چهارشنبه, ۱۰ بهمن, ۱۴۰۳ / 29 January, 2025
مجله ویستا
مقدمهای درباره خاستگاه ادبیات و فرهنگ ادبی اروپا
یونان و روم باستان
دنیای جدید به دلایل بسیاری ادامه دنیای یونان و روم است، البته نه در تمام رشتهها و ازجمله نه در رشتههایی مانند پزشكی، موسیقی و حتی صنعت و علم. اما در بیشتر فعالیتهای عقلانی و معنوی ما نوادگان و نبیرگان روم و یونان باستان هستیم. تمدن ما در صورت عدم حضو یونان و روم بسیار ضعیفتر، مادیتر و مبتذلتر از آنچه كه هست میشد، دستاورد فرهنگی و معنوی و اخلاقی روم و یونان چنان عظیم بود كه سیلاب حوادث (ازجمله بربرها تا انقلاب صنعتی) نتوانست بهطور كامل آن را محو و نابود كند و همین از سقوط كامل ما به ذره بربریت جلوگیری كرد (گواینكه بشر بارها تا پای این پرتگاه رفته و حتی گریزی نیز بدان زده و میزند). مدنیت اصیل و پیچیدهای كه یونانیان و رومیان پدید آوردند چنان در طول هزاران سال بالید و رشد كرده بود كه حتی یورشهای مكرر، جنگهای داخلی، بیماریهای همهگیر، بحرانهای اقتصادی و درنهایت بلایا و مصائب اخلاقی، اداری و دینی، همه و همه نتوانست آن را كاملاً از میان ببرد هرچند بخش قابل توجهی از آن در زیر امواج جاهلیت فرو پاشید و سبب شود كه اروپا به عقب و قهقرا بلغزد و تقریباً در توحش فرو رود. ولی خواهیم دید كه تمدن غرب به بركت كشف دوباره همین پسمانده فرهنگی یونان و روم دوباره شكوفا گشت، میدانیم كه آثار فكری و نظامهای قدرتمند اندیشه و نظر و پدیدههای هنری تا ماده واسطه آنها برجاست نمیمیرند و به سنگواره تبدیل نمیشوند بلكه چون موجودی زنده تولیدمثل میكنند، رشد میكنند، پوست میاندازند و در اعتلا و صعود متعالی بشر نقش بیبدیل خود را اجرا خواهند كرد و این دقیقاً همان چیزی است كه در باب تمدن یونان و روم رخ داده است. معنای ادبیات و اینكه چه كتابهایی را ادبی میخوانیم به همراه سخنی در باب زبان لاتین باستان: بر طبق تعاریف كلاسیك كتابهایی را ادبیات میگوییم كه «به زبانهای عصرجدید یا نیاكان بلافصل آنها نوشته شده باشند» و زبان لاتین هرچند زبانی باستانی است ولی تا سال ۱۸۶۰ هم در نوشتار و هم گفتار به كار میرفته و حتی در اروپای عصرجدید بزرگانی مانند میلتون، اسپینوزا، كوپرنیك، نیوتون یا دكارت همه و یا بخش بزرگی از آثار خود را به این زبان نوشتهاند. این زبان به صورت مستقل در سالیان سال مورد استفاده قرار میگرفته و هنوز هم میگیرد (مانند آیین عشای ربانی MASS) كه خود نشاندهنده نقش این زبان در تاریخ ادبیات میباشد و مظهری است از ادامه حیات فرهنگ كلاسیك در تمدنها.
زوال تمدن یونان و روم، سقوط به جهان بربریت:
تمدن یونان و روم قرنها اروپا، خاورمیانه، شمال آفریقا را برخوردار از آرامش، فرهنگ، رفاه و سعادت نگاه داشت و زمانی كه وحشیان آن را به انقراض كشاندند ارزشهای بسیاری بر باد رفت. ما به دلیل شیفتگی بیحد و حصر خود در مقابل پیشرفتهای خیرهكننده بشر امروزی نمیتوانیم جنبههای والا و برتری مطلق این تمدن را به خوبی ببینیم و درك كنیم و فراموش میكنیم كه بشر تا چه حد در وارانه كردن مسیر پیشرفت مهارت و تبحر دارد، همان نیروهای وحشی وجود درونی او كه چون آتشفشانی در جزیرهای سرسبز میتوانند تمدن را نابود سازند و تنها تلی از خاكستر از آن باقی بگذارند. نخستین قرنهای میلادی، دوران اوج رواج آثار ادبی بود چرا كه تقریباً تمام شهروندان رومی میتوانستند بخوانند و بنویسند و قانون و نظم و هنر در جایجای امپراطوری مورد توجه قرار داشت و تنها (همانند آمریكای فعلی) كارگران فقیر و مهاجر و بردگانی كه در كشتزارها كار میكردند از نعمت خواندن و نوشتن محروم بودند. ولی سرانجام چند نسل جنگ طاعون و انقلاب این فرهنگ عظیم و خلاق را به زانو درآورد. میان وحشیان شمال اروپا كه بر سر جسد سزار روم با یكدیگر زد و خورد میكردند نوشتن چنان امر نادری بود كه در ردیف جادوگری محسوب میشد. با الفبای رونی (خطی كه در سالهای دور وحشیان اسكاندیناوی، انگلوساكسون، ژرمن و... غیره استفاده میكردند) میشد مردگان را برانگیخت، انسان یا طبیعت را افسون كرد و جنگجویان را شكستناپذیر ساخت. به راستی مردمی كه هدف نوشتن را حفظ اسرار میدانستند (رونی به معنای راز است) چقدر باید وحشی بوده باشند؟ در این فرهنگ لغاتی از این دست كه نشاندهنده بیگانگی این اقوام با ادبیات و فرهنگ است فراوان یافت میشود مانند glamour كه معنای جادو دارد ولی درواقع همان grammar یا نیروی نوشتن معنی میدهد!! و این چنین است كه اعصار تاریك اروپا فرا میرسد و بشر با یك عقبگرد فاجعهبار به دوران بربریت باز میگردد، به زمانی صدها بار خشنتر و بدویتر از عصر هومر. بیجهت نیست كه در تمام فصول ایلیاد و اودیسه تنها یك كار به خط اشاره شده و آن هم به صورت سربسته و شوم (داستان بلورفون و لوحه تاشویی كه علائم مرگآوری بر آن حك شده بود و درواقع درخواست اعدام او را میكرد) و ما در داستان هملت دقیقاً با همین صحنه مواجه میشویم؟! چرا كه مانند دوران بربریت، الفبا و نشانهها مانند خط رونی موجوداتی عجیب و موهوم بودند ماجرای غمانگیز رجعت بشریت به عصر بربریت را میتوان در آثار به دست آمده از حفاریها و مطالب علم باستانشناسی یافت و درواقع آنچه كه بشر عهد رنسانس كرد این بود كه در عمق گل و خاك فرو رفت و زیباییهای گمشده را یافت تا مایه تقلید و چشماندازی برای تمدن و فرهنگ جدید باشد. بشر امروزی كار نیكان خود در عصر رنسانس را ادامه داده و حتی از آن فراتر هم رفته ولی اینك در اطرافش چیزی پدیدار شده كه نخستین ویرانههای یك عصر تاریك جدید میتواند باشد (جنگهای جهانی، فاشیست و كمونیسم و دیگر مخاطراتی كه تمدن جدید را تهدید میكند).
دنیای جدید به دلایل بسیاری ادامه دنیای یونان و روم است، البته نه در تمام رشتهها و ازجمله نه در رشتههایی مانند پزشكی، موسیقی و حتی صنعت و علم. اما در بیشتر فعالیتهای عقلانی و معنوی ما نوادگان و نبیرگان روم و یونان باستان هستیم. تمدن ما در صورت عدم حضو یونان و روم بسیار ضعیفتر، مادیتر و مبتذلتر از آنچه كه هست میشد، دستاورد فرهنگی و معنوی و اخلاقی روم و یونان چنان عظیم بود كه سیلاب حوادث (ازجمله بربرها تا انقلاب صنعتی) نتوانست بهطور كامل آن را محو و نابود كند و همین از سقوط كامل ما به ذره بربریت جلوگیری كرد (گواینكه بشر بارها تا پای این پرتگاه رفته و حتی گریزی نیز بدان زده و میزند). مدنیت اصیل و پیچیدهای كه یونانیان و رومیان پدید آوردند چنان در طول هزاران سال بالید و رشد كرده بود كه حتی یورشهای مكرر، جنگهای داخلی، بیماریهای همهگیر، بحرانهای اقتصادی و درنهایت بلایا و مصائب اخلاقی، اداری و دینی، همه و همه نتوانست آن را كاملاً از میان ببرد هرچند بخش قابل توجهی از آن در زیر امواج جاهلیت فرو پاشید و سبب شود كه اروپا به عقب و قهقرا بلغزد و تقریباً در توحش فرو رود. ولی خواهیم دید كه تمدن غرب به بركت كشف دوباره همین پسمانده فرهنگی یونان و روم دوباره شكوفا گشت، میدانیم كه آثار فكری و نظامهای قدرتمند اندیشه و نظر و پدیدههای هنری تا ماده واسطه آنها برجاست نمیمیرند و به سنگواره تبدیل نمیشوند بلكه چون موجودی زنده تولیدمثل میكنند، رشد میكنند، پوست میاندازند و در اعتلا و صعود متعالی بشر نقش بیبدیل خود را اجرا خواهند كرد و این دقیقاً همان چیزی است كه در باب تمدن یونان و روم رخ داده است. معنای ادبیات و اینكه چه كتابهایی را ادبی میخوانیم به همراه سخنی در باب زبان لاتین باستان: بر طبق تعاریف كلاسیك كتابهایی را ادبیات میگوییم كه «به زبانهای عصرجدید یا نیاكان بلافصل آنها نوشته شده باشند» و زبان لاتین هرچند زبانی باستانی است ولی تا سال ۱۸۶۰ هم در نوشتار و هم گفتار به كار میرفته و حتی در اروپای عصرجدید بزرگانی مانند میلتون، اسپینوزا، كوپرنیك، نیوتون یا دكارت همه و یا بخش بزرگی از آثار خود را به این زبان نوشتهاند. این زبان به صورت مستقل در سالیان سال مورد استفاده قرار میگرفته و هنوز هم میگیرد (مانند آیین عشای ربانی MASS) كه خود نشاندهنده نقش این زبان در تاریخ ادبیات میباشد و مظهری است از ادامه حیات فرهنگ كلاسیك در تمدنها.
زوال تمدن یونان و روم، سقوط به جهان بربریت:
تمدن یونان و روم قرنها اروپا، خاورمیانه، شمال آفریقا را برخوردار از آرامش، فرهنگ، رفاه و سعادت نگاه داشت و زمانی كه وحشیان آن را به انقراض كشاندند ارزشهای بسیاری بر باد رفت. ما به دلیل شیفتگی بیحد و حصر خود در مقابل پیشرفتهای خیرهكننده بشر امروزی نمیتوانیم جنبههای والا و برتری مطلق این تمدن را به خوبی ببینیم و درك كنیم و فراموش میكنیم كه بشر تا چه حد در وارانه كردن مسیر پیشرفت مهارت و تبحر دارد، همان نیروهای وحشی وجود درونی او كه چون آتشفشانی در جزیرهای سرسبز میتوانند تمدن را نابود سازند و تنها تلی از خاكستر از آن باقی بگذارند. نخستین قرنهای میلادی، دوران اوج رواج آثار ادبی بود چرا كه تقریباً تمام شهروندان رومی میتوانستند بخوانند و بنویسند و قانون و نظم و هنر در جایجای امپراطوری مورد توجه قرار داشت و تنها (همانند آمریكای فعلی) كارگران فقیر و مهاجر و بردگانی كه در كشتزارها كار میكردند از نعمت خواندن و نوشتن محروم بودند. ولی سرانجام چند نسل جنگ طاعون و انقلاب این فرهنگ عظیم و خلاق را به زانو درآورد. میان وحشیان شمال اروپا كه بر سر جسد سزار روم با یكدیگر زد و خورد میكردند نوشتن چنان امر نادری بود كه در ردیف جادوگری محسوب میشد. با الفبای رونی (خطی كه در سالهای دور وحشیان اسكاندیناوی، انگلوساكسون، ژرمن و... غیره استفاده میكردند) میشد مردگان را برانگیخت، انسان یا طبیعت را افسون كرد و جنگجویان را شكستناپذیر ساخت. به راستی مردمی كه هدف نوشتن را حفظ اسرار میدانستند (رونی به معنای راز است) چقدر باید وحشی بوده باشند؟ در این فرهنگ لغاتی از این دست كه نشاندهنده بیگانگی این اقوام با ادبیات و فرهنگ است فراوان یافت میشود مانند glamour كه معنای جادو دارد ولی درواقع همان grammar یا نیروی نوشتن معنی میدهد!! و این چنین است كه اعصار تاریك اروپا فرا میرسد و بشر با یك عقبگرد فاجعهبار به دوران بربریت باز میگردد، به زمانی صدها بار خشنتر و بدویتر از عصر هومر. بیجهت نیست كه در تمام فصول ایلیاد و اودیسه تنها یك كار به خط اشاره شده و آن هم به صورت سربسته و شوم (داستان بلورفون و لوحه تاشویی كه علائم مرگآوری بر آن حك شده بود و درواقع درخواست اعدام او را میكرد) و ما در داستان هملت دقیقاً با همین صحنه مواجه میشویم؟! چرا كه مانند دوران بربریت، الفبا و نشانهها مانند خط رونی موجوداتی عجیب و موهوم بودند ماجرای غمانگیز رجعت بشریت به عصر بربریت را میتوان در آثار به دست آمده از حفاریها و مطالب علم باستانشناسی یافت و درواقع آنچه كه بشر عهد رنسانس كرد این بود كه در عمق گل و خاك فرو رفت و زیباییهای گمشده را یافت تا مایه تقلید و چشماندازی برای تمدن و فرهنگ جدید باشد. بشر امروزی كار نیكان خود در عصر رنسانس را ادامه داده و حتی از آن فراتر هم رفته ولی اینك در اطرافش چیزی پدیدار شده كه نخستین ویرانههای یك عصر تاریك جدید میتواند باشد (جنگهای جهانی، فاشیست و كمونیسم و دیگر مخاطراتی كه تمدن جدید را تهدید میكند).
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست