شنبه, ۲۱ مهر, ۱۴۰۳ / 12 October, 2024
مجله ویستا

جان راولز


جان راولز
جان راولز، فیلسوف معاصر آمریكایی. وی در سال ۱۹۲۱ در بالتیمور زاده شد و تحصیلات خود را در رشته فلسفه دانشگاه پرینستون آغاز كرد. پس از تحصیل، مدتی به تدریس در دانشگاه كرنل پرداخت و از سال ۱۹۷۶ به هاروارد رفت. او به سال ۲۰۰۲ در سن هشتاد و یك سالگی چشم از جهان فرو بست.وی با رشد در سنت فلسفه تحلیلی و فضای علمی شده فلسفه آمریكا، سعی كرد، مبانی فلسفه سیاسی خود را تدوین نماید و با تأثیری كه از آرای فیلسوفانی چون لاك، روسو و كانت گرفته بود، یكی از مهمترین نظریات را درباره عدالت پی ریزی كرد. راولز را یكی از بزرگترین فلاسفه سیاسی قرن بیستم شناخته اند كه توانسته با مبنا قراردادن اصول لیبرالیسم، به مهمترین دغدغه آرمان های ضدلیبرالیستی (یعنی بحث عدالت اجتماعی)بپردازد. ایده های اصلی راولز در كتابی با عنوان «نگره ای در باب عدالت» (۱۹۷۱) گرد آمده است، البته او اندیشه هایی را كه در آن كتاب بیان كرده بود، در كتاب دیگری با عنوان «لیبرالیسم سیاسی» (۱۹۹۳) تعدیل و تكمیل كرد. راولز پیش از تألیف این دو اثر، مقاله «عدالت به مثابه انصاف» (۱۹۵۸) را منتشر كرد كه از آن به عنوان اثری كلاسیك یاد می شود.متن حاضر به دنبال ارائه شرح و نقدی مختصر از آرا و نظرات راولز و زمینه فكری ای است كه وی بر مبنای آن نظریات خود را استوار ساخته است.پیش از هر چیز، ذكر این نكته لازم است كه جان راولز به عنوان یك فیلسوف سیاسی، مدافع سرسخت لیبرالیسم است. وی با پذیرش وضعیت دموكراتیك؛ چه در سطح اجتماعی و هستی شناختی و چه در سطح فكری و معرفت شناختی، فیلسوفی لیبرال به شمار می رود. او با تكیه بر مبانی لیبرالیسم، از منظر فلسفه سیاسی به فلسفه اخلاق و فلسفه حقوق نیز پرداخت و سعی كرد، با موضع تحلیلی، به یكی از مهمترین دغدغه های حیات فكری بشر، یعنی عدالت بپردازد. اگر چه پی ریزی و تدوین نگره ای (theory) در باب عدالت، تنها كار فكری راولز نبود؛ اما اهمیت كاری كه وی انجام داد، معطوف به همین ایده بوده است و به واقع نام جان راولز همواره تداعی گر بحثی در باب عدالت اجتماعی است كه سعی شده است در آن، قرابتی بین آزادی و عدالت به وجود آید.یكی از دلایل توجه به مفهوم عدالت در آرای راولز، پیوند نظری(theoretic link) موفقی است كه وی بین آزادی [به مثابه مهمترین آرمان لیبرال ها] و عدالت برقرار كرده است. پیوندی كه بسیاری ازفلاسفه و اندیشمندان متقدم وی، آن را نفی كرده بودند. به عنوان مثال كسی چون پوپر به صراحت آشتی بین آزادی و عدالت را نفی كرده و گزینش یا اولویت دادن یكی بر دیگری[برای پوپر آزادی ارزش برتر است] را امری محتوم و ضروری می داند. یا فردریش فون هایك، عدالت اجتماعی را سرابی بی مایه توصیف كرده و آزادی را به عنوان یك اصل ضروری، برتر و بنیادین پیشنهاد می نماید.لیبرال بودن راولز به معنی این است كه وی آزادی فردی و حكومت قانون را مبنای كار خود قرار داده و با تكیه بر عقلانیت، فردگرایی، تساهل، جهانشمول گرایی، سكولاریسم و پلورالیسم [كه همه از اصول معرفت شناختی لیبرالیسم هستند] سعی كرده است، نظریه خود را ساخته و پرداخته كند. البته او از آن دست لیبرال هایی است كه تا حدودی به دخالت دولت در امور جامعه عقیده دارد، یعنی میزانی از حضور و دخالت دولت را برای تحقق آرمان های لیبرالیستی ضروری می داند و حتی از این منظر، دولت حداقلی رادیكال را نیز قبول ندارد. پس به این صورت او در كنار آزادی سلبی(negative freedom) به آزادی ایجابی(positive freedom) نیز اعتقاد دارد. یعنی ضمن تأكید بر نبودن مانع در راه تحقق اهداف [آزادی از...] به ضرورت تسهیل و در اختیار قرار دادن ابزار لازم برای رسیدن به اهداف [ آزادی در...] نیز اعتقاد دارد. در كنار این مسائل، راولز تحت تأثیر مستقیم «اصحاب قرارداد»، از جمله لاك و روسو سعی می كند، بحث خود در باب عدالت را پی ریزی كند و در این راه از نگرش اخلاقی و حقوقی كانت نیز بهره می گیرد و با ذهنی تحلیلی، از سلسله ای مقدماتی با توجیه و استدلال روشن، به نتایجی می رسد كه در قرن بیستم یگانه و بی همتا است.برای راولز هدف رسیدن به جامعه ای «موزون و متعادل» است. جامعه ای كه در آن خیر و منفعت هر یك از افراد، به واسطه نهادینه شدن تعبیری عام از عدالت كه مبتنی بر آزادی های برابر است، محقق می شود. عدالت مورد نظر راولز، عدالت ورزیدن به شخص یا عدالت به مثابه یك رفتار و عمل خاص نیست؛ بلكه اصولاً، عدالت برای او در سطحی نهادی- اجتماعی مورد نظر است. بر همین اساس او بیش از عدالت توزیعی بر عدالت رویه ای تكیه می كند و یادآور می شود كه عدالت را رویه ای امری فراتر از توزیع عادلانه است؛ اما در واقع توزیع مبتنی بر عدالت در بر دارد و البته در عدالت رویه ای، برابری در فرصت ها اصل است. از این منظر راولز دو اصل بنیادی را برای طرح جامعه مورد نظر خود پیشنهاد می كند.در عدالت مورد نظر راولز، شرایط باید به گونه ای سامان یابد كه در درجه اول؛ تمام افراد جامعه از حقی برابر و مشابه در قبال آزادی های اساسی برخوردار باشند (اصل آزادی) و در درجه دوم؛ نابرابری های اجتماعی و اقتصادی جامعه كه همواره گریزناپذیرهستند، بیشترین منفعت را برای كم بهره ترین افراد به وجود آوردند و مزیت حاصل از مناصب و مراتب مبتنی بر نظام فرصت های برابر باشد (اصل برابری)وی برای رسیدن به هدفش، به تدوین طرحی فرضی، برای ایجاد پیمان اجتماعی(social contract) می پردازد.براساس صورتبندی راولز، افراد در وضعیت اولیه (original position) قرار می گیرند و برای رسیدن به هدف مورد نظر، به وضع پاره ای از اصول و قوانین مبادرت می كنند. البته راولز برای اینكه افراد حاضر در وضع فرضی را ملزم به وضع دو اصول بنیادین آزادی و برابری كند، تأكید می كند كه این افراد نباید از موقعیت اجتماعی خود، طبقه ای كه به آن تعلق خواهند داشت، جنسیت، شغل و... اطلاع داشته باشند. بنابراین فرض این است كه افرادی كه در وضعیت اولیه هستند، در پس حجاب جهل (vile of ignorance) قرار دارند. این به معنی نادانی آنها نیست؛ آنها بهره ای از عقلانیت دارند و با خیر عمومی آشنا هستند؛ اما در عین حال از شرایط اجتماعی خود مطلع نیستند. به زعم راولز تنها در این صورت، عدالت به مثابه انصاف كه مبتنی بر دو اصل آزادی و برابری است، محقق می شود.اگر چه ذكر شد، ایده راولز در باب عدالت بسیار خلاق و مستحكم است؛ اما چون هر نظام فكری دیگر كاستی ها و نواقصی دارد كه پرداختن به آنها و نقدهایی كه به نظریات وی شده و می شود، ضروری است. تا زمانی كه راولز زنده بود و خود با این نقدها مواجه می شد، همواره می كوشید تا به اصلاح نظریه خود بپردازد. مثلاً در «لیبرالیسم سیاسی» از جهانشمول دانستن نظریه خود صرف نظر می كند و سود انگار بودن خود را با استدلال نفی كرده و تا حدودی سعی می كند انتخاب عقلانی ای كه پیشتر به آن قائل بود را روشن تر كند تا با اصالت سود اشتباه گرفته نشود.انتقادهای زیادی بر نگره عدالت راولز وارد شده است؛ از آن جمله، اینكه بحث او تنها در گستره نظریه، مطلوب است؛ اما اصلاً برای عمل و پیاده شدن در جامعه مناسب نیست. به واقع نظریه وی بسیار ایده آل است؛ زیرا مشخص نیست كه پس از تصویب دو اصل مورد نظر راولز چه كسی باید آنها را اجرا كند. چنین است كه فمینیست ها می گویند اگر حجاب جهل كنار برود، مجریان اصول او چه كسانی خواهند بود؟ایده راولز از سوی جامعه گرایان و همچنین مخالفان لیبرالیسم، بحثی سطحی و صوری فرض شده است كه به هیچ وجه با مفهوم عدالت اجتماعی ناب سازگار نیست. این دسته كوشیده اند مبانی نظری كار راولز[مثل فردگرایی] را نیز زیر سئوال برند. با این وصف بسیاری از لیبرال ها نیز او را متهم كرده اند كه آزادی مورد نظر وی با آنچه یك لیبرال واقعی باید به آن قائل باشد، همخوانی ندارد. كسی چون هایك كه به سختی با ایده عدالت اجتماعی مخالف است؛ تصریح می كند، مفهومی با عنوان عدالت اجتماعی كاملاً بی محتوا و مبهم است و اصولاً دخالت یك نهاد برتر در بازار به عدم تعادل می انجامد.اگر از این انتقادات كه بیشتر مبتنی بر تفاوت در اصول و مبانی است، بگذریم، جدی ترین انتقاد از سوی یكی از همفكران و همكاران راولز، یعنی رابرت نازیك، فیلسوف سیاسی آمریكایی، مطرح شده است. او با تكیه بر مفهوم استحقاق افراد، از عدالت به مثابه استحقاق سخن می گوید و تأكید می كند كه راولز حقوق افراد را نادیده گرفته و انگیزه مشاركت در تحقق اصول مورد نظرش را فراموش كرده است. او همچنین این انتقاد را به راولز دارد كه باز شدن پای دولت به میدان به عنوان مجری عدالت و نفی دولت حداقلی توسط راولز عواقب خطرناكی چون دخالت دولت و دیكتاتوری را در بر دارد و اساساً قرار نیست چیزی توزیع شود كه حال بر نحوه و چگونگی تخصیص آن یا اصلاح آنچه توزیع شده است، بحث كنیم.علاوه بر این انتقادات، مباحثی روش شناختی نیز به جزئیات ایده راولز وارد شده است كه مجالی برای ذكر آنها نیست.