پنجشنبه, ۱۹ مهر, ۱۴۰۳ / 10 October, 2024
مجله ویستا


«قرنطینه» کلیشه ای جذاب در سینمای گیشه


«قرنطینه» کلیشه ای جذاب در سینمای گیشه
افول و سقوط اوضاع کلی سینما باعث شده گاهی اوقات امیدوارانه به سینمای بدنه و تجاری بنگریم و از تولیداتش لذت ببریم، به عبارتی دیگر سینمای تجاری به قلابی بدل شده برای نجات از سقوط.
اکران سینمایی قرنطینه در بیرجند بهانه ای شد برای پرداختن این فیلم و سیاست روز سینماگران برای نجات دنیای تصویر و هنر هفتم.
این روزها سینماگران به طور شگفت آوری سعی در تولید فیلم های رنگارنگ و پر زرق و برق دارند و برای کشاندن مردم به سینما دست به هر کار اصولی و اکثرا غیر اصولی می زنند، بدون هیچ گونه توجه به عمق تاثیر پذیری و وجه بیرونی اش.
سینمای بدنه و تجاری از پر رونق ترین تولیدات در حال حاضر می باشد و پر فروش ترین آثار سینما در این گونه از فیلم سازی قرار دارد.
اما متاسفانه کشور ما از کشورهایی است که فروش بالای فیلم هایش مساوی با ارزش بالای سینما و فیلم هایش نیست و این راه نادرستی می باشد که سینماگران با تولیدات سطحی اما پررنگ و لعابشان جلوی پای بینندگان و مخاطبان سینما باب کرده اند.
سینمایی قرنطینه نیز از آثاری است که حکم، لنگه کفشی را در بیابان و عرصه تولیدات در حال حاضر سینما دارد و به تعبیری دیگر یکی از فیلم های پر مخاطب و پر فروش سینمای کشور است و اما ...
فیلم سینمایی قرنطینه ساخته منوچهر هادی ملودرامی است که می خواهد بر مرز میان گیشه و سینمای تجاری و دیگر خواسته ها و دغدغه های کارگردان حرکت کند، اما در همه جای فیلم وجه برجسته و ارجع آن، توجه صرف به بیننده است.منوچهر هادی در اولین ساخته سینمایی اش تلاش کرده اثری گیشه پسند بسازد و گاهی اوقات در حاشیه نیز به جنبه هنری و حرفه ای سینما نیز بپردازد.
فیلم کاملا از سوژه ای به شدت کلیشه ای و اشک انگیز بهره گرفته است و به موضوع تکراری علاقه مندی پسری ثروتمند به دختر فقیر می پردازد، اما کارگردان با خلق داستان هایی حاشیه ای و کاراکترهایی مجزا و بی ربط به این قضیه سعی در جذاب تر کردن و جدیدتر کردن این قصه داشته است، که تا حدودی نیز موفق بوده است زیرا وقتی تماشاگر به تماشا می پردازد با این که می تواند لحظه به لحظه فیلم را حدس بزند، اما تا آخر پیگیر و نگران سرنوشت آدم های فیلم می باشد فیلم در ابتدا به شکل گیری رابطه بین دختر و پسر قهرمان قصه می پردازد تا یک عشق رویایی را بین آن ها برقرار کند.
شخصیت پسر (حمید گودرزی) که جوانی خوش گذران است، کامل و خوب معرفی و پرداخته شده است، نشانه های ملموس و آشنای به کار برده شده برای شخصیت یک فرد خوش گذران به خوبی انتخاب و نمایش داده شده است اما شخصیت دختر جوان فیلم (نیوشا ضیغمی) که تفاوتش با دیگر دخترها باعث علاقه مندی پسر می شود به خوبی برای بیننده تعریف نشده است.
در واقع آن چه تفاوت دختر را از اولین برخورد برای پسر مشخص می کند تا پایان مشخص نمی شود و چگونگی این تفاوت بی پاسخ می ماند.
در واقع هنر منوچهر هادی و فیلم نامه همراهش این است که توانسته مضمون همیشگی و کلیشه ای آشنایی پسری ثروتمند و مرفه با دختری فقیر را با استفاده از دیالوگ نویسی های خوب، قابل تحمل و البته زنده به طور اعجاز انگیز و دل پسند به تصویر کشد.
علاوه بر کلیشه همیشگی اختلاف طبقاتی، تنها بودن پسر و درگیری های ثروتمند ما بانه اش با پدر (رضا رویگری) از دیگر موقعیت های تکراری این سینمایی می باشد.
پدری که با این آشنایی و ازدواج پسرش مخالف است و در حاشیه زندگی خانوادگی کاراکتر پسر پولدار، همسر پدر (شهره سلطانی) می باشد که جایگزین مادر شده است و حضورش مزیدی است بر علت اختلافات بیشتر پدر با پسر.
فیلم تا جایی که قرار است ضربه کاری به مخاطب وارد کند و سطح داستان گویی روایتی همیشگی و قابل پیش بینی اش را تغییر دهد، با تضادهای فاحش و آشکار به رابطه عاطفی بین دختر و پسر می پردازد و ضربه کلیدی ماجرا جایی وارد می شود که جواب آزمایش زوج جوان برای ازدواج مشکوک است ، این جاست که بیننده ناخواسته ندانسته ای را تجربه می کند و غافلگیر می شود.در مقطع بعدی با بیماری دختر انیوشا ضیغمی این عشق امروزی که به نوعی ظاهری اساطیری دارد در مقابل آزمایشی سخت قرار می گیرد اما از آن جا که طبق یک فرمول آشنا در موقعیت هایی این چنین مخاطب به طور از پیش تعیین شده ای مدام منتظر پایان این کابوس می باشد، این آزمایش و موقعیت سخت و ناگوار فیلم نیز نمی تواند به طور کامل و واقعی به تصویر کشیده شود و دوباره فیلم به روند تکراری و همیشگی فیلم های ایرانی یعنی پایان خوش بر می گردد اما روند شکل فیلم چنان تدریجی و در یک راستا به موضوع وخیم شدن حال دختر و در کنارش و هماهنگ با آن به فشارهای مالی پسر توسط پدر می پردازد که کاملا باورپذیر و قابل درک است (حتی صحنه ای که پدر، پسرش را برای این که دختر مورد نظرش را فراموش کند به بهانه دزدی از گاوصندوق مغازه اش به زندان می اندازد.)در این قسمت از ماجرا با زندان رفتن پسر شرایطی فراهم می شود تا قصه بر بیمارستانی که دختر در آن بستری است متمرکز شود و این جاست که فیلم با لحنی ملودرام عاطفی به سمت تلخی و سیاهی حرکت می کند و یک محیط جدید مطمئنا به کاراکترها و شخصیت های جدیدی نیاز دارد که در این بخش به طور اجمالی و کوتاه به آن پرداخته می شود.در این بخش است که تلخی فضا و بیماری دختر کمی شیرینی و زیبایی لازم را دارد و تدبیر هوشمندانه منوچهر هادی برای این قسمت از داستان استفاده و بهره گرفتن از چهره ای شناخته شده در دنیای طنز است.منوچهر هادی با درک مناسبی از خواسته مخاطب و شناخت درستی از علایق مردم به طور زیرکانه ای از چهره محبوب و دوست داشتنی رضا عطاران از دنیای طنز، استفاده کرده است و با این تصمیم در اولین گام عطاران را به عنوان یک بیمار وارد فیلم کرده تا با چهره شناخته شده و اما متفاوتش حال و هوایی دیگر به این فضای حاکم و تلخ بیمارستان بدهد.
هر چند سابقه عطاران در حوزه طنز دلیل انتخاب او برای این کاراکتر بوده است، اما با گریم خاص و شخصیت پردازی متفاوتش توانسته ساختارشکنی کند و به تعبیری از پوسته و قالب همیشگی اش خارج شود و نوعی دیگر از بازی به غیر عطای داوودنژاد را تجربه کند، هر چند که بعضی از کدها و مولفه های مخصوص عطاران هم چنان نمود بیرونی در نقش آفرینی او دارد اما مطمئنا نقطه عطفی در کارنامه هنری اش خواهد بود، نه به لحاظ برجستگی بلکه به علت تفاوت.
موضوع عاطفی و داستان احساسی مطرح شده بین عطاران و دختر جوان و بیمار در بیمارستان نیز گره ای است جدید در ماجرای فیلم که به نوعی از تک بعدی بودن و یک راست بودن ماجرا کاسته و سعی در مشغول کردن ذهن بیننده و ایجاد معمایی جدید و جذاب داشته است.البته که حاشیه سازی ها و پیچیده کردن کلاف فیلم در همین جا به پایان نمی رسد و هادی با پرداختن به دیگر حاشیه ها و طراحی خط های فرعی هدف زیباتر کردن و جالب تر کردن فیلم را داشته است اما این تعدد و زیاده روی باعث تداخل و شخصیت پردازی ها و موقعیت های تعریف شده و خامی شده است که به طور کامل برای بیننده روشن نشده اند خط های فرعی فیلم (فروش کلیه توسط مادر دختر (افسانه بایگان) و یا نامادری پسر جوان (شهره سلطانی) که بدون هیچ گونه مقدمه ای مانند یک منجی وارد شده و ضمانت پسر جوان را می کند تا از زندان آزاد شود، به طور ناقص و کوتاهی مطرح می شود و بدون هیچ پیش زمینه ای پیگیری می شود.
فیلم در پایان نیز با توجه به خواسته مخاطبان و نگاهی به گیشه سرانجام و نهایتی خوشایند را با خلق موقعیت همیشگی فیلم های ایرانی یعنی عروسی خلق می کند، اما منوچهر هادی با سماجت خاص خودش دست از ملودرام و وجه هنری فیلمش بر نمی دارد و همراه با پایان گیشه پسندش انتهای تلخ و سیاهی را نیز روایت می کند و با مرگ کاراکتر عطاران به نوعی بیننده را غافلگیر می کند و خط بطلانی می کشد بر خیال و توهم همیشگی بیننده ای که انتظار پایانی خوش دارد.یکی دیگر از عوامل موفقیت این موضوع کلیشه ای، نگاه متفاوت عوامل به کاراکترها می باشد، به طوری که شخصیت های این سینمایی همگی دارای بعد می باشند و تک بعدی یا سیاه، سفید صرف نیستند.
همه کاراکترها مانند اکثر انسان ها ذات و وجود خاکستری دارند و این باعث می شود به علت نزدیک بودن نوع رفتار و تصمیم گیری های شخصیت ها به انسان واقعی، مخاطبان ناخودآگاه به همزاد پنداری بپردازند و کاراکترها را بدون چون و چرا باور کنند.
مثلا شخصیت پدر در این سینمایی با بازی خوب رضا رویگری چنان خوب و طبیعی ترسیم شده که بیننده را وادار به همزاد پنداری می کند، او مثل هر پدری که تمام زندگی اش را صرف خانواده و فرزندش کرده و حالا که به جایگاه و مالی رسیده است می خواهد از دیدگاه و نگاه خودش آرامش و خوشبختی را برای فرزندش تضمین کند.
به طور کلی قرنطینه اگر چه موضوعی کلیشه ای و تکراری دارد، اما به علت نگاه متفاوت و خلق داستان های حاشیه ای (چه کامل و یا ناقص) با موفقیت بیشتر و بهتری در عرصه سینما ظاهر شد.
قرنطینه نخستین فیلم منوچهر هادی بر اساس فیلم نامه ای از سعید دولتخانی ساخته شده است.
داستان فیلم درباره دختر و پسری جوان است که دل در گرو یکدیگر دارند، اما با ازدواج با مشکلات بسیار روبه رو هستند.
حمید گودرزی، رضا عطاران، افسانه بایگان، رضا رویگری، خاطره حاتمی، نیوشا ضیغمی، شهره سلطانی در این فیلم بازی کرده اند.این فیلم در بخش مهمان بیست و ششمین جشنواره فجر به نمایش درآمده است.منوچهر هادی در اولین گامش در سینمای حرفه ای نسبتا موفق عمل کرده است، امیدواریم نام او را بیشتر با آثاری بهتر و برجسته تر در عرصه دنیای تصویر ببینیم.
منبع : روزنامه خراسان