جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا


عبور از مرزهای اندیشه و توهم


عبور از مرزهای اندیشه و توهم
مهدی محمدبیگی در عموم هنرها مسئله «ادراک مخاطب» حائز اهمیت است. اما در هیچ هنری به اندازه سینما و به تبع آن تلویزیون این مهم تا بدین حد، حاد و حیاتی نیست. منزلگاه هنر تصویر، ذهن و باور تماشاچی است و اگر مخاطبی نباشد، این هنر معنا پیدا نمی‌کند.
مجموعهء تلویزیونی «ساعت شنی» با داستانی ویژه و تلاش در انعکاس توامان واقعیت و عینیت همسو با دخل و تصرفاتی ماهرانه کارگردانی، توانسته با زبان تصویر مرزهای اندیشه و توهم را درهم آمیزد و تابوشکنی کند.
ذهنیت اصلی همان حقیقت موجودی و انکار انگارش پشت پرده «رحم اجاره‌ای» است که در قالب سناریویی بکر با خط‌های فرعی موازی از یکسو تابوی سوژه را تلطیف نموده و از سویی دیگر موجبات اهمیت و برجستگی موضوع‌رافراهم‌می‌آورد و بسیار ظریف و حساب شده باتکیه‌برموضوعات شخصیت‌های داستان را کنار هم می‌چیند و در کشاکش دستکاری‌ذهن‌خلاق فیلمنامه‌نویس یک به یک را به حضوری بایسته و تاثیرگذار در خط اصلی داستان می‌رساند.
عمه زهره «مینا رازی»، قناری» و به خصوص «ماهرخ در کودکی» از جمله شخصیت‌هایی هستند که به‌رغم مکمل بودنشان، همگی از نقش‌های اصلی قصه‌های فرعی فیلمنامه به حساب می‌آیند.
شخصیت‌هایی که از قالب یک خبر کوچک در صفحه حوادث یا شنیده‌های گذری و پرونده های قضائی و جنایی عبور کرده و در عین عینیت به قطعیت و باور ذهنی تماشاگر می‌نشیند و به ادراک و اندیشه‌او مخاطب سمت و سو می‌دهند.
اگر چه تبحر در این حیطه عینیت و همذات‌پنداری مخاطب با شخصیت‌ها را به ارمغان می‌آ‌ورد اما این خصیصه را بی‌شک می‌توان از نقاط ضعف فرهنگی فیلمنامه هم تلقی کرد چرا که با بهره‌گیری حرفه‌ای از زبان سینما از خط قرمزهای قشر جوان که پیامد نامناسب اجتماعی و فرهنگی را به دنبال دارد عبور می‌نماید و با عادی‌سازی ناهنجاری‌ها و عدم ترمیم صحیح آنها بر ناامنی فضای جامعه، پلیدی جنس مذکر و... به تبع آن پیامدهای نامناسب آن صحه می‌گذارد.
مجموعه ساعت شنی از سویی مدیون کارگردانی درست خود است. بهرامیان با مقوله چیدمان، تقطیع صحنه و اساسا دکوپاژ آشنایی دیرین دارد.
زوایای دوربین به ویژه در شات‌های تک نفره، انتخاب نمابندی‌ها با توجه به نوع بازی و حرکت و بازی دوربین همسو با حرکت و بازی بازیگر، به کارگیری درست نور، ابزار و بازی در جهت القای توهمات و ذهنیت‌ها، انتخاب مناسب بازیگر، لوکیشن‌های مناسب و مرتبط همه و همه تحت نظارت مستقیم اوست.
کادر، زاویه، عدسی نور و جنس رنگ در شات‌به شات‌ها «ساعت شنی» تحمیلی به نظر نمی‌رسد و بیننده از انتخاب آن آزار نمی‌بیند.
«مهشید و ماهرخ»، «مهتاب و روشنک»، «عمه زهره و خسرو» به‌رغم سازوکارهای شخصیتی نگارنده اثر در طول قصه با نور و رنگ نقاشی شده و به قضاوت‌ و داوری مخاطب گذاشته می‌شوند. تقابل و تناقض این شخصیت‌ها با روان و ادراکات مخاطب به انگیزه و عاملیت همین رنگ و نور، برجسته‌سازی می‌شود.
در نهایت آنچه قابل توجه به نظر می‌رسد قصه زنانه ودر عین حال جسورانه مجموعه «ساعت شنی» است که مسائل مبتلا به زنان را، با تبحر، مهارت و دانش سازنده اثر به تصویر کشیده است. سناریو، سوژه، انتخاب بازیگر و بازیگردانی و البته... کارگردانی خوب این اثر موجبات اقبال و توجه مخاطب هوشمند تلویزیون را که سابق بر این عمدا یا سهوا بی‌ارزش انگاشته می‌شد، را به خوبی و درستی فراهم نموده است.
بهرامیان کارگردان این مجموعه در آینه اجتماع امروز، تلنگری بر هنجارها و هنجارشکنی‌ها داشته که به‌رغم کاستی‌هایی در القای مفاهیم بد و خوب توانسته موفقیت‌های پررنگ و برجسته‌ای را در قیاس با آن چالش‌ها به نمایش بگذارد.
این مجموعه صف‌شکنی گمشده و غیرمعمولی را در حیطه قصه و ساخت در میان مجموعه‌های تلویزیونی آغاز کرده که یقینا به دلیل اولین بودن، آخرین آنها نخواهد بود و از این پس شاهد خواهیم بود حضور پربارتر کارگردانان متبحر و خلاق با سوژه های دست‌نیافتنی و بکر را که در قبال ثانیه‌ها متعهد انسانی و هنری امضا کنند و به پای بارورکردن اندیشه و فرهنگ این مرز و بوم استخوان خرد کرده از جان مایه بگذارند.
منبع : روزنامه حیات نو