جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

مروری بر زندگانی فقیه اصولی مرحوم آیت الله تبریزی


مروری بر زندگانی فقیه اصولی مرحوم آیت الله تبریزی
محاسنش کاملا سپید شده بود و سال‏های پایانی عمر خود را می‏گذراند، کارنامه زندگیش را مرور می‏کرد که چگونه دست عنایت الاهی وی را به حوزه علمیه کشاند.
دوم دبیرستان، با همه شور و نشاط نوجوانی، مثل همه دوستانش، اصلاً فکر نمی‏کرد روزگار با او چه خواهد کرد.
دانش‏آموز خوش ذوق و با استعدادی بود و معلمانش آینده‏ای روشن را پیش رویش می‏دیدند، می‏توانست یک پزشک ماهر یا مهندس مشهور شود و شاید هم یک معلم باهوش، ولی انگار در دلش نوری تابید، یکباره دبیرستان را رها کرد، نه تنها اطرافیان که معلمان و دوستانش نیز تعجب کردند، ولی او تصمیمش را گرفته بود و اکنون سال‌هاست که از آن تصمیم می‏گذشت.
نگاهش را به دوردست‏ها افکند، مدرسه طالبیه تبریز، هم حجره‌ای‌ها و استادانش را دید با همان صمیمیت طلبگی و بی پیرایگی، هیجده ساله بود که به طالبیه تبریز وارد شد و بیست و دو سال داشت که هوای هجرت به سرش زد، ساکش را بست و فردای آن روز با دوستانش خداحافظی کرد.
قم، همان مرکز بزرگ علم و ادب، قدم‏های جوان تبریزی را احساس کرد و از شوق دیدار لختی به خود بالید، سال ۱۳۲۷ ه.ش بود که وارد قم شد و اکنون نیز پیرمردی بود، نشسته در گوشه‏ای از قم.
خورشید کاملاً پهن شده بود و میرزا هنوز در زیر گرمای ملایم خورشید کارنامه‏اش را مرور می‏کرد، آهی کشید و به فکر فرو رفت، پنج سال تمام در قم ماند و از اساتید و مراجع بزرگی چون آیة الله‌ بروجردی(ره) و آیة‌الله حجت(ره) بهره‏ها برد، آوازه شهرتش همه حوزه را فرا گرفت. از سوی آیة ا...بروجردی به عنوان ممتحن طلاب برگزیده شد.
تکه ابری، سایه بر سرش افکند و نور خورشید لحظه‏ای کم رنگ شد، به خودش آمد، در کنج خانه نشسته است و اکنون سال‌ها است که با جوانی خداحافظی کرده است، دستی به صورتش کشید، چین و چروک صورتش، نشان از سال‏های دوری داشت. لبانش به تبسم نشست؛ آه....چه زود گذشته است!!!
باید حرکت می‏کرد و این بار به دیار امیر المومنین(ع) و معارف حوزه نجف می‌رفت. چند روز بعد عازم شد.
سال ۱۳۳۲ ه.ش بود که وارد نجف شد، بسیار شادمان بود، چون می‏توانست آنچه از بزرگی و رونق درس‏های نجف شنیده بود را ببیند، درک کند و بهره ببرد.
چند روزی طول کشید تا جایی برای اقامت پیدا کند، سرانجام به جلسه درس حضرت آیة الله خویی (ره) رفت، در درس‏های دیگر هم حاضر می‌شد، از آیة‌الله سید عبدالهادی شیرازی(ره) بهره‌ها برد.
ذهن تیز، حافظه قوی و بنیه علمی بالا- که اندوخته روزگار تحصیل در قم بود - توجه اساتیدش را جلب کرد و به زودی از اعضای شورای استفتای آیة‌الله خویی (ره) گردید، خودش نیز درس می‏گفت - مکاسب و کفایه - و شاگردان بسیاری داشت.
با این که لهجه ترکی داشت ولی درسش از شلوغ‏ترین درس‏های نجف بود، عمق و محتوای مطالب چنان شاگردان را به شوق آورده بود که از وی تقاضای تدریس خارج کردند و میرزا که به اعتراف استادش - مرحوم آیة ا...خویی - مجتهد مطلق بود به کرسی درس خارج نشست.
پرکاری و تلاش بی‌درنگ میرزا، طلاب جوان را به تعجب وامی‌داشت و عمق مباحث، آنان را به کار و تلاش جدی وادار می‌ساخت.
درس میرزا تعطیلی نداشت مگر در ایام تبلیغ که آن هم به اصرار میرزا همه به تبلیغ می‏رفتند، میرزا خود نیز از مبلغان معارف اهل‌بیت(ع) بود و هیچ گاه اشتغال به تدریس و تحقیق، مانع از تبلیغ وی نبود، کرکوک عراق به خاطر تبلیغ‏های مستمر و مخلصانه میرزا پایگاه تشیع شد و معارف علوی مثل نقل و نبات بر سر زبان‏ها افتاده بود، صفای باطن میرزا آن ها را براه آورد و محبت اهل بیت(ع) و اعتقاد به مکتب تشیع را در ضمیرشان نشاند.
بیست و سه سال از آن مهاجرت می‏گذشت و میرزا در این سال‏ها لحظه‏ای از حرکت نایستاد، زیر باران لحظه‌ها پیاپی کار می‏کرد و دریغ از لحظه‏ای که به استراحت گذرانده باشد!!
هوای کربلا کرد، دلش برای زیارت تنگ شد، پا به سفر نهاد و ساعاتی بعد، لب به ضریح حضرت اباعبدالله الحسین (ع) گذاشت، هق هق گریه‏اش شنیدنی بود. قطره‌های اشکش در میان محاسنش گم می‌شد، با مولایش هم به ترکی سخن می‏گفت.
جانش توان گرفت و روحش شاداب شد و سرانجام راهی نجف گردید.
بازگشت به ایران: آسمان آبستن حادثه‌ای بود و لحظه‏ای بعد، بعثی‏ها، مجتهد مطلق و مدرس جوان نجف را مجبور به ترک عراق کردند و میرزا دوباره به شهر قم بازگشت.
زمین قم، قدم‏های او را می‏شناخت و از گام‌هایش احساس آرامش می‏کرد و فقط مانده بود چگونه خیر مقدم بگوید.
حلقه درس: به‌زودی عزم کار کرد و تدریس و تحقیق ادامه یافت. روزهای گرم قم دلش را متوجه نجف می‏کرد، ولی برای او هر جا که بتواند به مکتب تشیع خدمتی کند، دوست داشتنی بود.
طلاب جوان به گرد شمع وجودش حلقه زدند و دیری نپائید که جلسه درسش از شلوغ‏ترین درس‏های خارج فقه و اصول قم گردید و دانشوران بسیاری از آبشخور معارف فقهی وی کامشان را سیراب کردند.
همیشه کوله بارش پر از مطالب نو بود و حیف که زمان برای بیان آن همه تحقیق اندک بود، شاگردانش را دوست داشت و تلاش فراوانی در تربیتشان داشت، گاهی که ساعت درس تمام می‏شد با اشتیاق تمام می‏‌گفت: «صبر کنید یک مطلب دیگر برایتان بگویم». از گفتگوی علمی و ان‌قلت‌های طلبگی خسته نمی‏شد. جانب اخلاق را فرو نمی‏گذارد، از مثال‏های فرضی پرهیز داشت و مثال‏های ملموس و عینی می‏زد، آراء تحقیقی خود را با اعتماد فوق‌العاده‏ای بیان می‏کرد و گاهی به شوخی می‏گفت «به زمین بروید به آسمان بروید مطلب همان است که گفتم» و این دل گرمی خوبی برای اعتماد به نفس یافتن شاگردانش بود.
جلسه عمومی، شاید مجال بحث‏های گسترده طرفینی نبود، میرزا به سبک علمای نجف، جلسه‏ای در منزل گذاشته بود که به جلسه کمپانی معروف بود، شاگردان قوی اداره‌کنندگان این جلسه بودند. آنها با طرح مسائل و اشکال‌های مختلف زوایای دیگری از بحث را روشن می‏‌کردند و استاد با دقت فراوان پاسخ می‏گفت. گاهی این گفت و شنود ساعت‏ها طول می‏کشید و استاد همچنان با سرحالی پاسخ می‏گفت.
مشهور بود، درس میرزا مجتهد پرور است، هر کس که چند صباحی به درسش حاضر می‏شد، خود می‏یافت که چنین است. باید ساعت‌هایی از شب و روز غرق در مطالعه می‌شدی تا بتوانی همگام با استاد- که خود محقق بدون تعطیلی بود - حرکت کنی.
با شاگردانش روابط صمیمانه‌ای داشت و رعایت حال آنها را می‏کرد. بارها اتفاق افتاد که شاگردی را صدا می‏کرد و می‏‌گفت: «مساله اینگونه است...» و این گونه از او رفع شبهه و اشکال می‏کرد.
به آنها امید می‏داد و اجتهاد را قله‏ای دست نایافتنی جلوه نمی‏داد، بلکه معتقد بود با تلاش مستمر می‏توان مجتهد شد، هرچند صاحب استعداد فوق العاده هم نباشی.
آفتاب از خانه میرزا جمع می‏شد و او هنوز نشسته بود، تبازخوانی هشتاد سال زندگی کار آسانی نبود.
نگاهش را از افق گرفت و به کتابخانه‏اش دوخت، قفسه‏ای پر از آثار و تالیفات خودش بود، تالیفاتی که چه شب‏ها تا اذان صبح، قلم از کاغذ برنداشت و سر از کتاب نگرفت تا آن‏ها را نوشت؛ فی علم الاصول، شرح کفایة الاصول، دروس فی مسائل علم الاصول، تنقیح مبانی الاحکام، القضاو الشهادة، الحدود و التعزیرات، القصاص، فی علم الفقه، ارشاد الطالب (حاشب مکاسب ۴ جلد)، تنقیح مبانی العدوة، فدک، طریق الیقین، ظلمات فاطمة الزهرا (س)، زیارة عاشورا فوق الشهادت و ده‏ها کتاب و رساله دیگر که اکنون از جلوی چشمانش می‏گذشت.
اگر چه خود برای مرجعیت گامی برنداشت و از شهرت پرهیز داشت، لیکن آن زمان که این بار سنگین بر شانه‏اش نشست، شانه خالی نکرد و با تدبیر و درایت به شایستگی از عهده آن بر آمد.
مناجات میرزا و گریه‏های نماز شبش هنوز در خاطره اطرافیان او زنده است. عشق و ارادت او به اهل بیت و گریه هایش دیدنی بود، دل سوخته و حالت انکسار وی همه را منقلب می‏ساخت، به ساحت حضرت فاطمه زهرا علیها سلام ارادت ویژه داشت و در سالروز شهادتش با پای برهنه و شال عزا، گریان و دل شکسته به حرم بی بی فاطمه معصومه سلام الله علیها مشرف می‏شد، در مصیبت حضرات معصومین و ابا عبدا...الحسین(ع) منقلب می‏گشت و به حفظ شعائر حسینی سخت تاکید داشت.
درس اخلاقش، توجه به خدا بود و حالت استخاره گرفتنش دیدنی، چشمانش حلقه‏ای از اشک می‏شد و قلبش یکسره توجه به خدا می‏یافت، گویی با خدا به مشافهة سخن می‏گوید، دلدادگی و شیدایی میرزا به خدا او را از ظواهر دنیوی غافل ساخته بود و در حالی که می‏توانست از بهترین امکانات بهره‏مند باشد، کمترین اعتنایی به آن نداشت.
مجلسش، مجلس حلم و حیاء بود، کسی در آن تحقیر نمی‏شد و اجازه تحقیر دیگران را نمی‏داد، کارهای شخصی منزل را خود انجام می‏داد و بارها با اصرار شاگردان و ارادتمندان خود برمی‏خورد که تمنای فراهم آوردن مایحتاج زندگیش را داشتند و میرزا سپاس گویان، عذرخواهی می‏کرد و هرگز اجازه چنین کاری را نمی‏داد و این چنین عمری بی تکلف زیست.
موشک‌باران قم وحشتی به دل‏ها انداخت و ارادتمندان میرزا را به فکر چاره انداخت، هر چه اصرار کردند تا آرام شدن اوضاع به خارج قم برود، قبول نکرد و گفت: «چرا باید عده‏ای زیر موشک باشند و ما راحت باشیم». شاگردانش را به شرکت در جبهه‏ها توصیه می‏کرد. این بود که بسیاری از آنان به فیض شهادت رسیدند.
در یکی از سال‏های جنگ، سخنرانی مهمی کرد و هویت صدام و اهداف حزب بعث را برملا ساخت، سرنوشت جنگ را تعقیب می‏کرد و برای رزمندگان اسلام بارها ختم و توسل می‏گرفت، به شهدا عشق می‏ورزید و در تشیع جنازه آنان شرکت می‏جست. در مراسم بزرگداشت شهیدی خود سخنرانی کرد و گفت: مرجع ما عباس (نام شهید) است، مرجع ما شهیدانند، همین بسیجیان! رزمنده‏ای را - که از شاگردانش بود - مکلف کرده بود که هر بار برایش از جبهه و جنگ گزارش مفصلی ارایه کند.
آفتاب غروب کرده بود و موذن بانگ برداشت و میرزا قامت بست.
انالله و انا الیه راجعون، حضرت آیة الله میرزا جواد آقا تبریزی به ملکوت اعلی پیوست! خبر بسیار تلخ و شکننده بود ولی چاره‏ای جز تسلیم فرمان حق نبود، بسرانجام کارنامه فقیهی نامدار که به قول خود چهل سال طعم تعطیلی و استراحت را نچشیده بود، بسته شد و در کنار آرامگاه مبارک حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها در خانه ابدی خود آرام گرفت. روحش شاد و یادش گرامی باد.
● روز شمار زندگی؛
ـ تولد: سال ۱۳۰۵ شمسی در تبریز
ـ تحصیلات کلاسیک: تا دوم دبیرستان
ـ ورود به حوزه: سال ۱۳۲۳ در سن هیجده سالگی روز شمار زندگی؛
ـ تولد: سال ۱۳۰۵ ش در تبریز
ـ تحصیلات کلاسیک: تا دوم دبیرستان
ـ ورود به حوزه: سال ۱۳۲۳ در سن هیجده سالگی
ـ هجرت به قم: سال ۱۳۲۷ و اقامت ۵ ساله
ـ هجرت به نجف: سال ۱۳۳۲ و اقامت ۲۳ ساله
ـ بازگشت به قم: سال ۱۳۳۵ و اقامت تا پایان عمر
ـمرجعیت: سال ۱۳۴۰
ـ رحلت:سال ۱۳۸۵
مطالب این مقاله از نشست حلقه علمی افق با عنوان بررسی ابعاد علمی و سیره تعلیمی آیت اللَّه میرزا جواد تبریزی در دفتر تبلیغات اسلامی خراسان رضوی گرفته شده است.
منبع : خبرگزاری رسا