شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

بادی که کشتزار جو را تکان می‌دهد - THE WIND THAT SHAKES THE BARLEY


بادی که کشتزار جو را تکان می‌دهد - THE WIND THAT SHAKES THE BARLEY
سال تولید : ۲۰۰۶
کشور تولیدکننده : آلمان، ایتالیا، اسپانیا، فرانسه، ایرلند و انگلستان
محصول : ربکا اوبراین
کارگردان : کن لوچ
فیلمنامه‌نویس : پل لیورتی
فیلمبردار : بَری ایکروید
آهنگساز(موسیقی متن) : جرج فنتن
هنرپیشگان : کیلیان مورفی، پدرایک دیلینی، لیام کانینگام، جرارد کیرنی، ویلیام روئین، کیران ایهرن، اورلا فیتس‌جرالد، مری ریوردن و لارنس بَری
نوع فیلم : رنگی، ۱۲۷ دقیقه


در سال ۱۹۲۰، ̎دیمین اودنوون̎ (مورفی) تازه از دانشکدهٔ پزشکی فارغ‌التحصیل شده است. او خیال دارد دهکدهٔ زادگاهش در ایرلند را ترک کند و برای یافتن کار به لندن برود. ̎تدی̎ (دیلینی)، برادرش، که از طرفداران استقلال ایرلند است و می‌خواهد روزی را ببیند که بریتانیائی‌ها از سرزمینش بیرون رفته‌اند، از برنامه‌ریزی‌های برادرش دل‌چرکین است. ̎دیمین̎ و ̎تدی̎ موقع دیداری از ̎پگی̎ (ریوردن) ـ یکی از دوستان قدیمی خانوادگی ـ برخوردی با سربازان بریتانیائی دارند که مثلاً آن‌جا هستند تا در ایرلند صلح و آرامش برقرار کنند؛ وقتی سربازها پی می‌برندکه ̎مایکل̎، نوهٔ ̎پگی̎ فقط ایرلندی صحبت می‌کند به خشم می‌آیند و ̎مایکل̎ را به قتل می‌رسانند. این حادثه تغییری اساسی در ̎دیمین̎ به وجود می‌آورد و به اتفاق ̎تدی̎ به شاخهٔ محلی ارتش جمهوری‌خواه ایرلند می‌پیوندد که برای بیرون راندن بریتانیائی‌ها به خشونت متوسل شده است. با آن‌که ارتش جمهوری‌خواه از لحاظ تجهیزات نظامی در مضیقه است ولی به خاطر آن‌که اعضایش حاضرند جانشان را در راه آرمانشان فدا کنند، بریتانیائی‌ها آنها را خیلی جدی گرفته‌اند. سربازهای بریتانیائی پس از تحمل هر حمله، از از محلی‌ها انتقام می‌گیرند و خشونت و شکنجه را حتی علیه زن‌ها و بچه‌ها ـ از جمله محبوبهٔ ̎دیمین̎ (فیتس جرالد) ـ به کار می‌برند. در سال ۱۹۲۱ بریتانیائی‌ها با پدید آوردن دولت آزاد ایرلند سعی می‌کنند به خشونت‌ها در ایرلند پایان دهند؛ دولتی‌ که با مصالحه و سازش پا می‌گیرد و در حالی‌که به ایرلندی‌ها استقلال بیشتری می‌دهد، اما حرف آخر را کماکان دولت بریتانیا می‌زند و تصمیمات سیاسی مهم، در جائی دیگر گرفته می‌شود. ̎تدی̎ این را نوعی پیروزی تلقی می‌کند و اعتقاد دارد که اولین گام مهم برای یک ایلرند واقعاً آزاد است ولی ̎دیمین̎، هدف ارتش جمهوری‌خواه را یک استقلال کامل می‌داند و نه هیچ چیز دیگر و بدین‌گونه، برادرها و متحدهای دیروز، به رقبائی تبدیل می‌شوند در نبردی که برنده ندارد.
● کنایهٔ تاریخی این‌جاست که لوچ سال‌های سال با جدیت راه و روش شخصی‌اش را دنبال کرد و به ثمر نشاند تا برای یکی از ضعیف‌ترین آثارش، برندهٔ جایزهٔ نخل طلای کن شود. باد... مشکل برخورد با تاریخ را که در سرزمین و آزادی (۱۹۹۵) نیز حس می‌شد، صد چندان نشان می‌دهد. فیلمی است که فقط از احساس وظیفه حکایت می‌کند و این، کافی نیست. لوچ که در قلمروی زندگی روزمرهد معاصر کم‌نظیر عمل می‌کند، معلم تاریخ خوبی نیست ولی اصرار دارد کلاس را به پایان برساند. بازسازی دورهٔ تاریخی البته هم‌چنان بهره‌مند از مهارت‌های تصویری و نگاه استنادگرایانهٔ او است، اما واقعیت این‌جاست که کارگردان در رگ و ریشه‌های ارتش جمهوری‌خواه ایرلند، چیزی تازه یا تماشائی کشف نمی‌کند (غیر از چند جلوهٔ خشونت‌آمیز ̎رآلیستی̎) و فیلم‌نامهٔ بی‌مایه، با شعار پُر شده است. تا زمانی که مسئلهٔ اشغال ایرلند توسط انگلستان مطرح است، تقابل سیاه و سفید و زمخت طرفین تنها مایهٔ داستان است و از آن پس که باید روایت جذاب‌تر شود ـ یعنی وقتی اخلافات داخلی سر برمی‌آورند و برگی دیگر از تاریخ خشونت ایرلند ورق می‌خورد ـ راه حل دراماتیک چیزی جز قرار دادن برادر در مقابل برادر نیست. شاید لوچ از تاریخ، چیزی جز احکام و معادلات ساده نمی‌طلبد. اگر این‌طور است، رویکرد او برای این قصه‌های یک‌سویه تناسب چندانی ندارد. سبکِ او همیشه می‌خواهد جوانب مختلف زندگی را بنگرد و باد... که می‌خواهد ملودرامی آسان و معقول باشد، نیازی به این سبک نشان نمی‌دهد و فقط ملال‌آورتر می‌شود.


همچنین مشاهده کنید