چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا
مروری بر مهمترین تغییرات فکری و فلسفی در آموزش و پرورش جدید
مهمترین تغییرات فکری و فلسفی در آموزش و پرورش جدید در عصر مدرن به فراخور تحوّلی که در مفهوم انسان ایجاد شد، جایگاه فرد در معادلات فردی و اجتماعی دستخوش تغییر گردید. طبیعی است که جلوههای نوین توسعهیافتگی کشورها بهمثابه عینیتهایی (Objectivitiy) هستند که ریشه در ذهنیتهای (Subgectivity) فکری و فلسفی خاص خود دارند. در این بین اتفاق اساسی و مهم این بوده است که نظامهای آموزشی این جوامع بر مبنای این مؤلّفهها قرار گرفت. در اینجا تحوّلی که در هندسه فکری و در سپهر برنامهریزی و اجرایی آموزشوپرورش به وجود آمد به این شرح است:
● محوریتِ یادگیری و یادگیرنده
سخن از مخاطب و انسان در شرایط جدید است. همانگونه که میدانیم هر شرایطی، تربیت، شخصیت و ذهنیت خاص خود را میطلبد. اشتباه است که بتوان پنداشت تا دیروز در یک کشور یک روش آموزشی مثلاً روش سنّتی تعلیم و تربیت حاکم بود و امروز بتوان شرایط و شیوههای مدرن آموزشی را همچون آموزشالکترونیکی، آموزشرسانهای، آموزش از راه دور و رایانهای را جایگزین روشهای قدیمی نمود. نکته اساسی که همواره در «جوامعِ پذیرنده» وجود دارد، عدم توجه و غفلت از زمینه فکری یک پدیده مدرن است. «تحوّل در مفهوم انسان»، شالودهی اساسی فهم شرایط جدید بهخصوص در حوزهی آموزش و پرورش است. انسان در شرایط مدرن به موجودی خوداندیش تبدیل شده به گونهای که همه چیز را در ظرف عقل و اندیشه خود به محک تجربه و شناخت درمیآورد.
بر مبنای همین تحوّل اساسی است که آموزش و پرورش در شرایط جدید، درصدد نیست که راه را بر یادگیرندگان خود نشان بدهد، بلکه «راه انداختن» آنان برای او مهمتر است. چنین ضرورتی یعنی اقتضای آزادی پرسش، اندیشه، انتقاد و حق شککردن و جرأت خلاقیت و نوآوری. چنین ضرورتی میطلبد تا ساختار آموزش، از منابع و متون درسی گرفته تا شیوههای تدریس، از بندِ قالبگرایی و نتیجهمحوری خارج شود. لذا در شرایط جدید، آموزش برای دانشآموز است، نه دانشآموز برای آموزش. به عبارتی ما قصد نداریم تا دانشآموز را در مفاهیم از پیش تعیینشده و قالبی هضم کنیم، بلکه اساساً مدیران آموزشی تنها وظیفه ارایهی محتواهای متنوّع آموزشی را با توجه به گوناگونی استعدادها و اقتضائات جسمی، روحی و فکری یادگیرندگان به عهده دارند و به نتایج مشخصی نمیاندیشند؛ چرا که هدف، یادگیری است و سطح و گونه این یادگیری یک امر معین نیست که بتوان آن را نمرهگذاری کرد. چرا که اگر از مفاهیم متنوّع آموزشی، انتظار نتایج ثابت داشته باشیم، آنچه از بین میرود خلاقیت است.
● یادگیری: فرایندی آزادانه، اختیاری و پیوسته
یادگیری از جمله حقوق اساسی هر فرد است. از سویی این حق اساسی، اجباری نیست؛ چرا که ماهیت یادگیری، برخاسته از نوعی نیاز و انگیزهی درونی است و با اجبار منافات دارد. از طرفی، یادگیری، زمان و مکان خاصی نمیشناسد و در شرایط جدید، آموزش مادامالعمر مطرح است. در این نگرش تمام عرصه زیستی فرد اعم از عمومی و خصوصی، درسانگیز است و درسآموزی، موقعیت زمانی و مکانی نمیشناسد. مثلاً آموزش از راه دور و آموزش الکترونیکی به عنوان محصولاتی از شرایط مدرن آموزش، حصارهای زمانی و مکانی آموزش را میشکنند و انقلابی در رهاسازی آموزش از قفسهای از پیش فرض شده به حساب میآیند. روشهای نوین آموزش گامی است برای گستردهتر ساختن فرصتهای یادگیری.
● آموزشِ مدرن، معطوف به تفاوتهای فردی
نظام آموزشی سنّتی، از آن جایی که در زمان، مکان و برنامهی درسی معین و مشخصی شکل میگیرد و همه یادگیرندگان، بدون استثنا باید طبق نظم مدرسه در کلاس حضور یابند و در زمان معینی امتحان بدهند و طبق نظام ارزشیابی تعیینشدهای ارزیابی گردند، ماهیتاً با اصل تفاوتهای فردی در یادگیری در ستیز است. آموزش مدرن این چنین میگوید که یکساندیدنِ دانشآموزان از آن حیث که در برابر یک نوع آموزش، یک نوع بازدهی را انتظار داشته باشیم، به منزله محدود کردن رشد استعدادهای درونی آنان است.
● تحوّل در روابط یادگیرنده و یاددهنده
دانشآموز، یک انسان و انسان، یک شدن است. آموزشی که به «شدن» و تحوّلِ او نینجامد، ناقص است. وقتی میگوییم انسان یک شدن است، یعنی اینکه از این به بعد باید در کل ذهنیت و تصوری که از مفهوم تربیت داشتهایم، دگرگونی صورت بدهیم. این دگرگونی چیست؟ اولین مصداق این دگرگونی این است که از این پس، تربیتِ افراد (مثلاً دانشآموزان) انجام دادنی نیست، بلکه انجام شدنی است. تربیت را نمیتوان تزریق کرد. مفهوم مربّی را هم نباید به عنوان اسم فاعلی که شروعکننده و تمامکنندهی جریان تربیت است، تلقی کرد. مربّی نهایت نقشی که دارد، راهنماییکنندگی است. در اینجا سؤالی پیش میآید که اگر مربّی فقط راهنما است و تربیت هم شدنی است نه انجام دادنی، پس چه چیزی از تربیت باقی خواهد ماند؟
پاسخ روشن است. آیا فکر نمیکنیم که تمدن بشر از آغاز که غارنشینی بود و پس از آن، چگونه پیشرفت کرد؟ اختراعات، اکتشافات و نوآوریهایی که بشر برای زندگی راحتتر و سهلتر خود انجام داده آیا تحتِ تربیت و آموزشِ مربّی و معلّم بوده است؟
کسانی که حداکثر تصدی و متولیبودن را در تربیت دانشآموزان و شاگردان میخواهند، این جریان هزاران ساله را یا نادیده میگیرند یا از آن غافل اند. اینان بزرگترین معلّمان و مربّیان که عبارتاند از طبیعت، عقل، استعداد و نیازهای بشری را نادیده میگیرند. طبیعت به خودیِ خود اولین معلّم و مربّی است و در دلِ خود سرمایهها و منابعی دارد که همواره انسان را به کشف و استخراج و استفاده از آنها فراخوانده است. عقل نیز که تمایزبخش انسان با تمام جانداران هستی است، راهنمایِ اصلی تأمینِ نیازهای بشر و استفاده از محیط پیرامون خود است. مهمترین نقش آموزش و آنچه به عنوان فرایند تعلیم و تربیت میشناسیم، کوششی است برای هرچه وابستهترشدن انسان به نیروی عقل و استعداد درونیاش.
در روش آموزش قدیمی، رابطه میان معلم و یادگیرنده، یک رابطهی یکسویه و عمودی است. در شرایط قدیمی، یادگیرنده، در جایگاه پذیرندهای منفعل قرار دارد، حال آنکه در روشهای مدرن آموزشی ـ پیروِ اصلی که در ابتدا آمد ـ آموزش، فرایندی است برای کشف نیروهای درونی و به فعلیت رسانیدن قابلیتهای یادگیرنده و این قاعده جز با برقراری روابطی دوسویه میان شاگرد و معلّم، قابل فهم نیست. اصطلاح «پارچ و لیوان» در نظریات منتقدان مدرسه، دقیقاً به همین مطلب اشاره دارد که بیانگر نقش و کارکرد معلّم و شاگرد در شرایط سنّتی آموزش و پرورش است.
● گستردگیِ منابع معرفتی یادگیرنده
آموزش مدرن به دلیل همراهی با تکنولو۶۴۳۹۴;ی اطلاعات و شبکه رسانهای؛ منابع و محتوای آموزشی پیش روی یادگیرندگان (دانشآموزان) را از حالت «تکبعدی» به چندبُعدی و چندمنبعی مبدّل ساخته است. در نظام آموزش مدرسهای، هر آنچه آموزانده و آموخته میشود، مکالماتی عموماً یکسویه، غیرتفاهمی و رسمی است که از معلّم روانه شاگرد میشود و شاگردان، «موظف» به یادگیری و حفظ همان مفاهیم ارایه شده و پس دادن آن در جلسه امتحان هستند. دنیایِ ذهنی دانشآموزان تحت تعلیم نظام آموزش سنّتی به مراتب محدودتر و کوچکتر از تصویر ذهنی است که دانشآموزان در روش نوین آموزش میبینند.
دانشآموزی که در شرایط جدید با بهرهگیری از نرمافزار، اینترنت و دنیای آموزشهای چندرسانهای فرایند یادگیری را طی میکند؛ اولاً، از وسعت اطلاعات بالاتری برخوردار است. ثانیاً، به دلیل تکثر منابع و محتوای آموزشی که پیش رو دارد، امکان انتخاب پیدا میکند.
یکی از اساسیترین معضلات آموزش مدرسهای، ارایه مطالب به دانشآموز است، بدون آنکه او درخواستی کرده باشد. کافی است از یادگیرنده، امکانِ انتخاب سلب گردد، بدیهیترین نتیجه، کاهش جاذبهی محتوایی است که به او ارایه میگردد. از طرفی در آموزش رسمیِ مبتنی بر مدرسه، معلّمان هر چه به علوم و فنون و دیدگاهها و نظریات جدید مجهزتر باشند، بهرغم حُسنهای انکارناپذیری که نقش معلّم در شخصیت و تربیت فکری دانشآموز دارد، با حجم، وسعت و تنوّع محتوای موجود و قابل دسترس در آموزشهای رایانهمحور و اینترنتی و چندرسانهای قابل مقایسه نیست.
● آموزش وپرورش ایران
▪ آنچه که هست؛ آنچه بهتر است باشد
اما در اینجا ما با یک سؤال مهم مواجه میشویم: سرمایهگذاری در چه نوع آموزش و پرورشی میتواند جامعه را در مسیر توسعهیافتگی قرار دهد و یا توسعه و پیشرفت جامعه را سرعت ببخشد؟
پیش از این گفتیم که اساساً انسان، موجودی تغییرپذیر است و جوهرهی درونی او از توانمندیهای بالقوهی بسیاری برخوردار است. انسان یک شدن است. هدف اصلی توسعه انسانی نیز کیفیتبخشی به زندگی او از طریق هرچه تواناتر شدن او است. این مهم در گرو توسعه و گسترش زمینه «انتخاب و قدرت اختیار» میباشد. تعریفی هم که یونسکو از مفهوم توسعه به دست داده عبارت است از «اعطای قدرت انتخاب و اختیار بیشتر به مردم».
از سویی این استقلال در انتخاب و تصمیمگیریِ فرد، وقتی در محیطی آزاد تحت یک آموزش و پرورش خلّاق که رشد استعدادهای بالقوه را در فرد دنبال میکند، قرار گیرد، سرمایه انسانی به دست میآید که به مدد آموزش، ارزش افزوده پیدا کرده است.
به بیانی ساده، فلسفه آموزش و پرورش این اعتقاد است که میتوان انسان را تغییر داد، رشد داد، و یا به عبارت بهتر میتوان انسان را خلق کرد. به قول فیشته «هدف از آموزش، بیدارکردن استقلال فکری است» و به قول کانت؛ «روشنگری بدون آموزش و پرورش همچون درختی بیریشه است.» بدون آموزش، خردِ آدمی از استقلال بیبهره خواهد ماند و بدین ترتیب ممکن است زیرِ قیمومیت و نفوذ دیگران قرار بگیرد. بنابراین آزادی، خود از میوههای آموزش است. آموزش و پرورش، نیروی مغزی شهروندان را برای مواجهه با جبهههای جدید اجتماعی و فرهنگی و عرصههای درونی و بیرونیْ، ساماندهی و تجهیز و آماده میکند.
با این حال، هنوز نگفتهایم مشخصاً آموزش و پرورش مورد نظر ما چه معیارها و ویژگیهایی باید داشته باشد. طبیعی است پس از این مقدمه، به پاسخ مورد نظر که «آموزش و پرورشِ مطلوب؛ آنچه بهتر است باشد» رسیدهایم. در ادامه مهمترین ویژگیها و شاخصهای آموزش و پرورش سازگار با توسعه را بیان میکنیم:
▪ ویژگیهای نظام آموزشی سازگار با توسعه انسانی
۱) آموزش و پرورشِ معطوف به آزادی
نیک میدانیم که بنیان توسعهیافتگی پیشتر از هر مؤلّفه دیگری، دو عنصر همعرض یعنی «عقلانیت» و «تحوّل در مفهوم انسان» است. اما در اغلب آثاری که به تعریف و تشریح چیستی مدرنیته پرداختهاند، عامل دوم پررنگتر بررسی شده است. آغاز تحوّل و توسعهیافتگی از زمانی است که انسان به موجودی خوداندیش تبدیل گردیده به گونهای که همه چیز در ظرف عقل و اندیشه انسان به محک تجربه و شناخت درآید و محور تمام امور، تفکر آدمی قرار گیرد.
«در نگرش مدرن به انسان، این گونه تلقی میشود که انسان فکر میکند، برای انسان فکر نمیکنند. انسان تصمیم میگیرد، برای انسان تصمیم نمیگیرند. انسان بزرگ میشود، انسان را بزرگ نمیکنند. انسان خود رشد میکند، به جای انسان رشد نمیکنند و نمیتوان فرایند رشد انسان را از ابتدا تا انتها سفارش داد.»(۹)
آزادی در گرو عقلِ آزاد است و برای بسط و گسترش آزادی باید از «حرّیت عقل» دفاع کرد وآفات اسارتآور آن را برآورده نمود. انسانی که فاقد هویت و شخصیت باوقار تاریخی باشد، قدرِ مسلم فارغ از دغدغه آزادی خواهد بود. چنین انسانی بالطبع در تجزیه و تحلیل مسایل، تعصب خواهد ورزید؛ چرا که عقل او در بند است و نیک میدانیم که با آدمیانِ در بند، نمیتوان جامعهای آزاد ساخت.(۱۰)
مقدمه فوق بهعنوان یک زیرساخت فکری برای آغاز دوره جدیدی از حیات اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی انسان که در بخشی از کره خاکی زودتر تجربه شده و خواهناخواه سایر جوامع نیز در نسبتی با این آموزههای فراگیر قرار میگیرند. (اعم از تأکید یا عدمتأکید این جوامع بر بومیکردن این اندیشهها) اما ارتباط آموزش و پرورش و آموزههای فوق یک ارتباط مستقیم و محوری است و از همین جا میتوان به نقش بسترساز آموزش و نهادهای مرتبط با آن در تحوّل فکری و اجتماعی پی برد.
آموزش و پرورش مدرن در دنیای پیشرفته درصدد نیست که راه را به مخاطبان خود نشان بدهد، بلکه «راه انداختن» مخاطبان برای او مهمتر مینماید. تحقق این مؤلّفه در گرو وجود یک اصل اساسی است و آن چیزی نیست جز آزادی.
کاربری آزادی در آموزش و پرورش به طور عینی عبارت است از فراهم آوردن شرایط آزاد برای اندیشیدن، سؤال نمودن و فراهم نمودن زمینه و حق شککردن، پرسیدن و انتقاد کردن در کلاسهای درس. باید به این باور رسید که در فضای منهای آزادی هیچ چیز، نه ایمان، نه فهم و نه رشد علمی به طور مطلوب میسر نیست. چنین ضرورتی میطلبد تا ساختار آموزش از منابع و متون درسی گرفته تا شیوههای تدریس را از قالبگرایی و نتیجهمحوری خارج نموده و نیز امنیت و آزادی فکری معلّمان را فراهم آورد.
دانشآموز ما خود را با کتاب و معلّمانی مواجه میبیند که گویا همگی میخواهند به سمت اثباتِ نتایج از پیش فرض شده بروند. به عبارتی ادبیات و فضای حاکم بر متون درسی ما در نهایتِ «غایتمحوری و نتیجهگرایی» تدوین شدهاند. به گونهای که میخواهیم دانشآموزان چنین تصور کنند که با این لحن و ادبیات، دیگر سؤالی برای پرسیدن، شک و شبههای برای طرح کردن و کمبودی در محتوا و موضوعات مورد نظر باقی نمانده است.
چنین رویکردی در تضاد مسلّم با اصل آزادی است و در حکم این است که تدوینکنندگان رسمی متون درسی میخواهند دانشآموزان را راه ببرند و حتی به جای آنها راه بروند نه اینکه آنها را به راه بیندازند. طبیعی است که در چنین شرایطی، با رویکرد حداکثری و فرمالیستی (غلبه فرم بر محتوا) نمیتوان انتظار خلاقیت و بروز آفرینندگیهای فکری، روحی و ذوقی را نه در دانشآموزان و نه در معلّمان، طلب نمود. اریک فروم میگوید:
«آزادی را باور دارم و نیز حق انسان را برای خود بودن و مبارزه علیه موانعِ خود بودن. اما آزادی چیزی بیش از نبودِ ستمکاریِ خشونتبار است، پیش از «آزاد شدن از» چیزی است، بلکه انتخاب است، آزادیِ استقلال، آزادیِ بسیار بودن، و نه آزادیِ بسیار داشتن و بهرهگرفتن از انسان و اشیاء. باور دارم که نمیتوان به جای انسان دیگری اندیشه و انتخاب کرد و او را آزاد نامید. نهایت همکاری، نشان دادن صادقانه، صمیمانه و به دور از خیالبافی شیوههای گونهگون زیستن است. ای بسا که مواجهه فرد با راههای راستین، نیروهای خفته او را بیدار کند و به او امکان انتخاب زندگی بدهد.»(۱۱)
۲) آموزش و پرورشِ معطوف به عقلانیت
آموزشوپرورشِ پویا به جای دانشآموز و معلّم نمیاندیشد و خط و مشیِ اندیشه را نیز بخشنامه نمیکند و حتی کاری به چگونه اندیشیدن نیز ندارد. جامعه بسته و ایدئولوژیک همواره به عکس آنچه میخواهد، میرسد و خود در تعجب از چرایی أخذ چنین نتایجی بهتزده مینشیند. اگر خواهانِ دانشآموزانی متعلّق به فرهنگ و ریشههای فرهنگی خود هستیم، این خواسته تنها از راه آزاد ساختن فکر و رشد خردورزی آنها میسّر است. فرایند آموزش عمومی که در حساسترین سن یادگیری یعنی نوجوانی صورت میپذیرد، باید قوه و توان تحلیل و انتخابگری را در دانشآموزان ایجاد کند. لذا ضرورت امروز ما رشد و توسعه عقلانیت تا سر حد برقراری تعادل بین کفۀ سنگینتر رفتار و روحیاتِ به شدت احساسی، عاطفی و هیجانی ما ایرانیان است. امروز در تراژدی تعادل رفتاری، کفهی احساس و عاطفه در ما ایرانیان عرصه را بر عقلانیت، پرسشگری، علتجویی و کاوشگری تنگ نموده است. آنگاه نسل نوخاسته امروز اگر به ابزار عقلانیت و میوههای آن متکی نباشد، همین اندک تعلّقی را هم که به گذشته تاریخی و فرهنگی دارد، از دست میدهد.
۳) آموزش و پرورشِ معطوف به پیشرفت
گاهی اوقات در برخی زمینهها شک میکنیم که وقتی از داناتر شدن و فهیم شدن نسل امروز در مقایسه با نسل گذشته صحبت میشود، آموزش و پرورش رسمی کشور در این دانایی چقدر سهم داشته است؟ به طور خلاصه آموزش و پرورشِ توسعه گرا و پویا:
ـ دانشآموزان را نگه نمیدارد بلکه به جلو حرکت میدهد.
ـ مطلق نمینگرد و آزاداندیشی را جایگزین مطلقنگری و جزماندیشی در تمام امور مینماید.
ـ ادعای جامعیت ندارد و به آسانی در برابر هر فکر و ایده جدید و دستاوردی نوین موضع نمیگیرد.
ـ دانشآموز را فردی از جامعه میداند، نه گسیخته از آن و جامعه را نیز متشکل از اجزایِ (افراد) در حال تکامل و رشد میپندارد که هر فرد باید به سهم خود در این رشد سهیم باشد.
ـ حسّ وطنی دانشآموز بالا است و قلب تپندهای برای میهن، کشور و مردم خود دارد.
آموزشوپرورشِ سازگار با اصول و ویژگیهای توسعه بهخصوص در جوامع سنّتی باید افکار و شخصیت افراد را به نوگرایی، پیشرفت و تغییر متمایل سازد و از آنان افرادی منعطف در برابر تغییر در عین تعلّق به گذشته مثبت خود بپروراند.
۳) آموزش و پرورشِ معطوف به پیشرفت
گاهی اوقات در برخی زمینهها شک میکنیم که وقتی از داناتر شدن و فهیم شدن نسل امروز در مقایسه با نسل گذشته صحبت میشود، آموزش و پرورش رسمی کشور در این دانایی چقدر سهم داشته است؟ به طور خلاصه آموزش و پرورشِ توسعه گرا و پویا:
ـ دانشآموزان را نگه نمیدارد بلکه به جلو حرکت میدهد.
ـ مطلق نمینگرد و آزاداندیشی را جایگزین مطلقنگری و جزماندیشی در تمام امور مینماید.
ـ ادعای جامعیت ندارد و به آسانی در برابر هر فکر و ایده جدید و دستاوردی نوین موضع نمیگیرد.
ـ دانشآموز را فردی از جامعه میداند، نه گسیخته از آن و جامعه را نیز متشکل از اجزایِ (افراد) در حال تکامل و رشد میپندارد که هر فرد باید به سهم خود در این رشد سهیم باشد.
ـ حسّ وطنی دانشآموز بالا است و قلب تپندهای برای میهن، کشور و مردم خود دارد.
آموزشوپرورشِ سازگار با اصول و ویژگیهای توسعه بهخصوص در جوامع سنّتی باید افکار و شخصیت افراد را به نوگرایی، پیشرفت و تغییر متمایل سازد و از آنان افرادی منعطف در برابر تغییر در عین تعلّق به گذشته مثبت خود بپروراند.
۴) آموزش و پرورشِ معطوف به فردباوری و ارادهگرایی
آموزشوپرورش ما نیازمند فاصلهگیری از القاء نگرشهای تودهوار به جامعه و محتاج نزدیکی به فردباوری و ارادهگرایی است. در ساختار داخلی مدارس همه آنچه که به نام نظم میشناسیم، متکی به وجود فردِ ناظم یا معاون مدرسه است. این خاصیت در ساختار کلان جامعه ما نیز رواج دارد که گوشهای از شعاع آن بر مدارس سایه افکنده است. نگاه افراد جامعه قبل از آنکه به سهم و نقش خود در جریان امور و نظم داخلی معطوف باشد، معطوف به سهم و نقش فربهی است که رأس هرم یا ساخت حکومتی جامعه دارا است. اما از آنجا که در دنیای مدرن، حکومت جای خود را به مدیریت داده است و مدیریت چیزی نیست جز نتیجهی رفتار هدفمند و روشمندِ نیروهای انسانیِ یک مجموعه و جایگاه و نقشِ هر فرد در پیشروی امور، معین و به همان اندازه مفید و مؤثر است، از پایینترین جایگاه شغلی و اجتماعی تا بالاترین پُست و منزلت همگی خود را تعریفشده یافتهاند و کسی به عملکرد دیگری نگاه نمیکند. نگاه هر کس به عملکرد و رفتار خود میباشد.
دیگر اینکه امروز آموزشوپرورش ما به شدت نیاز دارد تا نقش ارادههای انسانی و اجتماعی را در مدیریت خرد و کلان جامعه و مردمسالاری بیابد. دانشآموز ایرانی به عکس آنچه که مدام از او به عنوان «آیندهساز» کشور یاد میشود، کمترین احساسی از آینده و نقشی که میتواند در آینده بیافریند، ندارد. چرا که نه متون درسی و نه کتابهای آموزشی و نه جهتگیریهای کلان، چنین احساسی را در او ایجاد نمیکند.
اُکتاویو پاز در نامهاش به جوانان شوروی کمونیستی با عنوان «رهایی» چنین میگوید:
«... اکنون که دانستی تزار کسی برتر از تو نیست، باید که مقام انسانی را احراز کنی. یعنی کسی شوی بافرهنگ، بافراست و آگاه و چون دانستی که انتخاب رهبران به دست همۀ مردمان است، باید بکوشی که همه مردم صاحب فرهنگ شوند تا به دسایس و افسونهای قدرتطلبان رسالت خویش را از یاد نبرند. در جایی خواندم که قرنها پیش، عرفان مشرقزمین بدین جا رسیده است که: ای بشر، برتر از تو، تویی؛ بیهوده مگرد. این نکته بسیارمهمی است که از دیده غربیان مکتوم مانده است، یا مکتومش نگاه داشتهاند. چرا لاک و روسو استناد نکردند؟ بگذریم!»
زوکر (۱۹۸۳) از حقوقی که افراد حق دارند برای ستاندن آن ابراز وجود کنند، صورتی تهیه کرده است، اهمّ حقوق افراد عبارتاند از:
۱) استحقاق دریافت رفتارهای محترمانه؛
۲) ابراز احساس و عقاید؛
۳) جدی گرفته شدن صحبتهایشان؛
۴) اولویت داشتن؛
۵) نَه گفتن، بدون احساس گناه؛
۶) بیان درخواستهای خود؛
۷) دریافت، به ازای آنچه که پرداختهاند؛
۸) اشتباه کردن؛
۹) ابراز وجود، علیرغم ناخشنودی دیگران از این کار آنها.(۱۲)
آموزشهایی که در مدارس میدهیم باید به خودیابی دانشآموزان بینجامد. ما نیاز به تاریخنگاریای داریم که اولاً جایگاه واقعی مردم ایران و طبقات فرودست را در آمدورفتِ سلسلهها و حکومتها آشکار نماید و اینکه چگونه میشود نقش بالاتری در آینده ایفا کرد. اگر نوجوانان و جوانان در سن نوجوانی و جوانی بتوانند شخصیت درونی خود را بیابند و فرصتی برای ارزیابی و عرضه خود داشته باشند، در آینده شخصیت معتدل و کاملتری پیدا میکنند. شخصیت متناسب با توسعهیافتگی شخصیتی نیست که در محیط آموزشی، سرکوب و تحقیر شده باشد.
شیوهی اداره و مدیریتِ کلاس در کشور (نظام آموزشی ما)، به شدت شخصمحور (معلّممحور) است. مدیریت مدرسه هم همین طور، یعنی یک نفر در مدرسه دستور میدهد و کارها پیش میرود. در کلاس هم باید یک برنامه و دستور غالب باشد. البته این شیوه مدیریتی در مدرسه نمایندهی فرهنگی است که هم در خانوادهها و هم در سایر سطوح اجتماعی بارز است. در برابر این روند ما به گفتوگو و مشارکت دادن سایرین در مدیریت مدرسه در کلاس نیاز داریم. اگر دانشآموز احساس کند مهم است و در کلاس و مدرسه میتواند نظر بدهد، شخصیت مستحکمی در او شکل میگیرد.۵) آموزش و پرورشِ معطوف به مشارکت و کنشگرایی
آموزش و پرورش ما به دنبال بزرگنمایی ناتوانیهای دانشآموزان است. به جای اینکه ما تواناییهای آنها را تقویت کنیم، آنها را به حاشیه میرانیم و در عوض دانشآموز را از ناحیهی نقطهضعفهایش مورد فشار، تحقیر و حمله قرار میدهیم.
اصول صحیح این است که تمام افراد، بدون در نظر گرفتن ناتوانیهایشان، دارای نیازهای مشترکی مثل نیاز به پذیرفته شدن در جمع همسالان، نیاز به داشتن احساس تعلق و نیاز به دوستیابی هستند که باید برآورده و یا حداقل اینکه به رسمیت شناخته شوند. عموماً ما در کلاسهای درس امنیت روانی دانشآموز را به دلیل ناتوانیهای او در موارد خاصی مثل زبان انگلیسی، ریاضی و… دائماً به خطر میاندازیم، در برابر یک نمره ضعیف دانشآموزی در یک درس او را به همراه والدینش به مدرسه احضار میکنیم، جلسه تشکیل میدهیم و آنقدر این ضعف را بزرگ جلوه میدهیم که توانایی و خلّاقیت او در سایر دروس به فراموشی سپرده میشود. این در حالی است که بهکارگرفتن روشها و شیوههای مستقیم در رفع ناتوانیهای دانشآموزان به پایدارتر شدنِ ضعفهای آنان میانجامد و اعتماد به نفس و قدرت ترمیم ضعف در او کاهش مییابد.
روشهای غلطی مثل جداسازی دانشآموزان ضعیف و قوی و متوسط در مدارس، به کار گرفته تعابیری برای آنها که توصیفکنندهی بخش ضعیف شخصیت آنها است، همگی ضربه سختی را به روند رشد آنها وارد میکند. گاهی اوقات نظام رسمی آموزش ما فراموش میکند که کلاس درس و تشکیلات مدرسه همگی برای کمک به رشد استعدادهای دانشآموزان راهاندازی شده است نه برای سرکوب و تحقیر و تنبیه آنان. اگر در کلاس درس امنیت و احساس راحتی از آنان سلب شود، نهتنها انگیزهای برای مشارکت در شاگردان به وجود نمیآید، بلکه آموزش هیچ کیفیتی نخواهد داشت.
آموزشوپرورش ما باید به سمت تربیت شهروندانی آزاد و مسئول پیش برود. آموزشی که به تولید فرهنگ منجر میشود، مخاطبان خود را به عناصری نقشآفرین و عملکننده تبدیل مینماید و از انزوا خارج میسازد. در جامعه امروز ما هنوز روابط انسانی متناسب با یک زندگی متوسط شهرنشین تعریف نشده است. این مسأله در بین نوجوانان و جوانان جنسهای مخالف حادتر جلوه میکند. فرهنگ تعامل صحیح، ضرورتی است که باید آموزش و پرورش ما به ساماندهی آن بپردازد.
۶) آموزش و پرورشِ معطوف به فرآیندهای جهانی شدن
تصور جزیرهای مستقل بودن در دنیای امروز تصوری ناممکن است. دانشآموزان ایرانی از فرآیندهای در حالِ جریانِ جهان منقطع هستند. آموزشوپرورش ما باید آنان را متصل و مرتبط با سیر نوین دنیا بپروراند. امروز موجودیت هر فرهنگ و هویتی در تعامل با سایر فرهنگها رسمیت مییابد. این در حالی است که ذهنیت درست و واقعگرایانهای در جوانان و نوجوانان ایرانی نسبت به مقولههایی چون «دنیا، فرهنگها، تمدنها و ...» وجود ندارد. یا ذهنیتی شیفته و بهتزده دارند و یا موضعی اتخاذ میکنند که شبیه آن در برابر دشمن اتخاذ می شود.
جوامع و انسانهایی که خواهان توسعهاند و میخواهند توسعهیافته باقی بمانند؛ باید در وهله اول، هنر بههم پیوستن و شیوهی ارتباط با یکدیگر را فرا گیرند. شکوفایی و کسب برتری، محتاج آموزشهای دقیق، ظریف و درازمدت است. یکی از راههای مهم رشد و توسعه، معاشرت با دیگران است. در روند معاشرت، جوامع به ضعفهای درونی خود پی میبرند و در عین حال به محاسن و مضار فرهنگها و نظامهای اجتماعی دیگر آگاه میشوند و اگر بخواهند و تصمیم بگیرند، میتوانند در مسیر رشد و بهبود، حرکت نمایند. (۱۳)
انسانها و جوامعی که فراتر از مرزهای خود میاندیشند، به تصنعی بودن آن مرزها اعتراف دارند و در پی شکوفایی قوههای مستعد خود میباشند. بحث هنر معاشرت میان ملتی، مفروض قابل توجهی در خود پنهان نموده است؛ و آن اینکه در روح و تاریخ یک ملت میبایستی "قوه اعتماد به نفس" قوی باشد تا آنکه از بینالمللی شدن نهراسد و ویژگیهای مثبت هویت خود را از دست ندهد. معاشرت میان ملتی، یک نوع تربیت ملّی و تاریخی خاص خود را میطلبد.(۱۴)
۷) آموزش و پرورشِ معطوف به کیفیگرایی
رهیافت دیگر، نگرش کیفی به آموزش است. نباید هدف اساسی از آموزش را به باد فراموشی سپرد. سمتوسوی کلان نظام آموزشی ما فراهمآوردنِ انسانهای توسعهیافته و فکور و شهروندانی آزاد و مسئول است و دستیابی به این مهم با نگاه نمرهمحور، کمّی و کنکوری به آموزش و پرورش فاصلهای بسیار زیاد دارد. معیار مهم و اساسی که شاید بتواند در سنجش کیفیت آموزش رسمی مفید باشد، میزان مهارتها و آمادگیهای آنان برای زندگی فردی و اجتماعی است.
۸) آموزش و پرورشِ معطوف به زندگی
بلوغ، خط پایانی نیست که انسان در یک سن معینی خودبهخود به آن برسد. بلکه یک فرآیند دائمی و حتی بیپایان است. بلوغ هدف اساسی تمامی افراد بشر است. بلوغ صرفاً هدف آموزش رسمی نیست. آموزش برای زندگی در سراسر سالهای زندگیمان ادامه دارد. آموزشوپرورشی میتواند به توسعهیافتگی جامعه کمک کند که مخاطبان خود را برای زندگی در دنیای واقعی آماده سازد. آموزش و پرورشی که شناخت و مهارت کافی برای مواجهه نوجوانان و جوانان در زندگی فراهم نیاورد، کارآیی در پیشرفت و توسعه نخواهد داشت.
در مدرسه است که دانشآموزان باید نحوهی برخورد با دیگران، نوع رابطه و معاشرت با جنس مخالف، چگونگی شغلیابی، آمادگیهای علمی، بهداشتی، روحی و روانی برای ازدواج و دهها مسأله دیگری که در متن زندگی وجود دارد را بیاموزند. کیفیت زندگی تنها به مدد آموزش و پرورشی قابل افزایش است که بین فضای درون مدرسه با دنیای واقعیتها دیوار نکشد. از همینرو، اصل بسیار مهم در آموزش و پرورش سازگار با توسعه، ارتباطِ دوجانبه بین محیط آموزش رسمی و محیط اجتماعی و نیز معطوف نمودن محتوای آموزش به نیازها و واقعیتهای فرهنگی و اجتماعی است.
کودکی اساسیترین دورۀ زندگی انسان است. این دوره، تدارکی برای زندگی مرحله بعد یعنی بزرگسالی نیست. اینکه بچه امروز در آینده چگونه آدمی بشود، بیش از هر چیز به این بستگی دارد که کودکی خود را چگونه گذرانده باشد؛ چه کسانی در برداشتن نخستین گامهای زندگی دست او را گرفته باشند و چه تجاربی از جهان پیرامون بر قلب و روح او حک شده باشد. دنیای فکری و عاطفی دانشآموزان را نباید در چارچوب فعالیتهای کلاس محدود ساخت. اگر نهایت تلاش، صرف این بشود که تمام ذخیرهی فکری و عاطفی بچه را جذب درس میکنیم، زندگی او را تحمّلناپذیر ساختهایم. بچه را نباید به صورت بچه مدرسهای دید؛ چرا که او بالاتر و مهمتر از هر چیز انسانی است با گستره وسیع و رنگارنگی از علائق، نیازها و آرزوها.
برای اینکه دانشآموز، آدم بهدردبخوری از کار درآید، باید قبل از هر چیز کاری کنیم که برای خود احترام قائل باشد؛ زیرا بدون این احترام و بدون تحسین نیکیهای وجود خود نمیتواند از کمال شخصیت و از خصوصیت تحملناپذیری چیزهایی که باعث تحقیر آدمی میشود برخوردار گردد. دلیلی ندارد که از وا۶۴۳۹۴;ه «خودـدوستی» رو ترش کنیم؛ زیرا این وا۶۴۳۹۴;ه نه به معنای خودستایی بلکه به مفهوم غرور و اعتقاد به استعداد خوبی در وجود خویش است. هدفِ ادبیات نیز باید همین باشد که انسان احساس سربلندی و علاقه و احترام به تجارب انسانی و درونی خود و دیگران را شکوفا سازد. (۱۵)
آموزشوپرورش ما باید دانشآموزان را برای زندگی آماده کند. به طور مشخص آموزش و پرورش باید جهتگیری آموزشی خود را علاوه بر اصولی که پیش میرود به آموزش این واقعیتها نیز معطوف سازد:
ـ در جامعه چگونه با همنوعان خود کنار بیایند.
ـ در زندگی خود چگونه بخرند، بفروشند و معامله کنند.
ـ چگونه از حقوق خود دفاع کنند.
ـ چگونه با ادارات و سازمانها تعامل برقرار کنند.
۹) آموزش و پرورشِ معطوف به استعداد و تفاوتهای فردی
استعدادها به مدت طولانی غیرقابل تشخیص میمانند و معمولاً پس از نه یا ده سالگی است که آنها را میتوان تمییز داد. بعضی استعدادها، مثلاً استعداد موسیقی و نقاشی، خیلی زود (در دوازده سالگی) تجلی میکنند و بعضی دیگر، مثلاً استعداد برای ریاضیات و علوم، تا پیش از چهارده سالگی ظاهر نمیشوند.
تشخیص استعدادها، تعیین میزان آنها و تشخیص تفاوتهای فردی در استعدادهای مختلف، کار مربّیان و مشاوران راهنمایی تحصیلی و شغلی است. مربیان باید پیش از اقدام به آموزش، استعدادهای دانشآموزان اطلاع داشته باشند تا درس خود را بر تواناییهای ذهنی آنها منطبق نمایند. اساس راهنمایی آموزشی نیز همین است که پیش از اقدام به راهنمایی، استعدادهای دانشآموزان را شناسایی نمود و بعد آنها را به رشتههایی راهنمایی کرد که امکان موفقیتشان بیشتر است. این عمل هم از اتلاف وقت و صرف هزینههای بیهوده جلوگیری خواهد کرد و هم مانع شکست افراد خواهد شد.
از طرفی بسیاری از کودکان و دانشآموزان به دلیل آنکه در شرایط مناسبی برای شکوفایی استعدادهایشان قرار نمیگیرند، رشدی نمیکنند. در آمریکا، طبق یک آمار منتشرشده، ایالت ماساچوست، هشتادوچهار مرتبه بیشتر از ایالت میسیسیپی دانشمند دارد؛ زیرا شرایط زندگی برای رشد تواناییهای ذهنی، در ایالت اول مناسبتر از ایالت دوم است. بنابراین جای تردید وجود ندارد که شرایط محیطی و موقعیت زندگی، تمرین و ممارست میتواند استعدادها را تغییر دهد. یکساندیدنِ دانشآموزان از آن حیث که در برابر یک نوع آموزش به آنها، یک نوع بازدهی انتظار داشته باشیم، بهمنزله محدودکردن رشد استعدادهای درونی آنان است.
توسعه در خود، تنوّع و گوناگونی را به همراه دارد. آموزش پویا، انسانها را از یکسان بودن و یک نوع دیدن و یک جور اندیشیدن خارج میکند. به همین منظور کلاسِ درس مدلِ کوچکشدهی یک جامعه است. آیا بر یک جامعه میتوان قالب ذهنی و رفتاری مشخصی تحمیل کرد؟ باید به تفاوتهای فردی در کلاسهای درس توجه داشت. چرا که تنها در صورت فراهم آوردن فضای آزاد و فعال است که استعدادها و قابلیتهای درونی افراد مجال فعلیت مییابند.
بدون هیچ تردیدی، انسانها ناهمسان اند و استعدادها و تواناییهای مختلفی دارند. انسانها یکسان خلق نشدهاند. گذشته از این، ما به همۀ افراد فرصت مساوی برای معلّم شدن نمیدهیم و تنها کسانی را به شغل آموزگاری میگماریم که از استعداد برخوردار بوده و آموزش کافی دیده باشند. همچنین عاقلانه و منصفانه نیست که یک معلّم، همه دانشآموزان را به یک شکل آموزش دهد. به قول ارسطو، عادلانه رفتار کردن با افراد نابرابر، بیعدالتی است. یک آموزش پویا با هر شیوه و روشی یادگیرندگان را از یکسان بودن، یک نوع دیدن و یک جور اندیشیدن خارج میکند. به همین منظور کلاس درس مدل کوچکشدۀ یک جامعه است. آیا بر یک جامعه میتوان قالب ذهنی و رفتاری مشخصی تحمیل کرد؟ از این رو، آموزش و پرورش نوین، از طریق ابزاری که با خود دارد، تفاوتها و گوناگونیهای درونی افراد را به رسمیت میشناسد و با فراهم آوردن شرایط مناسب، به استعدادهای آنان مجال بروز و فعلیت میبخشد.
۱۰) آموزش و پرورشِ معطوف به اصلاح فرهنگ اجتماعی
در سادهترین تعریف، تاریخ شرح زندگی اجتماعی گذشته انسان است. تاریخ، سند هویت و نشان شخصیت یک ملت است. قواعد ناموزون اجتماعی و فرهنگی که بعضاً در تاریخ فرهنگ سیاسی ما ایرانیان ریشه دارد، در حال بازتولید است. هنوز رگههای عشیرهگرایی و خویشاوندسالاری در دایرهی تعاملات اجتماعی ما ایرانیان حرف نخست را میزند. به عنوان مثال فرهنگ و شیوه گفتاری که در بین ما ایرانیان همچنان بازتولید میشود و زایشهای نوبهنو دارد، فرهنگ پوشیدهگویی و در پرده سخنگفتن است. این مرامِ گفتاری آنچنان در تاروپود افکار و رفتارمان تنیده شده که گویی اصل، همین است. محمد مختاری در تحقیقی در همین رابطه چنین مینویسد:
در حوزهی گفتار، انقطاع تاریخی و به تبع آن انقطاع فرهنگی در تاریخ و تمدن ایرانی باعث گردید که از میان سه وجه عمومیِ بیان یعنی؛ ۱- پوشیدهگویی ۲- رکگویی- دریدهگویی، و ۳- روشنگویی، وجهِ پوشیدهگویی و کلیگویی بیشتر یکهتاز میدان و وجه غالب بیان شود. پوشیدهگویی که بیانی است نامتجانس با تفکر انتقادی، از اعتقادی نشأت میگیرد که برای اندیشه و بیان، حدّومرزهایی قایل است. کلیگوییِ زبان، متأثر از کلگرایی اندیشه و آن نیز به نوبه خود متأثر از کلگرایی نهادهای قدرت در این مرز و بوم است.(۱۶)
ما هنوز با چیرگی و فربهی کفه احساسات در برابر لاغری عقلانیت تصمیم میگیریم، انتخاب میکنیم و تأیید یا رد مینماییم. هنوز ما ایرانیان با رگههای محسوس و ملموسی از آسانپذیری، نقد گریزی، انزواگزینیِ سیاسی و تقدیرگرایی در جامعه زندگی میکنیم. هنوز به دنبال مرگِ مستبدان هستیم نه دفع روحیه استبدادپذیری در خودمان. هنوز روحیهی پذیرش تغییر را در ملتمان نپروراندهایم و با مقاومت در برابر نوشوندگی مواجه میشویم.
اینها بخشی از موانع رفتاری و اخلاق اجتماعی و سیاسی ما ایرانیان است که تنها یک راه علاج دارد و آن توجه به نهاد آموزش است.
آیا دقت کردهایم که در ما ایرانیان چه تمایل بالایی برای «مطرح شدن» و «سری در سرها در آوردن» وجود دارد؟ در بسیاری شهرها و شهرستانها وقتی کسی از قوم و طایفهای به پست یا مسئولیتی میرسد، اغلب، این حالت بهمنزله بیمهشدنِ آیندهی چندسالهی همقبیلهایها و همطایفهایهای آن شخص به حساب میآید. به راستی چرا چنین است؟
پاسخ این سؤال به دوران حسّاسی از عمر اشخاص برمیگردد که شخصیت افراد طی آن شکل میگیرد، یعنی دوران نوجوانی و جوانی. ما در مدارس فرهنگ تابعیت را میآموزانیم و یازده سال از عمر اینان را که باید در آزادانهترین شرایط به جستوجو، چون و چرا، کنجکاوی و آزمون و خطا بپردازند، با الگوی «بنشین، ساکت شو، حرف نزن» سپری میکنیم و هیچ گاه اجازهای برای خودیابی به آنان نمیدهیم. از این رو است که به محض دستیابی به یک فرصت، پُست، مسئولیت، امکانات و یا اختیاراتی، باید خودِ ارضا نشدهشان را بازیابند.
وضعِ بدتر زمانی است که این گونه افراد از اختیارات و امکاناتی نظیر مقام و منزلت یا ثروت نیز بیبهره باشند، در این شرایط باید خشونت، انزوا، انتحار و انواع هیجانات و رفتارهای غیرقابل کنترل و پیشبینیناپذیر را از افراد انتظار داشت.
آموزشوپرورشِ سازگار با توسعهیافتگی، ارجحیت منافع ملی را بر منافع قومی و قبیلهای و باندی میپروراند و نگاه ملّی و جهانی را جایگزین آن میسازد. نوجوان و جوان برآمده از چنین آموزش و پرورشی رشد و پیشرفت کشورش را اولویت میداند و گسترش چنین نگاهی است که نتیجه میدهد. چرا که وقتی حسِّ وطندوستی و ملّیگرایی از ابتدا شکل بگیرد، بازتاب این نگاه به خود افراد برمیگردد.
نیاز جامعهی درحالِتوسعهای چون ایران به آموزش و پرورشی است که در اصلاح قاعدهمندیهای نابسامان و ناموزونِ تاریخی که در خلقیات و فرهنگ عمومی ریشه دوانیده، بکوشد. جهتگیری محتوای درسها و آموزشها نباید این قاعدههای رفتاری غلط را بازتولید کند. متأسفانه دانشآموزان ایرانی بعضاً در سنین پایین و حتی از اوایل مقطع راهنمایی یاد میگیرند که برای موفقیت باید پارتی داشت. چنین مسائلی نشانهی بازتولید قاعدهمندیهای غلط اجتماعی و تاریخی است که در مدارس ما تکرار میشود و نسلهای جدید را نیز در خود هضم میکند.
● آموزش و پرورشِ ما، چگونه میتواند توسعه را سرعت ببخشد؟
آموزشوپرورش در صورت تحوّل و روزآمدی، بستر توسعهی درونزا را فراهم میآورد. چرا که هیچ نوع توسعهیافتگی، نوسازی، انقلاب و اصلاحاتی تا ابتدا در «اذهان» پرورانده نشود، به «عینیت» نمیرسد. توسعهی همهجانبه بدون همراهی افکار و اذهان عمومی فرجامی نخواهد یافت. از سویی محوریترین ابزارها و عوامل بسترساز برای یک تحوّل فکری و ذهنی، نهاد آموزش است. چرا که رشد نهادهای آموزشی و علمی زمینهساز مشارکت بیشتر مردم در تحوّلات اجتماعی و اقتصادی است و در مردم نوعی قابلیت و تحرک ذهنی ایجاد کرده تا باورهای مناسب توسعه انسانی را پذیرفته و درونی سازند. از سویی اساسیترین رسالت جوامعِ درحالِگذار مانند ایران که در فرایند مدرنیزاسیون قرار دارند، توجه به تحوّلآفرینی در نظام آموزشی است. نظام آموزشی است که سرمایهی انسانی بخشهای مختلف جامعه را تأمین و تربیت میکند و روحیات مناسب برای توسعهیافتگی را در فرد ایجاد میکند.
متأسفانه هنوز ما نگاهی مصرفی و خدماتی به آموزش و پرورش داریم. در حالی که ارتباطی مستقیم بین آموزشوپرورش و میزان کارایی و ابعاد مختلف توسعه وجود دارد. نظام آموزشوپرورشیِ رسمی کشور ما در صورت تحوّل خواهد توانست نقش حیاتی و کلیدی خود را در این برهه حساس ایفا کند، اما آموزش و پرورش ما که در بطن خود تمایل بیشتری به نظامهای آموزشی سنّتی دارد، از چه خصایصی برخوردار است که باید مورد بازسازی و تحوّل واقع گردد؟
ـ آموزش و پرورش ما به دنبال تجلیل است و آموزش مدرن به دنبال تحلیل.
ـ آموزش و پرورش ما میخواهد «آنچه هست» را «حفظ کند». حال آنکه آموزش مدرن به دنبال آن است که آنچه هست را «تحوّل» ببخشد.
ـ آموزش و پرورش ما مقلّد و پیرو میپروراند و آموزش مدرن، محقّق و پیشرو.
ـ آموزش و پرورش مدرن، دانشآموز را به جلو حرکت میدهد و ما او را نگه میداریم.
ـ آموزش و پرورش ما در تلاش است تا این نسل با دنیا و جهان پیرامونش بیگانه باشد و از آن بگریزد و آموزش مدرن میخواهد مخاطبانش «دنیا را بشناسند و با آن تعامل کنند».
ـ آموزش و پرورش ما نگاه دانشآموز را به گذشته خیره میدارد و آموزش مدرن این نگاه را به حال و آینده معطوف مینماید.
ـ آموزش و پرورش ما تشکیلاتی است تا همه را متحدالشکل، متحدالفکر، متحدالرأی و متحدالعقیده بسازد، حال آنکه آموزش و پرورش مدرن امکانات میدهد تا توانایی و ظرفیتهای درونی افراد توسعه یابد و در تلاش است که هر انسانی برابر با یک مفهوم جدید و تازه است.
ـ آموزش و پرورش ما فقط آنچه خود داریم را مطلق همه خوبیها و برترین معرفی میکند و آموزش مدرن مطلق نمینگرد و آزاداندیشی را میآموزاند و نسبیاندیشی را محقق میسازد.
و دست آخر اینکه هنوز ما به دنبال افزایش آمار قبولی دانشآموزان ایم، هنوز به جای آنها فکر میکنیم، برای آنها تصمیم میگیریم و انتخاب میکنیم. نقش و تأثیری که آموزش و پرورش در فراهم آوردن لوازم توسعهیافتگی همهجانبه ایفا میکند با هیچ نهاد دیگری قابل مقایسه نیست. هسته اولیه مشارکت اجتماعی، مسؤولیتپذیری، احترام و عمل به قانون، استقلال شخصیت، تفکر انتقادی و خلاقیت در آموزش و پرورش شکل میگیرد.
ما آموزش و پرورش را نیز به تابعی از متغیرات و برآیندی از تأثیرات نهاد سیاست و قدرت مبدل ساختهایم در حالی که اگر خواهان ایفای نقش اساسی و صحیح نظام آموزشی در فرایند توسعهیافتگی هستیم، باید نهاد آموزش را برآیند عقلانیت و در خدمت ارتقاء تفکر انتقادی، رشد انگیزههای ملی و توسعه توانمندیهای فردی و روحیه ابتکار و خلاقیت بدانیم.
● عصر جدید، تربیت جدید
در عصر جدید یک دگرگونی اساسی در دو موضوع به وجود آمده است: دگرگونیِ "عوامل تولید" و "دگرگونی در مفهوم کار و بیکاری".
لستر تارو میگوید: داشتن منابع طبیعی دلیل بر ثروتمند شدن نیست. در قرن بیستویکم ثروتمند شدن دشوارتر خواهد بود. به اعتقاد او، "اقتصاد عصر جدید، اقتصاد رقابتی است." این استاد دانشکده مدیریت در مؤسسه تکنولوژی ماساچوست (MIT) در توضیحی میگوید: رقابت در اقتصاد جدید در اطراف مسایل زیر دور میزند: که میتواند بهترین محصولات را بسازد؟ چه کسانی به سرعت، سطح زندگی خود را بالا میبرند؟ نیروی کار چه کشوری در جهان از بهترین آموزشها برخوردار است؟
رهبری جهان از نظر سرمایهگذاری در کارخانه و تجهیزات، تحقیق و توسعه و تأسیسات زیربنایی در دست کدام کشور است؟ که بهتر از همه سازماندهی میکند؟ نهادهای دولت، آموزش و کسبوکار در چه کشوری بالاترین میزان کارآیی را در جهان دارد؟(۱۷)
بیتردید در قرن حاضر، سطح آموزش و پرورش و مهارت نیروی کار، سلاح اصلی میدان رقابت خواهد بود. تناسب با زمان در تربیت یک اصل اساسی است. آیا شرایط جدید جهانی، تربیت و آموزش متناسب با خود نمیخواهد؟ نیک میدانیم که نفی گذشته، مانع درک صحیح حال و آینده است. هدف از این جمله که «عصر جدید، تربیت جدید میطلبد»، نفیِ کلیت نظام آموزشیِ گذشته و گذشتۀ نظام آموزشی نیست. چرا که بهرغم دفاعی که ما از پذیرش و درک روشهای نوین آموزشی و در رأس آن آموزش از راه دور داریم، اما همچنان مطالعات از وجود پارهای مزیتهای بینشی و روشی در نظام قدیمی آموزش و ضعفها و مسایل حلنشدهای در روشهای آموزش نوین حکایت دارد. با این حال، ما ناگزیریم که به تناسب شرایط زمان و با توجه به پارادایم آموزش و پرورشِ سازگار با توسعه انسانی، به مهندسی نظام آموزشی خود بپردازیم از این رو است که میگوییم، عصر جدید، مهارتهای جدید میخواهد و راه دستیابی به مهارتهای جدید، تربیت جدید و تحوّل در روشهای تربیتی است.
معلّمی که هنوز با ابزار و تکنولو۶۴۳۹۴;ی نوین آموزشی آشنایی ندارد، مدیری که هنوز به روشهای کهن میاندیشد و نگران از دست رفتن اقتدار خود در داخل مدرسه است، همگی نیاز به تحوّل را در بطن خود نشان میدهد. ما نمیتوانیم روشها و سلایق قدیمی را بر شرایط جدید غالب کنیم. خواهناخواه، ابزار و تکنولو۶۴۳۹۴;ی مدرن آموزشی به درون خانوادهها نفوذ مییابد و نوجوانان و جوانان، بسیار زودتر از پدران و مادران، معلّمان، مدیران و مربیان با این فناوری آشنا میشوند.
مرتضی نظری ـ کارشناس آموزش و توسعه انسانی
منابع
۱. درآمدی بر نقش انقطاع تاریخی در توسعهنیافتگی ایران، اطلاعات سیاسیـاقتصادی ش ۱۵۹-۱۶۰.
۲. پیتر کیویستو، اندیشههای بنیادی در جامعهشناسی، ترجمه منوچهر صبوری، نشر نی، ۱۳۸۰ ص ۱۲۷.
۳. مجموعه مقالههای سمینار جامعهشناسی، ج ۱.
۴. سریعالقلم، محمود؛ عقلانیت و آینده توسعهیافتگی ایران، مرکز پژوهشهای علمی و استراتژیک خاورمیانه، ۱۳۸۲
۵. رهایی؛ اکتاویو پاز، ترجمه مصطفی رحیمی، ماهنامه اطلاعات سیاسی اقتصادی، ش ۱۷۹-۱۸۰.
۶. آموزش و توسعه؛ جواد اطاعت، ماهنامه اطلاعات سیاسی و اقتصادی، ش ۱۴۳-۱۴۴.
۷. چالشهای سرمایه انسانی در ایران؛ گفتوگوی روزنامه نوروز با دکتر جواد صالحی اصفهانی.
۸. توسعه فرایند تجدد، جواد طباطبایی، ماهنامه فرهنگ توسعه، ش ۳.
۹. دکتر احمد بیانی؛ باشگاه اندیشه، با موضوع مدیریت فرهنگی در کشور، ۱۳۸۲.
۱۰. عبدالکریم سروش، ماهنامه فرهنگ و توسعه، سال ششم ش ۲۶.
۱۲. مهارتهای اجتماعی در ارتباطات میان فردی، تألیف اون هارجی، کریستین ساندرز و دیوید دیکسون، مترجمان: خشایار بیگی و مهرداد فیروز بیگی، انتشارات رشد: ۱۳۷۷.
۱۳. درآمدی بر نقش انقطاع تاریخی در توسعه نیافتگی ایران، همان.
۱۴. محمود سریعالقلم، ضرورتهای تربیتی برای انسان قرن بیستویکم، دانشگاه شهید بهشتی، بهمن ۱۳۷۰.
۱۵. سوخو ملینسکی، واسیلی آلکساندروویچ؛ تعلیم و تربیتِ علمی برای همگان، ترجمه رضی هیرمندی، نشر هوای تازه، ۱۳۸۰.
۱۶. ماهنامه فرهنگ و توسعه، از پوشیدهگویی تا روشنگویی، محمد مختاری، ش ۲۳ صص ۱۱-۶.
۱۷. لستر تارو، رؤیایی بزرگ: نبرد اقتصادی آینده ژاپن، اروپا و آمریکا، ترجمه عزیز کیاوند، مؤسسه عالی پژوهش در برنامهریزی و توسعه ۱۳۷۴ ص ۲۸.
منابع
۱. درآمدی بر نقش انقطاع تاریخی در توسعهنیافتگی ایران، اطلاعات سیاسیـاقتصادی ش ۱۵۹-۱۶۰.
۲. پیتر کیویستو، اندیشههای بنیادی در جامعهشناسی، ترجمه منوچهر صبوری، نشر نی، ۱۳۸۰ ص ۱۲۷.
۳. مجموعه مقالههای سمینار جامعهشناسی، ج ۱.
۴. سریعالقلم، محمود؛ عقلانیت و آینده توسعهیافتگی ایران، مرکز پژوهشهای علمی و استراتژیک خاورمیانه، ۱۳۸۲
۵. رهایی؛ اکتاویو پاز، ترجمه مصطفی رحیمی، ماهنامه اطلاعات سیاسی اقتصادی، ش ۱۷۹-۱۸۰.
۶. آموزش و توسعه؛ جواد اطاعت، ماهنامه اطلاعات سیاسی و اقتصادی، ش ۱۴۳-۱۴۴.
۷. چالشهای سرمایه انسانی در ایران؛ گفتوگوی روزنامه نوروز با دکتر جواد صالحی اصفهانی.
۸. توسعه فرایند تجدد، جواد طباطبایی، ماهنامه فرهنگ توسعه، ش ۳.
۹. دکتر احمد بیانی؛ باشگاه اندیشه، با موضوع مدیریت فرهنگی در کشور، ۱۳۸۲.
۱۰. عبدالکریم سروش، ماهنامه فرهنگ و توسعه، سال ششم ش ۲۶.
۱۲. مهارتهای اجتماعی در ارتباطات میان فردی، تألیف اون هارجی، کریستین ساندرز و دیوید دیکسون، مترجمان: خشایار بیگی و مهرداد فیروز بیگی، انتشارات رشد: ۱۳۷۷.
۱۳. درآمدی بر نقش انقطاع تاریخی در توسعه نیافتگی ایران، همان.
۱۴. محمود سریعالقلم، ضرورتهای تربیتی برای انسان قرن بیستویکم، دانشگاه شهید بهشتی، بهمن ۱۳۷۰.
۱۵. سوخو ملینسکی، واسیلی آلکساندروویچ؛ تعلیم و تربیتِ علمی برای همگان، ترجمه رضی هیرمندی، نشر هوای تازه، ۱۳۸۰.
۱۶. ماهنامه فرهنگ و توسعه، از پوشیدهگویی تا روشنگویی، محمد مختاری، ش ۲۳ صص ۱۱-۶.
۱۷. لستر تارو، رؤیایی بزرگ: نبرد اقتصادی آینده ژاپن، اروپا و آمریکا، ترجمه عزیز کیاوند، مؤسسه عالی پژوهش در برنامهریزی و توسعه ۱۳۷۴ ص ۲۸.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست