جمعه, ۲۱ دی, ۱۴۰۳ / 10 January, 2025
مجله ویستا
منوچهر آتشی
منوچهر آتشی، در سال ١٣١٠ در دشتستان استان بوشهر، به دنیا آمد. وی تحصیلات ابتدایی و دورهی اول متوسطه را در بوشهر و حومه گذراند و سپس برای گذراندن دورهی دانشسرای مقدماتی به شیراز رفت. در سال ١٣٣٣ شمسی آموزگار شد و بعد از مهاجرت به تهران در رشتهی زبان و ادبیات انگلیسی به تحصیل پرداخت.
آتشی با سرودهی «خنجرها، بوسهها، پیمانها» از کتاب «آهنگ دیگر» در سال ١٣٣٩ به شهرت رسید. او با زبانی حماسی و پرخاشجو ظهور کرد که با غرابت دشتستانیاش چشمانداز نوینی در شعر نو «نیمایی» گشود:
اسب سفید وحشی
بر آخور ایستاده گرانسر
اندیشناک سینهی مفلوک دشتهاست
اندوهناک قلعهی خورشید سوخته است
با سر غرورش اما
دل، با دریغ ریش
عطر قصیل تازه نمیگیردش به خویش ...
دربارهی آثار او دو کتاب نوشته شده است؛ اولی با عنوان «منوچهر آتشی» به قلم محمد مختاری و دیگری «پلنگ درهی دیزاشکن» از فرخ تمیمی. منوچهر آتشی دو سال پیش برگزیدهی کتاب سال جمهوری اسلامی ایران و امسال نیز برگزیدهی همایش چهرههای ماندگار بود. او روز یکشنبه ٢٩ آبان ١٣٨٤ بر اثر ایست قلبی در سن ٧٤ سالگی جان سپرد. روحش شاد و یادش جاودان باد!
● وهم سنگ
سنگم
سنگِ سنگ
بی کم و کاست
و چنان در آغوش فشردهام خود را
که رهایی را
گریزی جز شکافتن نیست
سنگِ سنگ
با این همه، ای رود سبز تابستانی!
از فرازم بگذر
ساقههای سست آبزی
و خزههای بلند را
بگریزان از من
و درنگ قزل آلا را
بر گردههایم جاودانی کن
بر سنگم زندگی
خیس و سرایان میگذرد
و زندگیم
گوهری است غریب
یکیشده با ذرات جهان
چنانکه یکی شدهام با جهان در او
خشک و خاموشم مپندار
پرآواز و خیس و خاموشم
خاموش نه
مدهوشم
ای رود سبزم
از کنارههایم بگذر
منقار سخت بارانیت را
بر جدارههای جان کیهانیم
پیاپی فرود آر
همین فردا خواهی دید
که خواهم ترکید
و زیباترین شقایق جهان را
ارزانی چشمانت خواهم کرد
● ترانههایی در مایهی دشتی
به پرندههای جنگل گیلان
پیغام دادم
که در نماز سحرگاهی
و در ملال تنبلی آبسالی١ جاوید
گنجشکهای تشنهی دشتستان را
در یاد داشته باشند ...
در گرگ و میش مبهم پاییز
از آبهای پرگره صبحدم بپرس
که صخرههای درهی دیزاشکن
یادآوران لال چه خشم و خروشها!
نان ارزان را
هرگز برای خویش نمیخواستند
دهقان دشتهای تشنه!
دهقان تشنگیها!
دهقان خشکسالیهای جاویدان!
و آبسالیهای ده سالی یکبار
در نیمروز دیروز
بیل بلند تو
خورشید را به قافیهی پیروزی
در شعر من نشاند
و دست پینهبستهی تو امروز
با بافههای فربه گندم
منظومهی بلند برکت خواند
● ترانهها
١)
اگر دلت بخواهد
با هر ترانه به گریهات میاندازم
تو شمعدانیهای لیوانت را سیراب کن
اما من دلم برای کاکتوسهای خودم میسوزد
٢)
تو در ایوان و تالار کوچکت بگرد و طره به هر سو بیفشان
من در صندلی چرمینهپوشم نشستهام
تو به گلها و تفلونها فکرکن
من به موها و بوسههای پنهانی
اما
این عصایی را که روزگار به دستم داده
روزی
روبهروی سرایت میکارم
تا فقط شعر
و گاهی رطب جنوبی بدهد
و چکاوکی که بالای نخل سبز بخواند
٣)
این همه به شعرها فکر نکن
روزی، مثل موهای من
سپید خواهند شد
کمی به دست من فکر کن / که به جای قلم
حالا عصایی با خود میگرداند
مثل سربازی برگشته از جنگ
که فقط زخم بزرگ سر خود را
هدیه، به خانه میآورد
٤)
اُفیلیای بهصحنهبرگشته!
بیهوده مگو که مرده بودهای
یا به قول رومئو: چون مریمی سپید بر آبها شناور بودهای
از لبهای سرخ زندهات چیزی نمیگویم
اما گوشهای تو میگویند
که از شور نیلبک شبانان بیشهها غش کردهای
پس
این همه از بدگمانی هملت
به حیرت تظاهر نکن
٥)
مگو که نمیدانی چه میخواهم
هر چند میدانی چه میگویم
وقتی به ترانهها گوش میکنی در متن حواسپرتی مهمانان
گلهای زرد پرده هم
سرخ میشوند و سر به زیر میاندازند!
آتشی با سرودهی «خنجرها، بوسهها، پیمانها» از کتاب «آهنگ دیگر» در سال ١٣٣٩ به شهرت رسید. او با زبانی حماسی و پرخاشجو ظهور کرد که با غرابت دشتستانیاش چشمانداز نوینی در شعر نو «نیمایی» گشود:
اسب سفید وحشی
بر آخور ایستاده گرانسر
اندیشناک سینهی مفلوک دشتهاست
اندوهناک قلعهی خورشید سوخته است
با سر غرورش اما
دل، با دریغ ریش
عطر قصیل تازه نمیگیردش به خویش ...
دربارهی آثار او دو کتاب نوشته شده است؛ اولی با عنوان «منوچهر آتشی» به قلم محمد مختاری و دیگری «پلنگ درهی دیزاشکن» از فرخ تمیمی. منوچهر آتشی دو سال پیش برگزیدهی کتاب سال جمهوری اسلامی ایران و امسال نیز برگزیدهی همایش چهرههای ماندگار بود. او روز یکشنبه ٢٩ آبان ١٣٨٤ بر اثر ایست قلبی در سن ٧٤ سالگی جان سپرد. روحش شاد و یادش جاودان باد!
● وهم سنگ
سنگم
سنگِ سنگ
بی کم و کاست
و چنان در آغوش فشردهام خود را
که رهایی را
گریزی جز شکافتن نیست
سنگِ سنگ
با این همه، ای رود سبز تابستانی!
از فرازم بگذر
ساقههای سست آبزی
و خزههای بلند را
بگریزان از من
و درنگ قزل آلا را
بر گردههایم جاودانی کن
بر سنگم زندگی
خیس و سرایان میگذرد
و زندگیم
گوهری است غریب
یکیشده با ذرات جهان
چنانکه یکی شدهام با جهان در او
خشک و خاموشم مپندار
پرآواز و خیس و خاموشم
خاموش نه
مدهوشم
ای رود سبزم
از کنارههایم بگذر
منقار سخت بارانیت را
بر جدارههای جان کیهانیم
پیاپی فرود آر
همین فردا خواهی دید
که خواهم ترکید
و زیباترین شقایق جهان را
ارزانی چشمانت خواهم کرد
● ترانههایی در مایهی دشتی
به پرندههای جنگل گیلان
پیغام دادم
که در نماز سحرگاهی
و در ملال تنبلی آبسالی١ جاوید
گنجشکهای تشنهی دشتستان را
در یاد داشته باشند ...
در گرگ و میش مبهم پاییز
از آبهای پرگره صبحدم بپرس
که صخرههای درهی دیزاشکن
یادآوران لال چه خشم و خروشها!
نان ارزان را
هرگز برای خویش نمیخواستند
دهقان دشتهای تشنه!
دهقان تشنگیها!
دهقان خشکسالیهای جاویدان!
و آبسالیهای ده سالی یکبار
در نیمروز دیروز
بیل بلند تو
خورشید را به قافیهی پیروزی
در شعر من نشاند
و دست پینهبستهی تو امروز
با بافههای فربه گندم
منظومهی بلند برکت خواند
● ترانهها
١)
اگر دلت بخواهد
با هر ترانه به گریهات میاندازم
تو شمعدانیهای لیوانت را سیراب کن
اما من دلم برای کاکتوسهای خودم میسوزد
٢)
تو در ایوان و تالار کوچکت بگرد و طره به هر سو بیفشان
من در صندلی چرمینهپوشم نشستهام
تو به گلها و تفلونها فکرکن
من به موها و بوسههای پنهانی
اما
این عصایی را که روزگار به دستم داده
روزی
روبهروی سرایت میکارم
تا فقط شعر
و گاهی رطب جنوبی بدهد
و چکاوکی که بالای نخل سبز بخواند
٣)
این همه به شعرها فکر نکن
روزی، مثل موهای من
سپید خواهند شد
کمی به دست من فکر کن / که به جای قلم
حالا عصایی با خود میگرداند
مثل سربازی برگشته از جنگ
که فقط زخم بزرگ سر خود را
هدیه، به خانه میآورد
٤)
اُفیلیای بهصحنهبرگشته!
بیهوده مگو که مرده بودهای
یا به قول رومئو: چون مریمی سپید بر آبها شناور بودهای
از لبهای سرخ زندهات چیزی نمیگویم
اما گوشهای تو میگویند
که از شور نیلبک شبانان بیشهها غش کردهای
پس
این همه از بدگمانی هملت
به حیرت تظاهر نکن
٥)
مگو که نمیدانی چه میخواهم
هر چند میدانی چه میگویم
وقتی به ترانهها گوش میکنی در متن حواسپرتی مهمانان
گلهای زرد پرده هم
سرخ میشوند و سر به زیر میاندازند!
مراجع
- گندم و گیلاس، سرودهی منوچهر آتشی
- آواز خاک، سرودهی منوچهر آتشی
- اتفاق آخر، سرودهی منوچهر آتشی
- زندگینامهی خود نوشتهی منوچهر آتشی، مجلهی قابیل
- مشتعل در سنگ و منحنی در مرگ، نوشتهی جلال سرفراز
پاورقی:
١ متضاد خشکسالی، سال پر باران
- گندم و گیلاس، سرودهی منوچهر آتشی
- آواز خاک، سرودهی منوچهر آتشی
- اتفاق آخر، سرودهی منوچهر آتشی
- زندگینامهی خود نوشتهی منوچهر آتشی، مجلهی قابیل
- مشتعل در سنگ و منحنی در مرگ، نوشتهی جلال سرفراز
پاورقی:
١ متضاد خشکسالی، سال پر باران
منبع : دو هفته نامه فروغ
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست