شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا


از عشق گفتن و از زندگی


از عشق گفتن و از زندگی
برای من دنیای خیال شاعران شرق و غرب همیشه گریزگاهی بوده است و پناهگاهی که هم اندکی از اندوه دوری از وطن می کاهد و هم همواره دریچه یی تازه در برابر دیدگانم می گشاید تا در چشم اندازی فراخ تر به تماشای جهان پیرامون خود بنشینم. در گشت و گذار در قلمرو خیال این شاعران، گاه می بینم همه جا به گونه یی سخن از عشق است و زندگی، و سخن از بیم و امیدهای انسان است و شر و شورهایش، و تلاشش برای انسانی زیستن و آزاد زیستن و سربلند زیستن؛ و سخن از فراموشی انسان است و بیهوشی اش از فراموشی؛ و سخن از چه اندیشیدن و چه سان اندیشیدن است، و به خود و خدای خود اندیشیدن و به اندیشه اندیشناک مرگ اندیشیدن و هم نیندیشیدن. می بینم که دنیای خیال شاعران شرق و غرب و تصویری که اینان از جهان و انسان و آفرینش به دست می دهند، گاه چنان به هم نزدیک است که گویی پیوندی پایدار و ناگسستنی دارند و شرقی و غربی در میان نیست؛ ولی گاه چنان می نماید که گویی همگی بر کناره یک دریا به تماشای کًشند و برکشند موج ها نشسته اند، لیک یکی در خیال خود طلوع خورشید و دیگری غروب آن را به تصویر می کشد.
آری، دیرزمانی از آن ایام می گذرد که در یکی از این سیر و سلوک ها و گشت و گذارها، گذارم به دنیای شاعری آلمانی زبان از مردمان اتریش افتاد؛ دنیایی نه به زیبایی و شکوه غزل های حافظ و گوته و نه به ژرفای معنوی شعرهای مولانا و دانته. اما دنیایی نزدیک به روز و روزگار ما و نزدیک تر به انسان عصر ما و بشر قرن بیستم، قرنی که با دو جنگ جهانی و چندین انقلاب و صدها جنگ و جدال خونبار در گوشه و کنار جهان، داغ «قرن خشونت» را بر پیشانی دارد. این شاعر نیز که از میانه این قرن تا سال های پایانی آن زیسته و شعر سروده است، نه خود می توانسته است رها از بیم و امیدها و اضطراب و آرزوهای انسان های دوران خویش بوده باشد و نه شعرش می توانسته است فارغ از درد و رنج و شور و شادی های همنوعانش باشد. حساسیت به سرنوشت انسان دردمند و تبیین آمال و آرزوها و رنج و نگرانی های او، نشانه بارز شعرهای اریش فرید، شاعر نامدار اتریشی است که اکنون ترجمه گزیده یی از شعرهای او را من در دفتری گرد آورده ام؛ شاعری که نظاره گر واقعیت های تلخ و شیرین دوران ما بود؛ شاعری که عشق به زندگی و عشق به انسان را سرلوحه حیات معنوی خود قرار داده بود؛ شاعری که از بی عدالتی ها رنج بسیار برد، بی آنکه از بهروزی انسان ها و امید به آینده یی بهتر دل برکند. فرید در «قرن خشونت»، از عشق می گفت و از زندگی. در سال های طولانی دوری از وطن، گهگاه که فرصتی به دست می آمد و شور و حالی در سر می افتاد، قطعه شعری از سروده های این شاعر اتریشی را به فارسی ترجمه می کردم؛ و هرگاه در لابه لای شعرهایش ــ یا به مناسبتی در اینجا و آنجا ــ نکته یی جالب درباره زندگی او می یافتم، در گوشه دفتری گرد می آوردم تا شاید روزگاری به آنها سر و سامان دهم و در دسترس دوستان علاقه مند بگذارم. آنچه بیشتر از هر چیز مرا برمی انگیخت تا شعرهای این شاعر آلمانی زبان را به زبان فارسی برگردانم و مسیر زندگی پرماجرای او را دنبال کنم ـ گذشته از مضامین تازه سروده هایش و سبک و قالبی که او برای بیان این مضامین برگزیده است ـ زبان شعر و ترکیبات زبانی و مجازهای بدیعی است که در زبان شعر معاصر آلمان کمتر می توان سراغ گرفت.
افزون بر این، شعرهایش سرگذشت انسان دردمندی است که از همان آغاز جوانی طعم تلخ زندگی در غربت را چشیده است؛ بی آنکه عزت نفس و شرافت انسانی و هویت فرهنگی خود را فدای روزمرگی کند. آن هم در روزگاری نکبت بار که حرمت و حیات انسانی بی ارزش شده و نه تنها جنگی خونبار و نفرت انگیز جهان را فرا گرفته بود، بلکه در گوشه و کنار اروپا اردوگاه های کار اجباری و کوره های آدم سوزی برپا شده بود تا نسلی را ریشه کن کنند. امروز و پس از گذشت بیش از نیم قرن، نشان ننگی بی پایان که آن فاجعه بزرگ در دفتر روزگار برجای گذاشت، هنوز در یادها زنده است و وجدان های بیدار را می آزارد.
شرح داستان زندگی اریش فرید و هم نسلانش، «تاریخچه» نیم قرن حوادث اجتماعی و دگرگونی های بنیادینی است که بین سال های ۱۹۲۱ تا ۱۹۸۸ میلادی روی داده است و ما و پدران و مادران مان، هر یک در گوشه و کنار این جهان به گونه یی با آن درگیر بوده و کم وبیش شاهد آن بوده ایم.
نگاه کنید به این شعر که امید به فردا را در خود نهفته دارد؛
فردا
فردا من
با خوشبختی خویشم و نزدیک
چون برگ با عشق
چون آب با زیبایی
چون بوسه با باد
زمانً بازگشت نرسیده است،
دیروز شهر می سوخت هنوز
فردا خوشبختی مرا
از هر اندوه می رهاند
چون فرشته کودک را
چون قلاب ماهی را
چون ناقوس تïندر را
زمانً بازگشت نرسیده است،
دیروز پیر بودم هنوز
خسرو ناقد
منبع : روزنامه اعتماد