جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا


تحلیل رنگ در شعر نو


تحلیل رنگ در شعر نو
رنگ در عرصه های مختلف زندگی، گستره روح، ذهن، جسم و طبیعت آدمی را در بر می گیرد فلسفه و روان شناسی، علوم طبیعی، اسطوره، فرهنگ عامیانه، ادبیات، هنر و دین هریك بنا به فراخور خود، كم یا بیش با جلوه های گوناگون اثبات و طرد رنگ، داد و ستد دارند. از آن جمله:
سوگ در ناحیه ای همراه با سیاه پوشی و در ناحیه ای با پوشش سفید همراه است. پرچم سبز نشانه دین است. عرفان اسلامی برای قلب سالك، رنگ هایی قائل است، عرفان شرقی در تن آدمی نقاطی را محل تمركز و گرد آمدن انرژی می داند و برای هر كدام و فواصل آنها رنگی در نظر می گیرد، در شاخه ای از طب، بسته به ادراك رنگ از شعله شمع، پی به بیماری شخص می برند، یونگ دیدن رنگ را در رؤیا به واقعه ای و حالی درونی تعبیر و تأویل می نماید، روان شناسی جدید، برای درمان برخی پریشه های روانی و روحی، رنگ درمانی را به كمك می گیرد، اقتصاد نیز از این مقوله بی بهره نمانده و عرضه هر كالایی را در بسته ای جداگانه از نظر رنگ مورد توجه قرار می دهد و سرانجام همه این ها در ناخودآگاه شاعر، نویسنده و هنرمند گردآمده، هنگام آفرینش خلاقه اثر، بروز و نمود می یابند. ادبیات و ارتباط آن با حوزه ها و علوم دیگر، همیشه با داد و ستد و نیز چالش هایی همراه بوده است. شعر در ساز و كار خود عناصر گوناگونی را به كمك می گیرد تا در آن، فرآیند تكوین خود را به انجام رساند. یعنی سطر اول را كه «هدیه خدایان» است به خدای گونه درون خویش بپیوندد و در این شدن و در پیوستن، كائنات را فرا می خواند.
در این میان، روابط بین حوزه های گوناگون و دادوستد و چالش ها، چهره می نماید، كه هرچه باز جست و تحلیل عمیق تر و بنیادی تر باشد نزدیكی و همراهی این حوزه ها بیشتر دیده می شود.
بررسی های این نوشتار، براساس كاركرد و بروز و نمود رنگ در تصاویر و رفتار و كنش آن با دیگر عناصر صورت پذیرفته و از نظریه های روان شناسی و اساطیری به شكلی بسیار محدود بهره گرفته است. زیرا در آزمون های روان شناسی، تحلیل رنگ بیشتر كاربرد بالینی دارد. به بیان دیگر مخاطب بیمار روان پریشی است كه درمان گری با رنگ و روان شناسی رنگ ها استفاده می كند تا او را معالجه كند؛ ولی در این نوشتار،‌ما با متنی خلاقانه رو به رو هستیم كه ساز و كارهای ویژه خود را دارد. توضیح: با توجه به گستردگی موضوع به جهت اختصار و دریافت چگونگی حضور رنگ در آثار هر شاعر یا نوع ارتباط شاعر با عنصر رنگ، در این مقاله تنها به توضیحی اجمالی و كلی درباره ی حضور رنگ، در مجموعه های هر شاعر بسنده شده است، و هم چنین اگر رنگی ویژه، در آثار یك شاعر برجستگی داشته یا در نشان دادن روند اندیشه شاعر مؤثر بوده، آن رنگ گسترده تر باز نموده شده است. تنها در مجموعه آثار نیما و سپهری برای نمونه سنجشی از دو دوره شعری آنها انجام شده تا موضوع كاركرد عنصر رنگ در شعر، بهتر و دقیق تر نشان داده شود و زمینه ای برای تحقیقات گسترده تر در آثار شاعران و نویسندگان دیگر، فراهم شود و دریچه ای برای تماشای گوشه ای دیگر از ادبیات امروز باز بماند.
جدول عمومی رنگها در این مقاله محملی است برای تحلیل میزان حضور رنگ در دوره ای از حیات شعری، تا بتوان در حوزه های دیگر و پژوهش های گسترده تر علل و عوامل آن را جست و جو كرد و به شایستگی باز شناخت. این تحقیق، مدعی آمار قطعی همه آثار شعری، مورد اشاره نیست، زیرا تعریف های گوناگون از رنگ و چگونگی دریافت حضور و غیاب آنها می تواند گونه های دیگر از این تحلیل را رقم بزند. براساس آمار به دست آمده به طور كلی، پركاربردترین رنگ در مجموعه های بررسی شده، رنگ سیاه است كه ۷۴×۴۴ درصد كل رنگ ها را در بر می گیرد . رنگ های سرخ، سبز، سفید، زرد، آبی، خاكستری، بنفش و قهوه ای در مجموع ۲۶/۵۵ درصد باقی مانده را شامل می شوند. جدول یك، كاربرد عمومی رنگ ها را در مجموعه های مورد بحث نشان می دهد.
اختلاف بین رنگ سباه و سفید یعنی ۷۴/۴۴ درصد در برابر ۷۶/۱۱درصد، دوگانگی را به سمتی كشانده است؛ یعنی مجموع رنگ ها را در تقابل با سیطره رنگ سیاه قرار داده است.
رنگ های «سرخ، سبز، سفید» با درصدی نزدیك به هم در یك مجموعه گرد آمده اند، و رنگ های «زرد و آبی» و سپس رنگ های خاكستری، بنفش و قهوه ای» مجموعه هایی نزدیك به هم را شكل می دهند.
تلاش برای تثبیت موقعیت شخصی كه این موقعیت شخصی با خود شعر هم ذات شده، شاعر را به تلاش مضاعف واداشته است. او در رفتار رنگ ها، جستجوگری و تلاش برای رهایی را نشان می دهد كه عمق این جستجوگری در تقابل یاد شده مشاهده می شود.
نكته ای كه در كنار تحلیل عمومی و كلی رنگ ها قابل توجه و بازاندیشی است، حركت چرخشی و گاه استحاله ای است كه در حوزه معنایی رنگ روی می دهد كه این امر، تحلیل عمومی همان رنگ را در كنار مجموعه های دیگر دچار اشكال و اختلال می كند. این چرخش های معنایی به گونه های مختلف روی می دهد. به عنوان مثال در مورد رنگ های سرخ و زرد، وجوه مختلف معنایی باعث می شود تا آن دو رنگ گاه وجوه مختلف معمول و آشنای خود به درآیند و بیان گر جلوه ها و معانی دیگر شوند. زیرا رنگ های سرخ و زرد هر دو از سویی معنای زندگی، روشنی، غرایز و تحرك را در خود دارند و از سویی دیگر معنای خون، مرگ، بیماری، ضعف و پژمردگی را نشان می دهند.
نگاهی به عنصر رنگ در سروده های نیما یوشیج:
جدول های ۲ و ۳ نشان می دهد كه رنگ سیاه در شعرهای نیما(در دوره های مختلف) بالاترین بسامد را دارد. اما گفتنی می نماید كه در دوره اول(۱۳۱۳- ۱۳۰۰) این كار كرد بیشتر به صورت عینی و بیرونی و تا اندازه ای سطحی است، یعنی اوضاع نابسامان اجتماعی و سیاسی مملكت حضور این رنگ را افزونی می بخشد نمونه ای از این گونه كاربردها را باز می نگریم:
هان ای شب شوم وحشت انگیز!/ تا چند زنی به جانم آتش؟/ یا چشم مرا از جای بركن/ یا پرده ز روی خود فروكش/ یا باز گذار تا بمیرم / كز دیدن روزگار سیرم/.../آن جا كه ز شاخ گل فرو ریخت / آن جا كه بكوفت باد بر در/ و آن جا كه بریخت آب مواج/ تابید بر او مه منور/ ای تیره شب دراز دانی/ كانجا چه نهفته بُدنهانی؟/ بوده است دلی ز درد خونین/ بوده ست رخی ز غم مكدر/ بوده ست بسی سر پرامید/ یاری كه گرفته یار در بر/ كو آن همه بانگ و ناله زار/ كو ناله عاشقان غم خوار/ در سایه آن درخت ها چیست/ كز دیده عالمی نهان است؟/ عجز بشر است یا فجایع/ یا آن كه حقیقت جهان است/....
(مجموعه آثار، ص ۳۵)
اما این كاركردها در دوره پایانی(۱۳۳۷- ۱۳۲۵)، به گونه ای دیگر است. شعرهای این دوره بیشتر درونی و دهنی شده اند. به سخنی دیگر، علی رغم آن كه سیاه هم چنان بالاترین بسامد را دارد، از مفاهیم گذشته جدا شده و تا حدودی به سمت مفاهیم درونی و احساسی حركت كرده است و شاید به همین دلیل است كه كاربرد این رنگ عمیق تر و شاعرانه تر شده است.
شب است/ شبی بس تیرگی دم ساز با آن/ به روی شاخ انجیر كهن «وگ دار»
می خواند، به هر دم/ خبر می آورد طوفان و باران را و من اندیشناكم/ شب است/ جهان با آن چنان چون مرده ای در گور/ و من اندیشناكم باز.
(مجموعه آثار، ص ۴۹۰)
تو را من چشم در راهم شباهنگام/ كه می گیرند در شاخ تلاجن سایه ها رنگ سیاهی
(مجموعه آثار، ص،۵۱۷)علاوه بر آن، این نكته نیز دیده می شود كه نیما، قوی ترین شعرهایش را در این دوره (۱۳۳۷-۱۳۲۵) می سراید. كه این امر به تنهایی می تواند مؤید نظریه بالا باشد.
نگاهی به عنصر رنگ در سروده های سهراب سپهری:
چرخش معنایی رنگ سیاه در شعر آشكارتر و روشن تر است. این مسأله با مقایسه كاربرد رنگ سیاه در مجموعه «مرگ رنگ» كه در سال ۱۳۳۰ منتشر شده با مجموعه شعر«آوار آفتاب» كه در سال ۱۳۴۰ منتشر شده، یعنی با ده سال قابل بررسی و تحلیل است.
رنگ سیاه در هر دو مجموعه بیش از چهل درصد كل رنگ ها را به خود اختصاص داده است، اما از نظر مفهومی به دو گونه مختلف است. در مجموعه «مرگ رنگ» سیاهی در هیأت شب، سنگین و چیره همه چیز را در بر گرفته و شاعر به واگویه مرگ و نیستی از زبان پرنده ای سیاه در دل شبی سیاه گوش سپرده است. اندوه و غم شاعر كه او را به ورطه ی ناامیدی كامل كشانده، اندوهی سطحی و رقیق حاصل فضای بیرونی است كه شاعر خود را در آن اسیر می بیند و هیچ گریزگاه و مأمنی را پیش چشم نمی بیند.
دیرگاهی است در این تنهایی/ رنگ خاموشی در طرح لب است/ بانگی از دور مرا می خواند/ لیك پاهایم در قیر شب است/ رخنه ای نیست در این تاریكی/ در و دیوار به هم پیوسته. / سایه ای لغزد اگر روی زمین/ نقش وهمی است ز بندی رسته.
نفس آدم ها/ سر به سر افسرده است./ روزگاری است در این گوشه پژمرده هوا/ هر نشاطی مرده است.
دست جادویی شب/ در به روی من و غم می بندد/ می كنم هر چه تلاش،/ او به من می خندد./ نقش هایی كه كشیدم در روز/ شب ز راه آمد و با دود اندود/ طرح هایی كه فكندم در شب/ روز پیدا شد و با پنبه زدود/ دیرگاهی است كه چون من همه را/ رنگ خاموشی در طرح لب است/ جنبشی نیست در این خاموشی:/ دست ها، پاها، در قیر شب است.(مرگ رنگ، صص ۱۳-۱۱)
او در تمام این تصاویر، اعتراض و تنفر خود را از حضور این سیاهی بیان
می كند. سیاه در كنار «سبز» كه در مرحله آخر و یك بار آمده، این اضطراب شدید و شرایط دشوار و ناخواسته را نشان می دهد.
كاركرد رنگ سرخ نیز هم سو با رنگ سیاه است؛ یعنی در تصاویری كه آغازگاه شب را نشان می دهد، آمده است. در این میان، رنگ سفید با كاربرد اندك در برابر گسترش سیاهی، حتی قادر به تقابل با آن نیز نیست. بتابراین با گستره مهار نشدنی سیاه رو به رو می شویم.
اما این مفهوم در مجموعه های بعدی شاعر یعنی«زندگی خواب ها» دیده می شود و به صورت كامل مجموعه «آوار آفتاب» جلوه می كند:
سیاهی رفت، سر به آبی آسمان سودیم، در خور آسمان ها شدیم./ سایه ها را به دره رها كردیم، لبخند را به فراخنای تهی فشاندیم/ سكوت ما به هم پیوست، و ما، «ما شدیم».(آوار آفتاب، ص ۱۹۳)
در این مجموعه، رنگ سیاه از حوزه اجتماعی و بیرونی، به سمت درون لغزیده و فضا را به سوی نوعی عرفان و فلسفه برده است. بنابراین، شب و سیاهی با توجه به كلمات و فضاهایی كه در آن تعبیه شده، تلخ و رمنده نیست؛ بلكه مأنوس و مألوف است.
شب سرشاری بود/ رود از پای صنوبرها، فراترها می رفت/ دره مهتاب اندود، و چنان روشن كوه، كه خدا پیدا بود.
در بلندی ها، ما/ دورها گم، سطح ها شسته و نگاه از همه شب نازك تر/ دست هایت ساقه سبز پیامی را می داد به من/
....فرصت سبز حیات، به هوای خنك كوهستان می پیوست/ سایه ها بر می گشت/ و هنوز، در سر راه نسیم/ پونه هایی كه تكان می خورد/ جذبه هایی كه به هم می ریخت. (حجم سبز، ص ۳۳۴)
البته در تصاویر محدودی هنوز باقی مانده تنش ها و اضطراب های گذشته گاه به چشم می خورد كه این حالات نیز به سمت ثبات و یافتن آن چه كه شاعر در جست و جوی رسیدن به آن است، حركت می كند. حضور رنگ زرد در جایگاه آخر در مقابل سیاه، این حالت شاعر را نشان می دهد، اما به تدریج در مجموعه های بعدی این خواسته شاعر محقق می شود به این ترتیب است كه رنگ های سرخ سرانجام سبز، پركاربرترین رنگ می شود، به گونه ای كه سه مجموعه پایانی شاعر، رنگ سبز را در آغاز نمودار خود دارند.
نگاهی گذرا به عنصری در سروده های شاعران دیگر (شاملو، فروغ، ایرانی، اخوان):
در شعر احمد شاملو، رنگ سرخ نمود بیشتری یافته و چرخش های معنایی آن، روند شعری وی را به خوبی نشان می دهد و نوعی تحلیل از تغییرات روی داده در دوره های مختلف شعری او، را باز می تابد.
رنگ سرخ در مجموعه «آهن ها و احساس» كه به نوعی اولین مجموعه شعر احمد شاملو است، ـ پس از اهنگ های فراموش شده ـ بالاترین كاربرد را داشته است و همه این كاربردها در مفهوم خون و حماسه آمده اند. شاعر گویی درد و زخم همه انسان ها را بر جسم و روح خود احساس می كند. بگذار سرخ خواهر همزاد زخم ها و لبان باد/ زیرا لبان سرخ سرانجام/ پوسیده خواهد آمد چون زخم های سرخ/ وین زخم های سرخ سرانجام/ افسرده خواهد آمد چونان لبان سرخ/ وندر لجاج ظلمت این تابوت/ تابد به ناگزیر درخشان و تابناك/ چشمان زنده ای/ چون زهره ای به تارك تاریك گرگ و میش/ چون گرم ساز امیدی در نغمه های من!
(آهن ها و احساس، صص ۳۲-۳۱)
درد آدمی مرز و بندی ندارد، اما چهره ای مشخص و روشن دارد و شاعر می كوشد این چهره را هر لحظه و در هر واژه روشن تر، عمیق تر و گسترده تر بیان كند و این امر او را ناخواسته و به شكلی پنهان و ملایم به سمت ایده آل ها و آرمان ها می كشاند.
مفهوم زیستی، غریزی و عاشقانه رنگ سرخ در این مجموعه به شدت انكار و سخیف شده است و در مقابل آن معنای حماسی در هیأت زخم و خون جلوه گر است. اما این معنا به تدریج در مجموعه های بعد دچار دگرگونی می شود. و آرام آرام رنگ سرخ در معنای عاشقانه بروز می كند؛ چنان كه در مجموعه «آیدا درخت و خنجر و خاطره» شاعر نسبت به همه مبارزات و عصیان ها و حماسه های پیشین تردید می كند و دچار نوعی سرخوردگی می شود و در این حال «عشق»، تنها گریزگاه شاعر می شود و گسترش معنای زیستی رنگ سرخ است كه شاعر را به خود نیازمند می كند.
جنگل آینه ها به هم در شكست/ ورسولانی خسته بر گستره تاریك فرود آمدند/ كه فریاد درد ایشان/ به هنگامی كه شكنجه بر قالبشان پوست می درید/ چنین بود:/ «كتاب رسالت ما محبت است و زیبایی ست/ تا بلبل های بوسه/ بر شاخ ارغوان بسرایند..»(آیدا در آینه، ص ۴۶۵)
واژگان «بوسه و ارغوان» رنگ سرخ را در مفهومی عاشقانه به روشنی نشان می دهند. و سرانجام این حماسه، مبارزه، انسان و عشق همگی به صورتی فلسفی و درونی جان و ذهن شاعر را به كنش و تلاطم واداشته است.
من فكر می كنم/ هرگز نبوده قلب من/ این گونه گرم و سرخ/ احساس می كنم/ در بدترین دقایق این شام مرگ زای/ چندین هزار چشمه خورسید/ در دلم/
می جوشد از یقین .
(باغ آینه، ص ۲۳۵)من برگ را سرودی كردم
سرسبزتر ز بیشه
من موج را سرودی كردم
پر نبض تر ز انسان
من عشق را سرودی كردم
پر طبل تر ز مرگ
سر سبزتر ز جنگل
من برگ را سرودی كردم
(لحظه ها و همیشه، ص ۴۳۹)
شاعر در فراروی از معنای آن چه كه به صورت نمادین می آورد، به صورت ناخواسته پیوستگی با آن را نشان می دهد، این پیوستگی چنان گسترده است كه آن چه كه از آن فراروی می كند در همه سطوح می پذیرد و در ضمن آن می كوشد، آن چه را می خواهد در شكلی تام و تمام به دست بیاورد و به گونه ای حركت می كند كه هیچ چیزی آن اراده و خواست را تهدید نكند.
در مجموعه شعرهای فروغ فرخزاد، رنگ حضوری تجربی تر دارد كه در كنار لحن طبیعی كلام و ارتباط صمیمانه و بی هراس با اشیا و درك روابط شاعرانه آنها، به بیان عریان احساسات خویش پرداخته است كه این تجربه ها و احساس های شخصی در گستره ای عمیقاً انسانی جلوه گر شده است.
كدام قله، كدام اوج؟/ مرا پناه دهید ای اجاق های پر آتش ـ ای نعل های خوشبختی/ وای سرود ظرف های مسین در سیاه كاری مطبخ/ و ای ترنم دلگیر چرخ خیاطی/ و ای جدال روز و شب فرش ها و جاروها
(تولدی دیگر، ص ۳۸۱)
در كنار حضور سنگین رنگ سیاه كه اندوه و خستگی شاعر را در خود نشان می دهد، طیفی از رنگ های دیگر را می بینیم كه واقع بینی ژرف شاعر را آشكار می كند:
یك پنجره برای دیدن/ برای شنیدن/ یك پنجره كه مثل حلقه چاهی/ در انتهای خود به قلب زمین می رسد/ و باز می شود به سوی وسعت این مهربانی مكرر آبی رنگ/ یك پنجره كه دست های كوچك تنهایی را/ از بخشش شبانه عطر ستاره های كریم/ سرشار می كند. (ایمان بیاوریم....، ص ۴۴۴)
رنگ آبی نوجهش به سمت بالا و دور دست هاست كه فضای آرامش و تنزه را القا می كند. شعر با تكرار پنجره آغاز می شود؛ پنجره ای كه مهربانی مكرر آبی رنگ را برای شاعر می آورد. شب مأنوس و مهربان توصیف شده است با عبارت «بخشش شبانه عطر ستاره های كریم.» تمام شعر آرامش آبی خود را گسترش داده است.
چشم و گوش و قلب، همه مثل پنجره ای رو به آبی گشوده اند و راهی به آبی دارند.
چرا توقف كنم، چرا؟
پرنده ها به جست و جوی جانب آبی رفته اند
افق عمودی است
افق عمودی است و حركت: فواره وار
و در حدود بینش
سیاره های نورانی می چرخند
زمین در ارتفاع به تكرار می رسد
و چاه های هوایی
به نقب های رابطه تبدیل می شوند....(ایمان بیاوریم...،ص ۴۶۳)
به عنوان مثال تنزه گرایی شاعر با هم نشینی مداوم رنگ های سرخ و آبی آمده است كه توجه به غرایز زیستی و بشری در كنار شأن انسانی، این ژرف اندیشی را بیان می كند؛ چرا نگاه نكردم/ انگار مادرم گریسته بود آن شب/ آن شب كه من به درد رسیدم و نطفه شكل گرفت/ آن شب كه من عروس خوشه های اقاقی شدم/ آن شب كه اصفهان پر از طنین كاشی آبی بود/ و آن كسی كه نیمه ی من بود، درون نطفه من بازگشته بود. (ایمان بیاوریم...،ص ۴۳۰)
هوشنگ ایرانی اما گویی بعد از زلزله ای سنگین و ویران گر، نشسته است تماشا می كند و شعر می گوید: این ویرانی و سیاهی بیرونی، نحو جملات و عبارات شاعر را نیز معلق و مغشوش كرده و گاه او را به بیانی جنون وار وا می دارد.
كویری سیاه/ یك نواخت/ و...مرده/ بازوی عریان جلوه می كند/ این جا ؟ نه/ این جا؟ نه! نه! نه! نه!/ پس...؟ نه/ جایگاه جان ها فرو می ریزد/ و او و سمندش بر سیاهی می تازند و می تازند می تازند/ سیاه، صاف، نه پستی نه بلندی، صاف، سیاه، سیاه/ می تازند..../به سویی كه در میان خیزش شن ها/ سراب نیست/ به سوی شایدها/ او و سمندش می تازند/ او و سمندش از همه سو می تازند/ و می تازند و می تازند/ نیشخند نمكین كویر هر آن آنها را می فریبد/ او و سمندش می تازند و می خواهند فریفته شوند/ اما در پهنه بی انتهای كویر سیاه، سیاه، سیاه/ چیزی كه بتواند فریب دهد نیست...../ در دهان به هم آمده اضطراب/ او و سمندش می تازند/ و نفس آهك كننده كویر سیاه/ فرمان می دهد: / «بتازید»/ و او/ و سمندش / و تاختن/ در صافی و سیاهی و بی انتهایی كویر/ می تازند و می تازند و می تازند.....(بنفش تندبر خاكستری، صص ۷۹- ۷۷)سیاهی یك دستی كه به شكل پایان ناپذیر تمام وسعت تماشای شاعر را فرا گرفته است و تصویر سمند سیاهی كه بر این سیاهی می تازد، در حقیقت طنزی است از حركت سرسام آور سیاهی به سمت سیاهی بیش تر؛ همه چیز انكار می شود و نفی می شود؛ تكرار «نه» و كلماتی كه نشان دهنده نفی و انكار باشند تقریباً بیش تر سطرها را فرا گرفته است؛ در این فضا، هیچ چیزی از هیچ چیزی تمیز داده نمی شود. هیچ تفاوتی یا مشخصه ای از چیزی نسبت به چیزهای دیگر موجود نیست. با این حال حركت و شتابی كه شاعر روی آن تأكید دارد، اضطراب و تنشی است كه از سقوط پرشتاب به عمق سیاهی، فزون تر و سهم ناك تر است. نوعی تسلیم محض و تمایل به نیستی به طور كامل در ذهن شاعر جریان دارد. در این فضا هیچ رنگی توان بروز ندارد و بنایی كه بر پا و استوار باشد، و بتواند مأمن و گریزگاهی واقع شود نیست جز فریب و سراب و شایدها، كه آن هم در لحظه ای شكل می گیرند و بلافاصله انكار و محو می شوند.
رنگ سیه از افق به سوی دامن نی زار
تند دود، پیش و پس رود، از خشم
تن به زمین بر زند، نهد دو دست به چشمان
رفته ز خود شبح خشم سراپا....
تند شود ریزش نفس ز سینه نی زار، موج دهد
سر به گوش سیاهی.....
(بنفش تندبر خاكستری، صص۴۱- ۴۲)
در این فضای به هم ریخته، رنگ ها نیز جا به جا جلوه می كنند. سیاهی هم سو با ویرانی عمل می كند، رنگ بنفش نیز فضای تباه و شكننده را همراهی می كند و در مجموع همه رنگ ها در كاركردی هم سوء قطعیتی تزلزل ناپذیر را رقم می زنند. همه این موارد در مجموعه اول شاعر یعنی «بنفش تند بر خاكستری» آمده است اما به تدریج در مجموعه های بعد با كاهش چشمگیر رنگ سیاه رو به رو می شویم كه آرام آرام زبان شاعر نیز روان و ملایم می شود.
راه را به پایان رسانید/ و تهی آخرین پدیدار شد/ آن جا كه عمری درنگ كرد و به پشت نگریست/ شعله های ناشناس افقی شگفت و دور را خاكستری كرده بود/ و راهی خسته و باز گردنده/ از آن دیار گم شده به او پایان می پذیرفت. (خاكستری ص ۱۴۳)
این جا سرای سرد سكوت است
ما موج های خامش آرامشیم
با صخره های تیره ترین كوری و كری
پوشانیده اند سخت چشم و گوش روزنه ها را
بسته است راه و دیگر هرگز هیچ پیك و پیامی این جا نمی رسد
شاید همین از ما برای شما پیغامی باشد (آخر شاهنامه، ص ۱۰۳)
سردی، خامشی، سكوت، كوری، كری، پوشاندن روزنه ها و راه بسته، صخره های تیره را تیره تر می كنند و مفهوم تاریكی را در تمام شعر گسترش می دهند. شاعر خود را در فضایی بسته، ناخواسته اسیر و گرفتار می بیند و راه به جایی ندارد. با این حال او این ناامیدی را به صورت شخصی نمی داند بلكه آن را به عنوان پیغامی برای همگان قرار می دهد؛ بنابراین سیاهی را به صورتی گسترده بر همه روابط می بیند و می گستراند. البته گاه نیز این تنهایی و سیاهی به صورتی شخصی برای شاعر اتفاق می افتد:
ای تگیه گاه و پناه/ غمگین ترین لحظه های كنونی بی نگاهت تهی مانده از نور/ در كوچه باغ گل تیره و تلخ اندوه/ در كوچه های چه شب ها كه اكنون همه كور/ آن جا بگو تا كدامین ستاره است/ كه شب فروز تو خورشید پاره است. (آخر شاهنامه، ص ۷۵)
رنگ سیاه برای اخوان زمان حال است در برابر گذشته دور و باستانی كه خواستار تكرار و تجدد آن است و بنابراین، آن را روشن و سپید می بیند و این امر شاعر را به دو گانگی یی نفوذ ناپذیر رهنمون می شود و همه طیف رنگ ها را در سیاه و سفیدی كه خود رقم زده، جای می دهد. بنابراین دیگر جایی برای بروز و نمود رنگ های دیگر نمی ماند در هرجا كه حضور می یابند، در همان تقسیم دوگانه یاد شده، قرار گرفته كه از دل سیاهی برآمده، باز به همان سو باز می گردد:
باز می پرسم، چه غوغایی است؟/ در كنار اتاق سرخ، آن فرجام منصوری/ بازهم گویا/ شیونی، جمعی، تماشایی است....(زندگی می گوید...،ص ۱۴۸)
«اتاق سرخ»، اتاق مرگ است. بنابراین، از تحرك غریزی و سرزندگی خالی است. این چنین است كه همه رنگ ها، هم سرنوشت با مفهوم سیاه، رقم می خورند و شاعر، تصویرگر فضایی ناسازگار و نامساعد است كه به هر چیز حساسیت نشان
می دهد و بعد از انتقال تیرگی ذاتی شب به حوزه اجتماعی، در مرحله بعد این تیرگی را به سرنوشت و بخت كسانی كه در این جامعه هستند منتقل می كند. نتیجه گیریمفاهیم و معانی گوناگون رنگ در حوزه های مختلف و به صورت ویژه در متن های ادبی(شعر معاصر) دارای نمودهایی است. ۱- از نظر شناخت شاعر و نوع نگاه او به
رنگ ها. ۲- چگونگی حضور رنگ ها در شعر وی.
همه این وجوه با توجه به كاركرد معنایی رنگ ها به موازات حركت ساختاری شعر هر شاعر اتفاق می افتند و ما را به درك و دریافت آثار وی نزدیك می كنند.
در مورد دوره های شعری و تأثیرات اجتماعی و عوامل آن نیز با توجه به كاربرد رنگ ها، نوع نگاه به رنگ ها، چرخش های معنایی رنگ ها نزد هر شاعر یا هر دوره شعری، راه را به سمت نقدی علمی و دقیق می گشاید.
در این نوشتار می بینیم كه رنگ حضوری تزیینی و اتفاقی ندارد بلكه با لایه های معنایی و ساختاری شعر همراه و هم ساز است. همچنین حالات درونی راوی كه بازنمود شخصیت درونی و روابط درونی و روابط بیرونی و زیستی اوست نیز در چگونگی حضور رنگ ها مؤثر است، چنانكه این مسأله به چرخش معنایی رنگ ها می انجامد. مثلاً رنگ سیاه در شعر نیما و سپهری یا رنگ سرخ در شعر شاملو به صورت هم نشینی و تركیبی كه معنای ویژه ای را رقم می زند مانند هم نشینی رنگ سرخ و آبی در شعر فروغ فرخزاد.
منابع و مآخذ
۱- اخوان ثالث، مهدی. آخر شاهنامه. تهران: مروارید ۱۳۵۴.
۲- اخوان ثالث، مهدی. زندگی می گوید اما زیست، باید زیست...تهران: توكا، ۱۳۵۷.
۳- ایرانی، هوشنگ. خروس جنگی بی مانند. به كوشش سیروس طاهباز. تهران: فرزان ۱۳۸۰.
۴- باخرزی، ابوالمفاخر یحیی. اورادالاحباب و فصوص الادب. ج۲. تهران: دانشگاه تهران، ۱۳۴۵.
۵- سان هوارد و دورتی. زندگی با رنگ. ترجمه نغمه صفاریان. تهران: حكایت، ۱۳۷۸.
۶- سپهری، سهراب، هشت كتاب. تهران طهوری، ۱۳۶۳.
۷- شاملو، احمد. مجموعه آثار. به كوشش نیاز یعقوب شاهی. تهران: زمانه و نگاه، ۱۳۸۰.
۸- فرخ زاد، فروغ. دیوان اشعار . تهران مروارید ۱۳۷۲.
۹- لوچر، ماكس. روانشناسی و رنگ ها. ترجمه منیرو روانی پور. تهران آفرینش چهارم، ۱۳۷۴.
۱۰- یوشیج، نیما. مجموعه كامل اشعار. به كوشش سیروس طاهباز. تهران نگاه، ۱۳۷۱.
جدول شماره ۱- توزیع عمومی رنگ ها در ۳۱ مجموعه شعر معاصر
رنگ سیاه سرخ سبز سفید زرد آبی خاكستری بنفش قهوه ای جمع
بسامد ۵۰۲ ۱۵۶ ۱۳۴ ۱۳۲ ۹۷ ۶۹ ۱۹ ۱۱ ۲ ۱۱۲۲
درصد ۷۴/۴۴ ۹/۱۳ ۹۴/۱۱ ۷۶/۱۱ ۶۴/۸ ۱۴/۶ ۶۹/۱ ۹۸/۰ ۱۷/۰ ۱۰۰
جدول شماره ۲- توزیع رنگ ها در اشعار اولیه نمیا یوشیج ۱۳۰۰ تا ۱۳۱۳
رنگ سیاه سفید زرد سرخ سبز آبی
بسامد ۳۵ ۹ ۶ ۴ ۱ ۱
درصد ۵/۶۲ ۰۷/۱۶ ۷۱/۱۰ ۱۴/۷ ۷۸/۱ ۷۸/۱
جدول شماره ۳- توزیع رنگ ها در اشعار دوره ی دوم نیما یوشیج ۱۳۲۵ تا ۱۳۳۷
رنگ سیاه سفید زرد سرخ خاكستری سبز قهوه ای
بسامد ۴۲ ۴ ۳ ۳ ۱ ۱ ۱
درصد ۳۶/۷۶ ۲۷/۷ ۴۵/۵ ۴۵/۵ ۸/۱ ۸/۱ ۸/۱
جدول شماره ۴- توزیع رنگ ها در مجموعه «مرگ رنگ» سهراب سپهری ۱۳۳۰
رنگ سیاه سفید سرخ سبز
بسامد ۱۴ ۸ ۲ ۱
درصد ۵۶ ۳۲ ۸ ۴
جدول شماره ۵- توزیع رنگ ها در مجموعه «آوار آفتاب» سهراب سپهری ۱۳۴۰
رنگ سیاه سبز آبی سفید زرد
بسامد ۱۸ ۱۱ ۷ ۳ ۲
درصد ۹/۴۳ ۸۲/۲۶ ۷/۱۷ ۳۱/۷ ۸۷/۴
دكتر كاووس حسن لی
برگرفته از: مجله فرهنگ و پژوهش، شماره پیاپی ۱۶۶
منبع : شورای گسترش زبان و ادبیات فارسی