سه شنبه, ۲۵ دی, ۱۴۰۳ / 14 January, 2025
مجله ویستا
در باب عشق به خداوند ؛ جستاری از فریتیوف شووان (۲)
اما نقش "نماز"، دقیقا انتقال از ظاهر به باطن است و نماز ارزشهای ساحت ظاهر را هم متبرک میکند و هم متحول. بر این اساس بهنظر میرسد که مثلث نهفته در گفتار محمد [ص]- که بههیچ وجه نه منعندی است و نه دنیوی، چنانکه کسانی که هیچ تصوری نه، بهطورعموم، از نمادپردازی شرقی دارند و نه بهطورخصوص، از دیدگاه اسلامی، چنین اعتقادی دارند- تعلیمی کاملا متجانس را دراختیار مینهد و این تجانس نه برمبنای یک جایگزین اخلاقی یا زاهدانه، بلکه بر وضوح مابعدالطبیعی ظواهر مبتنی است. حقیقت عناصر سهگانه این مثلث را به مدد مفاهیم "جمال"، "عشق" و "تقدس"، که در نظام متناظری فهرست شدهاند نیز میتوان تبیین کرد؛ آنچه امر باطن را در جهان ظاهر منعکس میکند، عشق و جمال است و آنچه میان هر دو سوی مراتب ظاهری و باطنی پل میزند، تقدس یا امر قدسی است.این ملاحظات یا حتی تنها مفهوم "عشق به خدا"، ما را به مسئلهای مرتبط با آن رهنمون میشود، یعنی مسئله شخص الهی در نسبت با ظرفیت عشقورزی ما. ممکن است بپرسند که معنای صفت مذکری که متون مقدس به خدا نسبت میدهند چیست و چگونه مرد، انسان مذکر، میتواند همه عشق خود را، که بهطورطبیعی روی زن متمرکز است، معطوف شخص الهیای بکند که ظاهرا نافی زنانگی است؟ پاسخ این است که دلیل صفت تذکیر خداوند در توحید سامی،این نیست که کمال الهی احتمالا میتواند نفی کمالهای زنانه باشد (که غیرقابل تصور است)، بلکه تنها در این است که خداوند کل است و نه جزء و تصویر این کلیت، دقیقا، در انسان مذکر انعکاس یافته و موید تقدم مرد نسبت به زن است، تقدمی که به جهات دیگر، یا نسبی است یا مفقود؛ وانگهی، فهم این نکته اهمیت دارد که مرد، به همان طریقی که خداوند کل است، "کلی" نیست؛ و همینطور فهم اینکه زن، به شیوهای مطلق، "جزئی" نیست؛ چراکه هر جنسی، بهطور برابر، انسان و درحقیقت آن دیگری سهیم است. اگر هر یک از این دو جنس، یک قطب را تشکیل دهد، خداوند، نه میتواند مذکر باشد و نه مونث، چراکه زبان بشری در فروکاستن خداوند به یکی از این دو قطب متقابلا مکمل به خطا خواهد رفت؛ اما اگر به عکس، هر جنسی نمایانگر کمالی باشد، جز این نمیتواند باشد که خداوند صاحب اوصاف هر دو است، اما همواره، کمال فاعل بر کمال منفعل تقدم دارد، چه بخواهیم و چه نخواهیم. در مسیحیت، مریم عذرا عهده دار نقش شان زنانه الوهیت است، دست کم در عمل و بهرغم هرگونه احتیاط کلامی؛ اما این نکته را نباید بهعنوان نوعی نکوهش درنظرگرفت، چراکه واقعیت مذکور معنایی مثبت دارد. در اسلام و نیز در آیین هندو گاه گفته میشود که آدمی در نسبت با خداوند، امری زنانه است؛ اما، تعلیم اسماء الهی، از منظری دیگر، مستلزم آن است که ذات الهی صاحب همه صفات قابل تصور باشد و آن صفات بشری بهویژه زنانه، لزوما در چنین نمونههای اولیهای ریشه دارند. در حدیثی آمده است : "هر چیز زیبایی، از جمال خداوند نشات میگیرد". مسلمانان، بیهیچ تکلفی، ارتباط میان عشق و زیبایی را تصدیق میکنند و رغبت اندکی به تفکیک این دو عنصری نشان میدهند که نزد آنان چیزی جز دو روی یک حقیقت واحد نیست؛ هر کس از زیبایی میگوید، از عشق میگوید و بهعکس. حدیثی که نقل شد، درواقع، متضمن تعلیم همه لوازم دنیوی عشق به خداست و در کنار آن، حدیث دیگر باید خوانده شود که "خداوند زیباست و زیبایی را دوست دارد"؛ این امر، همان تعلیم وضوح مابعدالطبیعی ظواهر محسوس است. این ملاحظات بهاین معنا نیستند که انسان اهل تامل و نظر محتاج یاری حواس است - نمونههای بیشماری از نوع تقدس زاهدانه عامدانه، خلاف این را ثابت میکنند- بلکه بهاین معناست که این جهان حسی، عرضه کننده مساعدتهای فرعی یا جنبی برای تحقق مقولهای خاص از مقولههای تاملی است؛ و این امر، از خود اشیا برمیآید، چراکه جهان، چیزی جز تجلی صفات الهی نیست. جهان به هنگام تجلی این صفات، آنها را در کسوت ابهام فرومیبرد، به نحوی که چه بسا عوامل واحد، بسته به حقیقت آدمی و شرایط آفاقی و انفسی تجربه حسی، دست به دست هم دهند تا او را بالا برند یا پایین کشند.با وجود این، نه هیچ معنویتی بدون ریاضت، یا بدون کف نفس و استغنا ممکن است و نه میتوان معنویتی داشت بیآنکه مستلزم پذیرش دستکم پارهای مساعدتهای مثبت از جانب امور حسی باشد. در اینجا، تفاوت، تنها در تاکید است، اما با این حال، همین کافی است که به ما اجازه دهد در حوزه امور انسانی، میان طرز تلقیای که مانع غیر است و طرز تلقیای که جامع غیر، تمایز قائل شویم. هم اکنون به ابهامی اشاره شد که وقتی صفات کلی در ظواهر دنیوی متجلی میشوند، به آن آلوده میشوند. ما موضع خود درباره اصطلاح جایگزینی- که به موجب آن، چیزی که باطن را متجلی میکند، اصولا بهرهمند از خصلت باطنی است- را با این سخن به پایان میرسانیم: هر چیزی در این جهان که لازمه عشق ما به خدا، یا لازمه اختیار "بعد باطنی" از جانب ماست، در آن واحد لازمه عشقی است که خداوند نسبت به ما میورزد، یا لازمه پیام امیدی از جانب ملکوتی که در درون ماست. در آغاز قرن بیستم، مکتب فکری ای با مساعی رنه گنون (۱۸۸۶-۱۹۵۱) و آننده کوماراسوامی (۱۸۷۷-۱۹۴۷) هویت و موجودیت مستقلی یافت که کانون توجهاتش بر اظهار و تبیین فلسفه جاودان (philosophia pere nnis) متمرکز بود؛ این فلسفه عبارت است از حقیقت مابعدالطبیعی ازلی نهفته در دل ادیان متفاوت، و متون مکتوبش، هم متون مقدس وحیانی است و هم مکتوبات بزرگترین مرشدان معنوی. از آنجا که این حقیقت، حقیقتی ازلی و عالمگیر است، این دیدگاه را گاه جاویدان خردباوری (perennialism) نیز میخوانند. فریتیوف شووان (۱۹۰۷-۱۹۹۸) از هر نظر مدافع و نماینده برجسته "دیدگاه جاویدان خردباوری" است؛ وی بیش از بیست کتاب در این باب نوشته است و این آثار در تمامیت خود معرف فلسفه جاوداناند.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست