و شغلی خود را طی کرده و حرف چندانی با همسرش که فردی عوام، قدیمی و غرغرو است ندارد، چرا که زمان، تفاوتهای علمی، اجتماعی و اقتصادی زیادی را میان این دو ایجاد کرده و از سویی فرزندان به سوی همسالان و دوستان خود گرایش بیشتری نشان میدهند و به دلیل به روز نبودن و عدم آگاهی مادر به زبان، زمان و فرهنگ آنها، این فاصله نیز عمق حادتری به خود گرفته و در آخر ازدواج، رفتن کامل آنها را از زندگی والدین رقم میزند. به عبارتی زن سندروم آشیان خالی را تجربه میکند. این ماجرا وقتی به اوج میرسد که زن نیز معمولا به دهه چهارم زندگی وارد شده، مشکلات هورمونی، نوسانات ایجاد شده در دورههای پریود، خبر از نزدیک شدن ایام یائسگی دارد و زیبایی و ظراوت خود را نیز که مایه دلگرمی او بود هم به مرور از دست داده و تارهای سفید در لابهلای موها خبر رسیدن ایام میانسالی را به همراه آورده.
آمارها نشان میدهد اغلب حرکتهای بزرگ ایجاد شده از سوی زنان معمولا در این دهه نمود یافته، چرا که علائم و هشدارهای ذکر شده گاه باعث ایجاد نوعی بیداری در آنان گردیده و مجابشان نموده موقعیت خود را تحلیل نمایند و این علم و اطلاع داشتن از خویشتن مبتنی بر علم و آگاهی از خود و نقش خود در زندگی، تغییر و رشد و ریسک پذیری را سبب شده، به عبارتی از کودکی تا رسیدن به دهه چهل بدون اینکه متوجه باشیم به پازل زندگی خود چیزهایی میافزاییم اما بسیاری از ما به این نتیجه میرسیم که تصویر بزرگ شده را مطالعه نکنیم. در صورت انجام این کار میتوان مطالب بسیاری آموخت و هویت خود را تعریف کرد زیرا اطلاع از خود یعنی یاری رسانیدن به خویشتن و در نتیجه دریافت این پیام که فرصتهای جبران زمان از دست رفته کم است و باید حرکت و پویایی خود را تسریع بخشد. این تنش در بعضی از افراد اثر گذاریهای بزرگ اجتماعی، تحصیلات موثر و پیگیری و بنیانگذاری فکری و یا سازمانی قابل توجهی را در جهان سبب گردیده است، به طوری که اغلب زنان برجسته تاریخ معمولا در این برهه از حیات قدمهای نقش آفرینی را رقم زده و تحولات مثبتی را در علم، هنر و یا روند زمانی و مکانی جامعه احیاگر بوده و هستند ولی در موارد بسیار زن در این دهه یکباره خود را بی هویت و زندگی را از دست رفته مییابد و این احساس اجحاف را به گردن خانواده میگذارد و به بیانی این تمبرهای منفی را به شوهر و فرزندان نسبت میدهد.
روشن است که این تفکر و استدلال غلطی است که به دلیل بنای کج سالهای جوانی شکل گرفته و حس و حال قربانی شدن، روز به روز او را تحت فشارهای روحی و جسمی خرد میکند. از سویی زن که زمانی والدین خود را به عنوان منبع و پناهگاه عاطفی در اختیار داشته اینک از طرف آنان نیز تغییر نقش داده و به دلیل بالا رفتن سن پدر ومادر و بروز بیماریها و اختلالات جسمی و روحی و عاطفی ناشی از کهولت به نوعی نقش مادر را باید برایشان ایفا کرده و سرپرستی، نگهداری و یا حداقل حمایت احساسیشان را به دوش کشد. توجه و مراقبت از آنان میتواند احساسات و عواطف را تحت فشار قرار دهد. پذیرفتن این موضوع دشوار است که آنها روزگاری به این درجه قدرتمند بودند و حالا وابستهاند و در ضمن تولید سراسیمگی میکند که دیگر کسی نیست که از او مراقبت نماید و این دایرهای است که انتهایی ندارد. این درام را به وفور هم در جامعه خود شاهد هستیم اگر چه بالا رفتن آگاهیهای اجتماعی زمینههای رشد زنان در یکی دو دهه گذشته ارتقای چشمگیری یافته و احقاق حق مسلم در این قشر از جامعه به صورت بهتری گرفته ولی تا رسیدن به وضعیتی که در آن افراد خود را قربانی حرکت و پیشرفت اعضای خانواده نکنند قدمهای بلندی به جا مانده که تنها با اصلاح فرهنگی وتغییر دید در وظایف و همچنین ایجاد مراکز و کلوپها و گروههای آموزشی، تفریحی قابل دسترس چه از نظر مالی و چه از نظر تعداد آن و نیز با تبلیغ صحیح و فرهنگسازی منابع اطلاع رسانی مانند صدا و سیما. شاید بتوانیم در سالهای آتی از این فاصله و معضل عظیم اجتماعی بکاهیم.
عقیله سلطانپور- مشاور خانواده
منبع : روزنامه رسالت
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست