جمعه, ۱۳ مهر, ۱۴۰۳ / 4 October, 2024
مجله ویستا

پیروزی اراده - TRIUMPH DES WILLENS


پیروزی اراده - TRIUMPH DES WILLENS
سال تولید : ۱۹۳۵
کشور تولیدکننده : آلمان
محصول : اوفا
کارگردان : لنی ریفنشتال
فیلمنامه‌نویس : لنی ریفنشتال
فیلمبردار : زپ آلگایر، کارل آتنبرگر، ورنر بونه، آلبرت کلینگ و هربرت کبلمان (با ده فیلمبردار دیگر و ۲۳ دستیار)
آهنگساز(موسیقی متن) : هربرت وینت
نوع فیلم : سیاه و سفید، ۱۲۰ دقیقه، مستند


ـ مستندی درباره برگزاری ششمین کنگره حزب ناسیونال ـ سوسیالیست آلمان، از چهارم تا دهم ماه سپتامبر سال ۱۹۳۴، در نورمبرگ
ـ پیروزی اراده، شهورترین فیلم به‌جا مانده از دوره حکومت "رایش سوم" و ساخته بزرگترین فیلمساز زن تاریخ سینما است. از زمان نخستین نمایش آن بیش از نیم‌قرن می‌گذرد. اما هنوز اختلاف‌نظر وجود دارد که بهانه خلق آن را تبلیغات بدانیم یا ضبط رویدادی تاریخی یا رویکردی هنری. اعتقاد و علاقه "شخصی" آدولف هیتلر نیز به قابلیت‌های کارگردانی ریفنشتال مجوز صدور حکم ممیزی به‌شمار می‌آمد. با این همه، حالا که سال‌ها از آن فاجعه‌ای مجوز صدور حکم ممیزی به‌شمار می‌آمد. با این همه، حالا که سال‌ها از آن فاجعه‌ای که در آلمان رخ داد می‌گذرد و آرام آرام می‌شود به دور از تعصبات سیاسی به تماشای فیلم نشست، درمی‌یابیم که مهم‌تر از حواشی تاریخی اثر، ساخت و ساز آن است که تعیین می‌کند فیلمی تبلیغی است یا خبری یا هنری. تناقض نیز از همین‌جا به‌وجود می‌آید که فیلمی تبلیغی می‌تواند خبری باشد و نمی‌تواند هنری باشد. فیلمی خبری می‌تواند تبلیغی باشد و نمی‌تواند هنری باشد؛ در صورتی‌که فیلمی هنری نمی‌تواند خبری یا تبلیغی باشد، فقط می‌تواند هنری باشد. اما معیار سنجش عیار هنر در یک فیلم، مثل پیروزی اراده چیست که از خبر و تبلیغ تمیزدادنی نیست؟ تصویر کارکرد سیاسی هنر، به آن ترتیب که سال‌ها است رواج دارد، آیا سرچشمه گرفته از القاثات مسموم ایدئولوژی‌های حکومت‌های توتالیتر نبوده است؟ اگر پیروزی اراده تبلیغی است، به رزمناو پوتمکین (سرگئی ایزنشتاین، ۱۹۴۵) چه نوع برچسبی بزنیم؟ اگر پیروزی اراده، خبری است، به مجموعه چرا می‌جنگیم؟ (فرانک کاپرا، ۴۵/۱۹۴۱) چه عنوانی اطلاق کنیم؟ پیروزی اراده، اثری هنری است و محصول قدرت خلاقه یک هنرمند درباره اثری هنری باید به صراحت قضاوت کنیم. با توجیه اینکه ما "نازی" و "نئونازی" نیستیم، اما پیروزی اراده را دوست می‌داریم، در مقام انکار هنر قرار گرفته‌ایم. به هنر به‌دلیل آنچه هست احترام بگذاریم، نه به‌دلیل کارکردهای سیاسی که داشته است یا می‌توانسته داشته باشد چون پیروزی اراده نتیجه برخورد "آگاهانه فانتزی" یک نابغه با واقعیتی خاص در دوره تاریخی خاصی است، کارکرد تبلیغی فیلم را، اصلاً، مقامات بلندپایه حزب "نازی" و تماشاگران "نازی" نپسندیدند. پس از جنگ جهانی دوم و اضمحلال "رایش سوم" بود که فیلم، برای همه، تبلیغی تلقی شد (لوییس بونوئل در سال‌هائی که در موزه هنرهای مدرن نیویورک کار می‌کرد با تدوینی مجدد آن را به فیلمی "ضدنازی" بدل کرد!). مثلاً نگاه کنیم به صحنه افتتاحیه فیلم که شرح ورود هیتلر به شهر نورمبرگ است: نخستین نماها از بالای ابرها گرفته شده‌اند (یادآور صحنه‌ای مشابه از فیلم فاوست، ساخته فریدریش ویلهلم مورنا، ۱۹۲۶). ابرهای بی‌پایان ذات حیات هستی‌بخش را تصویر می‌کنند. به زودی زمین ظاهر می‌شود؛ از لابه‌لای ابرها متولد می‌گردد. دورنمای نورمبرگ که در مه پیچیده شده است، به دنبال می‌آید؛ انگار بهشت لحظه تکوین را می‌گذراند. هیتلر در حال رسیدن به زمین است. سایه یا روح هواپیمای حامل منجی روی شهر می‌لغزد و آن را لمس می‌کند. تبرک می‌کند. هواپیما با زمین تماس پیدا می‌کند. آلمانی‌ها/بهشتی‌ها منتظر هستند. در هواپیما/حجاب کنار می‌رود. آنجا است آنکه بهشت انتظارش را می‌کشیده است! چه‌کسی می‌تواند ادعا کند که این صحنه واقعی است، یا حتی واقعی نیست، اگر در نظر نگیرد که ریفنشتال می‌خواهد "فانتزی واقعیت را که از خود فانتزی، فانتزی‌تر است" نمایش بدهد. صحنه‌های فیلم ثبت تاریخ نیستند، خود تاریخ هستند ـ تاریخ هنر، تاریخ سینما و تاریخ فانتزی موجود در واقعیت.