یکشنبه, ۱۴ بهمن, ۱۴۰۳ / 2 February, 2025
مجله ویستا
رابطه نفس و بدن
ارتباط بین نفس و بدن همواره مورد تصدیق فلاسفه بوده است، چرا كه دیدن، شنیدن، به خاطر سپردن به یاد آوردن، فكر كردن، شاد شدن و غمگین شدن و لذت بردن و... در عین حال كه اموری روانی میباشند، بدن در تحقق آنها نقش بسیار مهمی ایفا میكند، به گونهای كه اگر این تاثیر و تاثر عصبی و غددی و ماهیچهای نباشد، تحقق این امور روانی امكانپذیر نیست. همانطور كه امور روانی نیز تاثیر بسیار زیادی در بدن و ارگانیسم انسانی دارد و روانشناسان و فیلسوفان به آن اشاره نمودهاند. مثلا هیجانات مثبت و منفی انسان در رشد و سلامت و یا ناسلامتی بدن نقش بسیار مهمی ایفا میكنند، هیجانات منفی به ضعف اعصاب و ناهنجاریهای گوارشی میانجامد، و یا به برخی دیگر از دستگاههای بدن آسیب میرساند.در مقابل هیجانات مثبت در نشاط بدن و سلامت آن نقش خوبی را بازی میكند. پس تاثیر و تاثر متقابل نفس و بدن همواره مورد توجه فیلسوفان بوده و حتی كسانیچونافلاطوننیزبهاینحقیقتاشارهواقرارنمودهاند. شیخالرئیس نیز در كتابهای مختلف فلسفیاش به این حقیقت اشاره میكند، و روشن میكند كه چگونه رفتارهای ارادی و اختیاری موجب ملكات نفسانی میگردند، و یا چگونه توجه به ساحت قدس خداوندی و توجه به عظمت و جبروت او، بدن را تحت تاثیر قرار میدهد و گاه لرزه به اندام میاندازد.
كیفیت ارتباط نفس با بدن
همانطور كه یادآور شدیم نفس، كمال ارتباط را با بدن دارد، ارتباطی بین محكم و مستحكم، و این ارتباط، ارتباطی است دو طرفه و طبیعی. از طرف دیگر هر یك از ما وجدانا مییابد كه ذات و حقیقت او یكی است و نه امور كثیر; و در عین حال میداند كه خود میاندیشد، درك میكند، احساس میكند، نسبتبه چیزی تمایل مییابد، و یا نسبتبه چیزی نفرت پیدا كرده، غضبناك میشود. مكانمند است و دارای حركت و سكون است، و بالاخره خود میاندیشد و خود میخواهد و انجام میدهد، خود خسته میشود و استراحت میكند، خود لذت میبرد و خود رنج میكشد و...
از این رو این سؤال به طور جد مطرح میشود كه پیوند بین نفس و بدن و ارتباط متقابل بین این دو، چگونه ممكن است، با اینكه نفس یك واقعیت غیرمادی است و بدن واقعیت مادی؟ و به دیگر سخن چگونه میتوان بین دو جوهر متباین -بدن و نفس- اینگونه ارتباط محكم و مستحكم برقرار شود و سؤال جدیتر این است كه ما وحدت خود را تجربه میكنیم، چگونه ممكن استبین جوهر مادی و غیر مادی یك چنین وحدتی ایجاد شود؟ و به عبارت دیگر آیا این معقول و قابل فهم است كه بین دو شیء مادی خارجی، یك وحدت و یا اتحاد حقیقی ایجاد شود؟ مثلا عنصر ایدروژن با عنصر اكسیژن با وضع و مقدار خاصی تركیب میشوند و آب پدید میآید، لیكن اتحاد و وحدت دو شیء، كه یكی از سنخ اشیای مادی است و دیگری از سنخ اشیای غیرمادی، چگونه ممكن است؟ در اینجا لازم استببینیم این مشكل با مبانی فیلسوفان و یا كسانی كه به گونهای این بحث را مطرح كردهاند چگونه قابل حل است. بحث را یا بیان نظر افلاطون، ارسطو، و فیلسوفان مشاء اسلامی و صدرالمتالهین پی میگیریم: ۱ - افلاطون نفوس انسانی را در جهانی پیش از این جهانمادی،موجوددانسته،وآنراجوهریمستقلبهحساب آورده كه بر اثر عجز یا خطایی، از آن جهان به این جهان هبوط نموده...وبه ابدان انسانی تعلق پیدا كرده است.
افلاطون با اینكه در برخی كلماتش به تعامل بین نفس و بدن اشاره میكند، لیكن براساس دیدگاه خاص او و ثنویتی كه قائل است، نمیتوان ارتباط طبیعی نفس و بدن را توجیه نمود، و ارتباط و پیوستگی متقال بین آن دو را تعیینكردوبالاخرهوحدتواتحادنفسوبدنراتوضیحداد.
۲ - ارسطو معتقد است هر یك از جواهر و حقایق طبیعی از دو جوهر غیر مستقل تشكیل شدهاند: ماده (هیولی) و صورت. او میگوید نفس، صورت برای جسم یا بدن است، كه با اتحاد آن با بدن و جسم، حیاتمند میشود، و آثار حیاتی خاصی را نمودار میسازد. هرچند بنابر مبنای ارسطو ارتباط بین نفس و بدن ارتباطی طبیعی تلقی میشود و اینطور نیست كه او برای نفس به جوهریتی مستقل و جدا قائل شده باشد كه نتوان اتحاد نفس و بدن (یا جسم) را تعیین كرد، لیكن این نكته در كلماتش روشن نیست كه آیا او برای انسان به نفسی غیرمادی باور دارد یا نه؟ از این رو بین شارحان كلام ارسطو نیز اختلاف وجود دارد كه آیا او به حقیقت غیرمادی در انسان معتقد استیا خیر؟ از این رو یا واقعا او به تجرد نفس انسانی باور دارد، كه در این صورت میتوان از او سؤال كرد كه چگونه موجودیت غیر مادی میتواند صورت برای جسم و یا بدن مادی باشد، و با آن اتحاد پیدا كند به گونهای كه هم موجودیت مادی حفظ شود و هم موجودیت غیرمادی؟
و در صورتی كه او به تجرد نفس انسانی معتقد نباشد -هرچند در این صورت بین مبنا و بنای او هماهنگی خواهد بود، و دیگر اشكالی بر او وارد نخواهد شد - لیكن این نظر با آنچه فلاسفه اسلامی برآنند و براهین قاطع عقلی آن را اثبات نموده است، سازگاری ندارد و مشكل آنها را نمیتواند حل كند. البته لازم به توضیح است كه فلاسفه اسلامی از فارابی گرفته تا ملاهادی سبزواری، تجرد نفس را به ارسطو نسبت دادهاند، لیكن این رای بنابر این تلقی بوده است كه كتاب اثولوجیا از ارسطو است، لیكن امروزه اثبات شده كه این كتاب از او نیست.
۳ - فلاسفه اسلامی (مشاء)، نفس انسانی را مجرد و غیرمادی میدانند، و میگویند زمانی كه جنین در رحم مادر رشد لازم را نمود، به گونهای كه دارای امكانات و ابزار لازم برای نفس شد، از سوی خداوند به آن نفسی اعطا میشود و از این به بعد، نفس برای بدن تدبیر میكند. از این رو آنها نفس را حادث و از آغاز وجودش آن را مجرد میدانند. آنان نفس را در اصل وجودش نیازمند به ماده نمیدانند، لیكن در استكمالش آن را محتاج به بدن میدانند و در تعاریفشان گاهی از نفس به عنوان كمال اول یاد میشود. یعنی كمالی كه نوعیت نوع، به آن بستگی دارد و گاهی به عنوان صورت یاد میشود كه از اتحاد آن با جسم، وجود انسان شكل میگیرد، البته تاكید میكند كه طرح عنوان صورت، به معنی مادی بودن آن نیست. لیكن به نظر میرسد كه مشكل اتحاد حقیقی بین نفس و بدن، و ارتباط و پیوستگی طبیعی بین آنها را با توجه به اینكه نفس دارای موجودیتی است غیرمادی، و جسم دارای موجودیتی است مادی، همچنان به حال خود باقی است و این سؤال مطرح است كه چگونه ممكن استبین دو سنخ موجود (مادی، غیرمادی) وحدت یا اتحاد، و بالاخره ارتباط و تعامل طبیعی ایجاد شود؟
۴ - صدر المتالهین در بیان كیفیت وابستگی نفس به بدن مقدمهای را بیان میكند و در آن، انواع وابستگیها را توضیح میدهد و بالاخره نظر خود را در نوع و كیفیت وابستگی نفس به بدن، تشریح میكند. او میگوید: وابستگی نفس به بدن مانند وابستگی ماهیتبه وجود، ممكن به واجب، عرض به جوهر و یا صورت و یا صورت به ماده نیست و همچنین وابستگی نفس به بدن آنطور كه جمهور فلاسفه اسلامی میپندارند كه نفس فقط برای استكمال خود به بدان نیازمند است نیست، بلكه وابستگی نفس به بدن در اصل وجود و تشخص است، ولی در بقا به آن وابستگی و نیازی ندارد، هرچند در استكمال نیز به بدن نیاز دارد; زیرا نفس در آغاز دارای كمال و فعلیتی برای ماده میباشد، و خود مادی است و به ماده نیازمند است، سپس در جریان حركت جوهری به كمالات بالاتری دست مییابد، و بالاخره این حركت ادامه مییابد تااینكهبهكمالوفعلیتی كه برتر از امور مادی است میرسد. برای توضیح نظر صدرالمتالهین، توجه به شش اصل، فهم مطلب را تا اندازهای روشن میسازد: ۱ - براهین فلسفی، تجرد نفس انسان را در مقطع خاص اثبات میكند، و از اثبات تجرد آن قبل از آن مقطع عاجز است و آن مقطعی است كه ادراك برای انسان اثبات شود، و یا انسان بتواند خود را با علم حضوری دریابد.
۲ - در مقطعی از تكون انسان، به علت ضعف وجودی نمیتوان برای آن تجردی اثبات نمود، و براهین هم از اثبات تجرد در این مرحله عقیم ماندهاند و از این رو حكم به مادیت آن میشود.
۳ - نطفهای كه در رحم مستقر شده، از آنجاكه دارای آثار حیاتی از قبیل رشد، تغذیه، و تولید مثل است دارای نفس میباشد، البته نه نفس مجرد بلكه نفس مادی، كه در پرتوی این كمال است كه نطفه اینگونه حیاتمند شده و آثار حیاتی از او ظاهر گردیده است.
گرچه صدرالمتالهین در این مرحله تصریح میكند كه نطفه دارای صورت نوعیه در حد معدنی است وكمكم به مرحلهای میرسد كه دارای نفسی در حدنفس نباتی میشود و این روند همچنان ادامه دارد، لیكن باتوجه به یافتههای علمی موجود میتوان گفت كه نطفه دارای نفس ضعیفی است، چرا كه همه آثار حیاتی را داراست، و این روند تكاملی ارامه مییابد تا به تجرد دستیابد، از این رو اگرصدرالمتالیننیزبود یك چنین حكمی را روامیداشت.۴ - نهتنها ظواهر و نمودهای طبیعت همواره در تغیرند و دارای حركت میباشند، بلكه ذوات و جواهر آنها نیز در حركت است و حركت استكمالی در جوهر و ذات اشیای دارای حیات، به خوبی برای همه قابل فهم است، و نیاز چندانی به استدلالات پیچیده فلسفی نیست.
۵ - موجود در سیر حركت استكمالی چیزی را از دست نمیدهد، بلكه تدریجا بر امكانات وجودیاش افزوده میگردد و كمالات قبلی خود را در تركیب و ساختار عالیتری حفظ میكند.
۶ - كمالاتی را كه موجودات در سیر حركت استكمالی به دست میآورند، هر چند امكانات داخلی و شرایط خارجی در پیدایش آنها نقش لازم را به عهده دارند، لیكن آن كمالات به طور مستمر از عوالم بالاتر افاضه میكردند و علل داخلی و شرایط خارجی، نقش علت مادی و یا علت اعدادی را به عهده دارند. با توجه به اصول یاد شده، نظریه صدرالمتالهین را در كیفیت ارتباط نفس و بدن، پی میگیریم. ملاصدرا میگوید: از آنجا كه چنین در مراحل آغازین تكونش از حیات و حیاتمندی برخوردار است، پس دارای نفس است، لیكن نفس مادی و نقش آن این است كه وحدت و انسجام این واقعیت را تامین میكند، و عالیترین كمال و محقق موجودیت این موجود است و همواره در حال رشد و حركت استكمالی است، و دیگر اجزا نیز در پرتو آن استكمال پیدا میكنند، لیكن به طور هماهنگ و منسجم. این جریان همین طور ادامه مییابد و لحظهها و ساعتها و روزها را پشتسر میگذارد و همچنین به كمال و استكمال خود ادامه میدهد تا اینكه به كمالی دست مییابد كه از نظر جوهری با دیگر كمالات اختلاف اساسی دارد و آن كمال تجردی است. به تعبیر دیگر، اولین شكوفههای تجرد در این واقعیت جنینی جوانه میزند، و این روند همچنین ادامه مییابد، تا جنین به دنیا بیاید و همینطور... لیكن نباید فراموش كرد كه در این جریان، فعلیتها از دست نمیروند، بلكه كمالی عالیتر در این سیر حركت تحقق مییابد. از این رو نباید این اشكال رانیز مطرح كرد كه فیزیكدانان میگویند بر انرژی عالم طبیعت كم شده و به موجودی مجرد تبدیل گردد. همچنین نباید پنداشت كه چگونه ممكن است ماده و سیر حركت آن، علتبرای تحقق موجودی غیرمادی باشد، زیرا همانطور كه یادآور شدیم اصولا كمالات، معلول فعل و انفعال موجود در درون ماده نمیباشند، چه رسد به كمالات غیر مادی، بلكه فعل و انفعال درونی واقعیت مادی و همچنین شرایط خارجی، علت مادی و اعدادی برای كمالات یاد شدهاند و نه علت فاعلی. پس صدرالمتالهین، ماده و سیر و حركت ماده را سكویی طبیعی برای تحقق این كمال تجردی میداند، لیكن وقتی این حركتبه كمال تجردی انجامید و موجودیتی غیر مادی تحقق یافت، از این جهت كه این موجودیتبالاتر از ماده و مرز آن است، با تباهی و فساد ماده از بین نمیرود، هر چند نفس در جهت استكمال خود تا وقتی كه خود تا وقتی كه در این جهان است و در آن زندگی میكند به ماده و جسم نیازمند است، هر چند در اصل بقای خود به ماده و جسم نیازی نداشت. در حقیقت صدرالمتالهین با فارابی و ابن سینا و پیروان آنان در این جهت موافق است كه نفس در جهت استكمال خود به ماده نیازمند است، ولی او میگوید: نیاز نفس به بدن تنها در جهت استكمال نیست، بلكه نفس در اصل وجود خود به ماده نیازمند است. زیرا آنان میگفتند نفس در اصل تحقق و موجودیتش (در حالیكه بدن آمادگی پذیرایی او را داشته باشد) نیاز و احتیاجی به ماده ندارد، بلكه تنها به خاطر استكمالش به بدن تعلق میگیرد.
با توجه به آنچه در این بحثیادآور شدیم، نكاتزیرروشن میشود: ۱ - نفس حادث است و قدیم نیست، زیرا در جریان حركت ماده تحقق یافته است.
۲ - نفس در آغاز مادی بوده و در جریان حركت جوهری به تجرد راه یافته است،پس بر خلاف آنچه كه ابن سینا و فارابی معتقد بودند كه نفس «روحانیهٔ الحدوث» است، صدرالمتالهین میگوید: «نفس جسمانیه الحدوث و روحانیهٔ البقاء» است، یعنی نفس در آغاز جسمانی و مادی بوده و در بقا و جریان حركت جوهری به تجرد و روحانیت رسیده است. از این رو هویت این واقعیت تجردی به گونهای است كه باید در جریان حركت جوهری ماده حاصل شود، مانند یك شاخه گل كه اگر بخواهد وجود یابد باید دانهای باشد تا بوته گلی حاصل آید و كمكم آن بوته به گل بنشیند، و گرنه آن دیگر گل طبیعی نیست، با توجه به این تبیین، دیگر نیازی به براهین فلسفی برای ابطال تناسخ نداریم، بلكه این، خود دلیلی بر ابطال تناسخ میشود. همانطور كه نیازی به ابطال قدم نفس نداریم، بلكه این خود نه دلیل بر حدوث نفس است، زیرا اصولا هویت نفس هویتی نیست كه بتواند قبل از بدن موجود باشد.
۳ - نفس انسانی دارای یك حقیقت است كه دارای مراتب مختلفی میباشد، و مرتبه یا مراتبی از آن مادی است، احكام مادی بر آن حاكم است، و مرتبه یا مراتبی از آن مجرد است كه احكام غیر مادی بر آن حاكم است. از آنجا كه نفس یك حقیقت است، و مرتبه تجرد، متحد با مرتبه مادی است، و در ماده تحول و تكامل راه دارد، پس تكامل و استكمال در نفس نیز راه مییابد، كه اثر این چنین نبود، استكمال نفس ممكن نبود.
۴ - آنگاه كه نفس به تجرد رسید، با از بین بدن از بین نخواهد رفت، پس نفس انسان باقی است و با متلاشی شدن بدن، نفس یا روح از بین نمیرود. در پایان مناسب استبه نكته دیگری كه از مبانی و برخی صدرالمتالهین(ره) به دست میآید، اشاره كنیم و آن این است كه در آغاز دستیابی انسان به بعد تجردی، رشد تكامل سریع انسان هم در بعد زیستی و هم در بعد تجردی است كه در این جهت، ارتباط با محیط بخصوص محیط اجتماعی نقش مهمی را در این استكمال ایفا میكند. كمكم استكمال در بعد زیستی متوقف میشود و رفتارهای ارادی و اختیاری، موجب استكمال نفس غیر مادی میشوند، و انسان در جهت ثبتیا منفی به كمال خود راه مییابد، تا اینكه به طور طبیعی نفس بهره خود را از بعد مادی خود دریافت میكند. در این صورت تعلقش را به بدن كمتر نموده و این، زمینه را برای پیری و بالاخره فرتوتی فراهم میسازد، تا آنكه یكباره آن را به طور كلی رها میسازد و مرگ طبیعی اتفاق میافتد. پس اینطور نیست كه بدن، نفس مجرد را رها كند، بلكه این نفس مجرد كه دیگر نیازی به بدن ندارد آن را رها میسازد، درست مثل پوسته بادام كه در آغاز، عامل حفظ حیات بادام است و آنگاه كه بادام در زمین كاشته میشود آب و مواد غذایی و هوا و انرژی را به طور متناسب در آن منتقل میسازد، آن مغز رشد میكند و كمكم آن پوسته را جواب میكند، و در یك مقطع آن را میشكند و جوانه از آن خارج میشود. با توجه به آنچه اشاره شد، دیگر انسان با مرگ چیزی را از دست نمیدهد، و آنچه میباید از بدن استفاده نموده است. البته تبیین یاد شده مربوط به مرگ طبیعی است، و در مرگهای غیرطبیعی مثل آنچه در اثر سوانح و غیره اتفاق میافتد این زمینه استكمال از دست نفس مجرد گرفته میشود. دیدن هم قابلیت ارتباط خود را با نفس مجرد از دست میدهد و در نتیجه ارتباط نفس مجرد از بدن قطع میشود، و مرگ اتفاق میافتد.
سید محمد غروی
كیفیت ارتباط نفس با بدن
همانطور كه یادآور شدیم نفس، كمال ارتباط را با بدن دارد، ارتباطی بین محكم و مستحكم، و این ارتباط، ارتباطی است دو طرفه و طبیعی. از طرف دیگر هر یك از ما وجدانا مییابد كه ذات و حقیقت او یكی است و نه امور كثیر; و در عین حال میداند كه خود میاندیشد، درك میكند، احساس میكند، نسبتبه چیزی تمایل مییابد، و یا نسبتبه چیزی نفرت پیدا كرده، غضبناك میشود. مكانمند است و دارای حركت و سكون است، و بالاخره خود میاندیشد و خود میخواهد و انجام میدهد، خود خسته میشود و استراحت میكند، خود لذت میبرد و خود رنج میكشد و...
از این رو این سؤال به طور جد مطرح میشود كه پیوند بین نفس و بدن و ارتباط متقابل بین این دو، چگونه ممكن است، با اینكه نفس یك واقعیت غیرمادی است و بدن واقعیت مادی؟ و به دیگر سخن چگونه میتوان بین دو جوهر متباین -بدن و نفس- اینگونه ارتباط محكم و مستحكم برقرار شود و سؤال جدیتر این است كه ما وحدت خود را تجربه میكنیم، چگونه ممكن استبین جوهر مادی و غیر مادی یك چنین وحدتی ایجاد شود؟ و به عبارت دیگر آیا این معقول و قابل فهم است كه بین دو شیء مادی خارجی، یك وحدت و یا اتحاد حقیقی ایجاد شود؟ مثلا عنصر ایدروژن با عنصر اكسیژن با وضع و مقدار خاصی تركیب میشوند و آب پدید میآید، لیكن اتحاد و وحدت دو شیء، كه یكی از سنخ اشیای مادی است و دیگری از سنخ اشیای غیرمادی، چگونه ممكن است؟ در اینجا لازم استببینیم این مشكل با مبانی فیلسوفان و یا كسانی كه به گونهای این بحث را مطرح كردهاند چگونه قابل حل است. بحث را یا بیان نظر افلاطون، ارسطو، و فیلسوفان مشاء اسلامی و صدرالمتالهین پی میگیریم: ۱ - افلاطون نفوس انسانی را در جهانی پیش از این جهانمادی،موجوددانسته،وآنراجوهریمستقلبهحساب آورده كه بر اثر عجز یا خطایی، از آن جهان به این جهان هبوط نموده...وبه ابدان انسانی تعلق پیدا كرده است.
افلاطون با اینكه در برخی كلماتش به تعامل بین نفس و بدن اشاره میكند، لیكن براساس دیدگاه خاص او و ثنویتی كه قائل است، نمیتوان ارتباط طبیعی نفس و بدن را توجیه نمود، و ارتباط و پیوستگی متقال بین آن دو را تعیینكردوبالاخرهوحدتواتحادنفسوبدنراتوضیحداد.
۲ - ارسطو معتقد است هر یك از جواهر و حقایق طبیعی از دو جوهر غیر مستقل تشكیل شدهاند: ماده (هیولی) و صورت. او میگوید نفس، صورت برای جسم یا بدن است، كه با اتحاد آن با بدن و جسم، حیاتمند میشود، و آثار حیاتی خاصی را نمودار میسازد. هرچند بنابر مبنای ارسطو ارتباط بین نفس و بدن ارتباطی طبیعی تلقی میشود و اینطور نیست كه او برای نفس به جوهریتی مستقل و جدا قائل شده باشد كه نتوان اتحاد نفس و بدن (یا جسم) را تعیین كرد، لیكن این نكته در كلماتش روشن نیست كه آیا او برای انسان به نفسی غیرمادی باور دارد یا نه؟ از این رو بین شارحان كلام ارسطو نیز اختلاف وجود دارد كه آیا او به حقیقت غیرمادی در انسان معتقد استیا خیر؟ از این رو یا واقعا او به تجرد نفس انسانی باور دارد، كه در این صورت میتوان از او سؤال كرد كه چگونه موجودیت غیر مادی میتواند صورت برای جسم و یا بدن مادی باشد، و با آن اتحاد پیدا كند به گونهای كه هم موجودیت مادی حفظ شود و هم موجودیت غیرمادی؟
و در صورتی كه او به تجرد نفس انسانی معتقد نباشد -هرچند در این صورت بین مبنا و بنای او هماهنگی خواهد بود، و دیگر اشكالی بر او وارد نخواهد شد - لیكن این نظر با آنچه فلاسفه اسلامی برآنند و براهین قاطع عقلی آن را اثبات نموده است، سازگاری ندارد و مشكل آنها را نمیتواند حل كند. البته لازم به توضیح است كه فلاسفه اسلامی از فارابی گرفته تا ملاهادی سبزواری، تجرد نفس را به ارسطو نسبت دادهاند، لیكن این رای بنابر این تلقی بوده است كه كتاب اثولوجیا از ارسطو است، لیكن امروزه اثبات شده كه این كتاب از او نیست.
۳ - فلاسفه اسلامی (مشاء)، نفس انسانی را مجرد و غیرمادی میدانند، و میگویند زمانی كه جنین در رحم مادر رشد لازم را نمود، به گونهای كه دارای امكانات و ابزار لازم برای نفس شد، از سوی خداوند به آن نفسی اعطا میشود و از این به بعد، نفس برای بدن تدبیر میكند. از این رو آنها نفس را حادث و از آغاز وجودش آن را مجرد میدانند. آنان نفس را در اصل وجودش نیازمند به ماده نمیدانند، لیكن در استكمالش آن را محتاج به بدن میدانند و در تعاریفشان گاهی از نفس به عنوان كمال اول یاد میشود. یعنی كمالی كه نوعیت نوع، به آن بستگی دارد و گاهی به عنوان صورت یاد میشود كه از اتحاد آن با جسم، وجود انسان شكل میگیرد، البته تاكید میكند كه طرح عنوان صورت، به معنی مادی بودن آن نیست. لیكن به نظر میرسد كه مشكل اتحاد حقیقی بین نفس و بدن، و ارتباط و پیوستگی طبیعی بین آنها را با توجه به اینكه نفس دارای موجودیتی است غیرمادی، و جسم دارای موجودیتی است مادی، همچنان به حال خود باقی است و این سؤال مطرح است كه چگونه ممكن استبین دو سنخ موجود (مادی، غیرمادی) وحدت یا اتحاد، و بالاخره ارتباط و تعامل طبیعی ایجاد شود؟
۴ - صدر المتالهین در بیان كیفیت وابستگی نفس به بدن مقدمهای را بیان میكند و در آن، انواع وابستگیها را توضیح میدهد و بالاخره نظر خود را در نوع و كیفیت وابستگی نفس به بدن، تشریح میكند. او میگوید: وابستگی نفس به بدن مانند وابستگی ماهیتبه وجود، ممكن به واجب، عرض به جوهر و یا صورت و یا صورت به ماده نیست و همچنین وابستگی نفس به بدن آنطور كه جمهور فلاسفه اسلامی میپندارند كه نفس فقط برای استكمال خود به بدان نیازمند است نیست، بلكه وابستگی نفس به بدن در اصل وجود و تشخص است، ولی در بقا به آن وابستگی و نیازی ندارد، هرچند در استكمال نیز به بدن نیاز دارد; زیرا نفس در آغاز دارای كمال و فعلیتی برای ماده میباشد، و خود مادی است و به ماده نیازمند است، سپس در جریان حركت جوهری به كمالات بالاتری دست مییابد، و بالاخره این حركت ادامه مییابد تااینكهبهكمالوفعلیتی كه برتر از امور مادی است میرسد. برای توضیح نظر صدرالمتالهین، توجه به شش اصل، فهم مطلب را تا اندازهای روشن میسازد: ۱ - براهین فلسفی، تجرد نفس انسان را در مقطع خاص اثبات میكند، و از اثبات تجرد آن قبل از آن مقطع عاجز است و آن مقطعی است كه ادراك برای انسان اثبات شود، و یا انسان بتواند خود را با علم حضوری دریابد.
۲ - در مقطعی از تكون انسان، به علت ضعف وجودی نمیتوان برای آن تجردی اثبات نمود، و براهین هم از اثبات تجرد در این مرحله عقیم ماندهاند و از این رو حكم به مادیت آن میشود.
۳ - نطفهای كه در رحم مستقر شده، از آنجاكه دارای آثار حیاتی از قبیل رشد، تغذیه، و تولید مثل است دارای نفس میباشد، البته نه نفس مجرد بلكه نفس مادی، كه در پرتوی این كمال است كه نطفه اینگونه حیاتمند شده و آثار حیاتی از او ظاهر گردیده است.
گرچه صدرالمتالهین در این مرحله تصریح میكند كه نطفه دارای صورت نوعیه در حد معدنی است وكمكم به مرحلهای میرسد كه دارای نفسی در حدنفس نباتی میشود و این روند همچنان ادامه دارد، لیكن باتوجه به یافتههای علمی موجود میتوان گفت كه نطفه دارای نفس ضعیفی است، چرا كه همه آثار حیاتی را داراست، و این روند تكاملی ارامه مییابد تا به تجرد دستیابد، از این رو اگرصدرالمتالیننیزبود یك چنین حكمی را روامیداشت.۴ - نهتنها ظواهر و نمودهای طبیعت همواره در تغیرند و دارای حركت میباشند، بلكه ذوات و جواهر آنها نیز در حركت است و حركت استكمالی در جوهر و ذات اشیای دارای حیات، به خوبی برای همه قابل فهم است، و نیاز چندانی به استدلالات پیچیده فلسفی نیست.
۵ - موجود در سیر حركت استكمالی چیزی را از دست نمیدهد، بلكه تدریجا بر امكانات وجودیاش افزوده میگردد و كمالات قبلی خود را در تركیب و ساختار عالیتری حفظ میكند.
۶ - كمالاتی را كه موجودات در سیر حركت استكمالی به دست میآورند، هر چند امكانات داخلی و شرایط خارجی در پیدایش آنها نقش لازم را به عهده دارند، لیكن آن كمالات به طور مستمر از عوالم بالاتر افاضه میكردند و علل داخلی و شرایط خارجی، نقش علت مادی و یا علت اعدادی را به عهده دارند. با توجه به اصول یاد شده، نظریه صدرالمتالهین را در كیفیت ارتباط نفس و بدن، پی میگیریم. ملاصدرا میگوید: از آنجا كه چنین در مراحل آغازین تكونش از حیات و حیاتمندی برخوردار است، پس دارای نفس است، لیكن نفس مادی و نقش آن این است كه وحدت و انسجام این واقعیت را تامین میكند، و عالیترین كمال و محقق موجودیت این موجود است و همواره در حال رشد و حركت استكمالی است، و دیگر اجزا نیز در پرتو آن استكمال پیدا میكنند، لیكن به طور هماهنگ و منسجم. این جریان همین طور ادامه مییابد و لحظهها و ساعتها و روزها را پشتسر میگذارد و همچنین به كمال و استكمال خود ادامه میدهد تا اینكه به كمالی دست مییابد كه از نظر جوهری با دیگر كمالات اختلاف اساسی دارد و آن كمال تجردی است. به تعبیر دیگر، اولین شكوفههای تجرد در این واقعیت جنینی جوانه میزند، و این روند همچنین ادامه مییابد، تا جنین به دنیا بیاید و همینطور... لیكن نباید فراموش كرد كه در این جریان، فعلیتها از دست نمیروند، بلكه كمالی عالیتر در این سیر حركت تحقق مییابد. از این رو نباید این اشكال رانیز مطرح كرد كه فیزیكدانان میگویند بر انرژی عالم طبیعت كم شده و به موجودی مجرد تبدیل گردد. همچنین نباید پنداشت كه چگونه ممكن است ماده و سیر حركت آن، علتبرای تحقق موجودی غیرمادی باشد، زیرا همانطور كه یادآور شدیم اصولا كمالات، معلول فعل و انفعال موجود در درون ماده نمیباشند، چه رسد به كمالات غیر مادی، بلكه فعل و انفعال درونی واقعیت مادی و همچنین شرایط خارجی، علت مادی و اعدادی برای كمالات یاد شدهاند و نه علت فاعلی. پس صدرالمتالهین، ماده و سیر و حركت ماده را سكویی طبیعی برای تحقق این كمال تجردی میداند، لیكن وقتی این حركتبه كمال تجردی انجامید و موجودیتی غیر مادی تحقق یافت، از این جهت كه این موجودیتبالاتر از ماده و مرز آن است، با تباهی و فساد ماده از بین نمیرود، هر چند نفس در جهت استكمال خود تا وقتی كه خود تا وقتی كه در این جهان است و در آن زندگی میكند به ماده و جسم نیازمند است، هر چند در اصل بقای خود به ماده و جسم نیازی نداشت. در حقیقت صدرالمتالهین با فارابی و ابن سینا و پیروان آنان در این جهت موافق است كه نفس در جهت استكمال خود به ماده نیازمند است، ولی او میگوید: نیاز نفس به بدن تنها در جهت استكمال نیست، بلكه نفس در اصل وجود خود به ماده نیازمند است. زیرا آنان میگفتند نفس در اصل تحقق و موجودیتش (در حالیكه بدن آمادگی پذیرایی او را داشته باشد) نیاز و احتیاجی به ماده ندارد، بلكه تنها به خاطر استكمالش به بدن تعلق میگیرد.
با توجه به آنچه در این بحثیادآور شدیم، نكاتزیرروشن میشود: ۱ - نفس حادث است و قدیم نیست، زیرا در جریان حركت ماده تحقق یافته است.
۲ - نفس در آغاز مادی بوده و در جریان حركت جوهری به تجرد راه یافته است،پس بر خلاف آنچه كه ابن سینا و فارابی معتقد بودند كه نفس «روحانیهٔ الحدوث» است، صدرالمتالهین میگوید: «نفس جسمانیه الحدوث و روحانیهٔ البقاء» است، یعنی نفس در آغاز جسمانی و مادی بوده و در بقا و جریان حركت جوهری به تجرد و روحانیت رسیده است. از این رو هویت این واقعیت تجردی به گونهای است كه باید در جریان حركت جوهری ماده حاصل شود، مانند یك شاخه گل كه اگر بخواهد وجود یابد باید دانهای باشد تا بوته گلی حاصل آید و كمكم آن بوته به گل بنشیند، و گرنه آن دیگر گل طبیعی نیست، با توجه به این تبیین، دیگر نیازی به براهین فلسفی برای ابطال تناسخ نداریم، بلكه این، خود دلیلی بر ابطال تناسخ میشود. همانطور كه نیازی به ابطال قدم نفس نداریم، بلكه این خود نه دلیل بر حدوث نفس است، زیرا اصولا هویت نفس هویتی نیست كه بتواند قبل از بدن موجود باشد.
۳ - نفس انسانی دارای یك حقیقت است كه دارای مراتب مختلفی میباشد، و مرتبه یا مراتبی از آن مادی است، احكام مادی بر آن حاكم است، و مرتبه یا مراتبی از آن مجرد است كه احكام غیر مادی بر آن حاكم است. از آنجا كه نفس یك حقیقت است، و مرتبه تجرد، متحد با مرتبه مادی است، و در ماده تحول و تكامل راه دارد، پس تكامل و استكمال در نفس نیز راه مییابد، كه اثر این چنین نبود، استكمال نفس ممكن نبود.
۴ - آنگاه كه نفس به تجرد رسید، با از بین بدن از بین نخواهد رفت، پس نفس انسان باقی است و با متلاشی شدن بدن، نفس یا روح از بین نمیرود. در پایان مناسب استبه نكته دیگری كه از مبانی و برخی صدرالمتالهین(ره) به دست میآید، اشاره كنیم و آن این است كه در آغاز دستیابی انسان به بعد تجردی، رشد تكامل سریع انسان هم در بعد زیستی و هم در بعد تجردی است كه در این جهت، ارتباط با محیط بخصوص محیط اجتماعی نقش مهمی را در این استكمال ایفا میكند. كمكم استكمال در بعد زیستی متوقف میشود و رفتارهای ارادی و اختیاری، موجب استكمال نفس غیر مادی میشوند، و انسان در جهت ثبتیا منفی به كمال خود راه مییابد، تا اینكه به طور طبیعی نفس بهره خود را از بعد مادی خود دریافت میكند. در این صورت تعلقش را به بدن كمتر نموده و این، زمینه را برای پیری و بالاخره فرتوتی فراهم میسازد، تا آنكه یكباره آن را به طور كلی رها میسازد و مرگ طبیعی اتفاق میافتد. پس اینطور نیست كه بدن، نفس مجرد را رها كند، بلكه این نفس مجرد كه دیگر نیازی به بدن ندارد آن را رها میسازد، درست مثل پوسته بادام كه در آغاز، عامل حفظ حیات بادام است و آنگاه كه بادام در زمین كاشته میشود آب و مواد غذایی و هوا و انرژی را به طور متناسب در آن منتقل میسازد، آن مغز رشد میكند و كمكم آن پوسته را جواب میكند، و در یك مقطع آن را میشكند و جوانه از آن خارج میشود. با توجه به آنچه اشاره شد، دیگر انسان با مرگ چیزی را از دست نمیدهد، و آنچه میباید از بدن استفاده نموده است. البته تبیین یاد شده مربوط به مرگ طبیعی است، و در مرگهای غیرطبیعی مثل آنچه در اثر سوانح و غیره اتفاق میافتد این زمینه استكمال از دست نفس مجرد گرفته میشود. دیدن هم قابلیت ارتباط خود را با نفس مجرد از دست میدهد و در نتیجه ارتباط نفس مجرد از بدن قطع میشود، و مرگ اتفاق میافتد.
سید محمد غروی
منبع : بنياد انديشه اسلامي
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست