جمعه, ۱۴ دی, ۱۴۰۳ / 3 January, 2025
مجله ویستا
طراح صحنه،تاثیر،تماشاگر
تئاتر یک رسانة ارتباطی است که از طریق پنج حس با تماشاگر ارتباط برقرار میکند، اما، حس بصری مخاطب بیش از همه در انتقال پیام مؤثر است. چنانچه میگوییم «برای دیدن تئاتر به تالار میروم.» یا حتی خود کلمة تئاتر از واژة یونانی «تئاترون» به معنی از همه طرف دیدن است، اینجاست که به اهمیت و کار ویژة یک طراح صحنه واقف میشویم. رویداد گاهی که در مقابل دید مخاطب قرار میگیرد توسط طراح انتخاب و به هر شکلی که او طراحی میکند، تبدیل میشود. مواد صحنه را او گزینش میکند و مکان و زمان رویداد بر اساس طراحی او شکل میگیرد و در نهایت او بر روی حسی از مخاطب کار میکند که بیشترین تأثیر را داراست. حال این سؤال مطرح است که: یک طراح از چه راهی میتواند بیشترین تأثیر و نیز قویترین ارتباط را با مخاطب خود برقرار کند؟
در این مقاله سعی میشود به این سؤال پاسخی داده شود اگرچه این پاسخ نمیتواند ثابت و یا حتی بیعیب و نقص باشد. ممکن است با گذشت زمان این نظریات دستخوش تغییراتی جزئی شود اما آنچه مسلم است اینکه پایه و اساس تغییرپذیر نیستند و میتوان آن را به عنوان یک مبنا پذیرفت. ضمناً به دلیل اینکه حس باصره قویترین کانال ارتباطی محسوب میشود، بیشترین این مقوله پرداخته شده است. بدین وسیله با ارائه تعاریفی در خصوص این زبان ارتباطی (زبان تصویر) و نیز مخاطب (گیرنده) و طراح (فرستنده)، به بررسی چگونگی برقراری ارتباط و تأثیرات گوناگون ناشی از آن خواهیم پرداخت.
● طراح صحنه
طراح صحنه در تئاتر به عنوان یک فرستنده عمل میکند. این اوست که با شناخت به عناصر و نیروهای بصری و نیز مواد و ابزاری که در اختیار دارد، پیام مورد نظر خود را به مخاطب انتقال میدهد. اما، این بدین معنی نیست که طراح از نظام اجرایی مجزاست، بلکه همان طور که میدانیم تئاتر به عنوان یک همستاد و طراح، بخشی از این جریان است و وظایفی را به عهده دارد که عبارتاند از:
«صحنهپرداز باید تصویر روشنی از صحنه در ذهن و تفکری خلّاق و شاعرانه که سند تاریخی و جغرافیایی دکور را متجلّی میسازد داشته باشد. این شبیهسازی باید تماشاگران را به شکل ظریف و دقیقی تحت تأثیر قرار داده و هرگز نباید معلوم و واضح باشد. طراح صحنه باید معلوم کند که نمایش چه معنایی برایش دارد و سپس به دقت و کراراً با کارگردان مشورت کند تا مطمئن شود هر دو برداشتی یکسان از نمایشنامه دارند. بنابراین طراح صحنه چیزی بیش از یک محیط یا یک مکان یا حتی یک ماشین برای بازیگران و جزء لاینفک چیزی میشود که یک نمایش میخواهد پیرامون تجربة آدمی بگوید. طراح صحنه تئاتر باید ذوق و استعداد فراوان داشته باشد. نخست آنکه باید هنرمند باشد و مثل یک هنرمند نقاش، نسبت به قوت رنگ، خط، جرم و بافت حساس و دیگر اینکه باید تخیل قوی داشته باشد و بتواند امکانات بصری موجود در متن نمایش را درک کند و نیز باید اهل تئاتر و با نیروی بالقوة تئاتر و با مشکلات تئاتر، آنچه به کار تئاتر میآید و نمیآید آشنا باشد. او لازم است دانش تخصصی فراوانی درباره معماری ساختمان، معماری داخلی، اثاث و لوازم و مواد و مصالح ساختمانی متعلق به بسیاری از ادوار مختلف تاریخ داشته باشد و باید مأخذ لازم را بشناسد تا اطلاعاتی را که در ذهن خود ندارد از آنها بگیرد. دیگر اینکه باید با لباس و نور آشنا باشد، حتی اگر این کار بر عهدة او نباشد، زیرا باید از چگونگی تأثیرات تابش نور بر صحنه و چگونگی ترکیب و هماهنگی لباسها با صحنهای که طراحی کرده است آگاه باشد. و نیز باید نقشهکش باشد طوری که بتواند طرح نقشهها را برای آنچه میخواهد بسازد به نحوی بریزد که سایر سازندگان صحنه نیز بتوانند طرح او را بخوانند و به کار بندند. سرانجام آنکه باید با مواد ساختمانی و تکنیکهای ساختمانی آشنا باشد، تا طرح او امکان ساخت داشته باشد و در بسیاری از موارد باید خود وی بر کار ساختن نظارت کند.»۱
● تماشاگر
«تماشا یعنی نظر کردن به چیزی از روی خط یا عبرت و تماشاگر کسی است که نمایش یا بازی یا مسابقهای را تماشا کند.»۲ و یا به عبارتی «تماشا یعنی دیدن و نظر کردن باتوجه و تماشاگر یا بیننده کسی است که به تماشا بیاید»۳.
واژة تماشاگر از زمرة واژگانی است که معنی خود را به همراه دارد، تماشاگر یعنی کسی که تماشا میکند، اما، مقصود از تعریف آن نه از نظر معنایی که کارکردی است. میدانیم تماشاگر یکی از عناصر اصلی تشکیلدهندة تئاتر است و اگر تئاتر را به یک ترازو تشبیه کنیم، تماشاگر در یک کفه و کلیت گروه اجرایی در کفة دیگر قرار میگیرد. بنابراین از اینجا نیز به ارزش وجودی آن پی میبریم. از طرفی برای اجرای یک تئاتر نیاز به تعادل بین دو سوی این مجموعه داریم پس باید کوشید که گروه اجرایی تأثیرگذار و تماشاگر تأثیرپذیر باشد و در واقع ارتباط تنگاتنگ این دو گروه منجر به شکلگیری تئاتر دو سویه و یا «تئاتر ناب» میشود.
باید اذعان داشت که تماشاگر شخص یا اشخاصی است که در تئاتر نه تنها موجودیت فیزیکی آنها حائز اهمیت است بلکه حضور معنوی آنها را نیز میتوان بررسی کرد؛ چرا که او با حواس خود موقعیت را دریافت میکند و با ذهن خود درک، سپس تجزیه و تحلیل میکند و اگر گروه اجرایی نتواند شرایطی را به وجود آورد تا او با تمرکز روش اجرایی را دنبال کند و تأثیر بپذیرد، او به عنوان یکی از عناصر مهم اجرایی حذف شده و تعادل مجموعه به هم میریزد بنابراین برای حفظ تعادل این همستاد باید تماشاگر را به عنوان یک عنصر تأثیرپذیر و پاسخدهنده به محرک (اجرا)، و نیز عواملی را که میتواند مؤثر در ایجاد این هماهنگی باشد مورد بررسی قرار داد.
● زبان تصویر
ارتباط بصری، ارتباطی جهانی و بینالمللی است زیرا این نوع بیان فراتر از زبان گفتاری پیش رفته و همة قید و بندهای لغتنامه و دستور زبان را در هم میشکند به طوری که آنچنان که برای ارتباط گفتاری نیاز به یادگیری زبان مشخصی است، برای ارتباط توسط تصویر فقط باید یک زبان آن هم زبان ضمیر آدمی را دانست.
زبانی که در درون و اندیشه همة انسانها وجود دارد و مجری فقط باید آن زبان را بشناسد و درست به کار ببرد، که نه تنها آسانتر بلکه تأثیرگذارتر نیز خواهد بود. بهگونهای که میتوان بدینوسیله مفاهیم ایستایی را که از طریق لغات بیان میشود با انرژی احساسی، تصویری و تخیلی پویا تقویت کرد. و نیز از نظر کارکردی، به وسیله زبان تصویر نه تنها میتوان مفاهیم و وقایع گوناگون را تفسیر کرد بلکه وظیفهای دقیقتر و حتی تا حدی مهمتر نیز به عهده دارد، چرا که درک یک تصویر شامل شرکت تماشاگر در فرآیند این نظام میباشد، درک، تجسم، تخیل، تفکر و اندیشه و در نهایت تأثیر است که زیربنای یک پیام تصویری را برای مخاطب میسازد. زبان بصری، شاید حتی دقیقتر و عمیقتر از زبان کلامی، بینش صحیح و آگاهی ما را محک میزند.
در عصر حاضر یا به عبارتی عصر فنآوری، معنای هنر و نیز شکل و کار ویژة آن و حتی بیان و ارتباط بصری تغییرات فاحشی داشته است، اگرچه بسیاری از مفاهیم زیباشناسی در هنر به صورت گذشته باقی مانده و به نسبت تحولات قرن اخیر چندان تغییر نکرده است با این حال خصوصیات هنرهای بصری و چگونگی ارتباط آن با مخاطب تفاوتی بسیار پیدا کرده است.
آنچه در گذشته برای بیان تصویری بسیار حائز اهمیّت بوده، نیروی کشف و شهود یا الهام گرفتن بوده است به گونهای که تعقّل و تفکّر آگاهانه در این زمینه نقش چندان مهمی نداشته است.
گرچه خالق آثار بصری و نیز مخاطب آن تا حدی به واسطة تعابیر ذهنی و احساسی ارتباط برقرار میکند اما نباید ارزش و اهمیّت آگاهی را نسبت به ایجاد و فهم تصویر به طور کامل نادیده بگیریم.
تجربة بصری بیش از یک تجربة احساسی مؤثر است. احساسات بصری به کمک حافظه در مغز ضبط و حک میشود. هر تصویر میتواند خاطرههایی از رویدادهای گذشته را دوباره زنده و روابطی عاطفی و آگاهانه خلق کند. در نتیجه بیان به شیوة بصری، تحت شرایط گوناگون، نزد هر مخاطب معانی مختلفی را مییابد، در واقع این نوع بیان میتواند حاصل نوعی آگاهی و تفکر خاص باشد که به علت پیچیدگی خاصی که دارد هنوز به درستی شناخته نشده است.
راهحلهایی برای شناخت و آگاهی بیشتر در این زمینه وجود دارد، که یکی از آنها یادگیری سواد بصری است. این امر باعث میشود خالق یک اثر بصری با آگاهی به تمامی عناصر دنیای دید و تأثیر آنها بر مخاطب، اثر خود را ارائه دهد. سواد بصری فقط میتواند در مواقع خاصی که پیامها برای اکثریت مخاطبان معانی مشترکی دارد کارآمد باشد، همان گونه که یک سخنور با رعایت قواعد زبان، ارتباطی بهینه برقرار میکند، یک هنرمندِ هنرهای تصویری نیز با دانستن و به کارگیری الفبا و قواعد مربوط به شیوة بیان بصری، میتواند ارتباطی، مؤثر و موفقتر ایجاد کند.
● دیدن
وقتی که انسان به انتقال افکار و ایدههای خود از راه گفتاری احساس نیاز کرد، به دنبال آن از حس بینایی جهت انتقال و درک بیشتر مفاهیم بصری سود جست. همان گونه که رشد و توسعة سخن گفتن بدون وجود حس شنیدن ناممکن است، نوشتن نیز بدون حس بینایی امکان گسترش نداشت. بشر به دلیل وجود حس بینایی شکل و اندازة حروف را یاد گرفت. گفتوگو و مبادلة مفاهیم از راه سخن گفتن و شنیدن، همیشه با تجسم و نمایش تصویر مکمل بوده و از همة امکانات بصری بهره برده است. درک مفاهیم بصری، از راه شکل و تصویر صورت میگیرد و هر کس بهزعم خویش مفاهیم گستردهتری را درک میکند و آنچه باعث لذت و انگیزش حسی ما میشود همین ادراک بصری ما از جهان بیرون است. «دیدن» یک عادت است که از دوران کودکی شروع میشود. اگرچه یک فعالیت ناخودآگاهانه و ناشی از عملکردهای سیستماتیک و فیزیکی چشم است اما یک روش پویا و فعال است.
اگر دیدن به نوعی یک ژرفنگری باشد از حیطه ناخودآگاه خارج و وارد ورطة خودآگاه میشود و از یک پدیدة فیزیکی تبدیل به یک پدیدة تفکری و تحسسی میشود.
عملکرد چشم انتقال علائم عصبی حاصل از برخورد نور با شبکیه به مغز و عملکرد مغز، درک و شناسایی اشیاء و اجسام است. حس «دیدن»، یکی از قویترین و مهمترین حواس انسان است. در یک روش واقعی دیدن، بقیة حواس ما، شرکت میکنند تا این روش به صورت کاملتری رخ دهد. رفته رفته «دیدن» برای انسان شکل عادت به خود میگیرد و این هنرمند است که باید دید او به تدریج زندهتر و پویاتر شود چرا که مهمترین حس برای یک هنرمندِ هنرهای بصری «دیدن»، آن هم نه به عنوان یک پدیده عادی، میباشد ـ در مبحث بعدی به توضیح بیشتری در این خصوص خواهیم پرداخت.
● خصوصیات و محتوای سواد بصری
«دیدن» معانی بسیاری را در خود دارد و هر معنی بستگی دارد به نوع استفادهای که ما از این حس میکنیم. این واژه معناهایی مثل دریافتن، تماشا کردن، مشاهده کردن، کشف کردن، تشخیص دادن، تصور و تصویر کردن، آزمودن و نگاه کردن را داراست. که هر یک از این اعمال بر مفاهیمی دیگر دلالت دارند، از تشخیص و درک یک شیء ساده گرفته تا علائم و نشانهها، رمزها و زبانی بصری که به منظور مفاهیمی خاص ارائه میشوند، خواه تفکری که به دنبال این حس ایجاد میشود بر پایة استقراء باشد و خواه بر اساس قیاس. که این خود پیچیدگی و بغرنجی سواد بصری را برای ما روشن میسازد. شاید تا به حال نسبت به این حس که تقریباً به شکل عادت درآمده این قدر موشکافانه نپرداختهاید در صورتی که اساساً به واسطة همین حس است که بنیاد هنرهای بصری به وجود آمده است.
حس بینایی به خودی خود عبارت است از توانایی تشخیص و فهم بصری پدیدههای موجود در محیط اطراف و نیز نیروهایی که تأثیری عاطفی بر بیننده میگذارند. تعادل بخشیدن به احساسات ما از طریق دیدن صورت میگیرد و در واقع چشم ما آنچه را که میبیند میخواهد، و گاهی نیز اگر آنچه که دیده میشود برخلاف نیازهای درونی ما باشد دچار بیتعادلی در نظام بینایی میشویم بدون آنکه بدانیم چرا دچار ناراحتی و نارضایتی شدهایم. دیدن بهترین وسیله برای ارتباط بین انسانهاست و ما برای گسترش این وسیله به منظور ارتباطی بهینه باید کوشا باشیم.
«هر چند همة ما سهل و طبیعی میبینیم، ولی فرهنگ و تمدن خاص مربوط به دیدن و تصویر، هنوز به وجود نیامده است. عمل دیدن سریع انجام میشود و همه چیز را به صورتی جامع از نظر میگذراند، هم آنالیتیک یا تحلیلی است و هم در عین حال سنتتیک یا ترکیبی است. حس بینایی هنگام فعالیت به انرژی ناچیزی احتیاج دارد و تقریباً با سرعت نور عمل میکند، و در همان حال به ذهنمان اجازة دریافت و ضبط بینهایت خبر را در زمانی بس کوتاهتر از ثانیه میدهد. با بینایی، یکباره به ما بینهایتها ارزانی میشود، صفت بینایی غنا و سرشاری است.»۴
● هنرهای بصری، زبان بیکلام
زبان، وسیلهای است برای ارتباط بین انسانها که بر اساس «کلمه» استوار است. و از راه درک معانی کلام، مفاهیم انتقال پیدا میکند، اما در این ارتباط، کلام به تنهایی عمل نمیکند و در بیشتر موارد ما با استفاده از حالات دست و صورت و یا نگاه کردن به این ارتباط قوت بیشتری میبخشیم به همین دلیل است که اگر با شخصی سخن میگوییم اگر چهرة او را ببینیم و انعکاس تأثیرات کلام خود را ببینیم، صحبت کردن برای ما آسانتر میشود و بر عکس ندیدن چهرة مخاطب، باعث از بین رفتن تمرکز گوینده میشود. و نیز گاهی فقط این ارتباط به وسیله نگاه کردن و در سکوت، برقرار میشود و از این راه مفاهیم انتقال پیدا میکند، این نوع ارتباط و درک مفاهیم را ارتباط بیکلمه و یا «زبان بیکلام» گویند. دریافت و درک مفاهیم از طریق زبان بیکلام کاملاً متفاوت با «زبان باکلام» است، به طوری که چگونگی این انتقال مفاهیم بستگی کامل به ادراک شخصی و موقعیتهای خاصی دارد.
«هنرهای بصری» یکی از مهمترین زبانهای بیکلام است، که توسط آن گستردهترین مفاهیم، به جوامع مختلف انتقال پیدا میکند، که در واقع این همه از طریق عناصر دنیای دید و نیروهای دنیای دید و تأثیرات آنها بر مخاطب صورت میگیرد و کار ویژة یک هنرمندِ هنرهای بصری این است که با بهرهگیری از مواد و مصالح و ابزار کار، اثر خود را به گونهای ارائه دهد که در عین زیبایی مفاهیم ذهنی و عواطف و احساسات خاص مورد نظر را نیز انتقال دهد.
نکتة بسیار حائز اهمیت این است که هنر، همواره در حال تغییر است و هیچ گاه نمیتوانیم آن را بر مفاهیمی ثابت استوار کنیم. ما از قوانین و تأثیرات تجربه شده از عناصر و نیروهای دید تبعیت میکنیم اما هیچ گاه نمیتوانیم آن را محدود کنیم و در یک چارچوب خشک قرار دهیم به همین دلیل ما در طول قرون گذشته شاهد به وجود آمدن مکتبها و سبکهای گوناگون هنری بودهایم. گاهی نیز بسیاری از هنرمندان قوانین اصلی را شکستهاند و به یک رشته قوانین تازه دست یافتهاند اما با وجود این همین قوانین جدید با اندیشههای نو، نشئتگرفته از قوانین اولیه بوده است که در طول تغییر و تحولاتی به شکلی دیگر جلوهگر شدهاند.
سپیده نظری پور
پینوشت:
۱ـ اورلی هولتن، مقدمه بر تئاتر، ترجمة محبوبه مهاجر، تهران، سروش، ۱۳۶۴، ص ۱۰۹.
۲ـ فرهنگ معین، ص ۲۱۳.
۳ـ بهرام بیضایی، نمایش در ایران، ضمیمه: واژههای نمایشی.
۴ـ کالب گاگلنو (Caleb Gallegno)، در راه فرهنگ بصری، ترجمة مسعود سپهر، ص ۳۸.
پینوشت:
۱ـ اورلی هولتن، مقدمه بر تئاتر، ترجمة محبوبه مهاجر، تهران، سروش، ۱۳۶۴، ص ۱۰۹.
۲ـ فرهنگ معین، ص ۲۱۳.
۳ـ بهرام بیضایی، نمایش در ایران، ضمیمه: واژههای نمایشی.
۴ـ کالب گاگلنو (Caleb Gallegno)، در راه فرهنگ بصری، ترجمة مسعود سپهر، ص ۳۸.
منبع : سورۀ مهر
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست