پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا


گستره انتزاع


گستره انتزاع
برای درك هنر «انتزاعی» باید به افق فكری دورانی بازگشت كه انتزاع در آن بار آمده است. انتزاع محصول قرن بیستم است، قبل از این كه كیفیت بصری به حساب آید، بیان نوع نگرش است و اگر در گذشته چیز هایی یافت می شود كه در شباهت ظاهری می توان آنها را در دایره انتزاع گرد آورد، به این دلیل است كه از منظر امروز انتزاعی به نظر می رسند.
چرا كه فلسفه وجودی آنها با بینش و تفكر جهان انتزاعی كاملا متفاوت است. این تمایز در بحث از تفكر انتزاعی بسیار ضروری است. برای آشنا شدن با جهان بینی «آبستره»، شاید پرسش هایی از این دست راهگشا باشد، چگونه انسان به انتزاع رسید آن همه وضوح تصویری كه قرن هجدهم و نیمه اول قرن نوزدهم به خود دید چگونه در وهم انتزاع قرن بیستم گم شد به راستی این ابهام تصویری و این گنگی توامان كه انباشته دنیای انتزاعی است چگونه با ما همخوان گشت
برای اندیشیدن به گوشه ای از این پرسش ها باید به قرن بیستم بازگشت. قرن بیستم را كوتاه ترین قرن جهان دانسته اند، قرنی پرآشوب، قرن انبوهی آمد و شدها، جهان صنعتی دودكش ها، سیم ها و لوله ها كه تمام سطح زمین را شیار انداخته اند.
قرن مهاجرت ها و اسارت ها، ابهامی انباشته از این همه عجله و شتاب، سرگشتگی های هرروزه، كلافگی های خسته كننده و در آخر گم شدن در ثانیه ها... این همه قلمرو دنیای انتزاعی را تشكیل می دهد، كه نه تنها فرصت زندگی را كوتاه كرده بلكه فهم آن را نیز پیچیده كرده است. در این قرن است كه تمام پرسش های بنیادین در انبوه پرسش های دیگر فروغلتیده و افق اندیشه گویی با تمام شگفتی هایش در ابهامی مضاعف فرو رفته است.
آیا جهان به اعجاب انتزاع نزدیك نیست آیا با تمام فضانورد ها كه به شتاب نور، آسمان را می شكافند ما دوباره در خود گم نشده ایم آیا فهم ما از جهان، «انتزاعی» نیست آیا آینده ما و جهان بسان همین عكس های انتزاعی در بعد تازه ای فرو نرفته است شاید به همین دلیل جهان انتزاع را با تمام فاصله هایش با چیز ها، تكه ای از خود می دانیم، دنیایی كه توانسته واقعیت تازه ای را در ما نمایان سازد، بین ما و دیگران فاصله هولناكی است. ما نه خود و نه دیگران را به وضوح نخواهیم شناخت
مثل خود عكس ها، با آن كه آشنا به نظر می رسند اما ذاتی غریبه دارند، از این رو ما فقط در جهان حسی آنها شریكیم نه چیز دیگر. چیزهایی كه به زبان نمی آیند، اما مدام در زندگی ما دست اندازی می كنند. حضور دارند، مثل لحظه ای كه در بی رحمی این جهان تنها در انبوه بارش برف سنگین و یا در تراكم بوق ماشین ها، سخت به جامگان خود چسبیده ایم. انتزاع به این لحظه ها وابسته است.
از اینجا است كه جهان انتزاع را فضایی برای اندیشیدن به لایه های پنهان آدمی می دانیم و بی علت نیست كه با زندگی معاصر خوانا است، با آن كه از عینیت ها فاصله گرفته است و در نگاه نخست بیانگر به نظر نمی رسد، اما عجیب بر ساختار زندگی امروزی نشسته است. چرا كه با تمام «دوربین هایی» كه چیز ها را در ظاهرشان می بینند و با همه ابزار ارتباطی مدرن و با تمام توان آشكارگی و وضوح تصویری دنیای انفورماتیك كه می كوشد به تمامی از چیزها افسون زدایی كند، «انتزاع» این ذات استعماری تصویر، به واقعیت زندگی مان وفادار مانده است، چرا كه واقعیت زیر پوست آدم ها است، به هم ریختگی و گاهی سخت نامعلوم.
عكس های این مجموعه در چنین افق فكری می نشینند. رنگ های به هم تنیده و گاهی كدر، دید را در خود تصویر فرو می نشانند، در تماشای آنها گاهی از خود می پرسیم این تصاویر به كجا تعلق دارند به یاد داشته باشیم تفكر انتزاعی این عكس ها با پس زمینه ذهنی انسان شرقی، با تمام فشردگی و حجم سنگین خاطراتش ثبت شده است. آیا به واقع آنها تكه ای از خیال نیستند كه در گستره شكفتن آشكار شده اند آیا بین خواب و بیداری لحظه نفس كشیدن نیست.
گویی عكس ها لبه تیز حادثه اند، فرو ریختن خاطره و یادمانی است كه عكاس در به یاد آوردن آن تنها فرصت فشار دادن دكلانشور را داشته، كسی چه می داند هر پرسشی از او ارجاعی دوباره به عكس ها است.
«انتزاع» به چنین گستره عجیبی بازمی گردد. ذات انتزاع با مفهوم زمان معاصر خوانا است، گذر و شتاب در انتخاب و كنش های بی تاب عكاس در برخورد با موانع بیرونی و درونی از طبیعت بی جان تا آدم های سنگین و سبك و چیزی كه نمی داند به واقع آن را دیده یا نادیده، ابهام تصویری را انباشته این لحظه می كند. شاید دلهره انگیزترین لایه عكاسی انتزاع بار معنایی آن است. به راستی عكس ها بازدارنده چه چیزی است این همان اصلی است كه افق عكس های این مجموعه را به هنر معاصر وابسته می كند، زبانی كه در ستیز با استبداد هنر و هنرمندی برخاست كه می كوشید زاویه دید، یافته ها و آشكارگی های جهان را «حقیقت جهان» فرض كند. هنر معاصر به رغم تمام فاصله معنایی كه با مخاطب دارد، تجربه آزادی را به مخاطب ارزانی داشته است. هركس به فراخور یافته خود از آن تعریفی می سازد.
با آن همه ایهامی كه در خود نهفته دارد اما به این گستره باز چشم دوخته است. و این شاید بزرگترین دستاورد هنر معاصر است و شاید گامی به سوی آزادی است تا مخاطب در پرسه هایی از آن خویش را تعریف كند.
به گمانم، انتزاع بغض انباشته انسانی است كه حتی شده لحظه ای در این جهان خود را تنها می یابد. آن لحظه، آن دم ایستاده در انبوه اتفاق ها، لحظه را آبستن استعاره و انتزاع می كند. این عكس ها به آنجا تعلق دارند، بی تاب لحظه اند. از آنیت ها خبر می دهند از چیزهای مبهمی كه در ما می گذرند. عكاس كوشیده است آنها را فیكس در قاب بنشاند. درنگی از آنها به زلالی آبند و نیمی غبار گرفته مثل گوشه ای از عكس های یادگاری خانواده ای كه تماما كنار هم ایستاده اند تا شاید بمانند فشرده و مات خیره به دوربین، ذهنیتی از آنها، غربت جایی از آن دورها را نشانه رفته است. آن حس آنی، سخت انتزاعی است. مثل خود عكس ها راهی به آن دورها است...
از این رو گستره انتزاع، استعاره است و ذات انسان معاصر در آن ریشه دارد. با آن كه همه چیز از فاصله خبر می دهد، اما «هوای تازه» شعری را ماند كه در آن احساس مشتركی جاری است، این همان افقی است كه با انگشت نمی توان نشانش داد، اما می توان با تمام وجود حس اش كرد.
محمد پرویزی
منبع : روزنامه شرق