دوشنبه, ۲۲ بهمن, ۱۴۰۳ / 10 February, 2025
مجله ویستا
پشیمان از ملاقات آقای وندرس
● دلم میخواست ویم وندرس را از نزدیک ببینم و با او صحبت کنم. دیدم و صحبت کردم. از منش و حرف زدنش هیچ خوشم نیامد. بهنظرم یک خودشیفتهٔ تمامعیار آمد. بهویژه شبی که برای گرفتن یوزپلنگ افتخاری با لباسهای مضحکی در پیاتزاگرانده روی صحنه رفت و در مقابل بیش از هشتهزار تحسینکننده که یکی از آنها آقای گرهارد شرودر صدراعظم آلمان بود که برای ارج گذاشتن به او به لوکارنو آمده بود، حرفهای لوسی زد و حرکتهای لوستری کرد. شب عد، همان جایزه را همانجا به آقای کیارستمی اهدا کردند. او آرام و متین و مؤقر روی صحنه رفت، جایزهاش را گرفت، تشکر کرد و جای خود را به نمایش فیلم زیر درختان زیتون داد. آقای کیارستمی و آقای داریوش مهرجوئی از نادر افرادی هستند که من میشناسم که شهرت فراوان سلامت روانشان را مختل نکرده است.
ویم وندرس در شب گرفتن جایزه، گردهارد شرودر را ”صدراعظم خودم“ خطاب کرد و فردا مطبوعات آلمان او را به باد تمسخر گرفتند که چرا او صدراعظم را از آنِ خود میداند و نه صدر اعظم منتخب ملت آلمان؟ صد البته که این حرفها به فیلمهای گاه عالی و کارگردانی عالیتر او هیچگونه ارتباطی ندارد، اما متأسفانه آخرین فیلمش نیا در بزن که پس از مراسم جایزه گرفتنش به نمایش درآمد چنگ زیادی به دل بسیاری از منتقدان سینمائی نزد. وقتی نظر کارگردان هموطن، بیژن میرباقری، را جویا شدم گفت: ”آنقدر فیلمش خوب بود که تا صبح نخوابیدم.“ باز هم صدالبته که قرار بر این است که سلیقهها متفاوت باشند.
داستان فیلم را که سام شپارد فیلمنامهنویس و بازیگر اصلی آن است، حتماً میدانید: ”پدری میانسال و الکلی و تنها و تلخکام به جستوجوی فرزند نادیدهاش میشتابد، او را پیدا میکند، امیدوارتر میشود. با شیاطین درونش میجنگد و میکشد زندگانی تکهتکهاش را سروسامان بخشد، اما نمیتواند. پایان فیلم جگرسوز است. داستان خوب، بازیگران خوب، دیالوگها خوب، فیلمبرداری که در ایالتهای مونتانا و نوادا انجام گرفته خوب، کارگردانی خوب، اما فیلم قدری کسلکننده و تکراری است و تماشاگر را ارضا نمیکند. چرا؟ پیش از نمایش فیلم، ویم وندرس گفت: ”این بهترین فیلمی است که ساختهام.“ سپس اصرار کرد که ما بینندگان هم در این عشق با او سهیم باشیم.
بیژن میرباقری که گفتم گفت تا صبح خوابش نبرد. محمد حقیقت از بازگشت نسبتاً موفق ویم وندرس نوشت. بازگشت؟ مگر جائی رفته بود؟ آقای صفی یزدانیان هم با یادآوری جایزههائی که نثار وندرس کردهاند، هر نوع انتقادی را بر استاد ”کلیشهای“ خوانده و تحریم کردهاند. من اما اینگونه فکر نمیکنم. واضح است که هیچ هنرمندی در هیچ زمینهٔ هنری نمیتواند شاهکار پشت شاهکار خلق کند و این بیحرمتی یا قدرناشناسی نیست اگر گفته شود که ویم وندرس سوای چند فیلم عالی، چند فیلم میانمایه و غیرمشعشع نیز ساخته است. او همچنان ”استاد“ و پویا و خلاق است و اینکه به ”پایانش رسیده“ فقط ذهنیت شرقی است که هنرمندی را در شصتسالگی ”تمام شده“ میداند و تعجب میکند چرا اصلاً هنوز زنده است... تجربه به من ثابت کرده که بهتر است نخواهیم با هنرمندان بزرگ آشنا شویم و اگر شدیم بهتر است با آنها حرف نزنیم. از من گفتن.
● امسال آخرین سال ریاست پنجسالهٔ خانم ایرنه بینیاردی، مدیر هنری جشنوارهٔ فیلم لوکارنو بود. ظاهراً ایشان خوش دارند مجدداً به نقد فیلم در روزنامهٔ معتبر لارپوبلیکا چاپ ایتالیا بپردازند و زمان بیشتری را با خانواده بگذرانند. ایرنه بینیاردی در میان منتقدان سینمائی، مدیری سختکوش اما کمظرفیت در مقابل انتقاد شناخته شده بود [مثل همه، مگر نه؟]. مثلاً تحمل نداشت گفته شود که تعداد فیلمهای انتخابیاش در بخشهای گوناگون جشنواره سرسامآور و طاقتفرساست؛ یا اینکه سعی دارد جشنوارهٔ جمعوجور و زیبا و دوستانهٔ لوکارنو را شبیه جشنوارههای کن و ونیز و برلین کند؛ یا انتخاب میهمانان ویژه و داورانش روی حسابگرهای خاص یا توصیهٔ قدرتمندان هنر هفتم است. اما آنچه او را با مطبوعات در انداخت این انتقاد آنها بود که وی هنر سینما را بیش از حد بهسوی سیاست کشانیده و شعارگونه کرده است. انتقاد دیگری که او را خیلی عصبانی کرد این بود که لزومی ندارد در سفرهایش، که کم هم نبودند، در هتلهای پنجستاره اقامت کند. در مقابل، گلایهٔ این بانوی گاه تندخوی ایتالیائی: در یکی از آخرین مصاحبههایش گفت: ”وقتی میروم خرید اغذیه و میوه و سبزی، اهلای لوکارنو مرا تحویل نمیگیرند و به من سلام نمیکنند.“
جانشین خانم بینیاردی، آقای فردریک مِر، یک سوئیسی ۴۵ ساله اهل نوشاتل است؛ شخصیتی حرفهای و شناخته شده در محافل سینمای بینالملل. او در نخستین مصاحبهٔ مطبوعاتیاش در پایان جشنواره گفت برنامهاش این است که لوکارنو را سیاستزده نکند و ”هنرسینما“ را جایگزین ”سینمای سیاسی“ کند.
● امسال هم بخش ”مرور بر آثار“ که به ارسن ولز اختصاص داشت از سایر بخشهای جشنواره به مراتب جالبتر و دیدنیتر بود. هنوز خیلیها فکر میکنند قدیمیها بهتر از امروزیها فیلم میسازند. استثناهای درخشانی البته وجود دارد، اما فیلم بد خیلی زیاد دیدیم.
در بخش مسابقهٔ بینالملل که قرار است استعدادهای جوان فیلمهای آوانگارد با مضمونهای نو به نمایش گذاشته شود، کشف حیرتانگیزی نکردیم، تمها همان تنهائی انسان مدرن، سرگشتگی، بحرانهای مکرر عاطفی و فقدان مراوده و درک صحیح بود. اما سه فیلم خوب در این بخش به نمایش گذاشته شد که یکی از آنها فیلم ما همه خوبیم با کارگردانی بیژن میرباقری بود که برندهٔ جایزه دوم (یوزپلنگ نقرهای) شد. مسائل مهاجرت اینبار از منظر خانوادهای روایت میشود که بیخبر از سفر کردهشان میماند. این نخستین فیلم بلند میرباقری فیلم سنگین و اثرگذاری است که اگر سرفههای پدر خانواده آنقدر طولانی نبود و دل و رودهٔ بیننده را بههم نمیریخت و برای یکبار هم که شده در یک فیلم ایرانی باران نمیآمد، اثرگذارتر میشد. این عنصرهای تکراری و ملودراماتیک که جزء جدانشدنی فیلمهای ایرانی شدهاند، فیلم را سانیمانتال و ضعیف میکنند. با دو تکسرفه یا اشارهای کوتاه در دیالوگ هم میفهمیدیم که پدر ناخوشی مهلکی دارد؛ یا وضع روحی دگرگون فلان شخصیت فیلم را نیز بدون بارش باران از سرووضع و قیافهاش درک میکردیم. دیالوگهای قوی فیلم گاه با زیرنویسهای ضعیف انگلیسی رنگ باخت. بهویژه وقتی مادر مقابل دوربین ویدئو با پسرش صحبت میکند که شاید بهترین صحنهٔ فیلم باشد.مستند مادهٔ ۶۳ (مهوش شیخالاسلامی) که در بخش حقوق بشر به نمایش گذاشته شد، بهدلیل همین اشتباهها در ترجمهٔ دیالوگ، برای خارجیان چندان مفهوم نبود. فیلم میتوانست قدری کوتاهتر باشد. بعضی حرفها چندین و چند بار تکرار میشد که در درازمدت کسلکننده بود.
اما فیلم رئیسجمهور میرقنبر (محمد شیروانی) در بخش مسابقهٔ فیلمهای ویدئو، دچار سرنوشت اسفباری شد. زیرنویسها به کنار، در پایان فیلم جلسهٔ گفتوگو با کارگردان انجام شد که کاش نمیشد. مترجمی جوابهای کارگردان را جمله به جمله نخست به ایتالیائی و سپس به انگلیسی ترجمه میکرد (البته پس از اینکه سؤال را برای کارگردانی ترجمه میکرد). تصور کنید چقدر طول میکشد تا سؤالی بشود، برای کارگردان ترجمه شود، جواب او به فارسی داده شود. سپس جمله به جمله به دو زبان ایتالیائی و انگلیسی ـ خوب یا بد ـ ترجمه شود. رشتهٔ سخن پاره میشد و کسی چیز زیادی نمیفهمید؛ بهگونهای که این تکهتکههای سخن کارگردان با سکتههای مکرر موجب اعتراض خبرنگار لوموند شد و از سالن رفت. حیف از این فیلم خوب که اینگونه نتوانست اعتبار لازم را بهدست آورد. نداشتن یک زبان خارجی همواره موجب میشود که کارگردانان ما در طول جشنواره فقط کنار هم بنشینند و نه فیلم ببینند و نه با سایر همکارانشان از کشورهای دیگر بجوشند و اگر تقاضای مصاحبهای از آنها بشود، دربهدر دنبال مترجم بگردند و تازه نتیجه چندان جالب نمیشود.
در مسابقهٔ بینالملل که برخلاف فیلمهای سیاسی سال گذشته، به سینمای دروننگر و روانشناسانه همراه با عنصر فانتزی مبدل شده بود، دو فیلم ممتاز دیدیم. یک فیلم نُه داستان زندگی (رودریگو گارسیا) که یوزپلنگ طلائی (جایزهٔ اول) جشنواره را برد و دیگری فیلمی از برادران دوقلوی کوای (Quay) که جایزهای نبرد جزء تقدیرنامهٔ ویژهٔ هیئت داوران.
رودریگو گارسیا که در کلمبیا متولد و در مکزیکوسیتی بزرگ شد و سپس برای تحصیلات سینمائی به آمریکا رفت؛ پسر نویسندهٔ نامدار و برندهٔ جایزهٔ نوبل ادبیات گابریل گارسیا مارکز است. او مانند اغلب فرزندان شخصیتهای مشهور، خوش نداشت کسی بداند که فرزند نویسندهٔ بزرگ کلمبیائی است. شاید خوف داشت بگویند فیلمنامهاش را پدرش برایش نوشته است. نخستینباری بود که اکثریت قریب به اتفاق منتقدان سینمائی با داوران همعقیده بودند که این بهترین فیلم مسابقهٔ بینالملل است. نُه داستان زندگی دوازده دقیقه از بحرانیترین لحظههای زندگی نُه زن را روایت میکند. ضرباهنگ و ساختار فیلم همراه با بازی درخشان نُه زن، از جمله هالی هانتر و سیسی اسپیسیک، نه فقط جایزهٔ اول که جایزهٔ بازی دستهجمعی نُه بازیگر را بهعنوان ”بهترین بازیگر زن“ جشنواره گرفت. شخصیتپردازی هوشمندانه و ظریف رودریگو گارسیا در این نُه سکانس دوازده دقیقهای، با نمایش رویاروئی نُه زن با خود و نمایش بیمهای درونیشان، بیننده را درگیر این بحرانهای روحی میکند.
پیانو کوککن لرزهنگار (برادران کواِی) شگفتانگیزترین و عجیبترین فیلم جشنواره بود. فیلم با گفتهای از تاریخنگار رومی، سالوست، آغاز میشود: ”این اتفاقها هرگز نمیافتند، اما وجود دارند.“ این جمله کلید این فانتزی غریب تخیلی است که حقیقت در آن همواره کج و کوله و تحریف میشود و در هیچ قالبی نمیگنجد. داستان فیلم، اگر فیلم داستانی داشته باشد، در محور زن زیبائی است که خوانندهٔ اپرا است. این زن در حین خواندن روی صحنه بهگونهای اسرارآمیز کشته میشود، آنهم در شبی که قرار است با محبوبش ازدواج کند. یک پزشک دیوانه جسد او را به جزیرهای ترسناک و خانهٔ دورافتادهاش در آنجا میبرد و زندهاش میکند، اما زندهای که نیمهجان است و مات و مبهوت و روانپریش. داستان فیلم اهمیتی ندارد و بهانهای است برای پژوهشی عمیق دربارهٔ جنون. تصویرها، رنگها، موسیقی، شخصیتها، ریتم و ساختار، همه و همهچیز در این فیلم اعجابانگیز، گاه ترسناک و دلهرهآور، اما همیشه زیبا و میخکوبکننده است.
یکی از بدترین فیلمهای مسابقه و شاید همهٔ بخشها، از کشور میزبان بود. سَمیر کارگردان سوئیسی عراقیتبار، با امکانات بسیاری که دولت سوئیس به او داده و میدهد، فیلمی با اعتبار سه میلیون فرانک سوئیس به نام سفیدبرفی ساخته که به مسابقهٔ بینالملل راه یافت. فیلم دربارهٔ بیبندوباری دیوانهکنندهٔ جوانان پولدار زوریخ است که نگاه سطحی کارگردان که ظاهراً چیزی از آن زندگی ندیده و نمیداند آنرا فیلمی تصنعی، بیمحتوا و بسیار مضحک کرده است. پایان کودکانهٔ فیلم قهقههٔ بینندگان را به هوا میبرد. بازیهای اغراقآمیز و دیالوگهای مسخره، فیلم را به کاریکاتوری از آنچه کارگردان شاید در مخیلهاش داشته نزدیک کرده است.
شبیه هم در پیاتزا گرانده شاهد تجلیل از جان مالکوویچ بودیم که جایزهٔ افتخاری جشنواره به وی اهدا شد. بیتردید او یکی از بهترین بازیگران جهان است و سبک بازی طعنهآمیز و بازیگوشانهاش مشهور است و تنها بازیگری است که نامش عنوان فیلمی شده: جان مالکوویچ بودن (اسپایک جونز).
فیلم پایانی جشنواره، نشویل ساختهٔ رابرت آلتمن در حضور ستارهاش جرالدین چاپلین بود. چرا نشویل؟ چرا فیلمیکه سیسال پیش ساخته شده برای شب پایانی جشنواره انتخاب شده؟ پاسخ ایرنه بینیاردی: ”چون مانند قلهٔ کوه اورست، آنجاست. چون شناختی را که از جامعهٔ سیسال پیش آمریکا به تصویر کشیده هنوز هم امروز مستند و موجه است.“
میتوان اضافه کرد که نشویل شاهکار رابرت آلتمن است و فیلمی بینظیر و ماندگار از جامعهٔ آمریکائی در دههٔ ۱۹۷۰. باز هم تکرار کنم که قدیمیها از امروزیها خیلی بهتر میساختند؟
مینو مشیری
منبع : ماهنامه فیلم
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست