پنجشنبه, ۱۳ دی, ۱۴۰۳ / 2 January, 2025
مجله ویستا
بازیهای روباه
«قصد من همیشه درگیر کردن مخاطب، با کارم، به گونهای است که ببینم این ازدحام حیوانات تهدید کننده است و یا با مزه. من فکر میکنم، بیشتر مربوط به مخاطب باشد تا کار، من فکر میکنم هر دو عامل در کار است.»
سندرا لوئیز اسکاگلند متولد (۱۹۴۶.م)، در دههی (۱۹۷۰.م)، در دانشگاه آیوا تحصیل کرده و دورهی دکترای سخت و منضبط مینیمالیسم را گذرانده است، در دورهی دکتری مینیمالیسم به هنرمندان میآموزند تا کارهایی نظیر؛ خلق هنر فیگوراتیو، استفاده از رنگ، استفاده از عبارت زبانی، نشان دادن فضای واقعی و استفاده از موضوعات قابل شناخت را فراموش کنند.
وی خود در این باره چنین میگوید: «من خشم مفرطی را بر علیه آن گونهی کار تجربه کردهام. من خیلی از هنر عصبانی بودم، ولی باز میخواستم تصویر بسازم. پس به تصاویر تجاری و تصویرسازیهای مجلات نگاه کردم. من میخواستم چیزی بسازم و از حرفههای مختلف استفاده کنم، شما اجازه نداشتید از آن استفاده کنید، مادرم میتوانست مرا درک کند، هنری که برای مردم عادی، که- تحصیلات آکادمیک ندارند- قابل فهم باشد...»(۱)
وی برخلاف تحصیلات مینیمالیستیاش، کار خود را با هنر مفهومی و پروسس آرت شروع کرد و هم اکنون به گونهای دوگانه با چیدمان و تصاویر فتو آرت، به فعالیت ادامه میدهد. مدت زیادی را صرف اجرا و فکر کردن راجع به هر اثری میکند و پس از اجرای چیدمان، زمان چند روزهای را صرف عکسبرداری از آن نموده و آثارش را در فرمتی بزرگ اندازه ارایه میدهد، در واقع هم چیدمان و هم آثار فتو آرت جزء ارایهی اثر او هستند.
اکثر آثار اسکاگلند به سفارش و حمایت موزهها و بنیادهای هنری اجرا و با تغییرات اندکی دوباره و دوباره، اجرا میشوند. «اجرای یک ایدهی خیلی سریع، ممکن است دو تا سه هفته زمان ببرد، مثل «معنویت گوشت» اینگونه بود و فقط نیاز به تحقیق در مورد نحوهی کار با همبرگر خام داشت. و در نهایت، کار سه یا چهار هفته طول کشید و یک روز عکاسی داشتم. اما کارهایی که درگیر با حیوانات و دست ساختههای حجمی هستند، بیشترین زمان را به خود اختصاص میدهند، مثلاً بهشت جمعآوری، نه ماه زمان برد.»(۲)
سندی اسکاگلند به خاطر شوخی و ترس توأمان، به آثار کلاوس اولدنبرگ علاقهمند است و علاوه بر آن مقیاس، وسواس و جاه طلبیهای آن همیلتون را در استفاده از مواد و متریال تحسین میکند. همچنین، میتوان او را متاثر از کارهای حجمی رنا پندیک(۳)، رونا پوندیک دانست.
«آثار من چیدمانی هستند به شکل یک محیط سه بعدی، محصور در یک اتاق مانند، اما احجامی را که من به این چیدمان اضافه میکنم، به گونهای به آنها، همچون مجسمه نگاه میکنم، وقتی که آنها را میسازم، آنها را چون اثاثیهی صحنهی نمایش نظاره نمیکنم!، بلکه آنها را مجسمههایی مجزا میدانم. فکر میکنم این گونهای، تمایز باشد.»
بازیهای روباره اولین بار، به حمایت مرکز ژرژ پمپیدو پاریس فرانسه و در (۱۹۸۹. م)، در نمایشگاهی تحت عنوان، ابداع یک هنر تجسمی، جشن ۱۵۰ سالگی اختراع مدیوم عکاسی، اجرا شد. ظاهراً در آن اجرا، همهی روباهها خاکستری بودهاند و کل فضا قرمز رنگ بوده است. در همان سال، اسکاگلند در نمایشگاه واقعیت در محاصره، به حمایت موزهی هنر سینسیناتی(۴)، این اثر را دوباره اجرا کرد، اما این بار روباهها را به جز یکی که یک جانور را در دهان گرفته و ظاهراً مونث هم هست، قرمز کرد و فضای رستوران و لباس آدمها را هم خاکستری نمود. که شاید به دلایلی که بعداً ذکر میشود، بتوان آن را بهترین اجرای این اثر دانست، که بار مفهومی غنیتری دارد.
اجرای دیگری نیز از این اثر، در موزهی هنر کالج اسمیت(۵) صورت گرفته که در آن فضا دوباره قرمز شده و این بار روباهها، آبی رنگ هستند. وی در جریان اجرای این اثر، چندین نقش را همزمان بر عهده گرفت و شاید به همین دلیل اجرای آثارش این همه به درازا میکشد.
ابتدا، مدل (بیست و شش) روباه در اندازهای که هرکدام (۱۵۰ تا ۱۸۰ سانتیمتر) بلندی و (پنج) پوند وزن داشتند را از پلاستلن که یک سفال پایه روغنی است و به کمک مدل سازهای طراح ماشین، میسازد. روباهها را در حالتهای مختلفی طراحی کرد تا بتوانند جهندگی، جهش با چنگال، تماشا کردن و دیگر فعالیتهای روباها را بازسازی کنند. اجرای نهایی با گچ صورت گرفت و خاکستری رنگ شدند که در چیدمانهای بعدی آنها را قرمز و سپس آبی نمود.
(هشت) میز و (شانزده) صندلی رستوران، خریداری و رنگ میشوند و در آخرین دقایق یک لوستر هم به فضای بالای چیدمان اضافه میشود، تا خلوت خاکستری آن را در آن قسمت پر کند. زمان بسیاری صرف چیدن فضا شده و از سیمهای نامریی به منظور آویزان کردن روباهها استفاده شده است، تا معلق بودن و احساس پرش و جهش روباهها را تداعی کند.
تمامی وسایل رستوران، از قبیل؛ سبد نان، نانها، نمک، جا فلفلی، سینی گارسون، رومیزی، گلهای رز و لیوانهای شراب رنگ شدهاند. بازیگران چیدمان، یک زن و مرد از بین دوستان اسکاگلند، به علاوهی پدر شوهرش هستند. در آرایش لباس و موهای آنها سعی شده است تا همه چیز خاکستری باشد و زن از یک کلاه گیس خاکستری استفاده کرده است.
نورپردازی صحنه دو هفته طول کشید، که در خلال این مدت، صحنه را بدون بازیگران نورپردازی کردهاند و به منظور رسیدن به فضای نوری مناسب جهت عکس نهایی، مرتباً با دوربین پولاروید، عکسهایی برداشته شده است. بعد از پایان نورپردازی و با حضور بازیگران، (شصت) تصویر با دوربین (۲۵×۱۲) سانتیمتر، از چیدمان تهیه شده است.
● چرا سندی اسکاگلند از روباه استفاده کرده است؟
«من حیوانات را بر اساس معنیای که دارند و چگونگی تفاوتشان در جوامع مختلف، انتخاب میکنم، انتخاب بعضی حیوانات ممکن است، بر پایهی، شکل، اندازه، رنگ و به همان اهمیت، بازتاب استعاری آنها در فرهنگ ما و سایر فرهنگها باشد. بعضی از حیوانات، جهانیتر از بقیه هستند، برای مثال؛ استفاده از روباه، در فرهنگهای مختلف انسان، بسیار معمول است.»
آیا روباه در همهی فرهنگها، نماد زیرکی، حیلهگری و هوشمندی غرض ورزانه است؟ در امثال و حکم و داستانهای تمثیلی شرقی و غربی، روباهها را خیلی اوقات به این منظور به کار گرفتهاند. گمان نمیکنم، نیازی به ذکر این نمونهها در فرهنگ شرقی نظیر کلیله و دمنه باشد. اما در فرهنگ غربی چطور؟ از نمونههای استفادهی روباه، میتوان به افسانههای ایزوپ، سخنور یونانی نام برد که در قرن ششم قبل از میلاد میزیسته و بسیاری از داستانهای وی درباره زیرکی و حیلهگری روباه، دقیقا معادل داستانهای کلیله و دمنه است.(۶)
دسموند موریس (۷) در تئوریهایش، انسان را حیوان انسانی مینامد، ما میبینیم که اعمال و فعالیتهای انسان چندان متفاوت با سایر حیوانات نیست، من فکر میکنم که بسیار خویشاوند این حیوانات هستیم و مقام برتری نداریم.
چه ویژگیهایی را میتوان برای روباهها برشمرد؟ سایت روباههای شهری، رفتارهای روباهها را اینگونه تشریح میکند: اگرچه روباهها به ندرت دیده میشوند، ولی آنها با موفقیت در حومه و یا در مناطق شهری زندگی میکنند. طوری که از چشم ما استتار شدهاند،- اگرچه خیلی از آنها با تله و یا ماشینها کشته میشوند- روباهها، کوررنگ بوده و در یک جهان مونو کروم، سیاه و سفید و خاکستری زندگی میکنند. صدای روباه، یک زوزهی ممتد و جیغ سرد کننده است. چالاکی روحی بالایی دارند و شکار و خرامیدن آنها حین شکار، شبیه به رفتار گربه با موش است.
کیت گراهام، طبیعت شناس، معتقد است، که ما روباهها را بد فهمیدهایم و آنها را یکی از حیوانات جنایتکار میدانیم. و این در حالی است که انسان، عمدهترین دشمن روباههاست.
یک دانش آموز دبیرستانی اهل اوهایو، دابلین دربارهی اثر اسکاگلند، معتقد بود انسان با تصرف محیط زندگی روباهها، آن را تغییر داد. و گفته است که محل سکونت و شکارگاه روباهها به رستوران تبدیل شده است.
سوالاتی که میتواند ما را در درک بهتر این اثر یاری کند، چه چیزهایی میتوانند باشند؟ چرا رستوران خاکستری است؟
آیا روباههای کوررنگ آن را خاکستری میبینند؟ اگر اینچنین است، پس بایستی بپذیریم که همه چیز باید خاکستری باشد. اما همه روباهها به استثنای یکی که- ظاهرا در بدست آوردن غذا موفقتر بوده- قرمز رنگ هستند و صورت انسانهای داخل تصویر نیز رنگی است. چه رابطهای بین پوست خز بر صندلی زن نشسته و شکار وجود دارد؟
واقیت این است که با آغاز قرن هیجدهم، روباهها، هدف ورزش انگلیسی، شکار روباه قرار گرفتند. اسکار وایلد، شاعر ایرلندی قرن نوزدهم، شکار روباه را چنین توصیف میکند: «عمل غیر قابل بیان، تعقیب و شکار یک حیوان غیر خوراکی!»
چه رابطهای بین رنگ قرمز که نشانی از فعالیت و گرمی است و رنگ خاکستری که منفعل و خنثی است وجود دارد؟ آیا تنها آنهایی که خاکستری و تطبیق پذیر با شرایط هستند، نظیر انسانها و روباه موفق میتوانند به حیات خود ادامه دهند. در واقع چرا موفقترین انسانها و روباهها هم مانند انسان، از دید روباهها هم پنهان میمانند. ولی چرا اشیاء رستوران نیز خاکستری هستند.
اسکاگلند در این مورد میگوید: «روباهها در اطراف جست و خیز میکنند، میزها برای آنها قابل دیدن نیستند و آنها تنها به عنوان برای ایستادن از آنها استفاده میکنند، آنها غذا خواهند خورد، اما به وسایل کار ندارند.»
ظاهرا اسکاگلند، خود نیز رستوران را از چشم روباههای کوررنگ پنهان میبیند، اما خود روباهها چطور؟ آیا آنها همدیگر را میبینند؟
تصویر تقاشی بدون تصویر که روی دیوار نزدیک میز انسانها، نصب شده است، به چه چیزی اشاره دارد. آیا انسانهای موفق در بدست آوردن غذا، با زیرکترین روباهها یکسانند؟
پس چرا صورت و دستهایشان با روباه موفق همرنگ نیست؟ آیا ما انسانها چیزی بین روباه موفق و ناموفق هستیم؟ و آیا دست آخر این ما هستیم که روباهها را شکار میکنیم؟ آیا میتوان پذیرفت که این تصویر، ارتباط منطقی مشخصی نداشته باشد و تنها رابطهای سوررئالیستی برقرار میکند؟ یا اینکه من معتقد، نتوانستهام ربطی منطقی، میان اجزای آن برقرار کنم؟ آیا ممکن است که اسکاگلند فقط با احتساب تعادل بصری و یک کلیت رنگی، تصویر را به این شکل رنگ کرده باشد؟
در مورد رابطهی غیرمنطقی عناصر، اسکاگلند، خود چنین میگوید: «من، جهان واقعی را، همان که دور و بر ماست، بسیار غیر معمول دیدهام، حتی هر چز معمولی، به نظرم خیلی غیر معمول میرسد.»
و دربارهی تغییر رنگ یکی از روباهها چنین میگوید: «در بازی روباه، تغییر یک روباه و خاکستری شدناش، اشاره به استتار دارد. ما چیزهایی معین را وابسته به رنگشان اول ویا دوم میبینیم. استتار، هم چنین، نژادپرستی و جنسیت گرایی را میرساند، بسته به ظاهر فیزیکی اشیاء با خود آگاه ما میآمیزند و یا از نظر دور میمانند.»
اگر گفتهی اسکاگلند را مبنی بر نژادپرستی و جنسیتگرایی، به عنوان مضمون اثر اسکاگلند بپنداریم، آن گاه نمیتوان اینگونه پذیرفت که مظلومان هستند که دیده نمیشوند، چرا که در این تصویر این انسان سفیدپوست، هم مرد و هم زن است که بعد از روباههای شکست خورده، دیده میشود. حتی نمیتوان، بحث دیده شدن جنس ضعیفتر و دیدن از زاویهی دید جنسی برتر را وسط کشید، چرا که حتی بینندهای واحد هم نداریم.
در واقع اسکاگلند، آشفته بازاری از عناصر بصری را در کنار هم میچیند که راه به مفهومی مشخص و صریح نمیبرند. ظاهراً، خود هنرمند هم، از این آشفتگی، مبرا نیست، چرا که در یک اجرا روباهها را خاکستری، در دیگری قرمز و بار دیگر آنها را آبی رنگ میکند و لابد اگر یک بار دیگر این اثر اجرا شود، روباهها بنفش خواهند شد؟
شاید، تنها نکتهی مثبت آثاری از اسکاگلند که با موضوع حیوانات شناخته میشوند، تردید انسان در پذیرفتن ترس و دلهره و یا لذت از دیدن این حیوانات فانتزی باشد، گونهای از دوگانگی که فضای امروزین جهان را بازنمایی میکند. جالب اینکه به هیچ عنوان نمیتوان این اثر را اثری سوررئالیستی دانست و این احتمال نیز ملغی است. چرا که سادهتر و صریحتر از آن است که آن را سوررئالیستی و مطابق با درک انسان از ناخودآگاه و سابقهی غنی بصری هنر سوررئالیستی بدانیم.
علی رغم مسئولیت حرفهای که مثبت نگری و مدارا را ایجاب میکند. ناچارم از اینکه اعتراف کنم، اثر پر خرج بازیهای روباه، علی رغم خوش ساختی، غنای بصری و سوال برانگیز بودن، متاسفانه، بیمعنی و روان گسیخته است.
۱- www.getty.edu/education/teacherart/exchange/archive/mar۹۶.
تمامی نقل قولهای این بخش، به جز نقل قولهایی که منبع آنها در جای خود ذکر شده است، از منبع فوق برداشته شدهاند. به دلیل ازدیاد این نقل قولها از ذکر دوبارهی منبع آنها خودداری کردهایم.
۲- A Gallery for Fine Photography,۲۴۱ Chartress St, New Orleans, USA.
۳- Rona Pondick
۴- Cincinnati Art Museum
۵- Smith College Museum of Art
۶-Fables of Aesop, Penguin Classic,۱۹۷۵.
۷- Desmond Morris
۸- سایت روباههای شهری www.urbanfox.com
نویسنده : آرش احمدی خلجی
تمامی نقل قولهای این بخش، به جز نقل قولهایی که منبع آنها در جای خود ذکر شده است، از منبع فوق برداشته شدهاند. به دلیل ازدیاد این نقل قولها از ذکر دوبارهی منبع آنها خودداری کردهایم.
۲- A Gallery for Fine Photography,۲۴۱ Chartress St, New Orleans, USA.
۳- Rona Pondick
۴- Cincinnati Art Museum
۵- Smith College Museum of Art
۶-Fables of Aesop, Penguin Classic,۱۹۷۵.
۷- Desmond Morris
۸- سایت روباههای شهری www.urbanfox.com
نویسنده : آرش احمدی خلجی
منبع : دوهفتهنامه هنرهای تجسمی تندیس
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست