چهارشنبه, ۱۷ بهمن, ۱۴۰۳ / 5 February, 2025
مجله ویستا
تفسیر سوره حشر اطاعت از امر و نهیِ پیامبر(ص) و مفهوم تفویض
«وَ ما افاء اللّهُ علی رسولِه منهم فَما أوْجَفْتُمْ علیه مِنْ خیلٍ وَ لا رِكابٍ ولكنّ اللهَ یُسلِّطُ رُسُلَهُ علی مَنْ یَشاءُ واللهُ علی كلِّ شیءٍ قدیرٌ * ما أَفاءَ اللّهُ عَلی رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَی فَلِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ و لِذِی الْقُرْبَی وَالْیَتامی وَالْمَساكِینِ وَابْنِ السَّبِیلِ كَیْ لایَكُونَ دُولَهَٔ بَیْنَ الأَغْنِیَاء مِنْكُمْ وَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَاتَّقُوا اللّهَ إِنَّ اللّهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ؛۱ و آن چه را خدا از آنان به رسم غنیمت عاید پیامبر خود گردانید [شما برای تصاحب آن [اسب یا شتری بر آن نتاختید، ولی خدا فرستادگانش را بر هر كه بخواهد چیره میگرداند و خدا بر هر كاری تواناست.
آن چه را خداوند از اهل این آبادیها به رسولش بازگرداند، از آن خدا و رسول و خویشاوندان او، و یتیمان و مستمندان و در راه ماندگان است، تا [این اموال عظیم] در میان ثروتمندان شما دست به دست نگردد! آن چه را رسول خدا برای شما آورده بگیرید [و اجرا كنید]، و از آنچه نهی كرده خودداری نمایید؛ و از [مخالفت] خدا بپرهیزید كه خداوند كیفرش شدید است!»
بزرگان اهل سنت نیز همانند امامیه از آیه «وَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا» اطلاق فهمیدند. اگرچه امام فخر رازی نخست «ما اتیكم الرّسول» را به همان «ما آتیكم من الغنیمهٔ والفیء» معنا كرده است، اما بعد میگوید اَجود این است كه این آیه اطلاق دارد در هرچه كه پیامبر گفت یا داد و یا نهی كرد؛ چه در مسائل حكومتی و چه در تبیین احكام.
قبل از او زمخشری در «كشاف» نیز همین معنا را بیان كرده است. كه هم شامل حكم میشود و هم شامل حكومت. توضیح آن این است كه خدای سبحان رسول الله(ص) را هم والی امور مسلمین معرفی كرد هم مبیّن و مفسّر و معلّم مردم و فرمود: «و انزلنا الیك الذّكر لتبیّن للناس ما نزّل الیهم»۲، «یعلّمهم الكتاب والحكمهٔ»۳ از طرف دیگر هم به ما فرمود: «اطعیوا الله و اطیعوا الرّسول»۴. این اطاعت رسول، هم در مسائل حكومتی است هم در مسائل احكام، چون اولین مبیّن و اوّلین معلم، وجود مبارك رسول الله(ص) است اگر ایشان چیزی را در احكام یا در حكومت فرمود اطاعت از دستور وی ضروری و لازم است. گذشته از این كه آیه «ما آتیكم الرّسول» اطلاق دارد آن آیات هم تأیید میكند.
زمخشری در «كشاف» لطیفهای را نقل میكند و میگوید: ابنمسعود به مسلمانی كه در حال احرام، لباسهای رسمی و دوخته در بر كرده بود گفت: تو كه مُحرمی لباسهای دوخته را نباید در بر كنی. آن شخص به ابن مسعود گفت: یك آیهای از قرآن بیاور كه دلالت كند مُحرم نباید لباس دوخته بپوشد او همین آیه را خواند كه: «ما آتیكم الرّسول فخذوه و ما نهاكم عنه فانتهوا».
ما كه نباید همه احكام را از قرآن بگیریم، سنّت هم هست، خود قرآن فرمود من خیلی چیزها را به رسول گفتم، هم چنین خود رسول الله(ص) به ما فرمود: «خذو عنی مناسككم» شما دستور حج را از من بگیرید. صدها مسئله در باب حج هست كه برخی از آنها در قرآن آمده است بقیّه در قرآن نیست از سنت است، محرّمات احرام چیست؟ تروك احرام چه كفارهای دارد؟ كفّاره یا قضا دارد یا ندارد؟ مُحرم اگر كجا بمیرد حجّش قبول است و كجا حجّش قبول نیست؟ هیچ كدام از اینها در قرآن نیست. درباره نماز هم این چنین است، پیامبر(ص) فرمود: «صلّوا كما رأیتمونی اُصلّی». در سایر ابواب نیز همین طور است.
در روایات ما یك سلسله مسائلی هست كه بوی افراط میدهد، این روایات فراوان است. مرحوم كلینی ـ رضوان الله علیه ـ در اصول كافی، بابی را تحت عنوان «تفویض» باز كرده است؛ یعنی كارهای دین به ائمه(ع) تفویض شده است. در این روایات كلمه «تفویض» فراوان است. بخشی از این روایات در اصول كافی است و قسمتی در كتابهای دیگر روایی. بسیاری از این روایات را صاحب تفسیر شریف «نور الثقلین» آورده است، اینك آن روایات را نقل میكنیم تا معلوم شود كه منظور از این «تفویض» چیست؟ آیا همان تفویض مصطلح است یا معنای دیگری دارد كه اعتدال است نه افراط و نه تفریط. در همین تفسیر نورالثقلین جلد پنجم، ذیل همین آیه «ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا» روایاتی از «عیون اخبار الرضا» آورده است:
● روایت اول
وقتی مأمون از امام هشتم(ع) خواست كه ایمان محض را تشریح كند و مقابل آن هم را بیان كند فرمود: یكی از چیزهایی كه در محض اسلام و شریعت الهی دخیل است این است: «والبرائهٔ ممّن نفی الاخیار و شرّدهم و آوی الطّرداء اللعناء و جعل الاموال دولهٔ بین الاغنیاء» انسان باید از آن كه اباذر و امثال او را تبعید كرده و از آن كه تبعید شدههای پیامبر را به مدینه برگرداند تبری كند. «واستعمل السفهاء مثل معاویهٔ»۵ در فرهنگ قرآن كی مثل معاویه بود واقعا سفیه است چون «و من یرغب عن ملّهٔ ابراهیم الاّ من سفه نفسه»۶ در این روایت سخن از شخص نیست، حضرت نمیفرماید معاویه بلكه میفرماید: «مثل معاویهٔ». در بیان نورانی سیّدالشّهدا(س) سخن از «مثلِ یزید» است نه «یزید» فرمود: «و علی الاسلام السلام اذ بلیت الامّهٔ براعٍ مثل یزید»،۷ فرمود در هر عصری اگر زمام مردم را كسی مانند یزید در دست بگیرد «فعلی الاسلام السلام». این چون حكمِ جهانی است از همان اول كلی و فراگیر است نفرمود چون یزید زمامدار شد فعلی الاسلام السلام بلكه میفرماید «مثلِ یزید».
در این بیان امام هشتم(س) سخن از شخص معاویه نیست سخن از «مثلِ معاویه» است، كه فرمود: كسی كه مثل معاویه را روی كار میآورد معاویه سفیه است و حال اینكه معاویه داعیه هوش سیاسی داشت؛ یعنی او چهل سال با تمام سیاستمدارهای داخلی و خارجی زد و بند كرد: بیست سال به عنوان والی و نماینده بیست سال هم به عنوان خلیفه رسمی. چنین كسی را امام هشتم سفیه میداند. در بحثهای قبل هم آوردیم كه اگر تعریف عقل این است كه: «العقلُ ما عُبد به الرحمن واكتسب به الجنان» عكس نقیض آن این است كه «ما لمیُعبَد به الرّحمن فلیس بعقل». اگر كسی در دلش نیرویی دارد كه با او نتواند بهشت را كسب كند، سفیه است. عقل آن است كه انسان بتواند با او خدا را عبادت كند و بهشت را كسب كند.
بعد فرمود: والبراءهٔ من اشیاعهم والّذین حاربوا أمیرالمؤمنین(ع) و قتلوا الانصار والمهاجرین و اهل الفضل والصلاح من السابقین».۸
● روایت دوم:
در عیون اخبار الرّضا باسناده الی یاسر الخادم قال: قلت للرضا علیه السلام ما تقول فی التفویض؟ قال ان الله تبارك و تعالی فوّض الی نبیّه أمر دینه فقال ما آتیكم الرسول فخذوه و ما نهیكم عنه فانتهوا، فامّا الخلق والرزق فلا
خداوند متعال، امر دینِ خود را به پیامبرش واگذاشت و فرمود: آنچه را كه رسول به شما میدهد بگیرید و از آن چه نهی میكند، شما هم دوری جویید. پس مسایل تكوینی تفویض نشد امّا مسائل تشریعی تفویض شد، آفریدن و رزق را، كه از كارهای تكوینی است، خدا به عهده دارد اما تشریع و قانونگذاری را به نبیاش واگذار كرده است. چرا خلق و رزق به پیامبر و ائمه(ع) واگذار نشد، چون خدا در قرآن فرمود: «انّ الله عزّوجل خالق كلّ شیء و هو یقول الذی خلقكم ثمّ رزقكم ثمّ یمیتكم ثمّ یحییكم هل من شركائكم من یفعل من ذلك من شیء سبحانه و تعالی عمّا یشركون».۹
● روایت سوم:
روایت دیگر را كه از «علل الشرایع» از امام هفتم(س) نقل میكند این است كه فرمود: «والله اوتینا ما اوتی سلیمان و ما لمیؤت سلیمان» هرچه خدای سبحان به سلیمان(ع) داد به ما هم داده شد و چیزهایی به ما داده شد كه به سلیمان داده نشد «و لمیؤت أحدا من الانبیاء» این همان است كه در زیارت جامعه هم آمده كه خدا به شما چیزی داد كه به احدی از افراد نداد «قال الله عزّوجلّ فی قصهٔ سلیمان هذا عطائنا فامنن أو امسك بغیر حساب»۱۰ اما درباره رسول خدا(ص) به طور كلی فرمود: «وَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا».
● روایت چهارم:
روایت دیگر كه از اصول كافی نقل میكند این است كه ابیاسحاق میگوید من به محضر امام ششم(ع) وارد شدم و شنیدم كه میفرماید: «انّ الله عزّوجلّ ادّب نبیّه علی محبّته» خداوند متعال، پیامبر(ص) را بر محور محبّت تعلیم كرد، «فقال و انّك لعلی خلق عظیم ثمّ فوّض الیه» كارها را به او واگذار كرده است «فقال عزّوجلّ ما آتیكم الرّسول فخذوه و ما نهیكم عنه فانتهوا» بعد به ما فرمود: «من یطع الرّسول فقد اطاع الله»۱۱
● روایت پنجم:
روایت دیگر این باب كه یونس عن بكار بن بكر عن موسی بن اشیم ظاهرا نقل میكند كه: من در محضر امام نشسته بودم «فسأله رجل عن آیهٔ من كتاب الله عزّوجلّ فاخبره» مردی از آیهای از قرآن سؤال كرد، حضرت آیه را معنا كرد، «ثمّ دخل علیه داخل فسأله عن تلك الآیهٔ فاخبره بخلاف ما اخبر الاوّل» سپس مرد دیگری وارد شد و از همان آیه سؤال كرد، اما حضرت آن را به طرز دیگری معنا كرد «فدخلنی من ذلك ما شاء الله» شبههای در من پیدا شد «حتّی كأنّ قلبی یشرح بالسكاكین» گویا با این كاردها دارند قلبم را شرحه شرحه میكنند گفتم من آن جا پیش قتاده و امثال او بودم، آنها یك نواخت حرف میزدند، اما این جا كه آمدم این شخص یك آیه را چند جور معنا میكند. فقلت فی نفسی تركت ابا قتاده بالشام لایُخطیءُ فی الواو و شبهه» یك واو كم و زیاد نمیكرد چون آنها تقلیدی بود یك چیزهایی را حفظ كرده بودند و میگفتند، اما علوم ائمّه ـ علیهم السلام ـ الهی است و بطون قرآن را یكی پس از دیگری معنا میكردند.
همین داستان را مرحوم آقای حكیم ـرضوان الله علیه ـ در «حقایق الاصول» استعمال لفظ در اكثر از یك معنانقلمیكند.
«فجئت الی هذا یخطیء هذا الخطاء كلّه [معاذ الله] آن مرد با خود گفت: این امام، این همه اشتباه میكند و هر وقت كسی میآید آیه را یك جوری معنا میكند. «فبینا انّا كذلك» در همین حال بودم كه «اذ دخل علیه آخر» یك شخص سوّمی وارد شد «فسأله عن تلك الآیهٔ فاخبره بخلاف ما اخبرنی و اخبر صاحبی» برای این شخص سوم به طرز سوم معنا كرد نه به طرزی كه برای من معنا كرد و نه به آن طرزی كه برای آن شخص قبلی معنا كرد، «فسكنت نفسی فعلمت انّ ذلك منه تقیّهٔ» در این هنگام بود كه آرامش یافتم و فهمیدم كه حضرت این كار را از روی تقیّه میكند. البته احتمال این كه تقیّه نباشد و تفسیر بطون قرآن باشد هم هست،
مرحوم مجلسی ـ رضوان الله علیه ـ در شرح حال ذُریح آورده است كه «ذریح» در تفسیر آیه «ثمّ لیقضوا تفثهم ولیوفوا نذورهم»۱۲ آیه را به سبكِ جدیدی معنا میكند، عبدالله بن سنان به حضور امام صادق(ع) عرض میكند كه: ما از ذریح در زمینه آیه مطلب جدیدی شنیدیم و گفت از شما شنیده و شما این آیه شریفه را برای ما طبق مناسك حج معنا كردید و برای او طور دیگری معنا كردید، فرمود: آری برای او طوری دیگر معنا كردم اما «و من یحتمل مثل ما یحتمل ذریح»۱۳ چه كسی میتواند حرفهای ما را مثل ذریح حمل بكند.
این دعا و تقاضا در یكی از فرازهای نورانی زیارت جامعه آمده كه : «و محتملٌ لعلمكم» این از آن جملههای بسیار برجسته است كه وقتی انسان میخواند باید با حضور قلب بخواند و مسئلت كند كه ای اهل بیت عصمت و طهارت آن توفیق را بدهید كه محتمل علم شما باشم چون خود آنها فرمودند كه احادیث ما «صَعْبِ مُستصعب» است كه «لایحتمله الاّ نبیٌّ مرسل أو ملكٌ مقرّب أو عبدٌ امتحن الله قلبه للتقوی».
این ها كه خبر نیست دعا و جمله انشائیه است؛ یعنی از خدا میخواهم كه توفیقی دهد كه من محتمل علم شما باشم، شما فرمودید معارف و علوم ما را فقط انبیا و صلحا و بندگان خاص میفهمند، من هم به دامن شما بالاخره محتجب و پناهنده شدم و میخواهم از علوم شما استفاده كنم.
آری، این شخص خیال كرد كه كار امام(ع) تقیّه است، البته احیانا احتمال تقیّه هم هست، لذا میگوید: «فسكَنَتْ نفسی فعلمت انّ ذلك منه تقیّهٔ قال: ثم التفت الیّ فقال لی: یابن اشْیَمْ انّ الله عزّوجل فوّض الی سلیمان بن داود فقال: «هذا عطاؤنا فامنن أو امسك بغیر حساب» و فوّض الی نبیّه ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ فقال: «ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا» فما فوّض الی رسول ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ فقد فوّضه الینا»۱۴ من آرامش یافتم و دانستم كه این كار امام(ع) تقیّه است. آن گاه امام به من توجّه كرد و فرمود: ای پسر اشیم. خداوند متعال آن چه را كه به داود داده بود به سلیمان تفویض كرد و فرمود: این بخشش ماست، آن را بیشمار ببخش یا نگهدار، بسیاری از معارف را خدا به پیامبرش تفویض كرد و فرمود: «آن چه را كه رسول به شما داد بگیرید و آن چه را كه نهی كرد از آنها پرهیز كنید» سپس هرچه را كه خدا به پیامبر داد اختیار آن را در اختیار ما قرار داد.● روایت ششم:
روایت دیگری را هم از امام باقر(س) زراره نقل میكند كه «انّ الله عزّوجل فوّض نبیّه امر خلقه لینظر طاعتهم ثمّ تلا هذه الآیهٔ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا؛۱۵ خداوند متعال مردم را به نبیاش (ص) واگذار كرد، سپس امام علیهالسلام این آیه را تلاوت كرد كه ما آتاكُمُ الرَّسُولُ...».
● روایت هفتم:
فضیل ابن یسار میگوید كه: سمعت اباعبدالله(ع) یقول لبعض أصحاب قیس الماصر انّ الله عزّوجل ادّب نبیّه فاحسن ادبه فلمّا اكمل له الادب قال: «انك لعلی خلقٍ عظیم» خداوند متعال، پیامبرش را تأدیب كرد و پرورش داد و هنگامی كه ادب در وی به مرحله كمال رسید فرمود: «همانا تو صاحب خُلقِ عظیمی».
معلوم میشود خلق عظیم تنها این نیست كه انسان خوش اخلاق باشد، بلكه ملكات علمی، كیفیّت كشورداری هم جزء خلق عظیم است وگرنه ارتباطی ندارد كه بفرماید خدا او را تأدیب كرد و به اخلاق عظیم رساند بعد امر مردم را به او واگذار كرد در احكام و حكومت هر دو: «ثمّ فوّض الیه امر الدّین و الامّهٔ».
از این عبارت «امر الدّین والامّهٔ» معلوم میشود كه «ما آتاكُمُ الرَّسُولُ» اطلاق دارد و احكام و مسائل حكومتی هر دو را شامل میشود. «امر الدّین و الامّهٔ لیسوس عباده» امر دین و امّت به او واگذار شد تا بندگان خود را سیاست كند. این همان است كه: دیانت عین سیاست است. چون در روایت قبل هم داشتیم كه هر چه برای پیامبر است در اختیار ائمه ـ علیهم السلام ـ است، پس ائمه هم «لیسوسوا عبادالله» میشود، از همین رو است كه در زیارت جامعه میخوانیم «یا ساسهٔ العباد». و در بیان نورانی حضرت امیر(س) در نامهای كه برای معاویه نوشت فرمود: «و متی كنتم یا معاویه ساسهٔ الرعیّهٔ»۱۶ شما كی سیاستمدار بودید كجا درس سیاست خواندید چه كسی قدرت سیاست عباد را به شما داد. معلوم میشود آن چه را كه امویان داشتند اصلاً سیاست نبود سفاهت بود.
در این جا امام صادق(ع) فرمود: ثمّ فوّض الیه امر الدّین و الامّهٔ لیسوس عباده فقال عزّوجل «ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا».۱۷
چرا رسول الله مُفوّض است چون مسدّد و مؤید است، اول خدا خوب با فرشته غیب او را تسدید كرد و تأیید كرد بعد كارها را به او واگذار كرد.
● روایت هشتم:
باز در همان تفسیر نورالثقلین ذیل آیه كریمه «ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ» آمده است كه زراره میگوید: من از امام باقر و امام صادق ـ علیهما السلام ـ شنیدم كه فرمودند: «انّ الله تبارك و تعالی فوّض الی نبیّه امر خلقه لینظر كیف طاعتهم» خدای سبحان امر مخلوقها را به نبیاش واگذار كرد تا نظر كند ببیند كه مردم در برابر امر رسول ـ صلی الله علیه و آله ـ چه میكنند، بعد به این آیه استدلال كرد كه: «ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا».۱۸
در جمع شیعیان خاص نیازی به قرائت آیه نبود، ولی اگر در مجلس، بیگانهای بود یا در مجلس، خواص حضور داشتند، برای تعلیم خواص به آیات قرآن استدلال میكردند.
● روایت نهم:
اسحق بن عمّار از امام صادق ـ علیه السلام ـ نقل میكند كه: «ان الله تبارك و تعالی ادّب نبیّه فلمّا انتهی به الی ما أراد»، خداوند متعال، پیامبرش را تأدیب كرد و وقتی ادبش به كمال رسید به او فرمود: «انّك لعلی خلقٍ عظیم» سپس امر دین را به او واگذار كرد: ففوّض الیه دینه بعد از آن فرمود: «و ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا».
پس كریمه «انّك لعلی خلقٍ عظیم»۱۹ نشانه كمال ادب است و كریمه «و ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا» نشانه تفویض دین است، این دو آیه دلیل آن دو مدّعا است. «و ان الله عزّوجل فرض الفرایض و لم یقسّم للجَدِّ شیئا» خداوند منان در مسأله ارث برای ورثه فریضهای مشخّص كرده است. ارث را فریضه میگویند تا كسی خیال نكند فقط توصیه است، چون در بعضی از آیات آمده است: «یوصیكم الله».۲۰ در ذیل همان آیات ارث هم آمده است كه: «فریضهًٔ من الله»۲۱ لذا مسائل ارث را برای این كه كسی خیال نكند قابل گذشت است به فرایض یاد میكنند و احیانا از بحثهای ارث به عنوان فَرْضْ و فریضه یاد میكنند. در مسئله ارث برای جَدّ چیزی در قرآن مشخص نشد امّا «انّ رسول الله ـ صلی الله علیه و آله و سلّم ـ اطعمه السُدس» رسول خدا(ص) برای جَدّ در بعضی موارد یك ششم ۶۱ فرض كرده است، این، جزء فرض النّبی است. «فاجاز الله جلّ ذكره له ذلك» آن چه را كه رسول الله ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ به عنوان میراث جدّ قرار داد، خدا امضا كرد و ذلك قول الله عزّوجل: «هذا عطاءنا فامنن أو امسك بغیر حساب»۲۲ آن چه كه برای سلیمان بود، برای رسول خدا با اضافاتی هست.
● روایت دهم:
باز از امام صادق ـ سلام الله علیه ـ است كه: «انّ الله عزّوجلّ ادّب رسوله حتّی قوّمه علی ما اراد» تا آن را مُتدوّن كرد و قائم قرار داد بر آن چه را كه خودش میخواهد «ثمّ فوّض الیه فقال عزّ ذكره: [ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا] فما فوّض الله الی رسوله فقد فوّضه الینا».۲۳
در بررسی این روایات این نكته مهم را هم در نظر داشته باشید كه در جمع بندی نهایی به این نتیجه میرسیم كه آن چه به رسول خدا رسیده به ائمّه ـ علیهم السلام ـ هم رسیده است، یعنی: «ما آتاكُمُ اهل البیت فَخُذُوهُ وَ ما نَهوكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا». این نكته دقیق را از قرآن هم میتوان استفاده كرد.
● روایت یازدهم:
زید شحّام است میگوید: از امام صادق ـ سلام الله علیه ـ سؤال كردم كه معنای آیه «هذا عطاؤنا فامنن أو امسك بغیر حساب» یعنی چه؟ فرمود: «اعطی [خدای سبحان] سلیمان [را [مُلكا عظیما ثمّ جرت هذه الآیهٔ فی رسول الله ـ صلی الله علیه و آله و سلّم ـ فكان له ان یُعطِیَ ما شاء و یمنع من شاء ما شاء و اعطاه افضل ممّا اعطی سلیمان بقوله ""ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا""۲۴
این هم یك دسته از روایات است كه میفرماید آیه «ما آتاكُمُ الرَّسُولُ...» بالاتر از آیه «هذا عطاؤنا فامنن أو امسك بغیر حساب» است، چون از كریمه «هذا عطاؤنا فامنن أو امسك بغیر حساب» غیر از اختیار در كارهای اجرایی چیز دیگری استفاده نمیشود، امّا از كریمه «ما آتاكُمُ الرَّسُولُ...» هم اختیار در كارهای اجرایی استفاده میشود و هم اختیار در كارهای قانون گذاری. از همین رو است كه از آیه «هذا عطاؤنا فامنن أو امسك بغیر حساب» فقط حكومت را شامل میشود. لذا در برخی از این روایاتی كه نقل كردیم «ما آتاكُمُ الرَّسُولُ» بالاتر از «هذا عطاؤنا فامنن أو امسك بغیر حساب» است.
● روایت دوازدهم:
زراره از امام باقر علیه السلام نقل میكند كه: «سمعته یقول انّ النّبی لایوصف و كیف یوصف عبدٌ احتجب الله بسبعٍ [ای احتجبه الله بسبع حجاب]». این عبدی كه
حدّ اقلّ به هفت حجاب نوری محجوب است و از فرشتهها محجوب است، نمیتوان او را برای دیگران توصیف كرد، چون در قضیه معراج جبرئیل ـ سلام الله علیه ـ میگوید: من به جایی رسیدم كه بین من و آن جایی كه حضرت عبور میكرد، دریاهایی از نور بود، من به ساحل این دریا رسیدم، از آن به بعد دریاهایی از نور بود، از آن به بعد دیگر من نمیدانم او كجا رفت، چه گفت و چه شنید؟ از آن به بعد را میگویند حجاب نوری، حجاب نوری این است كه انسان وقتی به جایی برسد كه یك مطلب را نفهمد، خود آن مطلب علمی میشود حجاب. در مناجات شعبانیّه هست كه خدایا توفیق بده تا دلِ من روشن بشود و حجابهای نور را برطرف كند. اگر كسی پُشتِ این دیوار را نمیبیند برای این است كه این دیوار حجاب ظلمانی است اما اگر كسی دو مقدّمه علمی را نمیفهمد كه به نتیجه برسد و حلّ این مقدّمات برای او مشكل است اینها حجاب نوری است. اگر انسان باید یك قاعده فقهی را بفهمد تا یك مطلب فقهی را درك كند و درك این قاعده برای او میسور نیست، این قاعده برای او حجاب است، چون باید این قاعده را بشكافد تا به آن فتوابرسد و حال آن كه شكافتن قاعده مقدورش نیست، این قاعده هم یك امر علمی است، علم یك حجاب ظلمانی نیست بلكه یك حجاب نوری است. درجات كمال هم همین گونه است؛ مثلاً اگر كسی خواست به مقام رِضا برسد تا توكّل را طی نكند به مقام رضا نمیرسد و گذراندن مقام توكل كار مشكلی است، خود توكّل میشود حجاب نوری.
خلاصه، حضرت میفرماید عبدی كه به هفت حجاب محجوب شد نمیتوان او را
شناخت. شاید مقصود از این هفت، هم كَثَرات باشد نه عدد هفت بالخصوص. در ادامه حضرت فرمود: «و جعل طاعته فی الأرض كطاعته فی السماء» همان طوری كه اطاعت رسول در آسمانها واجب است، در زمین هم لازم است. دلیل این كه رسول مفترض الطاعه است این است كه ""ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا"" و من اطاع هذا فقد اطاعنی و من عصاه فقد عصانی و فوّض الیه»۲۵ خدای سبحان كار دین را به رسولش واگذار كرد.
● روایت سیزدهم:
روایت دیگر از جابر است كه از امام باقر ـ سلام الله علیه ـ رسیده است كه: «سارعوا الی طلب العلم، فو الّذی نفسی بیده لحدیثٌ فی حلال و حرام یأخذه عن صادقٍ خیر من الدنیا و ما حملت من ذهبٍ و فضّهٍٔ» حدیثی را كه یك انسان محقق و طالب علم از یك محدّث صادق بشنود بهتر از دنیاست و همه چیزهایی كه دنیا او را در بَرْ دارد، زیرا مال دنیا رفتنی است ولی آن حدیث ماندنی است. «و ذلك انّ الله یقول: "" ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا"" و ان كان علیٌ علیه السلام لیأمر بقرائهٔ المصحف»۲۶ گرچه حضرت امیر ـ سلام الله علیه ـ فرمود قرآن بخوانید ولی ما در عین حال كه میگوییم قرآن بخوانید میگوییم حدیث را هم یاد بگیرید، دلیل یاد گرفتن حدیث آیه «ما آتاكُمُ الرَّسُول» است. پس این آیه از ادلّه حجّیت سخن رسول خدا است.
● روایت چهاردهم:
زید شحّام از امام صادق ـ سلام الله علیه ـ نقل میكند كه چیزی را خدا به انبیا
گذشته نداد مگر این كه مشابه آن را به رسولش داد، درباره سلیمان فرمود: «فامنن أو امسك بغیر حساب» امّا درباره رسولش فرمود: «ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا».۲۷
● روایت پانزدهم:
جابر از امام باقر ـ علیه اسلام ـ نقل میكند كه: «كیف لایكون له من الامر شیء و قد فوّض الله الیه ان جعل ما احلّ فهو حلال و ما حرّم فهو حرام قوله: ""ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا""».۲۸
هرچه را كه رسول خدا حلال یا حرام كرد، حلال خدا و حرام خداست.
● روایت شانزدهم:
روایت دیگر را كتاب «خصال» از سلیمان بن قیس نقل میكند، گرچه در سندش سخنی هست امّا روایات دیگر آن را تأیید میكند، فرمود: «و انّ امر رسول الله ـ صلی الله علیه و آله و سلّم ـ مثل القرآن ناسخ و منسوخ، و خاصٌّ و عام، و محكم و متشابه، و قد یكون من رسول الله ـ صلی الله علیه و آله و سلّم ـ الكلام له وجهان، كلام عام و كلام خاص مثل القرآن و قد قال الله تعالی فی كتابه ""فما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا"" فیشتبه علی من لمیعرف و لم یَدْرِ ما عنَی الله به و رسوله».۲۹سخن رسول خدا مثل قرآن ناسخ و منسوخ، خاص و عام و محكم و متشابه دارد، كسی كه اهل فنّ نیست نمیداند كه منظور این عام و خاص چیست، باید آشنا به فنّ باشد تا این خاص را با عام و مطلق را با مقیّد دیگر هم آهنگ كند.
● روایت هفدهم:
روایت دیگر از «عیون اخبار الرضا» از امام هشتم ـ سلام الله علیه ـ است كه فرمود: «لاتُرَخِّص فیما لمیرخّص فیه رسول الله و لا تأمر بخلاف ما أمر رسول الله صلی الله علیه و آله و سلّم الاّ لعلّهٔ خوفٍ لاضرورهٔ و ان تستحلّ ما حرّم رسول الله او تُحرّم ما استحلّه رسول الله صلی الله علیه و آله و سلّم فلایكون ذلك أبدا لانّا تابعون لرسول الله صلی الله علیه و آله و سلّم و رسول الله تابعٌ لامر ربّه عزّوجل مُسَلِّمٌ له و قال الله عزّوجلّ: ""ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا""».۳۰
فرمود: آن چه را كه پیامبر اجازه نداده، اجازه نده و به خلافِ آن چه كه پیامبر(ص) امر كرده، فرمان مده مگر از روی خوف یا ضرورت. و آن چه را كه پیامبر حرام كرده، حلال مدان و آن چه را كه حرام كرده، حلال مشمار، چون ما تابع فرمان رسول خدا(ص) هستیم و رسول، خود هم تابعِ امر خدا است و خداوند فرموده است آن چه را كه پیامبر میدهد بگیرید و آن چه را كه نهی میكند واگذارید».
● روایت هجدهم:
آخرین روایتی كه نورالثقلین نقل میكند از روضه كافی است. خطبهای از حضرت امیر ـ سلام الله علیه ـ است كه در آن خطبه میفرماید: «و ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا، واتقوا الله فی ظلم آلِ محمّدٍ انّ الله شدید العقاب لمن ظلمهم».۳۱
●● مفهوم تفویض
تفویض و واگذاری یعنی چه؟ آیا این همان تفویضِ مصطلح است یا معنای دیگری دارد؟ در این باره باید گفت كه پیامبر(ص) و ائمه ـ علیهم السلام ـ مؤید به روح القدس بودهاند، از این رو هیچگونه خطا و لغزشی در ابلاغ دین خدا و بیان احكام نداشتند، لذا آن چه را كه میگفتند خداوند متعال، تنفیذ میفرمود و اجازه میداد چنان كه در روایت آمده است:
«اِنّ رسول الله(ص) كان مسدّدا موفقا مویدا بروح القدس». روح القدس هم یك فرشته جدا نیست.
بابی است كه ائمه ـ علیهم السلام ـ مؤیّد به روح القدساند، و در این باب روحالقدس معنا شده است؛ به این صورت كه روح القدس فرشتهای جدا از روح انسان نیست بلكه نظیر روح تأییدی از مراتب ارواح روح انسان كامل است. انسان در این سیر یا در حدّ حیات حیوانی میماند و حیوان بالفعل و انسان بالقوه میشود مثل آنهایی كه «كالانعام بل هم اضلّ» هستند، یا نه انسان بالفعل است و به آن درجهای میرسد كه روح القدس از مراتب عالیه روح او است نه این كه یك شیء بیرونی و جدا از جان وی باشد. روایاتی كه میگویند ائمه ـ علیهم السلام ـ به پنج روح مؤیدند و دارای ارواح خمسهاند این مسئله را به خوبی تأیید كردهاند. در اصول كافی آمده است كه: «لا یزلّ و لایخطیء فی شیء ممّا یسوس به الخلق» ائمه در سیاستهایی كه با آن خلق را اداره میكنند هیچ لغزشی و اشتباهی ندارند «فتأدّب بآداب الله ثمّ انّ الله عزوجلّ» نمونهها را ذكر كرد و فرمود: در نماز، فرض الله و فرض النّبی، هر دو با هم هست، فرض الله و فرض النبی در مسافرت و در وطن با هم فرق میكنند.
فرمود: «فرض الصلوهٔ ركعتین ركعتین عشر ركعات فأضاف رسول الله(ص) الی الركعتین ركعتین، و الی المغرب ركعهٔ فصارت عدیل الفریضهٔ لایجوز تركها الاّ فی السفر».
این فرض النّبی مثل فرض الله قابل ترك نیست مگر در سفر آن هم یك ركعت نماز مغرب در سفر و حضر هر دو محفوظ است «وافرد الركعهٔ فی المغرب فتركها قائمهًٔ فی السفر والحضر فاجاز الله عزّوجلّ له ذلك كلّه» حالا خود این روایات را ملاحظه فرمایید تا در خود این روایات شاهدی استنباط شود كه منظور آنتفویض
مصطلح محال نیست سخن از اجازه است هر كاری اینها كردند خدا تنفیذ و تأیید میكند، نه این كه خداوند، كار را رها میكند و به دست رسول میسپارد. اگر تفویض به معنای مصطلح باشد؛ یعنی این كه خدا كارها را، چه در تشریع چه در تكوین، و حتّی در ذرهای از ذرات تشریع یا تكوین به موجودی از موجودات واگذار كند و خود هیچ نقشی نداشته باشد، طبق دو برهان عقلی مستحیل است و روایات فراوانی هم او را نفی كردهاند. پس سخن از اجازه و تنفیذ است نه تفویض «فاجاز الله عزّوجل له ذلك» تا خدا امضا و تجویز و تنفیذ نكند، هیچ كاری، چه در تكوین و چه در تشریع، پا نمیگیرد.
«فصارت الفریضهٔ سبع عشر ركعهٔ، ثمّ سنّ رسول الله(ص) النوافل اربعا و ثلاثین ركعهًٔ مثلی الفریضهٔ» نوافل دو برابر فریضه است. فاجاز الله عزّوجل له ذلك خدا تنفیذ كرد و اجازه داد و امضا كرد. «والفریضهٔ والنافلهٔ احدی و خمسون ركعهٔ» فریضه و نافله پنجاه و یك ركعتاند، «منها ركعتان بعد العتمه جالسا» عَتَمه همان عشاء است «تُعدُّ بركعهٔ مكان الوتر».
درباره روزه هم همین طور است «و فرض الله فی السّنهٔ» خداوند متعال در طول سال، روزه یك ماه را واجب كرد و آن هم رمضان است، اما رسول خدا(ص) روزه دو ماه را مستحب كرد كه روزه مستحب، دو برابر روزه واجب است، هم چنان كه نماز مستحب دو برابر واجب است. و فرض الله فی السنهٔ صوم شهر رمضان، و سنَّ رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم صوم پیامبر(ص) روزه ماه شعبان را مستحب كرد و سه روز از هر ماه را كه دو تا چهارشنبه و یك پنجشنبه یا بالعكس است
(ده تا سه روز، سی روز میشود) پس جمعا روزه مستحبی، شصت روز میشود. دوبرابر روزه واجب است مثل این كه نوافل مستحبی دو برابر فریضه است: «و ثلاثهٔ ایام فی كل شهرٍ مثلی الفریضهٔ فاجاز الله عزّوجلّ له ذلك».
«و رم الله عزّوجلّ الخمر بعینها و حرّم رسول الله المسكر من كلّ شراب فاجاز الله له ذلك» خداوند متعال خودِ خمر را تحریم كرد، اما رسول الله، غیر از این، هر مسكری را حرام كرد، و خداوند متعال آن را تنفیذ فرمود.
«و عاف رسول الله صلی الله علیه و آله و سلّم اشیاء و كرهها ولمینه عنها نهی حرام، انّما نهی عنها نهی اعافهٍٔ و كراههٔ ثمّ رخص فیها فصار الاخذ برخصته واجبا علی العباد».
بعضی از چیزها را حضرت رسول الله مكروه كرده خدا همین مكروه را امضا كرد و فرموده باید به عنوان مكروه تلقی كنید نه به عنوان واجب یا حرام یا مستحب و مانند آن، «كوجوب ما یأخذون بنهیه و عزائمه و لم یرخّص رسول الله(ص) فیمانهاهم عنه نهی حرام و لا فیما امر به امر فرض لازم».
رسول خدا در محدوده كار خدا دخالت نكرد آن جایی را كه خدا اجازه داد به اذن خدا بعضی از چیزها را مستحب و یا بعضی از چیزها را مكروه كرده است «فكثیر المسكر من الاشربهٔ نهاهم عنه نهی حرام لمیرخص فیه لاحدٍ، و لمیرخص رسول الله(ص) لاحدٍ تقصیر الركعتین التین ضمّهما الی ما فرض الله عزّوجلّ بل الزمهم ذلك الزاما واجبا لمیرخّص لاحد فی شیء من ذلك الاّ للمسافر» كه در حا سفر آن ركعتین اخیرتین را باید ترك كرد «و لیس لاحدٍ ان یرخّص ما لمیرخصه
رسولالله(ص) فوافق امر رسول الله امر الله و نهیه نهی الله عزوجلّ».
پس سخن از تفویض نیست بلكه تنفیذ است؛ یعنی هر كاری كه رسول الله پیشنهاد داد خدا امضا كرده، لذا خدایی شده است. «و وجب علی العباد التسلیم له كالتسلیم لله تبارك و تعالی» یعنی بر بندگان واجب است كه تسلیم این فرمانها شوند، هم چنان كه تسلیم دستورهای الهیاند.
صاحب اثر : آیت الله جوادی آملی
منبع : پایگاه سراج
پاورقیها:
۹ ) سوره قلم (۶۸) ص۴.
۵ ) همان، ح۳۱.
۰ ) همان، ح۲۷.
۲ ) سوره حج(۲۲) آیه۲۹.
۴ ) همان، ج۵ ص۲۸۰، ح۳۰.
۶ ) نهج البلاغه، نامه۱۰.
) سوره حشر (۵۹) آیه۹ـ۶.
۱ ) همان، ح۲۸.
۷ ) تفسیر نورالثقلین، همان، ح۳۲.
۸ ) همان، ص۲۸۱، ح۳۳.
۳ ) تفسیر نورالثقلین، ج۳، ص۴۹۲، ح۹۷.
۰ ) سوره نساء (۴) آیه۱۱.
۵ ) همان، ح۳۷.
۹ ) همان، ح۴۴.
۴ ) همان، ح۳۶.
۸ ) همان، ح۴۳.
۳ ) همان، ح۳۵.
۷ ) همان، ح۴۲.
) سوره نحل (۱۶) آیه۴۴.
۲ ) تفسیر نورالثقلین ، ج۵، ص۲۸۲، ح۳۴.
۶ ) همان، ص۲۸۳، ح۴۱.
۱ ) همان.
۱ ) همان، ح۴۶.
) سوره بقره (۲) آیه۱۲۹.
۰ ) همان، ح۴۵.
) سوره نسا (۴) آیه۵۹.
) تفسیر نورالثقلین، ج۵، ص۲۷۸، ح۲۲.
) سوره بقره(۲) آیه۱۳۰.
۷ ) بحارالانوار، ج۴۴، ص۳۲۶.
) تفسیر نورالثقلین همان.
) همان، ص۲۷۹، ح۲۵.
منبع : پایگاه سراج
پاورقیها:
۹ ) سوره قلم (۶۸) ص۴.
۵ ) همان، ح۳۱.
۰ ) همان، ح۲۷.
۲ ) سوره حج(۲۲) آیه۲۹.
۴ ) همان، ج۵ ص۲۸۰، ح۳۰.
۶ ) نهج البلاغه، نامه۱۰.
) سوره حشر (۵۹) آیه۹ـ۶.
۱ ) همان، ح۲۸.
۷ ) تفسیر نورالثقلین، همان، ح۳۲.
۸ ) همان، ص۲۸۱، ح۳۳.
۳ ) تفسیر نورالثقلین، ج۳، ص۴۹۲، ح۹۷.
۰ ) سوره نساء (۴) آیه۱۱.
۵ ) همان، ح۳۷.
۹ ) همان، ح۴۴.
۴ ) همان، ح۳۶.
۸ ) همان، ح۴۳.
۳ ) همان، ح۳۵.
۷ ) همان، ح۴۲.
) سوره نحل (۱۶) آیه۴۴.
۲ ) تفسیر نورالثقلین ، ج۵، ص۲۸۲، ح۳۴.
۶ ) همان، ص۲۸۳، ح۴۱.
۱ ) همان.
۱ ) همان، ح۴۶.
) سوره بقره (۲) آیه۱۲۹.
۰ ) همان، ح۴۵.
) سوره نسا (۴) آیه۵۹.
) تفسیر نورالثقلین، ج۵، ص۲۷۸، ح۲۲.
) سوره بقره(۲) آیه۱۳۰.
۷ ) بحارالانوار، ج۴۴، ص۳۲۶.
) تفسیر نورالثقلین همان.
) همان، ص۲۷۹، ح۲۵.
منبع : سایت پیامبر اعظم
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست