پنجشنبه, ۴ بهمن, ۱۴۰۳ / 23 January, 2025
مجله ویستا

طبقه‌بندی دیگر از تئوری‌های انگیزش


طبقه‌بندی دیگر از تئوری‌های انگیزش
۱-تئوری‌های رفتاری و شناختی:
طبقه‌بندی دیگر از تئوری‌های انگیزش به عمل آمده است كه از دو دیدگاه رفتاری Attribution و شناختی Self- efficacy انگیزش را مورد مطالعه قرار می‌دهد.
● دیدگاه‌های رفتاری: اسكینر روان‌شناس معاصر و پایه‌گذار روان‌شناسی رفتاری این فرض را مطرح می‌كند كه رفتار موجود زنده تابعی از پیامدهای رفتاری خود وی است. اسكینر علیت رفتار را به محیط نسبت می‌دهد و پدیده‌های ذهنی را نادیده می‌گیرد. مطابق قانون اثر كه در بحث تئوری‌های سائق به آن اشاره كردیم رفتاری كه مواجه با پاداش گردد تكرار شده و اگر تنبیه به‌دنبال داشته باشد از میان می‌رود. این رویداد را اسكینر تقویت مثبت Positive rein for cement و تقویت منفی Negative rein for cement نامیده است.
● دیدگاه‌های شناختی: برعكس الگوهای رفتاری، دیدگاه‌های شناختی فرایندهای درونی موجود زنده را مدنظر قرار می‌دهند. برخلاف نظریه‌های كلاسیك روان‌شناختی كه رفتار را با توسل به الگوی ساده محرك- پاسخ یا به اختصار S-R تبیین می‌نمایند، تئوری‌های شناختی چنین فرض می‌كنند كه انسان اطلاعاتی را كه از محیط می‌گیرد پردازش كرده و سپس تفسیر و تحلیل می‌نماید. در انجا به انسان كه دریافت كننده اطلاعات است و نیز تحولی را كه در آن به‌وجود می‌آورد نقش بااهمیتی داده می‌شود. با در نظر گرفتن نقش بااهمیت موجود زتده- O- است كه الگوی ساده S-R به‌صورت S- O- S (محرك، موجود زنده، پاسخ) متحول می‌شود. در این الگو انسان به‌عنوان تصمیم‌گیرنده پس از دریافت شرایط محیطی به پاسخی كه از دید وی مقتضی است متوسل می‌گردد. در این پژوهش به فرایندهای شناختی در تسلسل و تداوم رفتار اهمیت زیادی داده می‌شود. فرآیندهای درونی موجود زنده به‌عنوان میانجی مابین محرك و پاسخ به‌حساب می‌آیند و پژوهشگران معتقدند كه فرآیندهای میانجی بر تسلسل یا تداوم رفتار مسلط هستند. از دید آنها تنها وقتی می‌توان رفتار را درك كرد كه عامل دو اخلالگر شناخته شود.
۱- تئوری‌های محتوایی و فرآیندی:
در سال۱۹۷۰ كمپبل و همكارانش تئوری‌های انگیزش را در دو چهارچوب كلی طبقه‌بندی كردند:
● تئوری‌های محتوایی: نظریه‌پردازان تئوری‌های محتوایی درصدد شناخت و مشخص ساختن عواملی هستند كه موجب انگیزش انسان برای كار می‌گردد. به‌عبارت ساده‌تر تئوری‌های محتوایی در جستجوی چیزهایی هستند كه رفتار فرد را برای انجام كار فعال می‌سازد. در الگوی كلی انگیزش، نیازها، امیال یا انتظارات در طرح تئوری‌های محتوایی مورد توجه قرار می‌گیرد.
تئوری‌های محتوایی درصدد یافتن عواملی هستند كه مسبب یا آغازگر رفتارند. آنها توجه چندانی به فرآیندها در فعال شدن رفتار ندارند. هر یك از تئوری‌های محتوایی عوامل یا عوامل ویژه‌ای را در محور مطالعات خود قرار می‌دهند از اینرو به‌سبب تنوع عواملی كه مورد مطالعه قرار گرفته است، تعداد این تئوری‌ها نیز زیاد است. تئوری دوعاملی هرزبرگ، تئوری مك كلندر، تئوری مزلو از جمله تئوری‌های محتوایی هستند.
● تئوری‌های فرآیندی: عوامل مؤثر در انگیزش چندان مورد توجه تئوری‌های فرآیندی قرار نمی‌گیرند. این تئوری‌ها فرآیندهای رفتاری موجود زنده را مدنظر قرار می‌دهند. به‌عبارت دیگر چگونگی آغاز و تداوم رفتار بررسی شده و دلیل توقف آن تبیین می‌گردد. همه الگوهای فرآیندی سعی دارند متغیرهای عمده‌ای را كه انتخاب سطح فعالیت برای انجام كار مؤثر هستند مشخص نمایند. معمولاً متغیرهایی چون نیاز، انتظارها‌، پاداشها و تقویت كننده‌ها مورد توجه قرار می‌گیرند علاوه‌بر این الگوهای فرآیندی درصدد یافتن چگونگی كنش متقابل این متغیرها با متغیرهای وابسته‌ای چون خشنودی شغلی كاركنان می‌باشند.
در رشد تكاملی تئوری‌های انگیزش برای كار در دهه۸۰ و ادامه آن در یكی دو سال اخیر شاهد دیدگاه‌های جدید در طبقه‌بندی این تئوری‌ها هستیم. روث كانفر R. Kanfer, ۱۹۹۰, P. ۷۵- ۱۶۹ كوششهای دانشمندان را كه در این سالها صرف بسط و گسترش و ادغام و یكپارچه ساختن تئوری‌های انگیزش گردیده، مطالعه و تحلیل كرده است. وی یك چهارچوب اكتشافی سه‌جزیی را كه متون روان‌شناسی انگیزشی در آن سازمان یافته‌اند معرفی نموده است. اجزاء سه‌گانه مذكور عبارتند از:
۱- نیاز، انگیزه، ارزش
۲ـ گزینش شناختی
۳- خودگرانی- فراشناختی
▪ رویكرد نیاز- انگیزه- ارزش
در این رویكرد الگوهایی مدنظر است كه منشاء رفتار موجود زنده را به خود وی منصوب می‌دارند و نقش شخصیت، سرشت پایدار و ارزشهای فردی انسان را تعیین كننده عمده رفتار وی به‌حساب می‌آورند. در اینجا بسیاری از تئوری‌ها بر این فرض است كه تنش یا برانگیختگی درونی فرد نیرویی را به‌وجود می‌آورد كه موجب فعالیت وی می‌گردد.
تئوری‌های نیاز، تئوری‌های ویژگی‌های شغل و تئوری‌های برابری و عدل و انصاف از جمله تئوری‌هایی هستند كه در این چهارچوب مورد مطالعه قرار می‌گیرند. اختلاف افراد در نیازها و ارزشهایشان همچنین گستره فعالیت انگیزه‌های درونی آنان كه منجربه مداخله در فرآیندهای شناختی و در نتیجه تغییرپذیری رفتار می‌گردد.
● رویكرد گزینش شناختی: در این رویكرد الگوهایی مطرح می‌شوند كه به فرآیندهای شناختی در تصمیم‌گیری و گزینش توجه دارند.در۲۰ سال اخیر تئوری‌های گزینش اهمیت و شهرت بسیار بالایی را كسب كرده‌اند. این تئوری‌ها بخشی از گستره وسیع تئوری‌هایی هستند كه با عنوان تئوری‌های انتظار- ارزش مشخص شده‌اند.
مفاهیم اولیه آن در كارهای كورت لوین K. Lewin, ۱۹۴۴ و همكارانش ردیابی می‌گردد. تئوری‌های گزینش جایگزینی مختلف رفتار را متأثر از:
الف: انتظارات ذهنی فرد ب: ارزیابی ذهنی او
از پیامدهای مورد انتظارش تصور می‌كنند. تئوری‌های وسیله‌ای بویژه تئوری مشهور جذابیت- وسیله‌ای- انتظار ویكتور وروم همچنین تئوری اسناد واینر كه در فصلهای آینده مورد بحث قرار خواهند گرفت.
▪ رویكرد خود تنظیمی- فراشناختی: موضوع این رویكرد تئوری‌هایی هستند كه فرآیندهای انگیزشی را متأثر از رفتارهای هدف‌مدار هستند و انگیزش را عمدتاً یك مفهوم خود تنظیمی را در نظر می‌آورند. خود تنظیمی و فراشناخت عالیترین فرآیندهای شناختی هستند و به منظور تحقق هدف مورد علاقه بین كاركردهای عاطفی و شناختی و میانجیگری می‌كنند.
بدین معنی كه پس از انتخاب هدف فرد را در تخصیص زمان و میزان كوشش برای فعالیتهایی كه به‌طور مستقیم یا غیرمستقیم در راستای هدف است. تئوری‌های فراشناختی رفتار را تابعی از فرآیندهای خود تنظیمی و آگاهی فرد از فرآیندهای شناختی خود تصور می‌كنند. برخلاف رویكردهای-نیاز- انگیزش در رفتار مربوط می‌باشند و نه به فرآیندهایی كه به گزینش هدفها منجر می‌گردند.(نائلی، محمدعلی- انگیزش در سازمانهای ۱۳۷۳ ص۲۹-۲۰
(اسكینر- كمپبل - هرزبرگ، تئوری مك كلندر، مزلو- روث كانفر)
منبع : موسسه ایران زمین پارسیان