پنجشنبه, ۲۵ بهمن, ۱۴۰۳ / 13 February, 2025
مجله ویستا
چیزهایی که شعرند، اما لزوما زیبا نیستند
![چیزهایی که شعرند، اما لزوما زیبا نیستند](/mag/i/2/mp1rl.jpg)
ایدئولوژی شعر از دو سو هم بر شاعر و هم بر خواننده اثرگذار است. این ایدئولوژی که خواهان این است که شاعر دنیا را زیبا، خوب و متعالی ببیند و اثر مقدسش را بیافریند، در این فرآیند کاملا دست او را باز گذاشته و حتی از سیستم نیز کمک اندکی میگیرد که نمونه بارز آن برای مثال در شعر خانه شاعران جوان و انتشار و تبلیغ رسانهای آثارشان کمابیش مشاهده میشود.
از آنجا که هرسیستمی به یک اجرای انتقادی نیازمند است این اثرگذاری ایدئولوژیک بر گروه دیگری از شاعران نیز قابل مشاهده است. آنهایی که باید مخالفت کنند چون در غیر این صورت وجهه روشنفکریشان را از دست خواهند داد. این گروه وسیع از شاعران به فراوانی در مجامع شعری و روشنفکری هر دو نسل حاضر دیده میشوند. این گروه همه چیز را زشت، سیاه و غیرقابل بیان خوانده و دچار وسواس گزینش کلمات و تصاویر میشوند. آنها چون در بستر ایدئولوژی شعر و تحتتاثیر آن، اگر چه تاثیری منفی، قرار دارند از بیانگری نگاه منفیشان هراسناکاند. آنها میترسند چیزها، رویدادها، تصاویر وآدمهای اطرافشان را به تصویر و کلمه بکشند چون زشتی، آبروی شعرشان را میبرد و در پروژه توانایی آنها تعریف نشده است. شعر هنوز آن امر متعالی و زیباست و نه چیز دیگری. در نتیجه چیزی که از این معادله به دست میآید چیزی جز همان گروه اول نیست. یعنی درواقع تفاوتی بین آنها یا بین موافق و مخالف وجود ندارد و این اساسا همان چیزی است که بحران شعر را معنادار ساخته و تاثیرش را نیز بر مخاطب به جا میگذارد.
ایدئولوژی شعر و اثرگذاریاش بر مخاطب، محدود به بحران شعر نمیشود. برخی از خوانندگان در مقابل دسته اول از شاعرانی که ذکر شد واکنش شیفتهوار و مغلوبی را از خود بروز میدهند. این گروه از مخاطبان عاشق شعرهای سانتیمانتال، عاشقانه و کارتپستالی شدهاند و ترانههای عاشقانه را الگوی شعرخوانی خود کرده و حتی در ورژنی بالاتر با شعرهای کلبیمسلکانه، رسانهای و عاطفی و حکیمانه تا مرز مرحوم فریدون مشیری، حمید مصدق و امثالهم پیش آمده و لذت میبرند. البته گروه خاصی از مخاطبان حتی با همین کارکرد تا فروغ و شاملو نیز پیش میروند. در نتیجه با نگاهی واقعبینانه میتوان فهمید این گروه نیز اساسا با گروه قبل هیچ تفاوتی نداشته و عملا به بحران شعر دامن زدهاند.
۲) مشکل در تعریف شاعران و مخاطبانشان از شعر است. برای نجات از این بحران باید قبول کنیم که تعریف شعر عوض شده است. ما دیگر با آن فرآیند مقدس و زیباشناسانه روبهرو نیستیم. شاعرانه دیدن اطراف صرفا به معنای زیبا دیدن آن نیست. شاعرانه دیدن یعنی بیان کردن، حاد بیان کردن انتقادی همه چیز بدون وسواس سانسوری.
وقتی که با این پیشفرض به مبارزه و بازی با شعر میپردازیم چه شاعر و چه مخاطب جایگاه خودشان را تغییر داده و تازه متولد میشوند. شاعر دیگر درگیر و دچار وسواس مدرنیستی نیست و برای شعر نوشتن زور نمیزند. حادبیانگرا همه چیز را زیبا نمیبیند و موردستایش قرار نمیدهد اما از هر چیزی که بخواهد، مینویسد. او با وجههای پارودیک و باطنی تراژیک جهان را به تصویر میکشد به حدی که میتواند تمام خودش را در شعرش پیاده کند و بیرون بریزد.
شاعر با مخاطب خود پرورش یافته و مخاطب نیز در حال پرورش یافتن است. دیگر از ادبیات سانتیمانتال و حتی روشنفکرانه خبری نیست، شعر حاد بیانگرا تمام مبارزهاش را علیه سوژه کلبیمسلک و ایدئولوژیک خرج میکند و زیست خودش را چون جسمی مثل تمام اجسام دیگر بیهیچ توهم «متفاوط» مآبی در جهان مدرن با کلمات به تصویر و دهان میکشد.
۳) با این مقدمات میتوانیم به یکی از شاعران مطرح جهان و به خصوص اروپا یعنی چارلز بوکوفسکی آمریکایی و آلمانیالاصل بپردازیم. این روزها مجموعه شعری از او با عنوان «سوختن در آب، غرق شدن در آتش» با ترجمه ضعیف و غیرشاعرانهای (منظور از شاعرانگی، معنای کلاسیک و فاخر آن نبوده بلکه دقیقا نقطه مقابل آن یعنی با همان پیش فرض ذکر شده در همین یادداشت به این ترم توجه شده است) از پیمان خاکسار توسط نشرچشمه به بازار کتاب آمده است.
بوکوفسکی به همراه چند نفر از اعضای نسل بیت آمریکا ازجمله براتیگان و کینزبرگ و داستاننویسان بعد از آن نسل از جمله بارتلمی در ایران به حد کافی شناخته شده است و به نظر نمیرسد نیازی به معرفی او باشد. او در زمینه شعر یکی از معروفترین شاعران جهان به شمار می رود. اهمیت او در آنجاست که وی تعریف شعر را در نگاه مردم عوض کرد. طبق تعاریفی که در قسمت فوق ذکر شد، بوکوفسکی نمونه برتری از شاعرانی است که تعریف جدید شعر را به مردم نیز انتقال داد. او بدون آنکه شعری پاپیولار بنویسد مخاطبانش روز به روز بیشتر میشدند و کتابهایش به چاپهای متعدد میرسیدند.
زبان شعر او زبانی کاملا شخصی و عریان است به گونهای که انگار دارد تمام چیزهای شخصی خودش را به مخاطب نشان میدهد. تفاوت فردیت بوکوفسکی با فردیتهای سانتی مانتال و چیپ در آنجاست که فردیت در بوکوفسکی تبدیل به محیط بیرونی شده و در واقع عمومیت پیدا میکند. او بدن محیط زندگی روزمرهاش را برای ما روی میز میریزد و دچار خوانش میکند. شعر بوکوفسکی جسمیت پیدا کرده و در واقع به کار برده میشود. تمام چیزهای اطرافش میتوانند شعر باشند اما لزوما زیبا نخواهند بود، پس لزوما توقعی زیباشناختی نیز از شعرهایش نباید وجود داشته باشد.
بوکوفسکی با حملات کنایی و پارودیک خود به ایدئولوژی شعر، جامعه بورژوازی، اخلاقیات فرهنگی سرمایهداری و واقعیت، توانست تئوری زیباشناسی ضعف و زشتی را در آثارش پیاده کند؛ ضعفی رئالیستی که برابر نهادهای بر تز قدرت به شمار میرود. قدرت و زیرمجموعههایی چون ایدئولوژی، کار، شبانهروزی، زحمت، تولید یا در واقع همان تولید سرکوب که آن را عنصری جز ضعف نمیتواند نابود کند و به تمسخر بکشاند. روی سنگ قبرش سطر معروفی از خودش نوشتهاند: «سعی نکن».
این سطر به خوبی ایدئولوژی کار شبانهروزی و زحمت را به مخاطب نشان میدهد و خود، تولید مکرر ایدئولوژی میکند. این ایدئولوژی که به صورتی استثماری و تولیدگرانه، خودنمایی میکند در واقع همان تولید سرکوب است. پس چه بهتر که دست از کار و تولید کشیده و به جای دروغ روزمره و مکرر سهمی در این استثمار نداشته باشد. در اکثر آثار او وجوه پارودیک فراغت و مصرفگری به فراوانی دیده میشود که گنجایش بارها خوانشپذیری را با خود دارند:
«صبح/همه بیرون درحال پول درآوردنند/ قاضیها، نجارها، لولهکشها، پزشکها/روزنامهپخشکنها، پلیسها، آرایشگرها/ ماشین شورها، دندانپزشکها، گلفروشها/خدمتکارها، آشپزها، رانندههای تاکسی/ و تو روی پهلوی چپت غلت میزنی/تا آفتاب به جای آزردن چشمهایت/پشتت را گرم کند» («شعری برای تولد چهل و سه سالگیام»، صفحه ۱۰۳ از کتاب «سوختن در آب، غرق شدن در آتش»)
توجه ویژه بوکوفسکی به واقعیت و جزئیات ریز آن یکی از دلایل محبوبیت شعر امثال او در ایران و جهان به شمار میرود. همین توجه ویژه است که او را به سوی شخصینویسی و سپس سادهنویسی سوق میدهد. واقعیت از خود شاعر و پدیدآورنده شروع میشود به گونهای که اکثر آثارش از خودش شروع شده و غالبا با چیزی ورای اول شخص مفرد نوشته میشوند. ورای اول شخص مفرد چیزی یا کسی است که حتی شخص را از خودسانسوری دور نگه میدارد و فردیت را به روندی خلاقانه تبدیل میکند. روندی که از بیانگری فراتر رفته و وضعیت عادی را مورد سوال قرار میدهد. سرو کار بوکوفسکی مثل شعر حادبیانگرا با موقعیتهای عادی و روزمره است. شعر حادبیانگرا اضطرار پنهان در وضعیت عادی را آشکار میکند و فریاد میزند. امر روزمره به امری غریب تبدیل میشود، اضطرار همان آرامش است، مرزها از بین میروند در واقع چیزی به نام ژانر در آنجا وجود ندارد. این نگاه هایپراکسپرسیونیستی به وضعیت روزمره و چیزهای ریز، کمابیش در هنرهای دیگر از جمله در نقاشی، مجسمهسازی، رمان و سینما و عکس دیده شده است اما در شعر خبری از این نگاه پیش رو وجود نداشته است یا اگر هم بوده به ندرت شاهد آن بودهایم. البته مثال بارزش را در شعرهای ترجمه شده از جمله بوکوفسکی و نسل بیتیها شاهدیم. همچنین نباید فراموش شود که در ایران نیز در سالهای اخیر شاهد نمونههایی از شعرهای حادبیانگرا در سایتها و نشریات اینترنتی بودهایم که امید میرود این اقلیت تکلیف شعر پس از دهه هفتاد را روشن کرده و فرصت و مکان کافی برای عرضه کارهایشان داشته باشند.
آرش الهوردی
منبع : روزنامه فرهنگ آشتی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست