شنبه, ۳۰ تیر, ۱۴۰۳ / 20 July, 2024
مجله ویستا


بنیانگذار روان‌شناسی نوین


بنیانگذار روان‌شناسی نوین
از همان زمان که بشر به تفلسف پرداخت روان‌شناسی نیز در کانون توجه قرار گرفت. روان‌شناسی واژه‌ای مرکب از psyche به معنای روح و logos به معنای نطق کردن است. در آغاز مقصود از روان‌شناسی، علم مطالعه روح و مباحث مربوط به آن بود، ولی چنین معنا و مفهومی از روان‌شناسی موجب شد این مطالعات بیش از آن‌که جنبه علمی داشته باشد، وجهه متافیزیکی به خود بگیرد.
فلاسفه خردگرای قرن شانزدهم واژه یونانی psyche را به نفس ترجمه کردند و آن را در مقابل واژه بدن یا جسم body به کار بردند. چنین تغییراتی در معنا و مفهوم، راه را برای برداشت علمی از این واژه هموار کرد.
در نهایت رویکرد علمی به روان‌شناسی از طریق تعریف آن به علم رفتار تحقق یافت. چنین تعریفی نشان از آن داشت که روان‌شناسی در قالب یک علم تجربی science و نه صرفاً یک معرفت و آگاهی knowledge در نظر گرفته می‌شود که توانسته خود را از سیطره فلسفه و متافیزیک رها کند.
ظهور روان‌شناسی علمی پس از ۲ هزار سال مطالعات روان‌شناسی بدین معناست که روان‌شناسان تلاش می‌کنند برای پرده برداشتن از حقایق به شیوه‌های علمی تمسک جویند.ارتباط مستقیمی میان روان‌شناسی علمی و سایر علوم وجود دارد. از یکسو به دلیل این‌که قلمرو مطالعات روان‌شناسی شامل موجودات زنده می‌شود، از این نظر می‌توان این علم را در زمره علوم زیستی در نظر گرفت.
از سوی دیگر، روان‌شناسان برآنند که رفتار موجود زنده و پاسخ او را به عوامل محیطی مورد بررسی قرار دهند. مسلما چنین پاسخ و واکنشی تحت تاثیر رفتار دیگران است و همین مساله زمینه پیوند روان‌شناسی با علوم اجتماعی را فراهم می کند. با توجه به مطالب ذکر شده می‌توان چنین گفت که روان‌شناسی در واقع علمی زیستی ‌- اجتماعی (biosocial) است.
در ظهور روان‌شناسی علمی، دانشمندان آلمانی بیش از همه تلاش کردند و در این میان نقش اصلی به عهده ویلهلم وونت است. این فیلسوف و فیزیولوژیست آلمانی به دلیل تاسیس اولین آزمایشگاه روان‌شناسی عنوان پدر روان‌شناسی علمی‌ را از آن خود کرده است. در این مقاله به بررسی زندگی و دستاوردهای علمی او خواهیم پرداخت:
● نظام روان‌شناسی وونت
وونت پیش از تاسیس آزمایشگاه، تحت تاثیر فواید کاربرد روش تجربی در علوم مختلف همچون فیزیک قرار گرفت. از سوی دیگر، موفقیت‌هایی که ۲ دانشمند آلمانی یعنی وبر و فخنر درباره کشف روابط بین شدت محرک و نتیجه حاصل از آنها در رفتار آدمی به دست آورده بودند، او را بیش از پیش در مسیری که انتخاب کرده بود ثابت قدم کرد.
در نتیجه تحقیقات و دستاوردهای وبر و فخنر، او به این نتیجه رسید که نظریه معروف مبنی بر این‌که نفس یا تجربه آگاه غیرقابل اندازه‌گیری است و در نتیجه روان‌شناسی نمی‌تواند جامه علم بر تن کند، امری نادرست و غلط است. وونت معتقد بود وظیفه روان‌شناسی تجزیه و تحلیل تجربه آگاه است و این تجزیه و تحلیل دقیقاً شبیه همان تجزیه و تحلیلی است که یک شیمیدان در مورد موضوع تحقیق خود انجام می‌دهد.
در دیدگاه وونت، تجربه آگاه یا هشیاری (consciousness) موضوع اصلی روان‌شناسی است. او معتقد بود روان‌شناس وظیفه دارد هشیاری را به عناصر تشکیل دهنده آن تقلیل دهد تا بتواند آنها را مورد مطالعه قرار دهد. چنین نگاهی به وظیفه روان‌شناس نشان می‌دهد وونت بشدت تحت تاثیر اندیشه‌های تجربه‌گرایان و تداعی‌گرایان انگلیسی است؛ هر چند وونت در کاهش‌گرایی یا همان تجزیه‌گرایی با تجربه‌گرایان و تداعی‌گرایان هم عقیده است، ولی با دیدگاه تجربه‌گرایان مبنی بر این‌که عناصر هشیاری ذات‌های ایستا و غیرفعالی هستند، موافق نیست.
اعتقاد او به استعداد خود شکوفایی (self organizing) به عنوان یکی از ویژگی‌های اصلی هشیاری که در واقع آن روی سکه اراده‌گرایی (voluntarism) است خود مهم‌ترین دلیل مخالفت وونت با تجربه‌گرایان است. در واقع می‌توان چنین گفت که بررسی و تجزیه عناصر هشیاری فی‌نفسه غایت روان‌شناسی به حساب نمی‌آیند، بلکه آنچه اهمیت دارد فرآیند سازماندهی و ترکیب فعالانه این عناصر است.
وونت شیوه درون‌نگری (introspection) را برای مطالعه و بررسی هشیاری انتخاب کرد. پیشینه به کارگیری این روش به دوران سقراط باز می گردد؛ اما آنچه نوآوری وونت محسوب می‌شود اعمال کنترل دقیق آزمایشی در شرایط درون‌نگری است. نکته قابل تامل این است که درون‌نگری مد نظر وونت از نوع کیفی نیست که آزمودنی‌ها به بسط و تفصیل تجارب درونی خود بپردازند، بلکه درون‌نگری مورد نظر وونت مبتنی بر اندازه‌گیری‌های عینی از طریق تجهیزات آزمایشگاهی است.
وونت در آزمایشگاه خود می کوشید احساسات و تجارب حسی موجود زنده را که ادراک (perception) نامیده می‌شود، مورد بررسی قرار دهد و حالت‌هایی مانند صورت‌های ذهنی و تصورات را مورد اندازه‌گیری قرار دهد. تاکید وونت بر جنبه‌های هشیار رفتار آدمی موجب شد او روان‌شناسی را به عنوان علم تجربه هشیار تعریف کند.
● قانون برآیندهای روانی
با توجه به مباحث مطرح شده می‌توان چنین گفت که وونت به دنبال تحقق ۳ هدف کلیدی در روان‌شناسی بود:
۱) کاهش و تجزیه فرآیندهای هشیاری به عناصر اصلی تشکیل دهنده آن
۲) بررسی و کشف چگونگی سازماندهی این عناصر
۳) تعیین قوانین مربوط به سازماندهی و ترکیب این عناصر
چنانچه می‌دانیم آنچه در جهان واقعی بر ما ظاهر می‌شود یکپارچگی و کلیت است. به عنوان مثال هنگام مشاهده یک درخت ما کلیتی واحد را می بینیم نه عناصری مجزا و متمایز. در نتیجه این سوال و ابهام قابل طرح است که چگونه این کلیت واحد از آن عناصر تشکیل شده است.
وونت برای پاسخگویی به این پرسش، اصل ترکیب خلاق (creative synthesis) یا قانون برآیندهای روانی (law of psychic resultants) را مطرح می‌کند. این قانون بر این امر دلالت می کند که تجربه‌های نخستین در قالب یک کل، سازمان می‌یابند و موجب تشکیل ویژگی‌های تازه می‌شوند. در واقع ترکیب عناصر اصلی، شکل‌گیری چیزی نو را به دنبال دارد.
● جایگاه واقعی وونت
همواره در بررسی تاریخ اندیشه‌ها و بنیانگذاران آن، افراط و تفریط‌های صورت گرفته و می‌گیرد. برخی بنیانگذاران و موسسان مکاتب و نظریه‌ها بیش از حد در کانون توجه قرار می‌گیرند و همین مساله موجب می‌شود تصویری اغراق‌آمیز در مورد نقش و جایگاه آنها در ذهن مخاطبان ترسیم شود. پژوهش‌های جدید و تجدید نظر در تحقیقات پیشین گواه این مطلب است که چنین مساله‌ای در مورد ویلهلم وونت نیز به عنوان پدر روان‌شناسی نوین صادق است. نظامی که او بنیان نهاد نه تنها توسط شاگردان و مخاطبانش بد فهمیده شد، بلکه متاسفانه به صورتی نامناسب نیز معرفی شد.
بسیاری عامل اصلی چنین بد فهمی و بد معرفی شدن را ای. بی. تیچنر (E.BTitchner) می‌دانند. تیچنر که خود روان‌شناسی انگلیسی بود در مقام شاگرد و وارث آثار وونت، بسیاری از آثار مهم وونت را به انگلیسی ترجمه کرد. عدم نیاز برای رجوع به آثار وونت به زبان اصلی از یک سو و تاثیر ساخت‌گرایی (structuralism) بر اندیشه تیچنر از سوی دیگر موجب شد بسیاری گمان کنند اندیشه‌های تیچنر در واقع انعکاس اندیشه‌های وونت است.
محمد مهدی میرلو
منبع : روزنامه جام‌جم